
امام باقر فرموده است: معنای آیه چنین است: آنچه در برتری علی بر تو نازل شده است ابلاغ کن، پس از نزول آیه دست علی را گرفت و فرمود: هر کس من مولا و رهبر او هستم علی مولای او است290.
5. واحدی نیسابوری(متوفای468هـ ق.) از أبی سعید خدری:
واحدی نیسابوری مینویسد:
ابو سعید خدری گفته است: این آیه: «ای پیامبر آنچه که از طرف خداوند بر تو نازل شده است ابلاغ کن» در غدیر خم و در باره علی بن ابی طالب نازل شده است291.
با توجه به این نقل از کتاب اسباب النزول نیسابوری، بی مناسبت نخواهد بود که به فلسفه نگارش آن از زبان خودش نیز نیم نگاهی داشته باشیم.
تصحیح اسانید اسباب النزول:
امروز هر کسی سخنی جعل میکند و دروغی را در شان نزول آیات می بافد که نتیجه آن جز جهالت و نادانی نیست و در عاقبت این کار اندیشه نمیشود، به همین جهت کتابی را نوشتم که شان نزولها را در خود جمع کرده باشد تا جویندگان و دوست داران شان نزولها راستی ها را در یابند و دروغها را بشناسند و گمشده خویش را در یابند292.
6. ابن عساکر(متوفای 571هـ) از أبی سعید خدری:
ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق مینویسد:
أخبرنا أبو بکر وجیه بن طاهر أنا أبو حامد الأزهری أنا أبو محمد المخلدی أنا أبو بکر محمد بن حمدون نا محمد بن إبراهیم الحلوانی نا الحسن بن حماد سجادة نا علی بن عابس عن الأعمش وأبی الجحاف عن عطیة عن أبی سعید الخدری قال نزلت هذه الایة(یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک) على رسول الله یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب.
از ابوسعید خدری نقل است که گفت: آیه بلاغ در غدیر خم در باره علی بر رسول خدا نازل شد293.
بررسی سند روایت ابن عساکر:
أخبرنا أبو بکر وجیه بن طاهر أنا أبو حامد الأزهری أنا أبو محمد المخلدی أنا أبو بکر محمد بن حمدون نا محمد بن إبراهیم الحلوانی نا الحسن بن حماد سجادة نا علی بن عابس عن الأعمش وأبی الجحاف عن عطیة عن أبی سعید الخدری.
أبوبکر وجیه بن طاهر(541هـ):
الشیخ العالم العدل مسند خراسان أبو بکر أخو زاهر الشحامی النیسابوری من بیت العدالة والروایة.
اولین راوی با عنوان استاد، دانشمند، عادل، و از خاندان عدالت و روایت توصیف شده است294.
أبوحامد الأزهری(463هـ):
الأزهری العدل المسند الصدوق أبو حامد أحمد بن الحسن بن محمد ابن الحسن بن أزهر الأزهری النیسابوری الشروطی من أولاد المحدثین سمع من أبی محمد المخلدی وأبی سعید بن حمدون وأبی الحسین الخفاف وله أصول متقنة.
ازهری با وصف عادل، راستگو، وصاحب کتابهایی استوار شهرت یافته است295.
أبو محمد المخلدی(387هـ):
المخلدی الامام الصدوق المسند أبو محمد الحسن بن أحمد بن محمد بن الحسن بن علی بن مخلد بن شیبان المخلدی النیسابوری العدل شیخ العدالة وبقیة اهل البیوتات.
مخلدی پیشوایی راستگو و استاد در عدالت در بین دیگر خاندانها بود296.
أبوبکر محمد بن حمدون خالد(320هـ):
محمد بن حمدون بن خالد بن یزید الحافظ الکبیر أبو بکر النیسابوری أحد الأثبات.
محمد بن حمدون بن خالد بن یزید حافظ بزرگ و یکی از استوانه ها است297.
محمد بن حمدون ابن خالد الحافظ الثبت المجود… قال الحاکم کان من الثقات الاثبات الجوالین فی الاقطار عاش سبعا وثمانین سنة وقال أبو یعلى الخلیلی حافظ کبیر.
حاکم در باره وی گفته است: محمد بن حمدون بن خالد از معتمدین و از گردشگران بود که هشتاد و هفت سال عمر کرد، ابو یعلی خلیلی گفته است: او حافظی بزرگ بود298.
محمد بن ابراهیم الحلوانی:
ذهبی در باره او میگوید:
محمد بن إبراهیم. أبو بکر الحلوانی قاضی بلخ. حدَّث ببغداد فی أواخر عمره عن: أبی جعفر النفیلی، وأحمد بن عبد الملک بن واقد الحرّانی. وعنه: إسماعیل الصّفّار، وعثمان بن السّمّاک، وحمزة العقبی. وثّقه الخطیب.
محمدبن ابراهیم حلوانی در بلخ قاضی بود و در اواخر عمرش در بغداد حدیث می گفت، وخطیب او را توثیق کرده است299.
