
خداوند متعال هم در قرآن فرمودهاند:
?لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَ عَذابِي لَشَدِيد? (ابراهيم: 7)
“اگر سپاسگزاري کنيد بر نعمتها خواهم افزود و اگر ناسپاس باشيد شما را عذاب خواهم کرد.”
3-1-1-2- حرص مال و ترک قناعت
يکي از رذايل اخلاقي که در روايات اهلبيت (ع) از علتهاي به وجود آمدن فقر به شمار آمده حرص بر مال است. چرا که اين رذيله باعث ميشود که بهرهمندي فرد از نعمتهاي مادي هيچ وقت به حد کافي و مطلوب نرسد. چنين شخصي هميشه به دنبال مال اندوزي است، و هيچ گاه طعم آرامش را نخواهد چشيد.
مقام معظم رهبري (دام ظله) در همين زمينه ميفرمايند: “صرفهجوئي به معناي مصرف نکردن نيست؛ صرفهجوئي به معناي درست مصرف کردن، بجا مصرف کردن، ضايع نکردن مال، مصرف را کارآمد و ثمربخش کردن است… مصرف بيهوده و مصرف هرز، در حقيقت هدر دادن مال است.” (مقام معظم رهبري، 1388)
بالعکس در قناعت به خودي خود ثروت بزرگي براي انسانها است. در پي گرفتن آن انسان را به آرامش و مطلوبيت ميرساند و ترک آن موجب فشار و زحمت ميگردد. در اين زمينه حضرت علي (ع) ميفرمايند:
إِظْهَارُ الْحِرْصِ يُورِثُ الْفَقْر (ابنبابويه، 1362، ج 2، ص 94)
“حرص فقر ايجاد ميکند.”
مَنْ عَدِمَ الْقَنَاعَةَ لَمْ يُغْنِهِ الْمَالَ (ليثي، 1376، ص 442)
“هر کس قناعت را از دست دهد، مال، او را توانگر و غني نميسازد.”
بينيازي در اين جا هم بينيازي روحي است و هم بينيازي مادي. زيرا داشتن روحيه قناعت، روحيه استغنا از خلق را در انسان زنده ميکند و اين مسأله باعث ميشود که انسان، در ميدان عمل، نيز با قناعت، مصرفش را محدود سازد، و محدوديت در مصرف از يک طرف و دعوت به تلاش و کار از طرف ديگر باعث خواهد شد که هميشه ما به التفاوت قابل توجهي بين درآمد و مصرف وجود داشته باشد. اين ما به التفاوت ميتواند جهت پرداخت حقوق واجب مالي مصرف گردد، و يا به مستمندان و فقيران پرداخت شود. و اگر مازادي از آن به وجود آمد، مجدداً سرمايهگذاري ميشود و يا قرض داده ميشود تا ديگران با آن سرمايهگذاري کنند. لذا روحيه قناعت در عين حال که باعث ميشود مصرف را محدود سازد، فرصت انفاق را براي افراد فراهم ميسازد، و به عنوان ابزاري براي توزيع مجدد ثروت به صورت مردمي، تبديل ميشود.
3-1-1-3- اسراف و ترک ميانهروي
يکي از علل فقر، اسراف و مصرف بيش از حد اعتدال و ميانه است، و حد آن در مسائل اقتصادي، مسألهاي عرفي است، و لذا با توجه به شرايط هر جامعهاي مقدار آن تفاوت ميکند. معمولاً به خاطر اسراف کالا توسط عدهاي، بخش قابل توجهي از افراد در جامعه به حقوق خود نميرسند و در فقر باقي ميمانند. در صورتي که اگر مازاد بر حد ضرورت مصرف نشود و در راه خدا انفاق گردد، در جامعه فقيري وجود نخواهد داشت. لذا حضرت امير (ع) ميفرمايند:
إِن ضَاعَ الْفَقِيرُ أَوْ أَجْهَدَ أَوْ عَرِي فَبِمَا يَمْنَعُ الْغَنِي (نوري، 1408 ق، ج 7، ص 8)
“اگر فقيري نابسامان ماند، يا به سختي افتاد، يا پوشاک درستي نداشت (يا سرپناهي نيافت، يا همسري نگرفت …) سبب آن خودداري ثروتمند از دادن حقّ اوست.”
