
واژه سايبر نسبت به اينفوسفر و نوسفر بار تکنولوژيکي بيشتري دارد.
نوسفر6: در ميان سه مفهوم معرفيشده، نوسفر انتزاعيترين اصطلاح بوده و تاکنون کمتر مورد توجه قرارگرفته است. اين اصطلاح توسط پير تيلهارد دي کاردين7 اشاعه يافت که از نظر او جهان در ابتدا بهصورت يک ژئوسفر بود و سپس تدريجاً به يک بايوسفر تبديل شد. اما اکنون جهان در حال تبديل شدن به يک نوسفر ميباشد؛ که “شبکهاي از انديشهي زنده” است.
از نظر وي، نيروهاي ذهن در طول اعصار مشغول ساختن نوسفر بودهاند. بهزودي قطعات آن در کنار يکديگر قرار خواهند گرفت، و در آن مردمان از مليتها، نژادها و فرهنگهاي مختلف، (فرهنگ- به تعاريف رجوع کنيد) اذهان خود را طوري شکل خواهند داد که بدون از دست دادن هويت شخصي خود، بينشي جهاني داشته باشند. آنها معتقدند که اگر نوسفر بهطور کامل درک شود، بشريت را به سطحي جديد از تکامل ارتقا خواهد داد. امتزاج نهايي نوسفر ممکن است با يک شوک جهاني و احتمالاً يک انقلاب عظيم همراه باشد.
فضاي سايبر، اينفوسفر، و نوسفر همگي بر “اطلاعات” در اشکال مختلف آن مبتني هستند و در اين ميان، نوسفر همانند مغز يک سيستم پردازش اطلاعات و سازماندهي اطلاعات است.
با رشد اين سه قلمرو (حوزه)، فضاي سايبر کوچکترين آنها و در دل دو قلمرو ديگر باقي خواهد ماند. اينفوسفر قلمرو بزرگ بعدي است، و نوسفر همهي آنها را در بر خواهد گرفت. با رشد يک قلمرو، بقيه نيز بايد رشد کنند.
تصوير ?-2 محدودههاي اطلاعات
به اعتقاد جريان سلطه، اکنون زمان آن رسيده که بازيگران دولتي نيز حرکت در اين جهت را آغاز کنند، بخصوص به اين دليل که در عصر اطلاعات، قدرت بيش از هر زمان ديگر از توانايي بازيگران دولتي و بازاري در همکاري مشترک با بازيگران جامعهي مدني نشأت خواهد گرفت. اين يعني فرارسيدن زمان براي ايجاد يک رويکرد جديد در ديپلماسي و استراتژي؛ چيزي که آن را نوپاليتيک مينامند.
آنچنانکه بر قلم رفت، تحولات در حوزه “وبمحوري”، بسيار است و آيندهشناسي آن نيز با فراز و نشيبهاي بسياري همراه است. اين مسير بهموازات تحول در مخاطب و تطور او شکل گرفته و همگام با تغيير و تحول او، رسانه نيز ناگزير از دگرديسي است. کاربر يا مخاطب امروز، از حالت منفعلانه گذشته خود خارج شده و به مخاطبي فعال بدل گشته و با منسوخ نمودن ارتباط يکسويه، سهم خويش از ارتباط ميکاود؛ فلذا امروزه، راديو، تلويزيون و اينترنت يا وب اوليه، بهآرامي در حال ترک صحنهاند و جايگاه خود را به وب 2.0 که بر مبناي تعامل دوسويه است، سپردهاند. اين موضوع تحولي عظيم در عالم ارتباطات را رقم زده و “ارتباط” را دگرگون کرده است.
