
تربيت فرزندان، محروميت عاطفي128، بازداري هيجاني129، رهاكردن130، بدرفتاري131، شرم132، شكست133 بيكفايتي134 وابستگي135، آسيبپذيري در مقابل ضرر136، خود تحولنايافته137 و بدبيني138 شناختهشده است (شيفلد، والر، امانوئلي، موراي و ميير139، 2005). به گفته يانگ الگوها و سبکهاي فرزندپروري كه والدين به كار ميبرند بستگي به اين دارد كه خودشان چگونه تربيت شدهاند (شيفلد و همکاران، 2005). سبکهاي تربيتي يانگ شامل 9 الگوي تربيتي مختلف با مجموعهاي از رفتارها و نگرشهاي مختلف از سوي والدين است كه بر اساس طرحوارههاي ناسازگار اوليه او بهوسيله شيفلد، والر، امانوئلي و موراي (2006) تهيه و تنظيمشده است. سبکهاي فرزندپروري والدين از طريق پرسشنامهي فرزندپروري يانگ (140YPI) مورد بررسي قرار گرفته است كه عبارتاند از:
1) سبك فرزندپروري محروميت عاطفي141: سبک فرزندپروري محروميت عاطفي، الگويي است از والديني كه بچهها را از هيجانهاي طبيعي خود محروم ميکنند. نمرات بالا در پرسشنامهي فرزندپروري يانگ، منعکسکننده والديني است كه از طرحواره محروميت هيجاني بيشتر استفاده ميکنند. درنتيجه در پرورش هيجانهاي طبيعي فرزندانشان با شكست مواجه شدهاند و برعکس نمرات پايين نشاندهندهي رشد دادن متناسب هيجانهاي فرزندان است (شيفلد، والر، امانوئلي و موراي، 2006).
2) سبك فرزندپروري بيش حمايتکننده142: اين سبك نشان دهنده الگويي است كه والدين، فرصتهاي رشدي را از فرزندان خود دريغ ميکنند. در پرسشنامه يانگ، نمرات بالا نشان ميدهد كه والديني كه بيش حمايتکننده هستند، ميزان طرحوارههاي بياعتمادي، وابستگي- بيکفايتي، شكست و جلبتوجه در سبك تربيتي آنها زياد است. درنتيجه اغلب بهجاي فرزندانشان تصميم ميگيرند و حق انتخاب را از آنها ميگيرند، بيشازحد نگران هستند و در پرورش دادن استقلال فرزندانشان با شكست مواجه شدهاند. نمرات پايين نشان ميدهد كه والدين بيش حمايتکننده نيستند (شيفلد، والر، امانوئلي و موراي، 2006).
3) سبك فرزندپروري تحقيرکننده143: نمرات بالاي اين سبك در پرسشنامهي فرزندپروري يانگ، نشاندهنده ميزان بالا طرحوارههاي بازداري هيجاني، رهاكردن، شكست و منفيگرايي است. اينها رفتارهايي است كه والدين عادت دارند بچهها را انتقاد كنند و به کمبودهاي احساسي بچهها توجهي نكنند. اكثر اين والدين از بسياري از نيازهاي تربيتي فرزندان خود غافل هستند. اين والدين احتمالاً علاقهاي به حوادث مدرسهي كودك خود نداشته، باهم بازيهاي كودك ناآشنا بوده و تنها هرازگاهي با آنها صحبت ميکنند. رفتارهاي تحقيرکننده بسيار شديد والدين را نشان ميدهد. از طرف ديگر نمرات پايين منعکسکننده والديني است كه رفتار تحقيرکننده ندارند (شيفلد، والر، امانوئلي و موراي، 2006).
4) سبك فرزندپروري کمالگرا144: الگويي از فرزندپروري است كه در آن والدين انتظارات سطح بالايي از بچهها دارند كه متناسب با تواناييهاي آنها نيست. نمرات بالا نشان ميدهد كه اين والدين از طرحواره کمالگرايي بهوفور استفاده ميکنند و انتظار عالي بودن را از بچههاي خوددارند و معيارهاي سرسختانهاي براي كودكان خود قرار ميدهند. برعكس، والديني كه نمرات پاييني ميگيرند، استانداردهاي راحتي براي فرزندان دارند و انتظاراتشان متناسب با سطح رشدي و توانايي آنها است (شيفلد، والر، امانوئلي و موراي، 2006).
5) سبك فرزندپروري بدبيني – هراسناک145: اين سبك فرزندپروري گوياي رفتارهاي مضطرب و ترس در والدين است. نمرات بالا در پرسشنامه منعکسکنندهي والديني نگران، مضطرب كه داراي طرحوارهاي بدبينانه و منفي به زندگي دارند. نمرات پايين نشاندهندهي نبود اين نگرشهاي منفي است و در مقابل نگرشي مثبت نسبت به خودشان، ديگران و زندگي دارند (شيفلد، والر، امانوئلي و موراي، 2006).