و ابن جوزی(متوفای 597هـ) میگوید:
محمد بن إبراهیم بن عبد الحمید أبو بکر الحلوانی قاضی بلخ، سکن بغداد… وکان ثقة.
ابو بکر حلوانی سمت قضاوت در بلخ داشت در بغداد ساکن شد و ثقه بود300.
حسن بن حماد سجادة(241هـ):
ذهبی(متوفای 748 هـ) در باره او میگوید:
الحسن بن حماد بن کسیب أبو علی الحضرمی سجادة عن أبی خالد الأحمر وابن المبارک والمحاربی وعنه أبو داود وابن ماجة وأبو یعلى وابن صاعد ثقة صاحب سنة توفی 241 د س ق.
حسن بن حماد ثقه که در بغداد در سال 241 در گذشت301.
الحسن بن حماد بن کسیب بالمهملة وموحدة مصغر الحضرمی أبو علی البغدادی یلقب سجادة صدوق من العاشرة مات سنة إحدى وأربعین د س ق.
حسن بن حماد راستگو و از طبقه دهم بود که در سال 41 در گذشت302.
علی بن عابس:
عدهای از علمای اهل سنت روایات او را معتبر دانستهاند ؛ چنانچه دارقطنی مینویسد:
و[سألته] عن علی بن عابس فقال کوفی یعتبر به.
از علی بن عابس در باره وی سؤال کردم: گفت: حسن بن حماد اهل کوفه و عدالتش مورد تایید است303.
جمله «یعتبر به» از الفاظ تعدیل است ؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی این جمله را در مرتبه سوم از مراتب تعدیل قرار داده است:
وأدناها [أی أدنى مراتب التعدیل] ما أشعر بالقرب من أسهل التجریح، کشیخ ویروی حدیثه ویعتبر به ونحو ذلک، وبین ذلک مراتب لا تخفى.
نازلترین درجه تعدیل راوی استفاده از تعابیری است همچون: شیخ، حدیثش روایت میشود و به حدیثش توجه میشود و امثال ذالک که البته هر یک از اینها رتبه و درجه ای را می رساند304.
و حلبی نیز در قفو الأثر مینویسد:
وأدناها ما أشعر بالقرب من أسهل التجریح کشیخ ویروى حدیثه ویعتبر به.
پائین ترین این الفاظ آن چیزی است که اعلان به قرب راوی و محدث در بدست آوردن اعتبار که ساده ترین روش مجروح دانستن نیز هست میکند مانند: شیخ، حدیثش روایت میشود و به او اعتنا میشود305.
بنابراین، دلیلی برای تضعیف علی بن عابس وجود ندارد و صرف این که روایاتی در فضائل امیر المؤمنین نقل کرده است، نمیتواند دلیل قابل قبولی برای تضعیف وی باشد.
سلیمان الأعمش:
سلیمان الأعمش از روات بخاری و مسلم است و در وثاقت وی تردیدی نیست.
أبی الحجاف:
ذهبی در باره او مینویسد:
داود بن أبی عوف أبو الجحاف البرجمی مولاهم الکوفی عن أبی حازم الأشجعی وشهر وعنه السفیانان وعلی بن عابس وثقه أحمد ویحیى وقال أبو حاتم صالح الحدیث قلیله.
ابو الجحاف اهل کوفه است و احمد ویحیی او را توثیق کردهاند و ابو حاتم گفته است: صلاحیت نقل روایت را دارد306.
عطیة العوفی:
ابن حجر عسقلانی در شرح حال او مینویسد:
عطیه با پسر اشعث در کوفه خروج کرد، حجاج به محمد بن قاسم در نامه ای دستور داد تا او را بر دشنام دادن به علی وادار نماید که اگر سرپیچی کرد چهار صد تازیانه بر وی بزند و ریشش را بتراشد، محمد بن قاسم او را احضار کرد و فرمان را گوشزد نمود اما عطیه نپذیرفت و لذا دستور حجاج را اجرا کرد، عطیه از کوفه هجرت کرد و به خراسان رفت و تا زمانی که عمربن هبیره والی بغداد شد در خراسان ماند سپس به عراق بازگشت تا در سال 111 از دنیا رفت، عطیه فردی مورد اعتماد بود و احادیث شایسته ای دارد307.
ترمذی بعد از نقل روایتی که در سند آن عطیه عوفی وجود دارد میگوید:
هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ.
این حدیثی است حسن و صحیح308.
و أبو الحسن عجلی در باره عطیه میگوید:
عطیة العوفی کوفى تابعی ثقة ولیس بالقوی.
عطیه عوفی کوفی از تابعان وثقه است اگر چه قوی نیست309.
و ملا علی قاری در باره او میگوید:
عطیة بن سعد العوفی، وهو من أجلاء التابعین. 310
عطیه از بزرگان تابعان است.
نتیجه: سند روایت صحیح و روات آنهمگی موثق هستند.
