
ل مدیریت واحد تجاری برای افزایش قدرت پیش بینی سرمایه گذاران و کاهش ریسک شرکت میباشد. به دلیل افزایش ثبات سود و کاهش نوسانات آن سرمایه گذاران میتوانند پیش بینی دقیقتری از سودهای آتی داشته باشند. از اهداف دیگر هموار سازی سود میتوان به ملاحظات هزینه های سیاسی، مالیات و قرار دادهای بدهی اشاره نمود (ابراهیمیان، 1389، 13).
2-2-2 علل هموار سازی سود توسط مدیران
پور حیدری و افلاطون در بررسی عوامل موثر بر هموار سازی سود، 5 عامل را به عنوان عوامل اصلی هموار سازی سود معرفی کردند:
2-2-2-1 اندازه شرکت
شرکتهای بزرگ نسبت به شرکتهای کوچک از نظر سیاسی حساستر هستند. نوسانات مثبت با اهمیت در سود در شرکتهای بزرگ ممکن است سبب افزایش تردید در مورد سود انحصاری گردد. به عبارت دیگر، افزایش قابل توجه در سود شرکتهای بزرگ ممکن است این شبه را پدید آورد که این شرکتها با استفاده از قدرت انحصاری خود سود را افزایش دادهاند. از سوی دیگر، نوسانات منفی با اهمیت سود در شرکتهای بزرگ ممکن است سبب نگرانی در مورد ورشکستگی احتمالی گردیده و تصویر شرکت را در محیط تجاری که واحد تجاری در آن فعالیت منماید را خراب نماید. هم چنین نوسانات قابل توجه در سود شرکتهای بزرگ، احتمال ایجاد هزینه های سیاسی ناخواسته نظیر تقاضای افزایش دستمزد توسط کارکنان شرکت، محدودیتهای مهار کننده توسط دولت را افزایش دهد. بنابراین، شرکتهای بزرگ انگیزه بیشتری برای هموار کردن سود دارند
2-2-2-2 مالیات بر در آمد
در ایران سیستم مالیاتی نقش قابل توجهی در گزارشگری مالی شرکتها دارد و قوانین مالیاتی عامل مهمی در انتخاب روشها و رویه های حسابداری میباشد. از آنجا که سود بیشتر شرکتهای ایرانی وجود دارد که در راستای حداقل نمودن خروج نقدینگی، خصوصاً در مواقعی که شرکتها دارای بدهیهای مالیاتی قابل توجهی میباشد، دست به هموار سازی سود بزند.
2-2-2-3 قراردادهای بدهی
موسز و ندوبیز و تسته تسکو استدلال نمودند که شرکتها به منظور کاهش ریسک اقدام به هموار سازی سود مینمایند. شرکتهایی که از نسبت بدهی به کل داراییهای بالایی برخوردار میباشند به منظور اطمینان بخشی به اعتبار دهندگان مبنی بر توانایی پرداخت اصل و بهره وامها و اعتبارات دریافتی اقدام به هموار سازی سود مینمایند. عدم وجود نوسانات قابل توجه در سود این اطمینان را برای اعتبار دهندگان پدید میآورد که واحد تجاری در آینده قادر به پرداخت مطالبات آنان خواهد بود.
2-2-2-4 فاصله گرفتن فعالیتهای عملیاتی واقعی از فعالیتهای عملیاتی مورد انتظار
زمانی که فعالیتهای عملیاتی واقعی از فعالیتهای عملیاتی مورد انتظار فاصله میگیرد، انگیزه هموار سازی سود افزایش مییابد. هر چه فعالیتهای عملیاتی واقعی از انتظارات استفاده کنندگان انحراف بیشتری وجود خواهد داشت. شاخصهای ایده آل فعالیت عملیاتی دادهای غیر مالی میباشند که میتوان به ساعات تولید، واحدهای تولید شده و فروش رفته اشاره نمود. مطالعات انجام شده راجع به رفتار هموار سازی سود، فروش را به عنوان معیاری برای فعالیتهای عملیاتی شرکت در نظر گرفته و تغییرات فروش را مورد محاسبه قرار دادند.
2-2-2-5 تغییر پذیری سود
تغییر پذیری سود با شاخصهای ریسک بازار مانند بتا (ریسک نظاممند شرکت) و انحراف معیار بازده مرتبط است. نوسانات زیاد در سود میتواند منجر به ارزیابی ریسک بالا گردیده و سبب افت قیمت سهام و افزایش نرخ استقراض توسط شرکت گردد. از طرف دیگر، نوسانات کم در سود میتواند منجر به ارزیابی ریسک پایین و در نتیجه افزایش قیمت سهام و کاهش نرخ استقراض توسط شرکت گردد. در سال 1987، موسز در یافت که اگر نوسانات سود به طور معکوس روی نرخ استقراض و یا قیمت سهام تأثیر گذارد، یک رابطه مثبت بین تغییر پذیری سود و رفتار هموار سازی سود به وجود میآید (افلاطون و پور حیدری، 1385، 57).
