
بپذیرد. وی سه برداشت را ازنظر افلاطون در باب عدالت شهر بیان میکند:
۱. افلاطون عدالت شهری را مطابق با فردیت کارکردی در نظر گرفته است اینکه هر طبقه کار و فعالیت خاص خود را انجام بدهند؛ و در طبقات و ردههای دیگر دخول پیدا نکنند.
۲. عدالت یعنی پذیرفتن فرمان فیلسوف شاه و قوانین و دستوراتی که وی امر میکند که نویسنده آن را عدالت اجتماعی9 میداند که میتوان آن را پذیرش قانون کلی در جامعه دانست.
۳. هر شخصی وظیفه دارد خود را در هماهنگی با جامعه تنظیم کند که آن را عدالت روانی10 در جامعه میخواند.
وی پس از معرفی این سه مورد، به تشریح و تحلیل آنها میپردازد. فصل چهارم به چالش نظرات سقراط-افلاطون در باب عدالت با نیچه پرداخته میشود؛ که به گمان نیچه، اصل زندگی، بر قدرت بنیان گذاشتهشده است و عدالت یعنی کسی که توانایی بیشتری دارد بتواند به خواستههای خود برسد. به اعتقاد نیچه، زندگی یعنی تقابل بین قوی و ضعیف؛ و عدالت این است که قوی، برتر از ضعیف باشد؛ که نویسنده بهنقد این نظر میپردازد و اینکه بر طبق این گمان هرکسی قویتر است میتواند ضعیفتر را بکشد و اینگونه در جامعه هم هرجومرج به وجود میآید و اصلاً جامعهای باقی نمیماند که عدل و عدالت در آن بتواند معنایی داشته باشد. فصل پنجم و ششم هم به بحث غلبه خویشتن11 و هماهنگی روانی12 اشارهشده است؛ که اولی به بحث ابر انسان یا همان انسان قدرتمند نیچه میپردازد و دومی همان عدالت افلاطونی است که در مبحث سلامت روانی و عدالت اجتماعی به آن پرداختیم.
بهصورت کلی میتوان گفت که در این رساله، کمتر به اندیشهی نیچه پرداختهشده است و بیشتر اندیشهی عدالت محورانهی افلاطون موردتوجه بوده است. دیگر اینکه به نظر میرسد که نویسنده، در نوشتن اثر فوق پیشفرض داشته است و به همین دلیل بیشتر، یکجانبه گرایانه به مفاهیم نیچه پرداخته است.
مهمترین تفاوت اینکه هر دو متفکر از اندیشمندان غربی بوده اما در کار حاضر یک متفکر غربی با یک متفکر اسلامی مورد مقایسه قرار میگیرد. عدل در اندیشه نیچه ریشهای زمینی دارد که انسان قوی آن را اعمال میکند اما در اندیشه مطهری عدل برگرفته از دین میباشد.
۱-۶- سؤال اصلی
مفهوم عدالت از دیدگاه افلاطون و مرتضی مطهری چه تفاوتها و شباهتهایی دارد؟
۱-۷-سؤالات فرعی
۱- ابعاد عدالت از دیدگاه افلاطون چیست؟
۲- ابعاد عدالت از دیدگاه مطهری چیست؟
۳- ابعاد عدالت از دیدگاه افلاطون و مطهری چه شباهتها و تفاوتهایی باهم دارند؟
۱-۸- روش تحقیق
در تحلیل یک متن بهطورکلی ما دو نوع تحلیل داریم. تحلیل کمی متن که به کمک آمار و اعداد و درصدهای کاربرد کلمات و جملات و سطرها در یک متن میپردازیم و دوم تحلیل کیفی متن که بهجای استفاده عددی از متن، آن را بهصورت استقرایی و با کمک تعقل، تفسیر میکنیم. چون دادههای بسیاری از تحقیقات علمی، کمّی نبوده، جنبهی آماری ندارند معیار و مبنای دیگری غیر از روشهای آماری باید برای تجزیه و تحلیل آنها به کار رود. این مبنا و معیار در تجزیه و تحلیلهای کیفی مشخصاً عقل، منطق، تفکر و استدلال است (حافظ نیا؛ ۱۳۸۹؛ ۲۶۸). «تحقیقات کیفی بیشتر در تحقیقات تاریخی، توصیفی موردی، تحلیل محتوا، علّی و نظری وجود دارد»(همان؛ ۲۶۹)..
