
اصْطَفَاكِ”358 ورؤيت وجه خداوند “فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ”359 از مواردي است که براي مؤمنين قابل رؤيت است و ديگران از آن محروماند.
6- مشاهده اسماء و صفات خداوند در آخرت فقط مختص مؤمنين است. آيات موردنظر را به دو دسته تقسيم ميکنيم. اول آياتي که چنين رؤيتي را براي مؤمنين ممکن ميشمارد. ” وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ــ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ”360 در الميزان آمده است: که مراد از اين نگاه نگاه حسي نيست، چرا که از طريق برهان عقلي محال بودن آن اثبات شده است. بلکه مراد نگاه قلبي است. يعني آنها به هرچه از بهشت و نعمات آن مينگرند361، خدا را در آن ميبينند.
در مقابل آن آياتي است که چنين رؤيتي را از مشرکين سلب مينمايد: “كَلا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ “362، “وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى “363
7- مشاهده ظهور حضرت حق در آخرت مشترک است:
علامه طباطبايي در تفسير الميزان364 ميفرمايد: اما رفع حجاب به معناي سقوط اسباب متوسطه بين انسان و خدا و معرفت تام خدا در قيامت براي همگان ممکن است. بدليل: ” لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ”365و همچنين ” وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ”.366
8- رؤيت بهشت، جهنم و نعمتها و عذابها براي هر دو ممکن است:
“ونادي اصحاب الجنة اصحاب النار اَن قد وجدنا ما وعدنا ربنا حق فهل وجدتم ما وعدربکم حقا قالوا نعم،367 وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ”.368 علامه طباطبايي در تفسيرالميزان نکتهاي را مطرح ميکند که بسيار جالب توجه است. ويميفرمايد: از اين آيه شريفه ” لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ”369 دو نکته استفاده ميشود: اول: اينکه قيامت روز کنار رفتن پردههاست و انسان ميتواند حقايق را مشاهده کند.
دوم: آنچيزي را که انسان روز قيامت ميبيند، در دنيا هم وجود داشته است و قابل رؤيت بوده است و لکن غفلت باعث شده است که انسان آنها را نبيند. زيرا غفلت در جايي متصوّر است که امر موجودي مورد غفلت قرار گيرد و پشت پرده چيزي باشد. و حدّت بصر و کنار رفتن پرده در جايي معنا دارد که اموري قابل رؤيت باشد ولي ما از آنها غافل بودهايم.370
اما اينجا يک اشکال و جوابي مطرح است و علامه در دو جاي371 الميزان به اين اشکال پرداخته است. و آن اشکال اين است که آيا رؤيت فرشته براي کفار امکان دارد؟ زيرا آيات قرآن دراين باره به ظاهر متناقض ميآيند، دستهآي آنرا ممکن ميدانند و دستهاي آنرا محال ميدانند؟
دستهاول: “وَقَالُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكًا لَقُضِيَ الأمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ ، وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ “372
دسته دوم: “وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلا”373 و “وَقَالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا كَبِيرًا ،يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ”374 جوابي که علامه به اين اشکال ميدهد اين است: اينکه کافران نميتوانند ببينند، به خاطر آن است که آنها در ماده غوطهورند و اگر بخواهند ببينند، غيب بايد تبديل به شهادت شود و اين ممکن نيست مگر آنکه آنها بميرند. زيرا ظرف ملائکه با ظرف ايشان يکي نيست و گرنه اصل رؤيت فرشته امري ممکن است.
آيات متناسب تجربه ديني احساس
آنچه ما را ملزم ميکند که به بررسي آيات مربوط به تجربه احساسي بپردازيم آن است که شايد کسي ادعا کند که براساس تعاليم قرآن چنين تجاربي وجود داشته باشد. زيرا همانگونه که در برخي آيات قرآن آمده است گاهي خداوند پديدهاي عاطفي را بر قلب انسانها وارد ميکند. خداوند ميتواند بين انسان و قلب او فاصله شود و درقلب انسان تحول ايجاد کند. برخي آيات قرآن هم به ظاهر چنين امري را تأييد ميکند. براي مثال: ” هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا “375، خداوند در قلب مؤمنين آرامش ايجاد کرد يا اينکه ميفرمايد: ” سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ”376 “وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ “377 خداوند در قلب کفار و يهود ترس انداخت و آياتي که وجود چنين امري را به ذهن ميزند.
