
در هر جامعه نوع و کيفيت لباس افراد علاوه بر آنکه تابع شرايط اقتصادي، اجتماعي و اقليمي آن جامعه است قوياً تابع فرهنگ (جهانبيني) و ارزشهاي حاکم بر فرهنگ آن جامعه و حتي آئينه آن فرهنگ است.(حداد عادل، 1359: 7 و 8)
2-4-2-2- پوشش و هويت و منزلت اجتماعي
“لباس بيش از هر چيز نشان دهنده هويت انساني، اجتماعي و قومي پوشنده آن است” (موسوي بجنوردي، 1367: 4) هر ملتي داراي هويتي است که با زبان و فرهنگ و آداب اجتماعي و اخلاقي و نظام انديشه و عقيده شناخته ميشود. لباس مانند زبان هويت قومي، اجتماعي و جغرافيايي و وابستگيهاي صنفي، سياسي، مذهبي و شأن و منزلت اجتماعي و اقتصادي مردم را مشخص ميکند. همچنان که ميتوان با تغيير زبان يک قوم هويت قومي يا فرهنگي مردم آن قوم را تغيير داد و از ميان برد از راه تغيير لباس اقوام نيز ميتوان از آنها هويتزدايي کرد و شاخصههاي قومي- فرهنگي آنها را از ميان زدود.
“حداد عادل” لباس را به پرچمي تشبيه کرده است که نشانگر هويت فردي و فرهنگي افراد اجتماع است. از اين منظر “لباس هر انسان پرچم کشور وجود اوست؛ پرچمي است که او بر سر در خانه وجود خود نصب کرده است و با آن اعلام ميکند که از کدام فرهنگ تبعيت ميکند. همچنانکه هر ملتي با وفاداري و احترام به پرچم خود اعتقاد خود را به هويت ملي و سياسي خود ابراز ميکند، هر انسان نيز، مادام که به يک سلسله ارزشها و بينشها معتقد و دل بسته باشد لباس متناسب با آن ارزشها را از تن به در نخواهد کرد.”(حداد عادل، 1359: 40)
“الگوي رفتاري و نظام عقيدتي و فرهنگي مردم مبناي نوع پوشاک و تنوع آن است و از وراي لباس و تنپوشها ميتوان به نوع نگرش و تفکر افراد و وضع پايگاه اجتماعي و گروهي مردم پي برد. پوشش و لباس همانند رنگ به عنوان يک نماد فرهنگي و هويت ملي يک جامعه است”.(بلوکباشي، 1382: 20- 17)
علاوه بر اين لباس نشانگر منزلت اجتماعي و شخصيت فردي و اجتماعي افراد است. گرچه تن آدمي به جان آدمي شرافت ميگيرد و لباس زيبا نشانه آدميت نيست، اما لباس اولين چيزي است که در ظاهر فرد رخ مينمايد و داشتن ظاهر زيبا و آراسته در برخوردهاي اجتماعي بسيار مهم و اساسي است.
دين اسلام هر چند از سويي تجمل و اسراف در پوشش را مذموم ميداند اما از سوي ديگر عدم رعايت آراستگي و نظافت در ظاهر و لباس را نيز تقبيح ميکند. چنانکه حضرت رسول اکرم (ص) ميفرمايند: “من کرامه المومن علي الله تعالي نقاء ثوبه و رضاه باليسير” از ارزشهاي مؤمن نزد خداوند اين است که لباسش پاکيزه باشد و به کم راضي شود. (نهجالفصاحه، 2856) و در جاي ديگر ميفرمايند: “حسنوا لباسکم و اصلحوا رحالکم حتي تکونوا کانکم شامه في الناس” لباس خود را پاکيزه نگه داريد و پارچههاي خود را مرتب کنيد تا جايي که مثل خالي در ميان مردم باشيد.(يعني در پاکيزگي و نظم الگو باشيد). (نهجالفصاحه، 2861)
از سوي ديگر لباس ابزاري براي تمايزهاي جنسيتي در اجتماع است. جنسيت افراد در جامعه اسلامي و در فعاليتهاي اجتماعي آنها بايد محفوظ و مصون بماند. پوشاک به مثابه ابزار تمايز در مطالعات اجتماعي و فرهنگي، همواره مورد توجه بوده است. (موسوي بجنوردي، 1367: 46) در آموزههاي ديني نيز به اين موضوع توجهي خاص مبذول شده است. آيه 59 سوره احزاب (23)25 نمونهاي از تمايز اجتماعي توسط پوشاک است که يادآور شده نوع خاص پوشش زنان موجب شناسايي آسان آنان و مصون ماندن از آزار است.
