
فروتني براي غير خدا و اشخاص غير مومن مانند: فلاسفه غربي و دانشمندان غربي.
نويسنده بعد از بيان معناي لغوي و اصطلاحي وحي در اسلام، آراي مدرسه جديد معتزله در خصوص وحي و قرآن را چنين بيان ميکند که مدرسه قديم عقلگرايي در صدد تاويل و تحريف وحي بودند اما مدرسه جديد پا را از اين هم فراتر نهاده و در صدد انکار وحي و انتساب آن به پيامبر اکرم ميباشد و وحي را نتيجه تفکرات و احساسات دروني نبي اکرم شمرده و آن را جلوه اي از نبوغ ذاتي آن حضرت قلمداد ميکنند و قضيه نزول فرشته وحي را امري غير معقول و غير قابل قبول ميدانند و جملاتي از کتابهاي اميرعلي و حسن حنفي که شائبه انتساب وحي به خود نبي اکرم را دارند را بيان ميکند.
در خصوص قرآن و تاويل آن نيز مينويسد:عقلگرايان احترام قرآن را حفظ نکرده و آنرا آميخته با اساطير و داستانهايي که واقعيت نداشتهاند،ميدانند و با آن مانند کتاب نويسندهاي معمولي برخورد ميکنند . و در مواردي که مطالب با عقل سازگار نباشند سعي در تاويل آيات قرآني ميکنند تا با علوم امروزي و محسوسات بشر قابل درک باشند.
نظرات عقلگرايان در باب نبوت و انبياء و معجزات ايشان را اين گونه بيان ميکند:عقلگرايان نبوت را امري انساني و شخصي دانستهاند که از صفاي نفس و نيز نبوغ فوق العاده نبي نشات ميگيرد و ارتباط آن با عالم ملکوت را نفي کرده و آن را نوعي از سحر و جادو قلمداد ميکنند و بر همين اساس اديان آسماني را حاصل تلاش فکري و روحي انسان ميدانند که تابع زمان و مکان مخصوص به خود ميباشند که در زمانهاي ديگر قابل نقد و بررسي هستند، او اشاره ميکند که گروهي از عقلگرايان معتدل وجود دارند که وحي ونبوت را امري الاهي و آسماني ميدانند و به رسالت آسماني بني اکرم و ديگر انبياء الاهي ايمان دارند. او در ادامه ميگويد:عقلگرايان در صدد انکار معجزات هستند و با بيان اين که معجزات با عقل سنخيت ندارند و توسط عقل قابل ادراک نيستند آنهارا مردود مي شمارند و يا درصدد تاويل معجزات هستند. ايشان مانند معتزله قديم و برخي از فلاسفه در صدد هستند تا تمام معجزات نبي مکرم اسلام غير از قرآن را نفي کنند، چنان که محمد حسين هيکل نسبت دادن معجزات به پيامبر اسلام را ناشي از مبالغه مسلمانان اوليه جهت تقديس و احترام به نبي اکرم دانسته است.
در مبحث ششم نويسنده نظر عقلگرايان جديد درخصوص شخصيت پيامبر اسلام را مورد بررسي قرار مي دهد و برخي ازصفاتي که نويسندگان متجدد، به نبي اسلام نسبت ميدهند را نقل ميکند، صفاتي چون: پيام آور سوسياليسم، پيام آور آزادي، پيام آور ناسيوناليسم عربي و يا پرچمدار ملت عرب، که در صدد هستند تا جنبه آسماني و الاهي شخصيت پيامبر را مخدوش نموده و تمام سخنان نبوي و نيز قرآن کريم را اموري زميني و انساني تلقي کنند.
