
ن با قبول دو پیشفرض اساسی(یکی تحلیلی بودن ماهیت تفکر انتقادی و دیگری در نظر گرفتن مفهوم داوری به عنوان هدف اصلی تفکر انتقادی) الگوی تفکر انتقادی خود را سازماندهی کرد(به نقل از خواجه زاده ، 1390 ).
استدلال کردن : منظور از استدلال کردن آن است که ارائه مباحث همراه با دلیل باشد و دلیل آوردن از توجیه غیرمدلل متمایز شود. روبرت انیس تفکر انتقادی را “تفکر مستدل و تیزبینانه دربارهی این که چه چیزی را باور کنیم و چه اعمالی را انجام دهیم،تعریف کرده است(لیپمن ، 1988 ).
ارزیابی شواهد و مدارک : منظور این است که مدارک شواهد، نظرات، اطلاعات و منابعی را که آن اطلاعات را فراهم میکند، ارزیابی شود و درستی یا نادرستی و یا اعتبار و ارزش آنها مورد بررسی قرار گیرد. آندولینا19 معتقد است که تفکر انتقادی فرایندی است که به موجب آن نظرات، اطلاعات و منابعی که آن اطلاعات را فراهم میکند، ارزیابی میکنید و بهطور منسجم و منطقی آنها را نظم میبخشید، یا با عقاید و اطلاعات دیگر مرتبط میسازید منابع دیگر را در نظر میگیرید و برای مفاهیم ضمنی، آنها را مورد ارزیابی قرار می دهید(به نقل از ملکی و حبیبیپور ،1386 )
تفسیر دادهها : منظور از تفسیر، تمایز قائل شدن بین معانی متفاوت یک واژه، دقت در بکارگیری تعمیمها، بیطرفی در اظهارنظر منطقی، عرضهی چشماندازهای متعدد و متفاوت، نقد و بررسی راهحلهای مورد استفاده میباشد. فسیونه تفسیر را ادراک و توضیح معنا یا دلالت نوع گستردهای از تجارب، موقعیتها، دادهها، رویدادها ، داوریها، آداب و رسوم، باورها،عقاید و گرایشها یا معیارها و ملاکها می داند.(فسیونه ، 2010 )
جمعی بودن: منظور از مهارت جمعی بودن تفکر انتقادی، اظهارنظر در جمع، گوش دادن به آرای دوستان، کشف کردن مغالطات دیگران میباشد. (به نقل از تجلی اردکانی، 1389).
قضاوت صحیح: قضاوت صحیح، یکی از مهمترین مولفههای تفکر انتقادی است و اغلب صاحبنظران بر روی آن توافق دارند. به اعتقاد صاحبنظران قضاوت صحیح چند ویژگی دارد: قضاوتی است که در آن از تعجیل در قضاوت خودداری می شود، بیطرفانه است و از همه مهمتر مبتنی بر ملاک است. به نظر لیپمن(2003) تفکر انتقادی، تفکری است که قضاوت خوب را تسهیل می کند؛ زیرا مبتنی بر ملاک است، خود اصلاح کننده است و نسبت به متن یا زمینهای که در آن شکل میگیرد، حساس است. فسیونه(2010) در الگوی خود از قوهی قضاوت سلیم به عنوان یکی از ویژگیهای تفکر انتقادی نام برده است.
منطقی بودن : منظور از منطقی بودن؛ برقراری ارتباط منطقی میان رویدادها و واقعیتها و مفاهیم و اصول کلی، سازماندهی نظرات و مفاهیم بهطور منطقی، بهرهگیری از قواعد منطق در هنگام نقد اظهارات دیگران میباشد. (به نقل از تجلی اردکانی، 1389).
صراحت داشتن : منظور از صراحت داشتن؛ بیان کردن نظرات خود بدون دلهره، توجه به امکان اشتباه بودن نظر خود ، پذیرش نقد منطقی دیگران میباشد(به نقل از تجلی اردکانی، 1389).