ازاينرو در معادلات توازن قدرت، نيز آنکه بر وب2.0 چيرگي يابد، قدرت مسلط جهاني خواهد بود. به ضرس قاطع تشکيل سازمانهايي نظير دارپا8 (مرکز تحقيقات پيشرفته پنتاگون که تسلط بر وب2.0 را بهعنوان يکي از مأموريتهاي خود دنبال ميکند) توسط آمريکا، در راستاي چنين تحولي در رسانه و مخاطب است و جهانخواران، رسانه را مأمني يافتهاند تا از آن مجرا و با تأثيرگذاري و نفوذ بر مخاطبان فراملي، بر کرسي سلطنت جهاني تکيه زنند.
3-3-2 رقابت و يا جنگ رسانهاي، در سپهر رسانهاي جهان
در عصر ارتباطات و اطلاعات که موانع کمتري در راه دسترسي به اطلاعات و اخبار براي مخاطبان وجود دارد، بيش از هر زمان ديگري اخبار نادرست يا تحريفشده و منطبق با درخواست و اراده صاحبان رسانه ارائه ميگردد. به همين منظور ارتباطات و اطلاعات به مثابه رگهاي حياتي جامعه بشري بستر مبارزات و چالشهاي آينده بينالمللي و جهاني بهحساب ميآيند. الوين تافلر نيز معتقد است عرصه نبرد فردا را گستره پيامسازان، رسانهها و پيامگيران شکل ميدهد و محور تبادل قدرت را در آينده، تاکتيکهاي اطلاعاتي شکل خواهند داد و اين تاکتيکها چيزي نيست جز قدرت دستکاري در اطلاعات که بخش عمده آن حتي پيش از آنکه اين اطلاعات به رسانه برسد انجام خواهد شد.
بخشي از رقابت رسانهاي به رقابت پارادايمي مربوط است و بخش ديگر آن رقابت متعارف رسانهاي در بازار رسانه است. دنياي امروز نيز صحنه منازعه پارادايمي در جهان است که بهوضوح امروز ميان پارادايمهاي اسلام، ليبراليسم و سپس پارادايم روبهزوال کمونيسم منازعه جديتري در حال وقوع است. اين منازعه تا پيشازاين منازعات ديپلماتيک و سپس منازعه سخت نظامي بوده است. اما با تقويت قدرت رسانهها و همچنين تغيير چهره استعمار، از استعمار اوليه و سپس استعمار نوين به استعمار فرانو، رسانهها عناصر اصلي اين منازعهاند.
در سه دهه اخير ايران به دليل تعقيب آرمانهاي انقلابي،تضادهاي ايدئولوژيک با شرق و غرب و نيز تفاوتهاي رفتاري در حوزه سياست خارجي خود در مقايسه با ديگر کشورهاي اسلامي و در حال توسعه، همواره آماج بيشترين حملههاي رسانهاي و تبليغاتي در افکار عمومي بينالمللي بوده است. به راه انداختن پروژههاي اسلام هراسي، شيعههراسي و ايرانهراسي، به همراه اتهامهاي ضد حقوق بشري، حمايت از تروريسم، تلاش براي گسترش سلاحهاي کشتار جمعي و برهم زدن ثبات در خاورميانه و فاصله ميان دولت و ملت در ايران، محورهاي ثابتي است که در نقد هر رفتار و موضع سياست خارجي ايران از سوي دولتها و رسانههاي غربي بازتوليد ميشود. (سلطاني فر & خانزاده, 1392, ص. 198)
از اين منظر ميان پارادايمهاي زنده دنيا رقابت رسانهاي و به عبارت بهتر، جنگ رسانهاي موضوعيت دارد. لذا رقابت رسانهاي براي جذب مخاطب و همچنين ربودن مخاطبان رسانههاي رقيب بهمنظور تسخير قلب و ذهن آنها در جريان است. در جنگ رسانهها تمامي فعاليتها براي تحت تأثير قرار دادن افکار و اعمال افراد در جهت اهدافي معين به کار ميرود. درواقع در اين نبرد آنچه شليک ميشود آن گلوله سربي معروف و هدف، نقطه حساس از بدن فرد مقابل که منجر به کشته شدن او ميشود نيست. بلکه در جنگ رسانهاي گلوله از جنس پيام است و بهطرف افکار و اذهان هدفگيري ميشود و بهوسيله سلاح و ابزارآلات رسانهاي- ارتباطي شليک ميشود و هدف از آن نيز تخريب قدرت تفکر و تلاش براي تسخير اذهان است. چراکه رسانه ابزار کارآمدي براي برقراري ارتباطات است. (قاسمي, بدون تاريخ)