درمبحث هفتم نويسنده به بررسي سنت و حجيت آن و نيز سيره سلف نزد عقلگرايان نوين پرداخته و عقايد ايشان را مورد استقراء قرار داده، سپس به نقد آنهاميپردازد. او مينويسد بهترين موضع عقلگرايان درخصوص سنت و حجيت آن، شک در اصالت و توقف در حجيت آنهاميباشد و به طور خلاصه موضع ايشان را اين گونه بيان مينمايد:
شک درصحت نقل روايات نبي اکرم توسط اصحاب و اعتقاد به تحريف سخنان نبوي.
شک در تمامي روايات نقل شده توسط راويان متاخر.
دعوت به تمسک قرآن که تنها منبع تشريع است که از تحريف به دور مانده است.
ادعاي فساد و نقص در مقياس هاي محدثان بزرگ در خصوص روايات.
ادعاي عدم امکان براي حفظ و نقل صحيح روايات.
و در ادامه نمونههايي از رد احاديث توسط افرادي چون محمد احمد خلف الله، احمد امين، احمد زکي ابوشادي و ديگران ارائه ميکند و مدعي ميشود کساني چون محمدعبده، محمود شلتوت، احمد امين، محمد الغزالي و محمد العماره معتقدند که اگر احاديث و روايات از نظر سند و دلالت صحيح هم باشند باز هم مفيد علم ويقين نيستند و نميتوان عقايد اسلامي را از آنهااخذ نمود. در خصوص صحابه و عدالت ايشان نيز عقلگرايان جديد را متهم به دشمني و عداوت با اصحاب نبي اکرم نموده و مي نويسد که اين گروه ازعقلگرايان معتقدند که گروهي از اصحاب بعد از رحلت نبي اکرم دچار انحراف و فساد شدند و براي حکومت با يکديگر درگير شدند و به خونريزي پرداختند.
در مبحث هشتم و نهم به بررسي عقايد عقلگرايان جديد درخصوص ايمان به ملائکه و امور غيبي و نيز روز قيامت و اخبار قيامت ميپردازد، نويسنده تاويل محمدعبده و رشيدرضا از جن به ميکروب و باکتري را انکار امور غيبي ميداند و نمونههايي ديگر از تاويل امور غيبي را ذکر ميکند مانند: تاويل ملائکه به نظام و سنت هاي الاهي در اداره کائنات توسط ابي زيد نويسنده کتاب “الهداية و العرفان في تفسير القرآن بالقرآن” و نمونههاي ديگر.
در خصوص روز قيامت و حوادث پيش از آن عقلگرايان ميکوشند تا روايات نزول حضرت عيسي و خروج دجال و ظهور حضرت مهدي “عج” را رد کنند و يا تاويل نمايند و شبهاتي نيز در خصوص حساب و کتاب روز قيامت دارند که به شرح ذيل مي باشند:
به گمان عقلگرايان بهشت و دوزخ و جهان آخرت روحاني است و انسان در آنجا آرزوهاي خود را به دست ميآورد.
برانگيخته شدن و حسابرسي براي روح است و جسماني بودن قيامت را عقلا نميپذيرند.
دنيا و آخرت، حساب و کتاب، عذاب و پاداش همه مربوط به اين دنيا هستند و آنچه درقرآن و روايات آمده جهت تشويق و يا ترساندن است.
فلسفه وجود دنياي ديگر و آخرت چيزي است که بشر خود ساخته و يا ساخته و پرداخته گروهي از انسانهامانند پيامبران و علماي دين است تا حرکات و اعمال خود را توجيه کرده افراد ساده لوح را به خود جلب کنند.
در مبحث دهم به بيان اعتقادات نومعتزليان در خصوص قدر الاهي و اختيار انسان بحث ميکند و عمده عقايد ايشان را در اين مساله بدين شرح بيان ميکند:
عقلگرايان معتقدند که علت اصلي عقبماندگي امت اسلامي اعتقاده به قضا و قدر الاهي و ارجاع تمام امور به خداوند متعال ميباشد.