پس با استفاده از روش تحقیق توصیفی – تحلیلی و رهیافت مقایسهای به تحلیل مضمونی متون افلاطون و مطهری آشکار کردن مفاهیم و مضامین آن پرداخته خواهد شد و به کمک تفکر قیاسی، شباهتها و تفاوتهای این دو تفکر را نشان خواهیم داد. روش گردآوری اطلاعات در این پایاننامه اسنادی – کتابخانهای بوده است.
۱-۹- کاربرد موضوع:
هدف از نگارش این رساله در درجه اول توسعه علم است. عدالت یکی از صفتهای عامهپسند است و تعریفهای متعددی از این مفهوم وجود دارد که گاه گمراهکننده و نادرست هستند. با توجه به این، دیدگاه دو تن از بزرگترین متفکران عصر حاضر و یونان باستان درباره عدالت را ارائه میدهیم. همچنین با توجه به تعاریفی که در رابطه با عدالت و عدالت اجتماعی در این پژوهش ارائه خواهد شد برای دانشجویانی که قصد پژوهش درزمینه عدالت را داشتهاند و به آثار افلاطون و مطهری علاقهمند هستند، مفید خواهد بود.
۱-۱۰- سازماندهی تحقیق:
فصل اول این پایاننامه کلیات تحقیق را دربر میگیرد؛ و در آن به چگونگی گردآوری پایان نامه، اهمیت موضوع و… پرداختهشده است. در فصل دوم این پایاننامه به بررسی مبانی نظری عدالت پرداختهایم. همچنین در فصل سوم عدالت در اندیشه افلاطون و زوایای نگرش وی مورد پردازش قرارگرفته است. بعدازاین فصل و تبیین عدالت ازنظر افلاطون، در فصل چهارم عدالت در اندیشه مطهری و زوایای نگرش وی مورد پردازش قرارگرفته است و در فصل پایانی این پژوهش که همان فصل پنجم است، تطابق و عدم تطابق در اندیشه طرفین تحقیق صورت میگیرد. اینکه اندیشه افلاطون در باب عدالت با مرتضی مطهری چه شباهتها و تفاوتهایی را داشته است.
فصل دوم:
پیشینه مفهومی عدالت در غرب و اسلام
مقدمه
بیگمان مفهوم عدالت، یکی از پیچیدهترین مفاهیم علوم انسانی در طول تاریخ بشر بوده است. اگر آغاز ابهامبرانگیزی عدالت و تعریف آن را افلاطون بدانیم (چراکه بسیاری از پژوهشگران، عقیده دارند که اندیشه سقراط، در جمهور افلاطون است که انعکاس پیدا میکند) به سهولت خواهیم دید که از چندین قرن قبل از میلاد تاکنون در باب عدالت و عدل و ملزومات آن چه تعداد نظرات مختلف ارائهشده است. از ارسطو شاگرد افلاطون گرفته تا مارکس و اندیشمندان لیبرالی چون راولز و هایک معاصر و… چندشاخگی این مفهوم وقتی مشخصتر میشود که در دین و مذاهب مختلف هم بدان اشاراتی شده است و اصولاً عدالت، بنا به نظرات برخی از اندیشمندان، لایهای مذهبی دارد و خود این دیدگاه قضیه را سختتر از پیش میکند. چنانکه عدالت، به انواع مختلف تقسیم میشود. همیشه برای بحث در این انواع، راهی وجود دارد. یکی عدالت توزیعی را موردقبول نمیداند و دیگری عدالت اجتماعی را به شاخههای مختلف منقسم میکند؛ اما برای آغاز هر بحث، میباید مفاهیم مورد لزوم را مورد تعریف قرارداد و ما نیز بدین کار مبادرت میکنیم.
