
فرآيندهايي تأکيد ميکنند که از طريق آنها افراد به لحاظ عقلاني منابع موجود را به برآورده ساختن نيازهايشان اختصاص ميدهند و به اين وسيله آنچه که مطلوبيت يا سودمندي ناميده ميشود را توليد ميکنند. اقتصاددانان اين فرايند را در قالب به حداکثر رساندن مطلوبيت با توجه به محدوديتهاي اعمال شده روي دسترسي پذيري و جانشيني منابع مدلسازي ميکنند. در ميان نظريه پردازان اين رشته، افرادي هستند، که تلاش کرده اند مفهوم کيفيت زندگي را در چارچوب کلي نظري? توليد وارد تحليلهاي اقتصاد خرد کنند. و همچنين تلاشهاي ديگري که به تفصيل در حوزه نظريههاي اقتصادي روي کيفيت زندگي صورت گرفته است، به دنبال پل زدن ميان شکاف در شيو? تفکر اقتصاددانان دربار? احساس سعادت مادي و شيو? تفکر ديگر عالمان اجتماعي نسبت به اين امر بوده اند(شاسلر و فيشر،1985) به طور کلي در اين حوزه، مسأله اصلي در به حداکثر رساندن کيفيت زندگي با توجه به منابع موجود و قابل دسترس خلاصه ميشود.
د- رويکردهاي اکولوژيکي
ديدگاههاي اکولوژيکي نوعي نگرش تلفيقي دارند زيرا در اين ديدگاهها ابعاد فيزيکي و اجتماعي مفهوم کيفيت زندگي با هم ترکيب ميشوند. در رهيافتهاي اکولوژيکي کيفيت زندگي به عنوان يک عنصر در فرايندي کلي ديده ميشود که در آن هر عنصر در معرض تأثير ديگر عناصر قرار دارد، در اينجا گفته ميشود که کيفيت زندگي به محيط زيست بستگي دارد و بنابراين زيست گاه84عمومي در واکنش به تلاشهايي که مردم براي بهبود بخشيدن به کيفيت زندگي شان انجام ميدهند دچار دگرگوني ميشود.
رويکردهاي اکولوژيکي بر پيوستگي متقابل عناصر، اعم از جاندار و بي جان، تأکيد ميکنند. نظريه پردازاني که در اين حوزه هستند، کيفيت زندگي را به عنوان جنبهاي از فرايند اکولوژيکي در نظر گرفته و آنرا به عنوان عنصري در کنار ابعاد بيولوژيکي محيط زيست تعريف ميکنند. در نگاه آنها، کيفيت زندگي و زيست گاه به مانند داده و ستانده عمل ميکنند. اگر توالي بين اين دو به گونهاي آغاز شود که زيست گاه درون داد يا داده باشد و کيفيت زندگي برون داد يا ستانده، آنگاه در مرحل? بعدي کيفيت زندگي تبديل به داده ميشود و محيط زيست را دچار تغيير ميکند و در نتيجه محيط زيست نيز کيفيت زندگي را تغيير ميدهد و اين چرخه همچنان ادامه مييابد. در اين شيوه مدور، کيفيت زندگي در طول زمان دچار تغيرات زيادي ميشود. ( همان منبع)
ه- دو ديدگاه فلسفي
تعاريف ذکر شده در ارتباط با کيفيت زندگي ريشه در دو ديدگاه فلسفي دارد: 1- در ديدگاه لذت جويي85 ارسطو، فرض بر آن است که زندگي آرماني به معناي زندگي همراه با شادي و لذت با اجتناب از درد و ناراحتي ميباشد. در اين رويکرد هدف زندگي کسب حداکثر لذت ميباشد. 2- ديدگاه علم” اخلاقيات86″ حاکي از آن است که زندگي آرماني به معناي شکوفا سازي توانمنديهاي انساني است. به عبارتي در اين ديگاه، هرآنچه براي فرد باارزش است و مطابق با خود واقعي وي ميباشد، مهم است. اين دو ديدگاه فلسفي سنتي دو مسير متفاوت در ماهيت انسان و عوامل تشکيل دهند? جامع? خوب ايجاد کرده اند( ريان و دسي87، 2001، به نقل از البرزي و البرزي، 1385).