انسان در تمام امور خويش اختيار و آزادي مطلق دارد و هيچ قدرتي نميتواند در اين اختيار تاثير داشته باشد و اعتقاد به قضا و قدر الاهي اين اختيار انساني را محدود مينمايد.
اسلام براي آزاد کردن انسان از قيد و بند قضا و قدر حاکم بر زندگي آمده است.
که عقايد ايشان در اين زمينه بيشتر شبيه عقايد معتزله قديم است، از اين عقايد است سخن محمد احمد خلف الله که مينويسد: قرآن انسان را از ترس حوادث طبيعي که به صورت وهمي تفسير ميشد و تفسير علمي نبود رها نمود چرا که انسانهاتمام حوادث و بلاياي طبيعي را به خشم و غضب الاهي نسبت ميدادند و از علل طبيعي و قانونهاي حاکم بر طبيعت غافل بودند و يا محمد عماره در اين خصوص سخن معتزله را قبول کرده و اهلسنت را مجبره ناميده است.
در مبحث يازدهم به بيان عقيده عقلگرايان در خصوص تشريع و احکام و منابع آن پرداخته و مي نويسد اين گروه در صدد هستند تا اصول و ضوابط اجتهاد سنتي را که توسط سلف امت پايهريزي شده را خدشهدار نموده و اصول و ضوابط جديدي در اين عرصه ابداع نمايند و ازتلاش کساني چون سيد احمد خان، شيخ شلتوت، محمد سليم العواء، عبدالمنعم النمر، احمد کمال ابوالمجد و ديگران نام ميبرد که دراين زمينه به فعاليت پرداختهاند و آثاري ارائه نمودهاند.
در مبحث دوازدهم به بيان سخنان و اعتقادات ايشان درباره دين اسلام ميپردازد.
درفصل چهارم از کتاب به بررسي عقايد و اصول و روشهاي عقلگرايان براي تحقيق در اسلام ميپردازد و اصول روشي عقلگرايان معاصر را چنين بيان مينمايد:
مقدم داشتن عقل بر نصوص شرعي.
تشکيک و تاويل اصول عقيدتي و ادله آنها .
انحراف در استدلال و استفاده از استدلالات منابع غير اسلامي.
انکار علوم شرعي.
تقديس علوم مادي معاصر.
تمجيد فرهنگ و زندگي غربي و تلاش براي گسترش آن در جامعه اسلامي.
فرق نگذاشتن و برتر ندانستن مسلمانان و غير مسلمانان.
بنا نهادن پروژه سکولاريسم .
تلاش براي حيات دنيوي و غفلت از زندگي اخروي.
در ادامه به بيان و بررسي اهداف مدرسه عقلگرايانه جديد ميپردازد و اهداف آنهارا چنين عنوان ميکند:
تلاش براي جدا کردن بين دين و دنيا و ترويج سکولاريسم.
تلاش براي تطبيق اسلام با فرهنگ و تمدن معاصر غربي.
تلاش براي تقريب بين اديان و مذاهب، مانند تلاش براي تقريب اسلام و مسيحيت و يهوديت و بين شيعه و سني.
انکار جهاد در زمان ما و مختص نمودن آن براي زمان صدر اسلام.
تلاش براي تعطيل نمودن و يا تعديل کردن حدود شرعي.
تلاش براي فاسد نمودن زن مسلمان .
و در مبحث بعدي به ذکر نشانههاي اين مدرسه پرداخته و آنهارا به اين ترتيب بر ميشمارد:
نا آگاهي نسبت به دين و عقايد اسلامي.
به کار گرفتن مکر و حيله براي بيان افکار وعقايد خويش و ارائه آراي نادر.
نداشتن التزام عملي به اصول اسلامي و اخلاق آن.
ارتباط با يکديگر و تکميل نمودن پروژههاي يکديگر.
تمجيد و تعريف فرهنگ غربي .
دوري از اصطلاحات شرعي و مفاهيم اصيل اسلامي.
تبعيت از هواهاي نفساني در آرا و نظرات خويش.