از سوي ديگر هر يک از زن و مرد نيز از پوشيدن لباسي که خاص ديگري است، شديداً نهي شدهاند. رسول خدا (ص) در اين باره ميفرمايند: “لعن الله الرجل يلبس لبسه المرأه و المرأه يلبس لبسه الرجل” خداوند مردي را که مانند زنان لباس پوشيده و زني که مثل مردان لباس ميپوشد را لعنت کند. (نهجالفصاحه، 2863) نيز در احوالات اميرالمؤمنين (ع) آمده است “و قد رأي رجلا به تأنيث في مسجد رسول الله (ص)” ايشان در مسجد فردي را که ملبس به لباس زنانه بود مشاهده کردند و به او فرمودند: “اخرج من مسجد رسول الله (ص) يا من لعنه رسول الله (ص)” از مسجدِ رسول حق بيرون شو اي آن که رسول حق او را لعن کرده است و سپس فرمودند: سمعت رسول الله(ص)يقول: لعن الله المتشبهين من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجال: از پيامبر(ص) شنيدم که ميفرمودند: خدا لعنت کند مرداني را که خود را شبيه زنان ميکنند و زناني را که خود را شبيه مردان ساختهاند.(ري شهري، 1403، 9220)
5-2-2- پوشش در فرهنگ اسلامي
چنانکه پيش از اين ذکر کرديم سطوح مختلف فرهنگ يك نظام، بر ارزشهاي حاكم بر جامعه تكيه دارد و به عبارتي ارزشهاي حاکم بر فرهنگ يک جامعه است که در سطوح فرهنگي يک جامعه جاري است. فرهنگ جامعه ما فرهنگ اسلامي است که ريشه در آيات قرآني و احكام الهي دارد و از سوي ائمه اطهار (ع) و انديشمندان اسلامي تعبير و تفسير ميگردد. اين گونه فرهنگ مبتني بر جهانبيني اسلامي پايدار بوده و اصول آن لايتغير است.
پوشش هر جامعه نمادي از فرهنگ آن جامعه است. لباس مانند خط يا زبان نشانه و نمادي براي فرهنگ به شمار ميرود. “همانطور که گفتار و نوشتار شيوههايي هستند که به کمک آنها ميتوان معاني فرهنگي را بيان کرد و هر جامعهاي خط و زبان خاص خود را داراست، شکل، فرم و رنگ پوشاک نيز داراي معاني خاصي است که بستگي تام به فرهنگ جامعه توليد کننده و مصرف کننده آن دارد” (قائدي شرفي، بيتا: 12). “با پيشرفت نوع زندگي بشر، ضروريتهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ديگر ضرورتهايي از اين دست در شکل لباس نقش تعيين کننده براي خود فراهم آوردند. اين ضرورتها در هر جامعهاي وجود دارند و به تناسب شرايط اجتماعي رخ مينمايد. يکي از اين ضرورتها ضرورتهاي ارزشي است. در هر جامعه نوع ارزش حاکم است که رفتار افراد جامعه مطابق با آنها شکل ميگيرد و در نتيجه پوشاک نيز از تأثيرات آن به دور نميماند.”(صالحي، 1375: 40)
پوشش در جامعه اسلامي نيز نماد فرهنگي جامعه اسلامي و متأثر از ارزشهاي اسلامي است. الگوي پوشش در جوامع اسلامي و مخصوصاً ايران بيش از پيش متأثر از ارزشهاي ديني مردم است. نقش دين، باورها و اعتقادات در شکلگيري انواع پوشاک طي تاريخ بسيار زنده و فعال بوده است. آموزههاي اسلام در زمينه پوشاک اصولي را ارائه ميکنند که با تکثر فرهنگي اين پديده و پويايي و تحول مداوم آن قابل جمعاند.