رقابت و يا جنگ رسانهاي ازآنجهت بهعنوان پرکاربردترين حربه تهاجمي دشمنان انقلاب اسلامي قرارگرفته است که با کمترين هزينه ممکن بيشترين بهرهبرداري با انعکاس سريع و حجم وسيع را براي تأثيرگذاري بر مخاطب را به دنبال داشته و تلفات بسياري را نيز به وجود آورده است. به عبارت ديگر جنگ رسانهاي يکي از برجستهترين جنبههاي جنگ نرم و جنگهاي جديد بينالمللي است. اگرچه رسانهها بيشتر به هنگام جنگهاي نظامي کاربرد بيشتري پيدا ميکند، اما اين به آن معني نيست که در ساير مواقع جنگ رسانهاي مورد استفاده قرار نميگيرد بلکه جنگ رسانهتنها نبردي است که حتي در شرايط صلح نيز بين کشورها بهصورت غيررسمي ادامه دارد و هر کشوري از بيشترين توان خود براي پيشبرد اهداف سياسي خويش با استفاده از رسانه بهرهبرداري ميکند.
درواقع در اين نبرد دشمن با استفاده از رسانهها اعم از مطبوعات، خبرگزاريها، راديو، تلويزيون، اينترنت و… به فرافکني و شايعهپردازي پرداخته و ظاهراً مفسران مطبوعاتي، خبرنگاران خبرگزاريها شبکههاي خبري و سايتهاي اينترنتي ميداندار اين جريان هستند؛ اما واقعيت آن است که در پشت اين جدال و نبرد چيزي جز سياست رسانهاي يک کشور نهفته نيست که بهطور مستقيم توسط بودجههاي رسمي مصوب مجلس و پارلمان دولتي يا بودجههاي سري سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي و سرويسهاي جاسوسي تغذيه ميشود. در حقيقت سربازان جنگ رسانهاي متخصصان و طراحان راهبردي تبليغات بينالمللي و کارگزاران رسانهها هستند.
از سويي ديگر رقابت ميان رسانهها گاهي به منازعات تمدني و پارادايمي برنميگردد. بلکه صرفاً به رقابت اقتصادي و جلب مشتري و مخاطب ميانديشند و يا جذب بيشتر مخاطب براي توسعه رسانهاي خود. ازاينرو به باور بسياري از کارشناسان و محققان ارتباطات، ايجاد رقابت در سپهر رسانهاي از وظايف مهم و اصلي رسانههاي جمعي است. بر اين اساس مديران و صاحبان رسانهها در صورت استفاده صحيح از مزيتهاي رقابت سازماني، ميتوانند حوزه فعاليت خود را چه در جذب مخاطب و چه در توليد پيامهاي اثرگذار گسترش دهند. اين اصلي است که رسانه ملي همواره توجه ويژهاي به آن داشته و بر اساس آن به توليد محتوا پرداخته است. اگر مراکز استاني صداوسيما را بهعنوان منابع و اجزاي متعدد اين سازمان درنظر بگيريم، ايجاد رقابت ميان اين مراکز نه فقط به افزايش کيفيت محتوايي برنامههاي اين شبکهها منجر ميشود که حتي در سطحي عميقتر، پويايي هرچه بيشتر رسانه ملي و افزايش قدرت نفوذ و تأثيرگذاري آن براقشار مختلف مردم را نيز به همراه خواهد داشت. (جلالي, 1390)
ماتريس نظريههاي مربوط به رقابت
نام نظريه و ارائهکنندگان آن
نظريه
ربط نظريه به رقابت رسانهاي
نهاد و سازمان رسانه (رسانه ميدان و نيرو)
دنيس مک کوييل
رسانهها تابع هنجارها (نهادها)، نقشآفريني ميکنند و در يک تأثيرگذاري متقابل با ارزشها و هنجارهاي درون و برون سازماني قرار ميگيرند.