6-2 ابعاد کيفيت زندگي
1-6-2 بعد رواني کيفيت زندگي
روانشناسان در اولين قدم براي مطالعه کيفيت زندگي خواهان بررسي نگرش فرد نسبت به زندگي هستند. در اين زمينه، سطح سنجش آنها در مقياس خُرد قرار دارد و بر حسب طبقه بنديهاي متداول در شمول شاخصهاي ذهني طبقه بندي ميشود. بسياري از نظريه پردازان بر ميزان احساس سعادت فرد از زندگيش به عنوان عامل تعيين کننده در نگرش فرد به زندگي تأکيد کرده اند. در حقيقت، از جمله عواملي که براي مدت زيادي از جانب روانشناسان به عنوان ويژگيهاي تعريف کنند? احساس سعادت يا خوشبختي ارائه شده اند ميتوان به معيارهايي نظير دوست داشتن ديگران، لذت بردن از زندگي، يا شناخت خود اشاره کرد. اما تعريف جديدي که داينر88 (2000) براي احساس سعادت ارائه ميدهد متضمن اين است که افراد خودشان از زندگي خود يک ارزيابي مثبت داشته باشند. اين تعريف ذهني احساس سعادت به اعتقاد وي تعريفي دموکراتيک و مردم محور است زيرا از خود فرد خواسته ميشود که زندگيش را ارزيابي کند و تشخيص دهد که آيا از زندگيش احساس خوشبختي ميکند يا خير، چنين تعريفي از يک زندگي خوب همان”احساس سعادت ذهني” ناميده ميشود که در محاورات دانشگاهي گاهي اوقات از آن به عنوان احساس خوشحالي نام ميبرند.
محققان زيادي در توصيف اين احساس به ارزيابي مردم از زندگي خودشان توجه ميکنند، ارزيابياي که هم عاطفي است و هم شناختي. مسألهاي که در ارتقاء احساس سعادت نقش بسيار مهمي دارد، نيازها و ميزان برآورده شدن آنها در نزد افراد است. در اين زمينه اولين کوششها از جانب مازلو از منظري جامعه شناختي نسبت به مقول? نيازها صورت گرفت. مازلو نيازهاي انسان را به چند دست? نيازهاي فيزيولوژيکي و جسمي، نياز به امنيت، نياز به روابط اجتماعي و محبت، نياز به تأييد و احترام و نياز به خويشتن يابي طبقه بندي کرد و معتقد است تا نيازهاي انسان در هر مرحله برآورده نشوند نيازهاي بعدي مطرح نخواهند شد. بر اساس رهيافتهاي روانشناختي تا زماني که نيازهاي انسان در يک انداز? مورد قبول برآورده نشوند احساس سعادت انسان افزايش نخواهد يافت. در بعد رواني ميزان رشد فردي اهميت زيادي دارد، رشد فردي معمولاً به لحاظ شناختي، اجتماعي و عملي مورد توجه محققان قرار ميگيرد. همچنين، عملکرد فرد و ميزان موفقيت وي در رسيدن به اهداف تعيين شده در کنار ميزان کارآمدي از عوامل تعيين کنند? اين متغير ميباشند(شالوک،2004، به نقل از رباني خوراسگاني و کيانپور، 1384).
در کنار احساس سعادت، برخي محققان از احساس رضايت از زندگي در اجتماع نيز به عنوان عاملي مؤثر در بالا بردن کيفيت زندگي سخن گفته اند.(داينر،2000) همچنين اين عامل از جمله شاخصهاي ذهني در تعيين کيفيت زندگي ميباشد.