بنابراين ما ميتوانيم براساس آيات قرآن اين احتمال را بدهيم که تمام تجارب ما حيث عاطفي، احساس دارند و به ما امر ادراکي و شناختي القاء نميکند. ما در اينجا به برخي آياتي که ميتوانند مورد استدلال قرار بگيرند اشاره ميکنيم:
1- تجارب ديني پيامبر اسلام:
در قرآن آياتي وجود دارد که حالاتي خاص را به پيامبر هنگام مکاشفه نسبت ميدهد مانند ” يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ”378 و ” يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ”379 که نشان ميدهد پيامبر اسلام در هنگام مکاشفه خود و نزول وحي دچار چنان حالت خوف و جذبهاي گرديد که شروع به لرزيدن کرد. بنابراين مکاشفه پيامبر امري احساسي و عاطفي بوده است و پيامبر در تجربه امر متعالي احساس وابستگي و تعلّق به قدرت برتر را پيدا کرده است. در چنين مواجههاي اعتقادات و مفاهيم مدخليت ندارد، بلکه صرف يک شهود است که احساسات انسانرا برميانگيزد.
عايشه چنين حالاتي را در هنگام وحي به پيامبر استناد ميدهد: علامه طباطبايي در ذيل آيه 51 سوره شوري حديثي را به عايشه نسبت ميدهد که عايشه گفت: در سرماي شديدي به پيامبر وحي شد، چنان حالت پيامبر متحول شد که پيامبر در آن هواي سرد شروع به عرق کردن نمود.380
در همان موضع روايتي از امام صادق(ع) نقل شده است. زراره از امام صادق (ع) پرسيد که سبب غش نمودن و بيهوش شدن پيامبر در حال وحي چه بود؟ امام پاسخ فرمود: اين مطلب زماني اتفاق ميافتاد که بين پيامبر و خداوند حجابي نبود و خداوند بدون واسطه بر پيامبر تجلّي ميفرمود و اين حالت براي پيامبر اتفاق ميافتاد.381
در حديث ديگري زراره از امام صادق(ع) پرسيد پيامبر از کجا ميفهمد که سخن خدا را شنيده و نميترسد شيطان در تصور او آمده است؟ امام جواب ميفرمايد: خداوند وقتي بندهاي را پيامبر ميگرداند، بر او سکينه و وقار ميفرستد، آنچه به او ميرسد گويي آنرا ميبيند.382
از مجموع حالات پيامبر چنين ميتوان نتيجه گرفت که پيامبر در مواجهه با امر مقدس نوعي احساسات و عواطف پيدا کرده و آن چيزهايي را که بعداً صحبت کرده، بيان همان احساسات و عواطف او بوده، و در حقيقت چيزي به او وحي نشده است. آنچه حقيقتاً براي پيامبر رخ داده اين حالاتي است که در اثر اين مواجهه پيدا کرده است. اين بدين معني نيست که خدا و امر متعالي وجود ندارد، بلکه به اين معناست که گاهي ردّ وبدل نشده است و صرفاً در اثر اين مواجهه حالات عاطفي صادر شده است و کلام پيامبر حاصل اين عواطف و احساسات است.
اگر کسي تا اين حد جلو برود و چنين ادعايي بکند ميتواند بگويد که کلام پيامبر ميتواند دچار خطا هم باشد، يا اينکه پارا فراتر بگذارد و بگويد اين کلام معرفت زا هم نيست و صرف بيان احساسات است.
2- تجارب و مکاشفات حضرت ابراهيم(ع):
الف ـ ” وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي”383
شايد کسي به اين آيه هم استناد کند و بگويد حضرت ابراهيم (ع) دليل اين خواسته را اطمينان قلب که حالت عاطفي است قرار داده است. پس حاصل اين تجارب اموري عاطفي و احساسي است.
ب ـ ” وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ”384 کيفيت استدلال به اين شيوه است که حضرت ابراهيم ملکوت را مشاهده نمود و يک سري حالات رواني را براي او ايجاد شد که باعث يقين قلبي او گرديده است و لذا محتواي اين تجارب عاطفي بوده است.