ب) تعریف عملیاتی : تعریف عملیاتی مولفه های تفکر انتقادی شامل میزان فراوانی کلیهی مولفههایی میباشد که در تعاریف نظری آمده است، فراوانی هر یک از این مولفهها به همراه شاخصهای آنها و با استفاده از فرمهای تحلیل محتوا در کتاب های درسی پایهی ششم دورهی ابتدايي اندازه گیری می شود. هر مولفهی تفکر انتقادی دارای چند شاخص است که شاخص های هر یک از مولفهها به صورت زیر میباشد :
1- مولفهی پرسشگری که شامل دو شاخص شناسایی و بیان مساله، طرح پرسشهای روشنکننده و چالشزا میباشد
2- مولفهی تحلیل و ارزیابی که شامل چهار شاخص طبقهبندی، شناسایی ایده های اصلی، ارزیابی دلایل مطرح شده و اولویت بندی می باشد.
3-مولفهی استدلال کردن که شامل چهار شاخص استدلال از مباحث، ارائه مباحث بهطور مدلل، توجه به تفاوت بین مدلل و توجیه غیر مدلل، دقت در تشخیص سخنان دو پهلو می باشد.
4- مولفهی ارزیابی شواهد و مدارک که شامل سه شاخص ارزیابی شواهد و مدارک، تعریف اصطلاحات و ارزیابی دربارهی آنها، ارزیابی راهحلها و استفاده از روشهای سازمانیافته میباشد.
5- مولفهی تفسیر دادهها که شامل پنج شاخص تمایز قائل شدن بین معانی متفاوت یک واژه، دقت در بکارگیری تعمیمها،بیطرفی در اظهارنظر منطقی، عرضهی چشماندازهای متعدد و متفاوت، نقد و بررسی راهحلهای مورد استفاده میباشد.
6- مولفهی جمعی بودن که شامل سه شاخص اظهارنظر در جمع، گوش دادن به آرای دوستان، کشف کردن مغالطات دیگران میباشد.
7- مولفهی قضاوت صحیح که شامل دو شاخص استفاده از معیارها در قضاوتها، بررسی ابعاد فلسفی موضوع میباشد.
8- مولفهی منطقی بودن که شامل سه شاخص برقراری ارتباط منطقی میان رویدادها و واقعیتها و مفایم و اصول کلی، سازماندهی نظریات و مفاهیم بهطور منطقی، بهرهگیری از قواعد منطق در هنگام نقد اظهارات دیگران میباشد.
9-مولفهی صراحت داشتن که شامل سه شاخص بیان کردن نظرات خود بدون دلهره، توجه به امکان اشتباه بودن نظر خود ، پذیرش نقد منطقی دیگران میباشد.
فصل دوم
مروری بر ادبیات موضوع
2-1- مقدمه
در این فصل ادبیات تحقیق مورد مطالعه و بررسی قرار می گیرد. مبانی نظری تحقیق بر اساس مولفه های اصلی تفکر انتقادی و مهارت های تفکر انتقادی و برنامه درسی جمع آوری شده است و در پایان تحقیقات انجام شده در داخل و خارج کشور مورد بررسی، و سپس نتیجهگیری ارائه شده است.
2-2- تفكر
از جمله مسائلي كه همواره ذهن انديشمندان را از دير باز به خود مشغول داشته است”تفكر” میباشد. نيروي تفكر انسان همواره از زمان سقراط و ارسطو تا به حال مورد بحث و بررسي هاي فراوان بوده است. از نظر حسيني (1381) جان ديويي20 از جمله پيشرواني است كه توجه زيادي به تفكر و ماهيت آن نموده است. او در كتاب معروفش « چگونه فكر میكنيم21 ؟ » جريان تفكر را شامل مراحلي میداند كه دو مرحله ابتدايي و انتهايي و پنج مرحله مياني را دربر میگيرد. مرحله اول يا ابتدايي، مرحله شك و ابهام است و آن زماني است كه انسان با يك موقعيت پيچيده روبه رو شده و درصدد يافتن پاسخي براي مسأله و مشكل ايجاد شده است. مرحله انتهايي زماني است كه فرد از شك و ابهام درآمده و به نتيجه و جواب دست يافته است. براي رسيدن به اين مرحله فرد بايد مراحل ديگر را طي كند.