عدالت چیست؟
مبانی عدالت چیست؟
آیا عدالت، فضیلت است؟
بسیاری عدالت را اصلیترین فضیلت و منبع و ریشه همه فضایل میدانند. عدالت را در سویی و ارزشها و فضیلتهای دیگر را در سوی دیگر قرار میدهند. بههرحال ازآنرو که بحث عدالت در سرشت خود بحثی تحلیلی و نظری است، همیشه با تنوع دیدگاهها و اختلافنظرها همراه بوده است. این تنوع خصوصاً از آن بعد دیده میشود که عدالت در تمامی جنبههای فردی، خانوادگی، ابعاد کلان اجتماعی و نهادها و سازمانهای درگیر، در حقوق و قضا، در فلسفه و سیاست و غیره حضور و بروز جدی دارد. این امر باعث پراکندگی و تشتت هر چه بیشتر در بحث عدالت و تعاریف و محدودهها و … آن میشود. به نظر میرسد که باید ریشهایتر به مبحث عدالت پرداخت و معنای کلاسیک آن را نیز مدنظر قرارداد. در این فصل ابتدا به بررسی مفهوم عدالت در غرب در چهار دوره یونان باستان، قرونوسطی، پس از رنسانس و نهایتاً دوران معاصر پرداختهایم و سپس سیر تطور عدالت را نزد فقهای شیعه را به این دلیل که مطهری یک متفکر شیعه بوده و جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث از بررسی مفهوم عدالت در نزد سیاستنامه نویسان یا فقهای اهل سنت و…صرفنظر خواهیم نمود. در پایان نیز مفهوم عدالت اجتماعی در غرب و اسلام را مورد پردازش قرار دادهایم.
۲-۱- عدالت در غرب
از قرون اولیه تاکنون یکی از اشتغالات عمده فلسفه و فلاسفه سیاسی در مغرب زمین جستوجوی عدالت و قانون عادلانه در جامعه بوده است. از گذشته تا کنون تحلیل مفهوم عدالت در فلسفه سیاست اهداف مختلفی را پی گیری میکرده است، ازجمله اینکه با گذر از عالم انتزاعیات و مفاهیم و وصول به عالم عینیات این نتیجه به دست میآید که چه چیز عادلانه و چه چیز غیرعادلانه است. برداشتهای متفاوت فیلسوفان سیاسی غرب از مفهوم عدالت که زمینهساز مشاجرات و مباحثات فراوانی گردیده، بر یکی از سه اصل زیر استوار بوده است: برابری، شایستگی، نیاز. در این بخش به بررسی مفهوم عدالت از دیدگاه تعدادی از فلاسفه و متفکرین غربی خواهیم پرداخت. امید است که به روشنتر شدن این مفهوم کمک نماید.