6) سبك فرزندپروري کنترلکننده146: نمره بالا در اين سبك، نشاندهندهي آن دسته از والديني است كه طرحوارههاي بازداري هيجاني، اطاعت و وابستگي در سبك فرزندپروري آنها غالب است. درنتيجه استقلال فرزندان را كنترل يا بازداري ميکنند. والديني کنترلکننده هستند كه رشد خودپنداره در فرزندان را محدود ميکنند. تمايل به خودكشي و خودآزاري در سنين بزرگسالي در اين كودكان قابل مشاهده است. اين كودكان معمولاً در روابط اجتماعي ناموفقاند. گوشهگيري، خجالت و عدم اعتمادبهنفس در اين كودكان بهوفور يافت ميشود. برعكس، والديني كه نمرهي پايين ميگيرند، به فرزندان اجازه ميدهند كه مستقل شوند و خودشان براي انجام كارها تصميم بگيرند (شيفلد، والر، امانوئلي و موراي، 2006).
7) سبك فرزندپروري بازدارنده عاطفي147: الگويي از فرزندپروري است كه طرحواره اصلي آنها بازداري هيجاني است. نمرات بالا در پرسشنامهي فرزندپروري يانگ، نشاندهنده توانايي ضعيف والدين در سهيم كردن فرزندان در احساساتشان است. در مقابل نمرات پايين والديني هستند كه فرزندان را در هيجانات و احساسات خود سهيم ميکنند (شيفلد، والر، امانوئلي و موراي، 2006).
8) سبك فرزندپروري تنبيهکننده148: اين سبك الگويي از والديني است كه نسبت به اشتباهات فرزندان خود واكنش خشونتآميزي دارند. والديني كه نمرات بالايي كسب ميکنند، داراي طرحوارههاي منفي گرايي، تنبيه، وابستگي- بيکفايتي هستند. اين والدين از رفتارهاي تنبيهي زياد استفاده ميکنند و برعکس نمرات پايين حاكي از والديني سهلگير و مهربان است كه بهراحتي اشتباهات فرزندانشان را ناديده ميگيرند (شيفلد، والر، امانوئلي و موراي، 2006).
9) سبك فرزندپروري شرطي – خودشيفته149: شامل آن دسته از رفتارهاي والديني است كه دادن پاداش مثبت به بچهها را مشروط به موفقيت آنها ميدانند. نمرات بالا از والديني حكايت ميکند كه ميزان طرحواره استحقاق – بزرگمنشي در سبك تربيتي آنها زياد است. اين بدين معناست كه اين والدين ابراز محبت و توجه خود را مشروط به موفقيتهاي فرزندانشان ميدانند و در مقابل والديني با نمرات پايين آنهايي هستند كه محبت و توجه غيرمشروط دارند (شيفلد، والر، امانوئلي و موراي، 2006).
5-4-2) سنخشناسي فرزندپروري خانواده150
اگرچه، بيشتر تحقيقات پيشين نشان ميدهند کودکان والدين مقتدر بدون توجه به سن، مشکلات کمتري دارند و سازگاري عاطفي بهتري نسبت به ساير کودکان نشان ميدهند (ابار، کارتر و وينسلر151، 2009)؛ اما اکثر اين پژوهشها روي مادران متمرکز بودهاند (مارسيگليو، آماتو، داي و لامب152، 2000) و تمرکز چنداني روي تعامل روشهاي فرزندپروري پدر و مادر و اثرات اين تعامل بر کودك نشد ه است (سيمونز و کانگر153، 2007). اخيراً برخي محققان معتقدند که ترکيب شيوههاي فرزند پروري پدرانه و مادرانه که «سنخ شناسي فرزند پروري خانواده» ناميده ميشود با سازگاري و سلامت نوجوانان ارتباط دارد نه سبک فرزند پروري پدر يا مادر بهتنهايي (مککني و رنک154، 2008).
پدران و مادران در طيف وسيعي از ويژگيهاي لازم براي فرزندپروري باهم متفاوتاند (لوئيس و لمب155، 2003؛ بولاندا156، 2004؛ ساباتيني و ليپر157، 2004). مادران بيشتر از سبک مقتدر سود ميبرند درحاليکه پدران در پرورش فرزندان پسر از سبک مقتدر و دربارهي فرزندان دختر از سبک مستبد استفاده ميکنند (لايبل و کارلو158، 2004). اين يافتهها حاکي از آن است که پدران و مادران لزوماً از سبک مشابهي پيروي نميکنند و تنها سبک فرزندپروري مادر نميتواند نمايندهي کل خانواده باشد.
پژوهشگران سبك فرزندپروري مادران را ارزيابي كرده و اينگونه تصور ميكنند كه پدران نيز از همان سبك پيروي کردهاند؛ اما متأسفانه اطلاعات ناچيزي در مورد صحّت اين تصور در دست است و اين در حالي است كه برخي محققان معتقدند ترکيبهاي متفاوت شيوههاي فرزندپروري پدرانه و مادرانه با سازگاري و سامت نوجوانان ارتباط دارد (مکيني و رنک، 2008).
