
دارند. انواع اعمال شخصی که به موفقیت منتهی میشوند بهاحتمالزیاد اعمالی هستند که فرد نسبت به آنها نگرش مثبت ابراز میکند. در بسیاری از موقعیتهای آموزشی یک نگرش مثبت مطلوب میتواند بهوسیله ممکن ساختن موقعیت برای دانشآموز در یک مورد به سهولت تضمین گردد. بااینحال، درمجموع چنین به نظر میرسد که کاربرد روش سرمشق سازی انسانی قابلاستفادهترین و مؤثرترین رویکرد در یادگیری نگرش باشد. بهطور خلاصه، این روش نمایش یا بیان انتخاب مطلوب عمل شخصی (نگرش) توسط یک فرد مورداحترام یا مورد تحسین را شامل میشود. چنین شخصی ممکن است این پیام را شخصاً یا بهوسیله رسانهای مثل تلویزیون یا مطلب نوشتنی ارائه دهد (گانیه، 1985، ترجمه نجفی زند، 1373).
2-1-5-4- الگوهای تغییر نگرش
اگرچه نگرشها دارای ثبات و دوام قابلتوجهی هستند، اما بااینحال، امکان تغییر آنها وجود دارد و فنونی برای تغییر نگرش معرفیشدهاند. تغییر نگرش در چارچوب چند الگوی مشخص تبیین شده است که عبارتاند از: الگوهای یادگیری76 شامل نظریه محرک – پاسخ و نظریه مشوقها و تعارضها و الگوهای شناختی77 شامل نظریههای تعادل78، توافق79، قضاوت اجتماعی80 و همسازی شناختی81 و الگوی روانکاوانه شامل نظریه کارکردی82 (کریمی، 1380).
2-1-5-4-1- الگوهای یادگیری
2-1-5-4-1-1-. نظریه محرک و پاسخ
2-1-5-4-1-1-1- نظریه هاولند83
یک نمونه از الگوی یادگیری برای تغییر نگرش الگوی هاولند و همکاران وی است که در آن تغییر نگرش از محرک آغاز و بعد به مرحله توجه، ادراک و پذیرش رسیده و بالاخره به تغییر نگرش میانجامد. در این الگو توجه، به این واقعیت اشاره دارد که همه پیامهای محرک موردتوجه قرار نمیگیرند؛ مثلاً، هنگام رانندگی در جادهها به همه تابلوهای تبلیغاتی توجه نمیکنیم و تنها بعضی از این تابلوها را که شاید از جنبهای برای ما جالبتر باشند، موردتوجه قرار میدهیم. طبعاً وقتی به یک تابلوی تبلیغاتی توجه نمیکنیم، تأثیر آن تابلو بر ما صفر است و بنابراین، در تبلیغ کالا یا مطلب موردنظر خود برای ما موفق نیست؛ اما حتی اگر ما به آن تابلو توجه هم میکردیم، باز امکان داشت که آن تبلیغ در ما مؤثر نباشد.
عامل دوم، یعنی ادراک به این نکته اشاره میکند که ممکن است برخی پیامها پیچیده یا بسیار مهم باشند بهطوریکه گیرندگان موردنظر از آن سر درنیاورند. بالاخره در مرحله سوم، پیش از آنکه هیچ تغییر نگرشی ایجاد شود، ما باید تصمیم بگیریم که پیام را میپذیریم یا نه (کریمی، 1380).
در الگوی هاولند یک پیام که هدف آن تغییر نگرش باشد با پیامرسان، با زمینهای که پیام ارائه میشود و باشخصیت پیامگیر در تعامل است. مهمترین عامل مؤثر در مورد پیامرسان، موضوع قابلیت قبول اوست که از وضع ظاهر او گرفته تا تخصص او و مهم بودن او برای پیام گیران همگی در این قابلیت قبول مؤثرند. خود پیام ازنظر تأثیر، بستگی به عوامل چندی از قبیل یکجانبه بودن یا دوجانبه بودن، ایجاد هیجان و بهویژه ترس در پیام گیران، ترتیب تقدم و تأخر پیامهایی که در قابلیت هستند و نوع وسیلهای که پیام را منتقل میکند، دارد. همچنین، یک پیام برای مؤثر بودن باید درزمینه ای مناسب و درحالیکه پیامگیر بتواند آن را دریافت کند، ارسال شود وگرنه توجه پیامگیر اصولاً به آن جلب نخواهد شد (کریمی، 1380).