اصطلاح تفكر از جمله اصطلاحاتي است كه در ميان همه مردم كم و بيش رواج دارد و همه آن را به نوعي به كار میبرند، اگر چه برداشت درستي از آن ندارند. اصولاً تفكر زماني حاصل میشود كه امري به ياد فرد آمده باشد، يا خيالي كه از پيش معلوم نبوده در ذهن خطور كند، يا اين كه فرد با مسئله و مشكل جديدي مواجه شود و درصدد حل آن برآيد. بايد گفت افراد نمي انديشند مگر اين كه مسئله و يا مشكل خاصي پيدا شود و آنان را به تفكر برانگيزد (سيف، 1389، ص 114).
در قلمرو آموزش و پرورش، توجه به تفكر، از اهميت بيشتري برخوردار است. زيرا منظور غايي تعليم و تربيت اين است كه شخص را بر تفكر روشن و منطقي و فكر سازنده توانايي دهد تا بتواند به حل مشكلات و معضلات زندگي و سازمان دادن تجارب گذشته و نتيجه گرفتن از آن براي آينده موفق شود. با بررسي تعاريف مختلف و تحليل كاركردهاي تفكر میتوان نتيجه گرفت كه تفكر در مفهوم وسيع كلمه به معناي جستجوي شعور و آگاهي است، شعوري كه هم معطوف به دستيابي به معرفت موجود و ارزشيابي آن است و هم معطوف به توليد معرفت جديد. تفكر يك فرايند است، فرايندي كه عناصر و كاركردهاي مختلفي دارد. از تعامل عناصر مختلف و تركيب كاركردهاي متفاوت، اعمالي در ذهن شكل میگيرد كه « تفكر » ناميده میشود (شعباني، 1389) .
در بررسي و مطالعه ساخت تفكر و فعاليتهاي ذهني “هولفيش و جي اسميت” (1389) در كتاب “تفكر منطقي” به تحليل سه جنبه میپردازند كه عبارتند از : احساس، حافظه و تخيل. بر اساس تحليل آنها اين جنبههاي اساسي تفكر در تعامل با يكديگرند و عمل خاص فكر كردن وقتي مشخص میشود كه حداقل يكي از سه جنبه را براي توصيف آن بكار میبريم. اگر ذهن، فعاليت يادآوري و جمع آوري معلومات ومفاهيم گذشته را انجام دهد، تحت تأثير عمل حافظه قرار دارد، امروز تفكر كننده ضمن يادآوري معلومات و مفاهيم گذشته، در عالم رؤيا و خيال سير میكند، انديشه او در ميان حافظه و تخيل فعال تر است، به اعتقاد « ديويي » تخيل كنترل نشده كه از هدايت و كنترل فرد خارج است براي ذهن مضر است، زيرا فرد خود را تسليم خيال میكند و اين تخدير كننده عقل است، لذا وقتي در جريان انديشيدن يكي از جنبههاي تفكر حاصل میشود حضور ساير جنبهها تقريباً اجتناب ناپذير است. بنابراين تفكر مؤثر و منطقي، تفكري است كه بايد در آن تعادلي ميان احساس، حافظه و تخيل با توجه به هدف مسئله مورد بحث وجود داشته باشد (حسيني، 1388) .