2-2-3 انگیزه های هموار سازی سود
دلیل اصلی انگیزه مدیران برای هموار سازی سود را میتوان در غالب تئوری نمایندگی مورد بررسی قرار داد، آنجایی که امنیت شغلی مدیران حاصل از عملکرد شرکت در دوره جاری و دورهای آتی میباشد، بسیاری از مدیران در صورت عدم موفقیت در عملکرد مطلوب در دوره جاری و با پیش بینی عدم موفقیت در دوره آتی با مخاطره بر کناری از کار مواجه بوده و به همین دلیل دست به هموار سازی سود میزنند. در چنین شرکتهایی امنیت شغلی مدیران افزایش خواهد یافت چون:
مدیران نگران منافع پولی و غیر پولیشان هستند و بر کناری از کار به معنی از دست دادن منافع حاصل از شرکت میباشد.
سهامداران شرکت منتظر مشوقهای بلند مدت نخواهند ماند، بنابراین نتیجه عملکرد ضعیف دوره جاری ممکن است با بر کناری مدیر همراه باشد.
در ارزيابي مديران سودهاي جاري از سودهاي حاصل شده گذشته بسيار مهمتر است.
دو مورد اول بیان کننده انگیزه مدیران، جهت افزایش سود دوره جاری با استفاده از انتقال سود دورهای آتی به دوره جاری میباشند، تا امکان بر کنار شدن آنها را در کوتاه مدت کاهش دهند، این انگیزه زمانی افزایش خواهد یافت که عملکرد دوره جاری ضعیف باشد. مورد سوم مبنی بر مهمتر بودن سودهای دوره آتی خواهد بود به عبارت دیگر مدیر خوب گذشته جبران مدیریت ضعیف آتی را نخواهد کرد. مدیران در دوره های عملکرد قوی، کمتر نگران بر کناری خواهند بود، اما ترجیحاً آنها در چنین دورههایی تر غیب میشوند تا از ذخیره سود برای دورههایی که عملکرد ضعیف دارند استفاده کنند. این کار به وسیله انتقال سود از دورهای جاری به دوره آتی میسر خواهد بود که انتقال سود موجب افزایش دوره تصدی آنها خواهد شد.
از سال 1953، هيورت مدعي شده است كه انگيزه هموارسازي سود بر این پايه قرار دارد كه رابطه با اعتباردهندگان و كاركنان بهبود يابد و از سوي ديگر از طريق اقدامهای روانشناسانه چرخهها و نوسانهای تجاري كاهش يابد. گوردن بر اين باور است كه:
شاخصي كه مديريت شركت در انتخاب از ميان روشهای حسابداري به كار میبرد اين است كه روش مزبور، مطلوبيت يا رفاه را به حداكثر برساند.
همين مطلوبيت تابعي از امنيت شغلي، سطح و نرخ رشد حقوق و سطح و نرخ رشد شركت (از نظر اندازه يا بزرگي) میباشد.
رضايت سهامداران از عملكرد شركت باعث میشود كه مقام و ميزان پاداش مديران بالا رود. يعني اگر ساير عوامل ثابت باشد، هر قدر سهامداران ابراز رضايت يا سعادت بيشتري كنند، امنيت شغلي، درآمد و سایر خواسته هاي مديريت نيز بيشتر خواهد شد.
با توجه به انگیزه های فوق یک مدیر:
سود مورد گزارش را هموار میسازد
نرخ رشد سود را هموار میسازد.
مقصود از هموارسازي نرخ رشد سود به شرح زير است: اگر نرخ رشد بالا بود، رویههایی به اجرا در میآید تا آن را كاهش دهد و عكس قضيه هم صادق است.
«بيدلمن» دو دليل ارائه میکند كه مديريت بر آن اساس میکوشد سودهاي خالص مورد گزارش را هموار سازد. نخستين دليل بر اين فرض استوار است كه يك جريان ثابت سود میتواند انتظارات ذهني سرمايه گذار را نسبت به نتايج احتمالي سود و سهام آتي تحت تأثیر قرار دهد در نتيجه بر ارزش سهام شركت اثري مطلوب میگذارد، زيرا ميزان ريسك كل شركت را كاهش میدهد.
بيدلمن دومين انگيزه را براي هموارسازي، توانايي مقابله با ماهيت ادواري بودن سود و كاهش احتمالي همبستگي بازده مورد انتظار شركت با بازده مجموعه بازار میداند و میگوید: «تا آنجا كه عادي شدن موفقيت آميز است و تا ميزاني كه سرمايه گذاران كاهش کوواریانس بازده سهم و بازده بازار را تشخيص داده و در فرايند ارزشیابیشان دخالت میدهند، هموارسازي روي ارزش سهام، اثرات سودمندي خواهد داشت» (آقایی و کوچکی، 1374، 24).
در واقع هموارسازي سود، ناشي از احساس به اين نياز است كه مديريت میخواهد پديده عدم اطمينان محيط را خنثي نمايد و نوسانهای عملكرد سازمان را كه ناشي از چرخه ميان دوره اي كه مبتني بر رونق و كساد است، كاهش دهد.