شکل 2-2 مراحل مختلف فرایند تغییر نگرش بر طبق الگوی هاولند را نشان داده است:
شکل2-2: مراحل تغییر نگرش بر طبق الگوی هاولند ( هاولند و همکاران، 1953 ؛ به نقل از کریمی ، 1380 )
2-1-5-4-1-2- نظریه مشوقها و تعارضها
این نظریه، موضوع نگرش را برحسب یک تعارض گرایشی – اجتنابی84 در نظر میگیرد. این دیدگاه نیز معتقد است که نگرش حاصل مجموعهای از عناصر مثبت و منفی است، یعنی، برآیند سود و زیان حاصل از داشتن نگرش خاصی است. وقتی درزمینه داشتن نگرش شخص دچار تعارض میشود، موضعی را اتخاذ میکند که او را به حداکثر منافع برساند (کریمی، 1380).
1-2-5-4-2- الگوهای شناختی
1-2-5-4-2-1- نظریه تعادل
طبق نظریه تعادل، در یک نظام تعادلی، دو شخص و یک شئ یا سه شخص در روابط متقابلاند. در این نظام سه نوع ارزشیابی وجود دارد: ارزشیابی فرد از هر یک از اشیاء یا اشخاص و از رابطه آن اشیاء یا اشخاص با یکدیگر. با فرض اینکه هر ارزشیابی مثبت یا منفی است، بدون تفاوتی در نیرومندی آنها، چهار موقعیت ممکن وجود دارد: یا همه ارزشیابیها مثبتاند، یا دو ارزشیابی مثبت و یکی منفی است، یا یکی مثبت و دو تا منفی است و یا اینکه همه ارزشیابیها منفیاند. موقعیتهای اول و سوم متعادل یا ازنظر شناختی هماهنگ تلقی میشوند، درحالیکه موقعیتهای دو و چهارم نامتعادلاند. نظریه تعامل معتقد است که یک سیستم از حالت عدم تعادل بهسوی حالت تعادل حرکت میکند. بدین ترتیب که یکی از حالتهای عدم تعادل به سمت یکی از حالتهای متعادل حرکت خواهد کرد (کریمی، 1380).
1-2-5-4-2-2- نظریه توافق
دیدگاه توافق بهوسیله Osgood & Tannenbaum (1955، به نقل از کریمی، 1380) عرضهشده است. این نظریه، توجه خود را به اثری که یک فرد با موضعی مثبت یا منفی نسبت به یک شئ یا شخص دارد، متمرکز میکند. در این نظریه حداکثر نظر مثبت با 3 + و حداکثر نظر منفی با 3 – نشان داده میشود. هرگونه تغییر در نظر بهصورت عددی در فاصله بین این دو عدد تغییر میکند. چنان چه اختلاف بین دو نظر وجود داشته باشد، لازم است که برای برقراری تعادل، حرکتی از یکی از دو طرف یا از هر دو در جهت تعدیل نظر صورت گیرد تا دوباره تعادل برقرار شود.
1-2-5-4-2-3- نظریه همسازی شناختی
این الگو بر این مبنا استوار است که انسان پذیرنده اطلاعاتی است که با نگرشهای او هماهنگی داشته باشند. اطلاعات ناهماهنگ ازنظر روانی برای فرد ناخوشایندند و او سعی میکند آنها را به نحوی تغییر دهد که با نگرشهای وی همخوان شوند و یا نگرش خود را تغییر داده با اطلاعات دریافتی هماهنگ کند. Leon Festinger در نظریه ناهماهنگی شناختیاش میگوید وقتی دو شناخت همزمان ولی نامتجانس برای فرد پیش میآید او را دچار ناهماهنگی شناختی میکند و شخص در چنین حالتی غالباً دست به توجیه رفتار خود میزند یا نگرش خود را تغییر میدهد (کریمی، 1380).