ذيلاً به چند روايت ديگر از اميرالمؤمنين (ع) که به فقر به عنوان يکي از آثار اسراف و ترک ميانهروي دلالت دارد اشاره ميکنيم.
سَبَبُ الْفَقْرِ الْإِسْرَاف (ليثي، 1376، ص 282)
“علت فقر اسراف است.”
کَثْرَةُ السَّرَفِ تُدَمِّر (ليثي، 1376، ص 390)
“اسراف، باعث هلاکت و نابودي است.”
الْإِسْرَافُ يُفْنِي الْجَزِيل (تميمي، 1366، ص 92)
“اسراف وفور و زيادي را از بين ميبرد.”
لَا غِنَي مَعَ إِسْرَافٍ (ليثي، 1376، ص 531)
“با اسراف، دارايي باقي نميماند.”
مَنْلَمْ يُحْسِنِ الاقْتِصَادَ أَهْلَکَهُ الْإِسْرَافَ (ليثي، 1376، ص 445)
“هر کس ميانهروي را به خوبي رعايت نکند در ورطه اسراف به هلاکت خواهد افتاد.”
مَنْ جَارَ عَلَي الْقَصْدِ ضَاقَ مَذْهَبُهُ (ليثي، 1376، ص 447)
“هر کس ميانهروي و اقتصاد را ترک گويد، دچار تنگي و ضيق در راه و روش ميگردد.”
مَا عَالَ مَنِ اقْتَصَد (صبحي صالح، 1414 ق، ص 494)
“کسي که ميانهروي پيشه گيرد فقير نميشود.”
الاقتِصادُ يُنمِي اليُسرَ (تميمي، 1366، ص 20)
“اقتصاد، کم را زياد ميکند.”
تَرک التَقديرِ فِي المَعيشَةِ يُورِثُ الفَقرَ (مجلسي، 1403 ق، ج 71، ص 347)
“اندازه نداشتن در معيشت فقر ميآورد.”
از روايات بالا مشخص ميشود که حضرت (ع) بارها بر اين موضوع تأکيد داشتهاند که يکي از مهمترين علل فقر در زندگي هر فرد، مصرف بيهوده و خروج از اعتدال است و تا زماني که فرهنگ مصرفي مردم به سوي ميانهروي پيش نرود، فقر از کشور ريشهکن نخواهد شد. مقام معظم رهبري (دام ظله) در اين باره ميفرمايند:
“مصرفگرايي براي جامعه بلاي بزرگي است. اسراف، روز بهروز شکافهاي طبقاتي و شکاف بين فقير و غني را بيشتر و عميقتر ميکند. يکي از چيزهايي که لازم است مردم براي خود وظيفه بدانند، اجتناب از اسراف است. دستگاههاي مسئولِ بخشهاي مختلف دولتي، به خصوص دستگاههاي تبليغاتي و فرهنگي – به ويژه صدا و سيما – بايد وظيفه خود بدانند مردم را نه فقط به اسراف و مصرفگرايي و تجملگرايي سوق ندهند؛ بلکه در جهت عکس، مردم را به سمت قناعت، اکتفا و به اندازهي لازم مصرف کردن و اجتناب از زيادهروي و اسراف دعوت کنند و سوق دهند. مصرفگرايي، جامعه را از پاي درميآورد.” (مقام معظم رهبري، 1381)
3-1-2- اغنيا
از جمله دلايل ديگري که حضرت (ع) براي فقر و زوال نعمت ذکر نمودهاند و عامل اصلي آنها غالباً طبقه ثروتمند جامعه است عبارتاند از:
3-1-2-1- عدم پرداخت حقوق واجب الهي
يقيناً يکي از عوامل رفع فقر، عدم پرداخت حقوق واجب الهي توسط طبقات ثروتمند است که باعث ثروت اندوزي آنها و در فقر ماندن عدهاي ديگر ميشود. حضرت (ع) در اين زمينه ميفرمايند:
زَوالُ النِعَمِ بِمَنعِ حُقُوقِ اللهِ مِنها وَ التَقصيرِ في شُکرِها (تميمي، 1366، ص 31)
“حقوق خداوند را از اموال نپرداختن و کوتاهي در شکرگزاري، موجب زوال نعمتها است.”
مَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِما مُتّعَ غَنِي (صبحي صالح، 1414 ق، ص 533)
“فقيري گرسنه نميماند، مگر به سبب تمتع و بهرهمندي زياد انساني ثروتمند.”
عدم توجه اغنيا به وظائف و تکاليف خود در قبال جامعه و مردم و نعمتهاي الهي، گاه باعث فقر ديگران و گاه باعث زوال نعمت موجود و فقر خودشان ميگردد. حضرت علي (ع) ميفرمايند:
إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْاغنيا أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِما مُتِّعَ بِهِ غَنِي وَ اللَّهُ تَعَالَي جَدُّهُ سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِک (صبحي صالح، 1414 ق، ص 533)
“به راستي که خداوند سبحان روزي فقرا را در اموال اغنيا قرار داده است. پس هيچ فقيري گرسنه نماند جز به سبب آنکه ثروتمندي بهرهمندي زياد داشته باشد، و خدا اين قسمت را از اغنيا بازخواست خواهد فرمود.”
يعني با اين بيان، اغنيا با بهرهمندي بيش از حد نعمات الهي و منع حقوق فقرا موجب فقر و تنگدستي آنها ميگردند.
3-1-2-2- ستمکاري، ظلم و تضييع حقوق
ظلم و ستم در حقيقت خارج کردن ارتباط منطقي رفتارها و نعمتها از مسير صحيح خود است. بر هم زدن اين ارتباط صحيح ناگريز آثار منفي و نامطلوبي بر وضعيت فردي و اجتماعي انسانها خواهد داشت. حضرت علي (ع) در اين باره ميفرمايند:
بِالظُلمِ تَزُولُ النِعَمَ (تميمي، 1366، ص 298)
“نعمتها، با ستمکاري از بين ميروند.”
ما رَأَيتُ ثِروَةَ مُوفُورَةَ إلّا وَ فِي جَنبِها حَقُّ مُضيعّ (جرداق، 1937 م، ج 1، ص 42)
“هيچ ثروت فراواني را جمع شده نيافتم، مگر اين که در کنارش حقي ضايع شده باشد.”
اَلبَغي يُزِيلُ النِعَمَ (تميمي، 1366، ص 5)
“ستمکاري نعمتها را از بين ميبرد.”
کَم مِن نِعمَةٍ سَلبُها ظُلمٌ (تميمي، 1366، ص 47)
“چه بسا نعمتهايي که به واسطه ظلم سلب ميشود.”
روشن است که يکي از مصاديق ظلم، وجود روابط ناعادلانه در انواع مبادلات است، عدم پرداخت دستمزد واقعي کارگر و استثمار و عدم رعايت انصاف و عدالت در مبادلات از مصاديق ظلم است که معمولاً باعث تعدي يک طرف مبادله و نهايتاً افزايش ثروت يکي و فقر ديگري است.