3- تجارب و مکاشفات حضرت موسي (ع):
الف ـ ” قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي”385 مفسرين در ذيل اين آيه شريفه گفتهاند که اين تطويل کلام حضرت موسي (ع) به خاطر لذتي بود که از اين مواجهه به او دست داده بود. بنابراين حالت جذبهاي که براي اين پيامبر رخ داد، ميتواند حالت رواني، عاطفي در برابر مواجهه با امر قدسي تلقي شود.
ب ـ ” وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى”386. عجله حضرت موسي براي ملاقات با خداوند در اثر کشش ذات الهي و جذبهاي است که حضرت موسي(ع) را فرا گرفته است.
ج ـ “يَا مُوسَى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ”387 خوف و ترس حضرت موسي (ع) در اثر هيبتي است که در اثر مواجهه با امر قدسي براي او حاصل شد.
4- تجارب حواريون:
درخواست حواريون براي مائده آسماني براي افزايش اطمينان قلبي آنها بوده است. ” قَالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا “388
5- تجربه حارثة بن مالک:
در اصول کافي حديثي نقل شده است که بسيار مورد استفاده قرار ميگيرد، و آن داستان جواني است که به پيش پيامبر آمد و ادعاي يقين نمود پيامبر او را تأييد نمود. حالات نقل شده از اين جوان عبارتند از: جواني که چرت ميزد و در حال افتادن بود، رنگ زردي داشت، جسم نحيف و لاغري داشت و چشمانش فرو رفته بود.389 اگر چه اين مورد آيه قرآن نيست ولي روايتي است که زياد نقل ميشود و مورد تأييد قرار گرفته است. پديد آمدن چنين حالاتي جز در اثر مواجهه با امر مقدس و حالات رواني حاصل از آن است، اينها جز در اثر هيبت و خوف و احساس بندگي است؟
” اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ “.390 شنيدن آيات قرآن نوعي تجربه ديني احساسي را در پي دارد، مانند لرزيدن پوست و آرامش بعد از آن.
بررسي آيات تجربه احساسي و عاطفي
استدلالهاي فوق داراي اشکالات جدي است و آيات مورد استناد قرار گرفته بر مطلوب دلالت نميکند. در اينجا به تفصيل به اين موارد اشاره ميکنيم:
1. حداکثر چيزي که از آيات و روايات فوق استفاده ميشود اين است که در تجارب مورد ادّعا موارد احساسي و عاطفي هم وجود داشته است و اين بدين معني نيست که اين عواطف در تجارب حالت محوري داشته باشند بلکه آن چه که محور اين تجارب است ادراک و شناخت است و عواطف و امور رواني بالعرض و تبعي است. به عبارت ديگر ما وجود چنين حالاتي را انکار نميکنيم و لکن اين که حقيقت اين تجارب را عاطفي بدانيم نميپذيريم، حقيقت اين تجارب ادراکي است.
2. ما نميتوانيم بپذيريم که همواره همراه تجارب ادراکي مسائل عاطفي و رواني هم وجود داشته است. و در کثيري از موارد ذکر شده در قرآن و روايات هيچ حالت رواني خاصي که محصول تجربه ديني است ديده نميشود. بسيار در نقلهاي تاريخي ديدهايم که پيامبر در جمعي حضورداشت و وحي بر اول نازل شد و پيامبر آن را براي مردم باز گو نمود و هيچ حالت خاصي براي او رخ نداد. بخلاف سوري مثل انعام که بسيار شديد بودند و در هنگام نزول پيامبر را متحول ساختند.
مثل تجاربي که در آنها وحي با واسطه فرشته و جبرئيل صورت ميگرفت و در رواياتهاي گذشته به آن اشاره شد.
3. عواطف ذکر شده درمورد فوق با سه حالت مشهور (هيبت، جذب، تعلق) که مورد ادعاي اوتو ميباشد فرق دارد. همانطور که در تجارب عرفاني هم ذکر شد حالات ذکر شده در تجارب وحياني با حالت آرامش و گاهي سنگيني همراه است. پس حصر عواطف در اين سه مورد درست نميباشد.
4. محصول امورعاطفي محض نميتواند معرفت بخش باشد. زيرا نميتوان اموري که391 صرفا عاطفي هستند و داراي هيچ گونه مفهوم و تصور