مناسبترين لغت براي بيان مفهوم صحيح پوشش اسلامي که نشاندهنده ارزشهاي حاکم بر لباس است لغت “ستر” است که امروزه از واژه حجاب به جاي آن استفاده ميشود. واژه حجاب پوشش اسلامي است و خاص زن يا مرد نيست، هرچند اين واژه بيش ترين کاربرد را درباره زنان دارد. حجاب در واقع نوعي پوشش است که با عنصر فرهنگي و مذهبي در هم آميخته است. بنابراين کيفيت و نوع پوشش در واژه حجاب مستتر است.
“حجاب” واژهاي است که معاني بسيار دارد. حجاب از نظر لغوي مصدر “حجب، يحجب” ميباشد و در لغت به معني “پوشانيدن”، “در پرده کردن” و “نگه داشتن” آمده است. در فرهنگ معين نيز معاني “پرده”، “پوشش” و “حايل” ذکر شده است. (محمد معين، فرهنگ فارسي ج1).
“حجاب” واژهاي عربي است که به معناي پوشش، آنچه بدان خود را ميپوشانند، حايل، منع کردن، پرده، ستر و نقابي که زنان چهره خود را بدان پوشانند آمده است. حجاب در لغت همان منع کردن است و بر پوشش نيز اطلاق ميگردد.(محمدي آشناني، 1373: 10) در زبان فارسي نيز براي کلمه “حجاب” معاني متفاوتي نقل شده است که از آن جمله ميتوان به: پرده، ستر، نقابي که زنان چهره خود را بپوشانند، روي بند، چادر، برقع، چادري که زنان سر تا پاي خود را بدان بپوشانند اشاره نمود. (رضايي، 1383: 11)
جستجو در کتب لغت و تأمل در تعاريف حجاب حاکي از آن است که در معناي لغوي حجاب دو مفهوم قابل تمايز از هم وجود دارد؛ مفهوم اول جداکردن دو چيز، مرز گذاشتن ميان آنها و فاصله انداختن بين دو امر ميباشد که اين معنا از واژههاي حائل، مانع و حاجز مستفاد است. مفهوم دوم پنهان کردن، پوشاندن و از مقابل ديد افراد خارج کردن است که اين معنا از کلمه “ستر” و مانند آن قابل استفاده ميباشد. (غروي نائيني و عامري، 1386:)
امروزه اصطلاح “حجاب” درباره پوشش زنان استعمال ميشود. استعمال کلمه “حجاب” در مورد پوشش زن اصطلاح نسبتاً جديدي است. در قديم و مخصوصاً در اصطلاح فقها کلمه “ستر” به معني پوشش است به کار رفته است. فقها در کتاب الصلوه و همچنين در کتاب النکاح که درباره “حجاب” سخن گفتهاند کلمه “ستر” را به کار بردهاند. در آيات مربوط به “حجاب” لغت حجاب به کار نرفته است، بلکه حدود پوشش زن و تماسهاي او با نامحرمان بيان شده است. آيهاي که در آن کلمه حجاب به کار رفته است آيه شريفه 53 از سوره مبارکه احزاب26 است که درباره زنان پيامبر ميباشد و به “آيه حجاب” معروف است.