1-2-5-4-2-4- نظریه قضاوت اجتماعی
این نظریه مبنا را بر آگاهی فرد از نگرشهای او و اینکه چه نگرشهایی را میپذیرد، گذاشته است. این نظریه از فیزیک روانی متأثر است و معتقد است که قضاوتهای شخص در مورد پدیدهها تحت تأثیر معیار درونی است که فرد برای سنجش اطلاعات رسیده به کار میگیرد. همچنین بر طبق این نظریه، پذیرش یک دیدگاه تازه بستگی به این دارد که پیام مزبور در گستره پذیرش85، گستره طرد86، یا گستره عدم التزام87 او قرار دارد. پیامهایی زودتر پذیرفته میشوند که یا در گستره پذیرش واقع شوند یا در گستره عدم التزام (کریمی، 1380).
1-2-5-4-2-5- نظریه کارکردی
قضیه بنیادی الگوی کارکردی این است: مردم نگرشهایی را حفظ میکنند که با نیازهای آنان جور درمیآید. برای تغییر دادن آن نگرشها ما باید بدانیم که آن نیازها چه نیازهایی هستند.
دو الگوی کارکردی تقریباً مشابه، یکی بهوسیله کاتز (1960) و دیگری بهوسیله اسمیت و همکاران (1956) وضعشده است. هر یک از این دو الگو فهرستی از کارکردهایی را که نگرشها در خدمت آنها هستند، فراهم کردهاند. اظهارنظرهای این دو الگو را میتوان بهصورت زیر عرضه کرد:
نخست، نگرشها ممکن است کارکردی ابزاری88، سازگار کننده89 یا سودبخش90 داشته باشند. به اعتقاد کاتز، یک فرد نسبت به اشیایی نگرش مثبت پیدا میکند که در برآوردن نیازهای او یا در جلوگیری از رویدادهای منفی برای وی مؤثر باشد.
دوم اینکه نگرشها ممکن است دارای کارکرد دفاع91 از خود یا برونی کردن92 باشند، یعنی، یک نگرش ممکن است ایجاد شود، یا تغییر کند تا از فرد در برابر اقرار به موقعیتهای بنیادی دربارهٔ خودش یا واقعیتهای تلخ در جهان بیرون حمایت کند.
سوم اینکه نگرشها ممکن است دارای کارکرد دانشی93 باشند. به این کارکرد ارزیابی موضوع94 نیز گفته میشود. نگرشها ممکن است شکل بگیرند یا تغییر یابند تا به آنچه بینظم و درهمریخته است معنی و مفهوم ببخشند.
چهارمین کارکرد نگرشها ابراز ارزشها95 ست. بر طبق گفته کاتز مردم از ابراز وجود بهوسیله نگرشهای خود رضایت خاطر کسب میکنند؛ اما اسمیت معتقد است که این کارکرد چهارم نگرشها در خدمت کارکرد خاصی یا ارضای نیازی واقعی نیست، بلکه صرفاً بازتابی است از جنبههای کلیتر شخصیت فرد (کریمی، 1380).
1-2-5-5- نگرش در حیطه تحصیلی
در طبق بندی بلوم هدفهای آموزشی به سه دسته کلی حوزه شناختی، عاطفی و روانی حرکتی تقسیمشدهاند. حوزه شناختی دانش، معلومات، تواناییها و مهارتهای ذهنی را در برمیگیرد، یعنی هدفهای این حوزه به جریانهایی که با فعالیتهای ذهنی و فکری سروکار دارند، مربوط میشود. حوزه عاطفی باعلاقه، انگیزش، نگرش، قدردانی و ارزشگذاری سروکار دارد. همه معلمان در ضمن آموزش هدفهای حوزه شناختی، چه مستقیم و چه غیرمستقیم در تحقق بخشیدن به هدفهای حوزه عاطفی نیز میکوشند. حوزه روانی حرکتی به زمینه مهارتهای حرکتی و فعالیتهای بدنی ارتباط دارد (سیف، 1387).