واژه تفکر به امری اطلاق میشود که به طور غیر مستقیم از اعمال و نتایج بدست آمده از عملکرد فرد استنباط میشود، به عبارتی دیگر وقتی فردی با پدیده ای به دقت برخورد کند و واکنش مناسبی از خود نشان دهد، استنباط میشود که عملکرد او ناشی از تفکر وی است یا وقتی مشاهده میشود که فردی مسئله پیچیده ای را حل کرده است، نتیجه میگیریم که او استدلال مناسبی در فرایند حل مسئله به کار گرفته است. علی رغم وجود تفاوت چشمگیری در تعاریف مربوط به تفکر و حتی نبودن تعریفی مشخص، میتوان تفکر را ترکیبی از معرفت و دانش، مهارت و نگرش دانست (فتحی آذر، 1383).
هيكينز معتقد است : واژه “تفكر” به امري اطلاق میشود كه به طور غير مستقيم از اعمال و نتايج بدست آمده از عملكرد فرد استنباط میشود، به عبارتي ديگر وقتي فردي با پديده اي برخورد كند و واكنش مناسبي از خود نشان دهد، استنباط میشود كه عملكرد او ناشي از تفكر وي است يا وقتي مشاهده میشود كه فردي مسئله پيچيدهاي را حل كرده است، نتيجه میگيريم كه او استدلال مناسبي در فرايند حل مسئله به كار گرفته است. علي رغم وجود تفاوت چشمگيري در تعاريف مربوط به تفكر و حتي نبودن تعريفي مشخص، میتوان تفكر را تركيبي از معرفت و دانش، مهارت و نگرش دانست (هیکینز، 1386) .
ورتهايمر يكي از رهبران مكتب گشتالت، تفكر را جرياني میداند كه از برخورد، با مسئله آغاز میشود و به حل آن میانجامد. در فرايند تفكر خود از طريق سازمان دادن، طبقه بندي كردن و تحليل موقعيت مسئله، موضوع را تبيين میكند و آن را تعيين میكند، آنها را دوباره سازمان میدهد و روابط و طرحهاي جديدي به وجود میآورد و نهايتاً به حل مسئله رهنمون میگردد (كريمي، 1387، ص 156).
« ويناك » تفكر را چنين تعريف میكند : « تفكر سازمان دادن و تجديد سازمان در يادگيري گذشته جهت استفاده در موقعيت فعلي است (حسيني، 1388، ص 18).
تفكر، شكل بسيار پيچيدة رفتار انسان و عاليترين شكل فعاليت عقلي و ذهني است. به عبارت ديگر، تفكر، يك فرايند شناختي است كه به وسيلة رموز يا نشانه هاي نمايانگرِ اشيا و حوادث، مشخص ميشود(شعاری نژاد، 1370، ص 311) به طور کلی اگر تفكر را بر دو پايه استوار بدانيم، يكي از اين پايه ها در فلسفه و پاي ديگر در روانشناسي ريشه دارد. بر اين اساس، هر يك از فلاسفة مهم تاريخ بشريت، از سقراط و افلاطون و ارسطو گرفته تا دكارت و اسپينوزا و هگل و ديگران، با پرسش ها و نظرها و شيوة تفكر خود، به نوعی بر روال تفكر انسان از آغاز تاكنون تأثيرگذار بودهاند (مارزانو22 و ديگران، 1988، ص 8)
سولسو (1990)، معتقد است : تفكر فرايندي است كه از طريق آن يك بازنمايي ذهني جديد به وسيله تبديل اطلاعات و تعامل، بين خصوصيات ذهني، قضاوت، انتزاع، استدلال و حل مسئله ايجاد میگردد. مورگان و همكارانش، (1984) معتقدند ; تفكر عبارت است از بازآرايي با دس كاري اطلاعات به دست آمده از محيط و نمادهاي ذخيره شده در حافظه درازمدت. « از طرفي ديگر، « فكر » ملاحظه دقيق و فعال و دائمي ه عقيده است با توجه به دلايلي كه آن عقيده را حمايت و تأييد میكند و نتايجي