جمع بندی بحث سندی، و قاعده: یقوی بعضها بعضا:
با چشم پوشی از صحت سند روایت ابن عساکر و… حتی اگر فرض کنیم که سند همه این روایات ضعیف باشد، بازهم نمیتوانیم از حجیت آن دست برداریم ؛ زیرا بر مبنای قواعد علم رجال اهل سنت، اگر سند روایت از سه عدد گذشت، و اگر همه آنها ضعیف باشند، یکدیگر را تقویت کرده و حجت میشود ؛ چنانچه العینی در عمدة القاری به نقل از نووی مینویسد:
وقال النووی فی(شرح المهذب): إن الحدیث إذا روی من طرق ومفرداتها ضعاف یحتج به، على أنا نقول: قد شهد لمذهبنا عدة أحادیث من الصحابة بطرق مختلفة کثیرة یقوی بعضها بعضا، وإن کان کل واحد ضعیفا.
نووی در شرح مذهب گفته: اگر روایتی با سندهای مختلف نقل شود ؛ ولی بعضی از روات آن ضعیف باشند ؛ بازهم به آن احتجاج میشود، علاوه بر این که ما میگوییم: تعدادی احادیث از صحابه و از راههای گوناگونی نقل شده است که بعضی از آن بعضی دیگر را تقویت می کنند ؛ اگرچه هریک از آن احادیث ضعیف باشند311.
و ابن تیمیه حرّانی در مجموع فتاوی مینویسد:
تعدد الطرق وکثرتها یقوى بعضها بعضا حتى قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجارا فساقا فکیف إذا کانوا علماء عدولا ولکن کثر فی حدیثهم الغلط.
زیادی و تعدد راههای نقل حدیث بعضی بعض دیگر را تقویت میکند که خود زمینه علم به آن را فراهم میکند ؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند ؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثی که تمام راویان آن افراد عادلی باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد312.
و محمد ناصر البانی در ارواء الغلیل بعد از نقل طرق یک روایت میگوید:
وجملة القول: أن الحدیث طرقه کلها لا تخلو من ضعف ولکنه ضعف یسیر إذ لیس فی شئ منها من اتهم بکذب وإنما العلة الارسال أو سوء الحفظ ومن المقرر فی ” علم المصطلح ” أن الطرق یقوی بعضها بعضا إذا لم یکن فیها متهم.
خلاصه آن که: تمام سندهای این حدیث بدون ضعف نیست ؛ اگر چه ضعف مهمی نیست ؛ زیرا کسی که متهم به دروغ باشد، در طرق حدیث وجود ندارد و علت ضعف یا ارسال آن است و یا کم حافظه بودن راوی. از مسائل ثابت شده در علم رجال این است که سند های متعدد درصورتی که در سلسله سند فرد متهمی نباشد یکدیگر را تقویت می کنند313.
در نتیجه، حتی اگر سند تمامی این روایات ضعیف نیز باشد، بازهم حجت و قابل استدلال هستند.
فصل سوم
پاسخ به شبهات حدیث غدیر
گفتار اول: اشکال سندی بر حدیث غدیر
1. نیامدن حدیث در کتاب بخاری و مسلم
بعضی می گویند چگونه می توانیم این حدیث را بپذیریم در حالیکه بخاری و مسلم آن را در دو کتاب خود نقل نکرده اند؟
نقد
این ایراد نیز از عجائب است زیرا بسیاری از احادیث معتبر وجود دارد که دانشمندان اهل تسنن آنها را پذیرفته اند امّا در صحیح بخاری و مسلم نیست و این نخستین حدیثی نیست که این وضع را به خود گرفته است.
عالم نیشابوری کتاب قطوری که حجمش کمتر از صحیحین نیست به نام «مستدرک الصحیحین» نگاشته است و در موارد بسیاری با روایاتی که ذهبی در ملخص ذکر کرده توافق دارد و حاکم نیشابوری در مستدرک می گوید314:
بخاری و مسلم و یا یکی از آن دو نگفته است که هر حدیثی را که آن دو نقل نکرده اند صحیح نیست، و من به یاری خدا احادیثی را که راویان آن ثقه هستند و شیخان(بخاری و مسلم) رحمه ا… عنهما – یا یکی از آن دو به نقل آن احادیث استدلال نموده را نقل خواهم کرد.
بخاری می گوید: هر روایتی را که در جامع آورده ام صحیح است و روایات صحیح دیگری هست که به خاطر طولانی شدن نیاورده ام.
و مسلم می گوید: من همه روایات صحیح را دراینجا نیاورده ام، بلکه آن بخشی را که اجماعی بوده یادآور شده ام. 315
2. ذکر حدیث فقط در مسند احمد
متشکل می گوید این حدیث فقط در مسند احمد آمده و در این کتاب، روایات صحیح و ضعیف هر دو وجود دارد و لذا قابل استناد نیست.
نقد
گویا این فرد غیر از مسنداحمد از سایر آثار