2-6-2 بعد اجتماعي کيفيت زندگي
بعد اجتماعي از جمله عوامل کليدي در شکل دادن کيفيت زندگي است که تأثير قابل توجهي بر احساسات اساساً اجتماعي مردم دارد. اين بعد در سطح ميانه مورد سنجش قرار ميگيرد و شاخصهاي آن تلفيقي از شاخصهاي ذهني و عيني کيفيت زندگي هستند. در صحبت از بعد اجتماعي کيفيت زندگي معمولاً از ارزيابي کارکردي شهروندان سخن به ميان ميآيد. به عبارت ديگر، وظيفه يا کارکردي که يک شهروند ميتواند در اجتماع به عهده بگيرد تأثير مهمي بر کيفيت زندگي اش به جا ميگذارد. هرچه نقش و کارکرد شهروندان در امور اجتماعي بيشتر باشد کيفيت زندگي آنها افزايش مييابد.(شاسلر و فيشر،1985)
3-6-2 بعد محيطي کيفيت زندگي
اين بعد در سطح کلان قرار دارد، شرايط خارجي و عوامل محيطي را مورد بررسي قرار ميدهد، و در محافل آکادميک تحت عنوان شاخصهاي اجتماعي از آن نام برده ميشود. از جمله مهم ترين اين شاخصها ميتوان به شرايط محيط زيست و وضعيت بهداشت- سلامتي شهروندان اشاره کرد. کيفيت زندگي به طور خاص مسائل مربوط به وضعيت بهداشتي- سلامتي و محيط زيست انسان را مورد توجه قرار ميدهد. اهميت وضعيت بهداشتي- سلامتي شهروندي به حدي است که ديگر نميتوان آنرا در قالب فقدان بيماري يا رهايي از چنگ امراض خلاصه کرد. سلامتي هم اکنون به عنوان يک حالت کامل فيزيکي، رواني و اجتماعي مطرح ميباشد. (همان منبع)
اسچالوگ و همكاران89 (2002) با بررسي كيفيت زندگي در بيش از 20 كشور 8 عامل را براي اندازه گيري كيفيت ذكر كردند: سلامت عاطفي، روابط بين فردي، بهداشت ، روابط زناشويي، رشد فردي، رشد فردي ، سلامت عاطفي ، روابط بين فردي، بهداشت، روابط زناشويي، رشد فردي، سلامت جسماني، توانايي تصميم گيري براي خود و ديگران(انگر و هاومن90، 2002، به نقل از رضايي، احدي، شريفي و کريمي،1386).
بررسيها در قلمرو کيفيت زندگي کودکان و نوجوانان نشان داده اند، سطوح بالاي کيفيت زندگي فردي به عنوان نيرو يا سرمايه روان شناختي عمل ميکند. کيفيت زندگي نيروي قدرتمندي در راستاي هدايت، حفظ و پيشبرد سلامت و تندرستي در جوامع و فرهنگهاي مختلف ميباشد(نيک آذين ، شعيري و نائينيان، 1392). به لحاظ اهميت و دامنهي فراگير کيفيت زندگي، عوامل مؤثر بر آن همواره بررسي شده است. در اين ميان نقش تاب آوري و آموزش مؤلفههاي آن در افزايش کيفيت زندگي بسيار اساسي به نظر ميرسد.
رفتارهاي پرخطر در دوره نوجواني
تغييرات زيستي، روانشناختي، و محيطي- اجتماعي که در دوره نوجواني رخ ميدهند ممکن است باعث درگير شدن در رفتارهاي خود تخريب ساز و مضر براي سلامتي شوند. همين رفتارها تأثير درازمدتي در سلامتي دارند و داراي عواقب روانشناختي و اجتماعي هستند.در دهههاي اخير مطالعات نشان داده اند که رفتارهاي مخاطره جويي در دوران نوجواني بسيار رايج و پرتکرار هستند و بسياري از اين مطالعات بر پيامدهاي منفي رفتار مخاطره جويي تمرکز کرده اند، به طور مثال رفتار بي پروايي، رفتارهاي ناسالم جنسي، سيگار کشيدن، ميگساري، مصرف مواد و سوء استفاده از دارو (اکبري و رازع1391).