6-4-2) تنيدگي والدين159
پدر يا مادر شدن، واقعهاي جسمي، رواني و اجتماعي است كه اساساً روش زندگي زوجين را دگرگون ميکند. وارد شدن فرزند به جمع خانواده بر نحوه زندگي زوجين (مثلاً محل زندگي و منزل)، روابط زناشويي و تنشهاي پدرانه و مادرانه (مانند تقاضاي جديد) تأثيرگذار خواهد بود (صادقيحسنآبادي، 1382). بررسيها، تأثير تنيدگي والديني در افزايش افسردگي و اضطراب در والدين را بهمنزله مؤلفه عمده سلامت رواني آشكار نمودهاند (دادستان، احمديارغندي و حسنآبادي، 1385).
تنيدگي والديني اصطلاحي است که مشخصکننده ادراک تنيدگي در نظام والد – کودک است که هم ويژگيهاي تنيدگيزاي كودك و هم پاسخهاي والدين به اين ويژگيها را در برميگيرد. تجربه تنيدگي والديني نشان داده است كه والدگري براي هر دو والد تنيدگيزاست. مادران در معرض دو گروه بزرگ از تنيدگيها قرار دارند كه از تنيدگي حاصل از هويت زيستشناختي آنان (قاعدگي، افسردگي بعد از زايمان، افسردگي يائسگي) و تنيدگي مرتبط با مسئوليت حرفهاي آنان (نقش مادرانه، مشكلات اشتغال) حاصل ميشود. بنابراين مادران بيش از پدران تنيدگي والديني را تجربه ميکنند (مشکبيد، دلاور، شفيعآبادي و تبريزي، 1387).
7-4-2) رابطه بين شيوههاي فرزندپروري و شکلگيري هويت
دوران نوجواني بهترين دوره در طول زندگي براي بازسازي جنبههاي رواني – اجتماعي است. شکلگيري اهداف شخصي، ارزشها و عقايد تحت تأثير انواع زمينههاي اجتماعي مانند روابط درون خانواده، مدرسه و ساير گروهها است كه نوجوانان در آنها رشد ميکنند. والدين و خانواده تأثير بسياري در هدايت بچهها به سمت موفقيت و رشد شناختي اجتماعي و فرايند شكلگيري هويت دارند (استينبرگ160، 2001). بامريند (1968) شيوههاي فرزندپروري والدين را مطرح كرد و اظهار داشت شيوههاي مختلف فرزند پروري بر نوجوانان در جنبههاي مختلف رشدي تأثير ميگذارد. والديني با شيوهي فرزند پروري مستبدانه، سبك محدودکننده و تنبيهکننده دارند و همچنين محدوديتهاي سنگيني را براي كنترل كودك و يا نوجوانان خود تعيين ميکنند. برعکس والدين با شيوه سهل گير داراي پذيرش زياد، بيتوجه به كودك و تقاضاها و انتظارات خيلي كمي از كودك و يا نوجوان دارند. والدين مقتدر پذيرش به همراه سهل گيري را با مقداري مهارت بر نوجوان همراه با ارائهي دلايل خاص خوددارند كه باعث نظم دادن به فعاليتهاي نوجوان ميشود. محققان اشارهکردهاند كه شيوهي فرزند پروري مقتدرانه در مقايسه با شيوههاي فرزند پروري «سهل گير و مستبد» بهترين نوع شيوه فرزند پروري است كه انواع پيامدهاي مثبت روانشناختي براي نوجوان فراهم ميکند (استينبرگ ، 2001).
مارسيا (1966) معتقد است که دو بعد تعهد و جستجوگري و با كنار هم قراردادن آنها چهار حالت هويت مستقل را بيان كرد كه شامل «پراکندگي هويت161»، «هويت زودرس162»، «هويت تعليقي163» و «هويت موفق164» است. والدين تسهيل گر و مستبد مانع رشد هويتي نوجوانان ميشود. شيوه فرزند پروري مستبد كه مانع كسب هويتي نوجوانان ميشود شامل خصوصياتي مانند خصمانه بودن، محدودکننده، فاصله عاطفي و عدم پذيرش هست. والدين مستبد رفتارهاي خودگرداني كودك را تشويق نميكنند و بيشتر رفتارهاي خودگرداني كودكان را محدود ميکنند. والدين «مقتدر» فرصت خودگرداني و استقلال را در كودك فراهم ميکنند و رفتارهاي خودگرداني و استقلال کودک را تشويق ميکنند (استينبرگ ، 2001). والدين مقتدر در كسب هويت نوجوانان نقش مهمي ايفا ميكنند زيرا سه مؤلفهي عمده در اين شيوه فرزندپروري وجود دارد، اين سه مؤلفه در شيوهي فرزند پروري «مقتدر» عبارتاند از: گرمي و عطوفت، ثبات و استحكام در روابط و اجازه دادن خودگرداني رواني است (استينبرگ ، 2001).
شيوههاي فرزند پروري در ارتباط با سه مرحله اول رشد رواني اجتماعي نظريه اريكسون است چنانكه به عقيده او رشد هويتي از اوايل كودكي (اعتماد در برابر بياعتمادي) شروع ميشود تا اينكه در نوجواني هويت شكل ميگيرد، مرحله اول كه اعتماد در مقابل بياعتمادي است والدين يك حس واقعيت در بچهها از طريق برخي رفتارهاي والدينيشان