با مطالعه آثار تمدنهاي مختلف چنين به نظر ميرسد که “حجاب زنان از عادات قديمه تمدنهاي بشري بوده است. آدمي نخست با برگ درختان، سپس با پوست حيوانات و بعدها با دستبافتههاي خود، خويش را پوشاند.”(دورانت، 1365-1368: 155) به گواهي متون تاريخي، در ميان اکثريت قريب به اتفاق ملتها و کشورهاي جهان، حجاب زنان معمول بوده است. “مورخان به ندرت از اقوامي بدوي که زنانشان داراي حجاب مناسب نبوده يا برهنه در اجتماع ظاهر ميشدند نام ميبرند. تعداد اين اقوام آنقدر اندک است که اصلاً قابل ذکر نيستند.” (ضرغامي، 1387:)
در مورد حجاب زنان در ايران باستان مطالب زيادي وجود دارد. “پژوهشها نشان ميدهد که زنان ايراني در دوره مادها، هخامنشيان، اشکانيان و ساسانيان حجاب داشتهاند.” (آقاحسين شيرازي، 1381: 45-78) حجاب در ايران باستان بسيار سختتر و شديدتر از اسلام بوده است، اما در جاهليت عرب حجاب وجود نداشته و به وسيله اسلام در ميان عرب پيدا شده است. ويل دورانت راجع به اخلاق و پوشش ايرانيان مينويسد: “ايرانيان زيباترين ملتهاي خاور نزديک در روزگارهاي باستاني بودهاند. مردمي ميانهبالا و نيرومند و با صلابت و داراي لطافت طبع بودهاند. در اندام و هيئت ايشان آثار نجابت مشهود بوده است. غالب ايشان لباسهايي مانند لباسهاي مردم ماد بر تن ميکردند و بعدها خود را به زيورآلات مادي نيز ميآراستند. به جز دو دست، بازگذاشتن هر يک از قسمتهاي بدن را خلاف ادب ميشمردند و به همين جهت، سر تا پاي ايشان با سربند و کلاه تا پاپوش پوشيده بود. (دورانت، 1365: 524) به هر حال آنچه مسلم است اين است که قبل از اسلام، حجاب در جهان وجود داشته و اسلام مبتکر آن نيست.
علاوه بر آن با بررسي متون کتب ديني اديان ميتوان نشانههاي متعددي از تأکيد بر رعايت پوشش و پوشيدگي يافت. در اسلام نيز علاوه بر حجاب ظاهري به جنبههاي دروني و اخلاقي آن نيز توجه شده است. حجاب در اسلام بر دو نوع است: “حجاب ظاهري” و “حجاب باطني”. “حجاب ظاهري” همان معناي مصطلح و معمول حجاب است که درباره پوشش بانوان به کار ميرود و “حجاب باطني” همان گوهر “حيا” است. اسلام براي جلوگيري از زمينهسازي ارتکاب گناه و ترويج فساد و فحشا و بي بند و باريهاي اخلاقي در روابط زن و مرد توصيههايي کرده است که عفت و پاکدامني زنان و سلامت جامعه را تضمين ميکند.
از منظر اسلام حجاب ظاهري در کنار حجاب باطني موجب سلامت اجتماع بوده و لازمه “حجاب ظاهري” داشتن “حجاب باطني” است. حيا رابطه تنگاتنگي با پوشش دارد. “در بسياري از احاديث اين دو با هم آمدهاند و براي بيان حيا از تعبير “پرده”، “تنپوش”، و “لباس” استفاده شده و در موارد متعددي “حيا” نقطه مقابل بيپوششي دانسته شده است” (نظيفي و ديگران، 1389: 105). اين بدان معناست که لازمه با حيا بودن داشتن پوشش است. به عبارت ديگر نميتوان شخص بيپوشش را با حيا دانست و نميتوان پذيرفت که شخص با حيا بيپوشش باشد.
از منظر اسلامي حجاب داراي ابعاد گوناگوني است که شامل: حجاب ذهني، حجاب در نگاه، حجاب در گفتار، حجاب حسي و رفتاري، حجاب در زينت و حجاب در پوشش ميشود.
فصل سوم: دولت و فرهنگ
مقدمه
در فصل گذشته بيان کرديم که