رقابت رسانهاي تحت تأثير فضاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي پيرامون رسانه است.
سيستمها
لودويگ ون برتالانفي
هريک از اجزاي سيستم و کليت سيستم، با يکديگر و با محيط، در تعامل و تاثيرات متقابل ميباشند.
اقدامات رسانه در رقابت، مبتني بر حفظ بقاي سازمان است و عوامل دروني و بيروني روزنامهها در بقاي سازمان نقش دارند.
نظرياتي که ارتباط مستقيم به بحث رقابت داشته باشد، وجود ندارد. اما دو نظريه را ميتوان مرتبط با بحث رقابت دانست. نظريه نهاد و سازمان رسانه (رسانه ميدان و نيرو) از جامعه شناس و انديشمند علوم ارتباطات دنيس مک کوييل و نظريه سيستمها از لودويگ ون برتالانفي، اين دو نظريه هستند. (مرتضوي & مرادي, 1389, ص. 225)
در ادبيات نوين، از جنگ رسانهاي و يا رقابت رسانهاي تحت عناوين تلطيف شدهاي مانند “ديپلماسي عمومي” يا ديپلماسي رسانهاي ياد ميشود. فرهنگ واژگان و اصطلاحات بينالمللي نيز که در سال 1985 از سوي وزارت خارجه آمريکا منتشر شد، ديپلماسي عمومي را از برنامههاي تحت حمايت دولت معرفي ميکند که هدف آنها اطلاعرساني يا تحت تأثير قرار دادن افکار عمومي در کشورهاي ديگر است. بر اساس اين تعريف، ابزار اصلي اين فرآيند، انتشار متن، تصاوير متحرک، مبادلات فرهنگي و راديو و تلويزيون است. (کيسينجر, 1383)
4-3-2 ديپلماسي عمومي و ارتباطات استراتژيک9
امروزه ديپلماسي و سياست خارجي کشورها بهعنوان يک عامل تعيينکننده در نظام بينالملل تحت تأثير تحولات شگرف در عرصه ارتباطات قرارگرفته است؛ چنانکه “ديپلماسي رسانهاي” بهعنوان يکي از شاخههاي اصلي فعاليتهاي دستگاه ديپلماسي و سياست خارجي بخش قابلتوجهي از ديپلماسي عمومي کشورهاي بهويژه قدرتمند جهاني را به خود اختصاص داده است. (رضاييان م. , 1387, ص. 81)
“ديپلماسي عمومي و ارتباطات استراتژيک” از مفاهيم کليدي دانش ارتباطات در غرب است. براي اين دو مفهوم که گاه بدل از هم گرفته ميشوند، تعاريف مختلف و متکثري وجود دارد.
ديپلماسي عمومي از منظر انستيتو بروکينگز، به آن بخش از برنامههاي دولتي گفته ميشود که به قصد اطلاعرساني و يا اعمال نفوذ بر افکار عمومي ساير کشورها انجام ميشود. ديپلماسي عمومي از ديپلماسي سنتي فراتر ميرود و به تعامل ميان گروههاي ذينفوذ و جريان فراملي اطلاعات و آراء و بهتبع آن جهتدهي افکار عمومي مردم ساير کشورها ميپردازد. (brookings, بدون تاريخ)
ديپلماسي عمومي، از مجراي اعطاي بورسيه تحصيلي و برنامههاي تبادل دانشجو، آموزش زبان، رسانهها و بهويژه رسانههاي جديد و شبکههاي اجتماعي، سلبريتي ديپلماسي و يا ديپلماسي مشاهير، توريسم و يا ديپلماسي شهروندي، ديپلماسي معماري، ديپلماسي پزشکي، ديپلماسي ورزشي،