۲-۱- ۱- یونان باستان
بهطور سنتی مفهوم عدالت را به دو صورت تفسیر کردهاند؛ دیدگاه مبتنی بر تناسب13 كه بهطور سنتی به ارسطو در كتاب اخلاق وی نسبت دادهشده است. دیدگاه برابری خواه14 كه افلاطون در رساله گرگیاس15 آن را تدوین كرده است. اصل تناسب برای توصیف عدالت توزیعی به كار میرود مانند اینكه یك موقعیت منصفانه عبارت از موقعیتی است كه برون داد افراد با درون داد آنها تناسب داشته باشد. این رویكرد مبتنی بر تناسب شامل دو مؤلفه اقتصادی و انصاف است. رویكرد برابری خواه شامل دو مؤلفه نیاز و تساوی است. بین فرهنگها ازنظر عدالت اجتماعی تفاوت وجود دارد. مثلاً فرهنگهای جمعگرا مثل چین بر برابری خواهی و فرهنگهای فردگرا مثل آمریكا بر فردگرایی اقتصادی و دیدگاههای مبتنی بر تناسب تأكید میکنند. اندیشههای افلاطون و ارسطو سرآغاز و جهت دهنده بسیاری از اندیشهها ونظریههای دیگر است، افلاطون عدل را موضوع اصلی فلسفه میداند و به اعتبار اهمیت این امر عنوان فرعی كتاب اصلی خویش جمهور را گفتگویی درباره عدالت مینامد (بشیریه، ۱۳۷۴: ۶).
افلاطون بحث عدالت را با بحث از ماهیت دولت آغاز میکند. وی عدالت را هماهنگی و همكاری اجزاء روح معرفی میکند و با دیدی كاركردگرایانه و در یك تطبیق اندام واره، صحبت از قرار گرفتن هر چیز و هركس در جای خود میکند. وی به عدالت طبیعی معتقد است و هركس باید در همانجایی كه طبیعت او را قرار داده، قرار گیرد. در باب افلاطون در فصل بعد مفصل بحث خواهیم کرد؛ اما ارسطو در كتاب «اخلاق نیكوماخوس» عدالت را به دو بخش تقسیم میکند: «عدالت توزیعی16» و «عدالت تأدیبی یا كیفری17». عدالت توزیعی به مسئله توزیع و تقسیم داراییها و ثروت و حقوق و مزایا و امتیازات اجتماعی در بین افراد جامعه مربوط میشود.
عدالت تأدیبی بیان نظریه مجازات عادلانه است. این نوع از عدالت به این پرسش پاسخ میدهد كه مجازات مناسب افراد خاطی چگونه باید باشد، بنابراین عدالت تأدیبی به عمل خطا و قانونشکنی مربوط است. به نظر میرسد این تقسیمبندی ارسطویی جامع همه جوانب نیست، برای مثال تلقی توماس هابز از عدالت كه آن را به «رعایت قراردادها و پیمانها» تعریف میکند، در هیچکدام از این دو قسم عدالت نمیگنجد. ازاینرو برخی از متفكران قسم سومی به آن افزودهاند. «عدالت تعویضی یا مبادلهای»18 بهعنوان شق سوم به توصیف احكام و شرایط مبادله منصفانه در قراردادها میپردازد. عدالت فردی و اخلاقی به معنای ایجاد توازن و تعادل میان قوای نفس نیز از تقسیمبندی دوگانه ارسطو خارج است؛ اما ارسطو در تقسیمبندی دیگری، عدالت را به «عام» و «خاص» تقسیم میکند. تقسیم عدالت به توزیعی و تأدیبی در محدوده عدالت خاص است كه اقسام دیگری از عدالت هستند كه به همراه عدالت خاص همگی در زمره مصادیق عدالت عام قرار میگیرند. عدالت عام همان است كه ارسطو آن را به «حاصل جمع همه فضایل» یاد میکند (واعظی، ۱۳۸۴: ۸۷). سنت ارسطویی به مفهومسازی در یك جامعه عادلانه بر اساس یك نظریه جامع در باب خیر نوع بشر میپردازد و درعینحال نظریه او نظریهای اشرافی است (نیلسن، ۱۳۸۲: ۳۷۰)؛ اما اگر از طرح مسئله عدالت در فلسفه سیاسی قبل از میلاد بگذریم و به این مفهوم پس از رنسانس نگاهی بیندازیم به مباحث دیگری نیز میرسیم.
۲-۱- ۲- قرونوسطی
در سالهای پایانی قرن چهارم میلاد مسیحیت تعارض اولیه میان ایمان