3-1-3- مسئولين
طبق فرمايشات اميرالمؤمنين (ع) بخش ديگري از عواملي که موجب ايجاد يا گسترش فقر در جامعه ميشود مربوط به مسئولين حکومتي است که در ادامه به بررسي آنها ميپردازيم:
3-1-3-1- مالکيتهاي کلان اراضي و تيولداري حاکمان
امام علي (ع) ميفرمايند:
أَمَّا وَجْهُ الْعِمَارَةِ فَقَوْلُهُ تَعَالَي ?هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِيها? (هود: 61) فَأَعْلَمَنَا سُبْحَانَهُ أَنَّهُ قَدْ أَمَرَهُمْ بِالْعِمَارَةِ لِيَکُونَ ذَلِک سَبَباً لِمَعَايِشِهِمْ بِما يَخْرُجُ مِنَ الْأَرْضِ مِنَ الْحَبِّ وَ الثَّمَرَاتِ وَ مَا شَاکَلَ ذَلِک مِمَّا جَعَلَهُ اللَّهُ مَعَايِشَ لِلْخَلْقِ (مجلسي، 1403 ق، ج 13، ص 195)
دليل (ضرورت) آباد کردن زمين سخن خداي متعال است: ?هُوَ [الّذي] أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِيها? “او است که شما را از زمين پديد آورد، و از شما خواست که در آن آبادي کنيد” (هود: 61)، “پس خداوند سبحان ما را آگاه ساخت که مردمان را به آباد کردن فرمان داده است، تا دانه و ميوه و نظاير آنها که از زمين بيرون ميآيد- و خدا آنها را روزي بندگان خود قرار داده است- وسيله معاش آنان باشد.”
اين آموزشها ما را به اصلي اساسي و مهم راهنمايي ميکند؛ و آن اين است که آباد کردن زمين بايد سببي براي بهرهمند شدن (و وسيله معيشت بودن) عموم مردم باشد، و اينکه آنچه را که از زمين بيرون ميآيد، خدا وسيله زندگي کردن آفريدگان خود قرار داده است، نه اينکه تنها به شماري معدود و گروهي معيّن تعلّق داشته باشد. اين است نظر اقتصادي و معيشتي اسلام درباره زمين و هر چه از آن پديد ميآيد.
امام علي (ع) – در مورد مستمريها و تيولهاي خليفه سوّم که امام آنها را به مسلمانان بازگرداند- فرمودند:
وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِک بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَق (عبده، 1391، ج 1، ص 42)
“به خدا که اگر با آنها زناني به ازدواج درآمده باشند و کنيزاني خريده شده باشند، همه را (به بيتالمال مسلمين) باز خواهم گرداند، زيرا که آسايش مردم در عدالت است، و هر کس از اجراي عدل به تنگ آيد، جور کشيدن بيشتر او را به تنگ خواهد آورد.”
تأکيد بر اين امر در روايات ساير معصومين (ع) نيز به چشم ميخورد:
پيامبر (ص) فرمودند:
مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَيْتَةً فَهِي لَهُ، وَ لَيْسَ لِعِرْقِ ظَالِمٍ حَق (نوري، 1408 ق، ج 3، ص 194)
“هر کس زمين مردهاي را زنده کند از آن او ميشود، و کاشت ستمگر را حقّي نيست.”
يعني پس از احياي زمين به دست يک يا چند کشاورز، اگر کسي و قدرتمندي بيايد و چيزي در آن زمين بکارد، يا ساختماني بسازد، با اين کاشت و ساخت حقّي به آن زمين پيدا نخواهد کرد.
در “لسان العرب” اين طور آمده:
وَ في حَديثِ إحياءِ المَوات: “مَن أحيا أرضاً مَيتَةً فَهِي لَه، وَ لَيسَ لِعرقِ ظالِمٍ حَقّ” (ابن منظور، 1414 ق، ج 2، ص 721)
سپس ابن منظور “لِعِرقِ الظّالِم”، را اينگونه توضيح ميدهد: يعني اينکه مردي به زميني که پيش از او کسي آن را احيا کرده است بيايد، و از روي غصب، درختي در آن بکارد، يا بذري بپاشد، يا چيزي ايجاد کند که زمين را در اختيار گيرد. و اين چنين کسي هيچ حقّي در آن زمين پيدا نميکند.
ابوحمزه ثمالي ميگويد: از امام باقر (ع) شنيدم که درباره تيولهايي که شاهان به کساني ميبخشند فرمود:
هِي مِنَ الفَيءِ وَ الأنفالِ وَ ما أشبَهَ ذلِک (عياشي، 1380 ق، ج 2، ص 48)
“اينها از