و در مبحث چهارم از فصل چهارم به بيان تاثيرات مفاهيم جريان عقلگرايي در تفکر اسلامي معاصر ميپردازد و مواردي را در اين زمينه مطرح ميکند مانند عدم حمد و صلوات بر نبي اعظم اسلام در ابتداي کتابها، عدم تقيد به اصطلاحات شرعي، انداختن تصاوير خود بر روي کتابها، دفع از اسلام ومفاهيم آن با عناوين غرب گرايانه مانند ناسيوناليسم و…، مخالفت شرع با تبعيت از مفاهيم عقلگرايانه و در خاتمه کتاب نتايج بحث را به طور خلاصه به شرح ذيل بيان مي نمايد:
گرايشهاي عقلاني نوين در کسوت فرقههاي منحرف مختلفي ظاهر شده است.
گرايشهاي عقلاني جديد خطري براي جامعه اسلامي هستند.
افکار و مفاهيم عقلاني در بين مسلمانان شيوع يافته است.
گرايشهاي عقلاني جديد در خدمت اهداف دشمنان اسلام هستند.
عقلگرايان اگر چه با هم اختلاف دارند اما همگي براي تسليم شدن اسلام در برابر غرب تلاش ميکنند .
عقلگرايان تاثيرات زيادي در مسير فکر و علم جامعه اسلامي معاصر دارند.
مهمترين مساله اي که جامعه اسلامي معاصر از آن رنج مي برد انحراف عقيده است.
موضع اهل سنت در برابر اين جريان چگونه بايد باشد؟
عقايد و روش و فقه متجددان از نظر علي بن خضير الخضير193: در قرن جديد گرايش و مسلکي به وجود آمده که با نام متجددين مشهور شدهاند و ايشان در باب توحيد عقايدي مانند غلاة مرجئة دارند چون توحيد نزد آنان يک کلمه بيشتر نيست ؛ هر کس که با زبان بگويد “لا إله إلا الله” براي مسلماني کافي است و ايشان کراميه زمان حاضر هستند که هيچ کرامتي ندارند.
عقايد آنهابه طور خلاصه چنين است:
درباب توحيد و ايمان از عقايد کراميه پيروي ميکنند.
تلاش براي بستن باب کفر طاغوت و باب مرتد و باب تکفير از فقه اسلامي به نام اين که اين اعمال غلو و زيادهروي است.
الغاي باب جهاد و تبديل آن به جهاد سياسي به روش سکولارها.
در باب تلقي از دين ايشان معتزلي هستند که عقل را بر نقل مقدم ميدارند و بر عقايد معتزله روش تجربي که شک در هر چيزي حتي مسلمات عقيدتي را تا زماني که اثبات شوند روا ميدارد، اضافه کردهاند و همچنين بر عقايد معتزله قديم تقديم خواستهها و تمايلات عصر جديد را نيز بر نصوص ديني مقدم ميدارند.
در باب فقه جستجوي فتاواي آسان و خفيف را جايز ميدانند به طوري که با اين عمل فقه جديدي ابداع نمودهاند و به فقهايي که با طرحهاي سکولار موافقت دارند و موافق نظم نوين جهاني هستند، تمايل دارند و آن را فقه آسان ناميدهاند. خصوصا در مساله زن و قانون و سياست و آنچه که هنر و آواز مينامند و سينما و مسائل مربوط به آزادي و لباس و روش آنهادر برخورد با اين مسائل خلاف سيره علما است و هر چه که به روز و موافق زمان حاضر باشد نزد آنهاراجح است.
در خصوص اجماع شک و ترديد دارند و آن را رد ميکنند.
در خصوص اجتهاد نيز به مفتوح بودن آن قائل هستند و به نام اجتهاد آنچه را که مناسب عقايدشان باشد ميگويند.
در خصوص صحابه و سلف نيز عموما تحقير و اهانت را پيش