رابطه بین نگرشهای دانش آموزان نسبت به موضوعهای درسی و عملکرد تحصیلی آنها توجه تحقیقات بسیاری را به خود جلب کرده است. از میان تحقیقات میتوان به پژوهشهای بلوم اشاره کرد. در نظریه یادگیری در حد تسلط، سه متغیر اساسی مطرح است که آموزشگاهها را قادر میسازد تا به سمت یک نظام آموزشی خالی از اشتباه و پیشرفته گام بردارند. این سه متغیر عبارت است از:
الف. میزان تسلط دانشآموز بر پیشنیازهای مربوط به یادگیری (رفتارهای ورودی شناختی).
ب. میزان تمایلی که دانشآموز برای یادگیری دارد (ویژگیهای ورودی عاطفی).
ج. میزان تناسب روش آموزشی با شرایط و ویژگیهای دانشآموز.
دومین متغیر میزان علاقه دانشآموز به موضوع یادگیری را نشان میدهد. هنگامیکه دانش آموزان یادگیری یک موضوع مشخصی را آغاز میکنند، مشاهده میشود که در طرز برخوردشان با مطلب یادگیری، حتی پیش از آغاز آموزش، با یکدیگر تفاوتهای بسیاری دارند. برخی باعلاقه و اشتیاق آشکار به یادگیری به یادگیری مطلب میپردازند و مطالب یادگیری برای آنها مناسب و جالب است و اهمیت زیادی برای آن قائل هستند. دستهای دیگر آن را نوعی اجبار یا انجاموظیفه تلقی میکنند، برای آن اهمیت کمی قائل هستند و مطالب یادگیری را باعلاقه و اشتیاق نسبتاً کمی میآموزند. به نظر بلوم افراد ازلحاظ آمادگی عاطفی در برخورد با موضوع یادگیری باهم تفاوت دارند و این تفاوتها در علاقهها و نگرشهایشان ظاهر میشود. وقتی دانشآموز انجام دادن یک تکلیف یادگیری را با اشتیاق و علاقه آشکار آغاز میکند، یادگیری آسانتر خواهد بود و این دانشآموز در شرایط یکسان، در مقایسه بادانش آموزانی که اشتیاق و علاقه کمتری دارند، آن تکلیف درسی را بسیار سریعتر و با سطح دستاورد و پیشرفت بالاتری میآموزد (بلوم،1982؛ ترجمه سیف، 1374).
2-1-5-6- مؤلفههای نگرش نسبت به مدرسه
Mc coach & Siegle (2003) در یک جمعبندی از پژوهشهای مختلف، پنج عامل نگرشی و انگیزشی مرتبط با پیشرفت تحصیلی یا عدم پیشرفت تحصیلی را گزارش کردهاندکه تحت عنوان مؤلفههای نگرش نسبت به مدرسه میباشند. این عوامل عبارتاند از: 1- نگرش نسبت به مدرسه 2- نگرش نسبت به معلمان و کلاسها 3- ادراک خود تحصیلی 4- ارزشگذاری هدفهای مدرسه 5- انگیزش / خود نظم دهی. در اینجا این عوامل بهطور مختصر موردبررسی قرار میگیرد.
2-1-5-6-1- نگرش نسبت به مدرسه96
نگرش نسبت به مدرسه شامل علاقه و عاطفه دانشآموز نسبت به مدرسه است. تحقیقات نشان دادهاند که دانش آموزان دارای پیشرفت تحصیلی ضعیف، نگرشهای منفی نسبت به مدرسه نشان میدهند (, 2003 Siegle & Mc coach).
Majoribanks (1992) دریافت که نگرشهای شناختی دانش آموزان نسبت به مدرسه،