دلایل بیدلمن در تحقیقی که میچلسون و همکارانش در سال 1999 انجام دادند تایید شد. تحقیق آنها نشان میدهد که هموارسازی سود بر بازده سهام شرکتها تأثیر گذاشته و بازار به سودهای هموار پاسخ مثبت نشان میدهد (میچلسون و همکاران4، 1999، 64).
اما تحقیقی که به بررسی تأثیر هموارسازی سود بر بازده سهام شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران پرداخته است، نتیجه دیگری داده است. نتایج تحقیق مشخص کرده است که در مجموع 5/30 درصد شرکتهایی که متغیر هموارسازی در آنها برای دوره زمانی 1374-1379 مورد مطالعه قرارگرفته، هموارسازند. بر اساس نتایج تحقیق مذکور در بورس اوراق بهادار تهران، هموارسازی را نمیتوان ابزاری موثر بر بازده سهام شرکتها دانست (قائمی و دیگران، 1382، 148).
همانطور که گفته شد هموار سازی سود در غالب تئوری نمایندگی تعریف میشود. اولین فرض تئوری نمایندگی این است که اشخاص بر حسب منافع شخصی خود عمل میکنند در حالی که این منافع لزوماً در تمامی دوره ای با منافع شرکتها همسو و همسان نیست. فرض با اهمیت دیگر تئوری نمایندگی، قرار داشتن شرکت در تقاطع ارتباطات قراردادی است که میان مدیریت، سرمایه گذاران، اعتبار دهندگان و دولت وجود دارد.
یکی از فرضیه های تئوری نمایندگی حاکی از این است که مدیریت سعی در حداکثر نمودن منافع خود دارد که این هدف لزوماً همسان و همسو با حداکثر کردن ارزش شرکت نیست. در حالی که مدیریت سعی میکند حقوق و مزایای خود را به حداکثر ممکن برساند، اما ناگزیر باید این کار را در چارچوب افزایش سود خالص، بازده سرمایه گذاری یا معیارهای مشابه حسابداری انجام دهد و در عین حال افزایش قیمت اوراق بهادار شرکت را نیز مد نظر داشته باشد. اگر چه انگیزه اصلی مدیریت معمولاً بهبود عملکرد است اما ممکن است مدیریت سعی در انتخاب آن دسته از روشهای حسابداری داشته باشد که سود شرکت را در آینده نزدیک افزایش دهد که خود موجب بالا رفتن حقوق و مزایای مدیران میشود. در این قبیل موارد، امکان دارد که تصمیمات مدیران، همسو با علایق و منافع سهامداران نباشد (شباهنگ، 1387، 31).
2-2-4 ابعاد هموار سازی سود
به طور كلي، مقصود از ابعاد هموارسازي سود ابزار يا روشهایی است كه به وسيله آن اعداد و ارقام مربوط به سود يكسان میشود. بارنز و همكاران تفاوت بين سه روش هموارسازي را به صورت زير بيان نمودهاند:
1- هموارسازي از طريق وقوع رويداد و (يا) شناخت و ثبت آن:
مديريت میتواند زمان معامله هاي واقعي را به گونه اي تعيين كند كه آنها بر درآمد مورد گزارش اثر بگذارند و بدين گونه در طول زمان نوسانها را مهار كند. در بيشتر موارد، تعيين زمان طبق برنامه براي وقوع رويدادها (مانند وقوع هزينه تحقيق و توسعه) تابع مقررات حسابداري است كه بر فرايند شناخت و ثبت اين رويدادها حاكم است.
2- هموارسازي از طريق تخصيص بر دوره هاي زماني: با فرض وقوع رويداد و شناخت و ثبت اين رويداد، مديريت براي تعيين دورههایی كه تحت تأثیر مقادير كمي اين رويدادها قرار میگیرند، از اختيارات زيادي برخوردار است و میتواند بر آنها اعمال كنترل نمايد.
3- هموارسازي از طريق طبقه بندي (از اين رو، آن را هموارسازي طبقه ای مینامند): هنگامي كه آمار و ارقام موجود در مورد مديريت سود و زيان، به غير از سود خالص (پس از كسر همه هزینهها از همه درآمدها) موضوع هموارسازي باشد، مديريت میتواند اقلام مربوط به اجزاي سود را طبقه بندي نمايد و بدين وسيله تغييرات مربوط به دوره زماني متعلق به اين آمار را كاهش دهد (آقایی و کوچکی، 1375، 63).
آرتورلويت، رئيس هيئت مديره كميسيون بورس اوراق بهادار بر اين باور است كه شرکتهای سهامي عام براي اعمال مديريت بر سود شركت از شش روش حسابداري (در مرحله عمل) استفاده کردهاند:
ارائه بيش از واقع ارقام ناشي از تغييرها، با هدف پاك كردن تراز نامه.
طبقه بندي بخش مهمي از قيمت يك واحد خريداري شده به عنوان مخارج فرايند تحقيق و توسعه (يك هزينه جاري)