هرچند که هيچ يک از بخشهاي جامعه از عواقب ناگوار رفتارهاي تهديد کننده سلامت در امان نيست ولي بعضي از گروههاي اجتماعي از جمله نوجوانان در معرض خطر بيشتري قرار دارند ، بنابراين بسياري از قربانيان رفتارهاي پرخطر در آينده از ميان نوجوانان امروزي خواهد بود. مصرف مواد، خشونت و رفتارهاي جنسي ناايمن عامل بسياري از موارد مرگ و مير در سنين نوجواني و اوايل بزرگسالي را تشکيل ميدهد.( ليندبرگ، بوگست و ويليامز91،2001، به نقل از سليماني نيا، جزايري و محمدخاني، 1384) كركمرو گرين92(2000، به نقل از خسروي، کيامنش، بني جمالي و نيک منش، 1386) مخاطره جويي را تمايل براي درگير شدن در رفتارهايي ميدانند كه تهديد آميز است يا به سلامت ذهني و فيزيكي شخص آسيب ميرساند.
تحقيقات اخير نشان داده است که اکثر نوجوانان و جوانان ميتوانند از شرايط پرخطر و پرفشار به سلامت بگذرند و به سازگاري موفقيت آميز دست يابند. يافتههاي به دست آمده از اين تحقيقات نشان داده که حداقل 50 درصد و غالباً 70 درصد نوجوانان پرورش يافته در شرايط محيطي ناگوار مثل فقر، جنگ و اعتياد و بيماري رواني والدين، علي رغم قرار گرفتن در معرض فشارهاي شديد، توانش اجتماعي خود را بهبود بخشيده و بر مشکلات غلبه ميکنند (خداجوي، آقابخشي، رفيعي، عسگري، بيان معمار، عبدي زرين،1390)
روانشناسان در پاسخ به اين که چگونه برخي افراد در مقابل سختيها و مشکلات ميتوانند ايستادگي و چاره انديشي کنند، اصطلاح” تاب آوري” را به کار ميبرند. تاب آوري يعني استفاده فرد از توان و ظرفيت خود برا سازگاري باشرايط سخت استرس زا و تحمل آن. (ترصفي،1391).
7-2 نظريههاي رفتارهاي پرخطر
300 سال پيش از ميلاد مسيح، ارسطو چنين اظهارداشت که “نوجوانان پرشور و آتشي مزاج اند و آماده اند تا خود را به دست غرايز بسپارند”. افلاطون نيز مصرف مشروبات الکلي در نوجوانان را به ريختن آتش روي آتش تشبيه کرده است که “طوفان و تنش” دوران نوجواني را به طور تلويحي در بر دارد.(ماسن و کيگان،1380، به نقل از مرعشيان 1390).
هال که به پدر روانشناسي بلوغ معروف است، نوجواني را توأم با رنج، عشق و شورش عليه ارزشهاي بزرگسالان ميداند. برجسته ترين مفهوم نظري? وي،” طوفان و فشار93″ است. به اعتقاد او، افراد در دوران نوجواني دستخوش دگرگونيهاي چشمگيري ميشوند که غالباً نوسانهاي پرشور عاطفي به دنبال دارد(آدامز، شوئن بوم، موس، وارن و کان94،1999، به نقل از مرعشيان 1390) دوران نوجواني با شور و هيجان، احساسهاي متناقض، تحريکات فيزيولوژيکي و عواطفي پرتنش همراه ميشود.
به نظر اريکسون فرد در هر يک از مراحل رشد با يک بحران رواني اجتماعي روبه رو است. در صورتي که فرد اين بحرانها را حل کند اين امکان هست که سلامت رواني خود را تأمين کند و در غير اين صورت سلامت روان وي به خطر ميافتد. تغييرات بدني دوره نوجواني، تعادل فرد را بر هم ميزند و نوجوان با بحراني به
