
پیامدهای آتی کودکان با عزتنفس پایین.
مهمترین عامل در افزایش عزتنفس فرد گسترش آگاهی او نسبت به تواناییها و استعدادهای عامل در افزایش عزتنفس فرد گسترش آگاهی او نسبت به تواناییها و استعدادهای خویش است (کریمی، 1383).
اهداف پژوهش
تعیین اثربخشی قصه درمانی همراه با نمایش خلاق بر عزتنفس کلی کودکان بیسرپرست.
تعیین اثربخشی اثر قصه درمانی همراه با نمایش خلاق بر عزتنفس اجتماعی کودکان بیسرپرست.
تعیین اثربخشی اثر قصه درمانی همراه با نمایش خلاق بر عزتنفس خانوادگی کودکان بیسرپرست.
تعیین اثربخشی اثر قصه درمانی همراه با نمایش خلاق بر عزتنفس تحصیلی کودکان بیسرپرست.
تعیین اثربخشی اثر قصه درمانی همراه با نمایش خلاق بر عزتنفس جسمی کودکان بیسرپرست.
فرضيههای پژوهش
قصهدرماني همراه با نمايش خلاق درعزتنفس کلی كودكان اثر دارد.
قصهدرماني همراه با نمايش خلاق درعزتنفس اجتماعی كودكان اثر دارد.
قصهدرمانی همراه با نمایش خلاق در عزتنفس خانوادگی کودکان اثر دارد.
قصهدرماني همراه با نمايش خلاق درعزتنفس تحصیلی كودكان اثر دارد.
قصهدرماني همراه با نمايش خلاق درعزتنفس جسمانی كودكان اثر دارد.
تعریف مفاهیم
تعریف نظری عزتنفس: عزتنفس به قضاوت شخصی فرد از ارزش خودش دارد. عزتنفس مجموعه ارزیابیهای فرد از خود و ترکیبی از خودپندارهایی مشخص از خصوصیات و تواناییها میباشد(داگلاس2، 2006).
تعریف عملی عزتنفس: در این پژوهش عزتنفس از طریق پرسشنامهی عزتنفس کوپراسمیت مورد سنجش قرار میگیرد و نمرات حاصل از اجرای این آزمون مبین عزتنفس میباشد.
تعریف نظری قصهدرمانی: قصه یا داستان به نوشته ای اطلاق میشود که فکر نویسنده آن در قالب حکایتی به خواننده عرضه میشود. اعم از اینکه داستان جنبه تخیلی و غیرواقعی داشته باشد و یا اینکه واقعیات زندگی با جامعه تخیل مزین شده باشد (شیبانی، 1385). قصهدرمانی یکی از روشهای موثر در مشاوره با کودکان است، به طوری که آنان میتوانند با احساسها، افکار و رفتارهایی که هنوز قادر به صحبت مستقیم درباره آنها با مشاوره نیستند، مقابله کنند (براون و آگستا- اسکات، 2007).
تعریف عملی قصهدرمانی: بیان شفاهی قصههای تدوین شده توسط آزماینده و بحث و گفتگو با آزمودنیها در مورد محتوای قصه و همچنین ادامه قصه است. در پژوهش حاضر، قصه درمانی به شیوه گروهی در 8 جلسه، هفته ای یک جلسه 90 دقیقه برای 15 نفر شرکت کننده برگزار شد( محتوای جلسه ها در پیوست آمده است ).
تعریف نظری نمایشخلاق: نمایش خلاق ترکیبی از تئاتر و تعلیم و تربیت است. و داناییهای بالقوه انسان را به فعل در میآورد و تفکر در آن هم شهودی و هم منطقی است. در آزمایشگاه نمایش خلاق آدمها بحرانها را میآزمایند، نگرشها و تواناییهای خود را محک میزنند، زندگی را در محیطی امن تمرین میکنند و به طور فیالبداهه به آن عکسالعمل نشان میدهند درست و غلط در آن مطرح نیست. فعالیتی جاری، نمادین و برانگیزاننده است که در زمان حال روی میدهد و بداههسازی در این نوع نمایش اهمیت خاصی دارد (آقا عباسی، 1386).
تعریف عملی نمایشخلاق: شامل اجرای نمایش و مجموعه فعالیتهای خودانگیخته، توسط کودکان، که همراه
با قصه ارائه میشود. در پژوهش حاضر، قصه درمانی به شیوه گروهی در 8 جلسه، هفته ای یک جلسه 90 دقیقه برای 15 نفر شرکت کننده برگزار شد( محتوای جلسه ها در پیوست آمده است ).
کودکان بیسرپرست:
بیسرپرست افرادی که به دلایلی فاقد سرپرست بوده و اجبارا میبایست در محیطی خارج از محیط خانواده زندگی کرده، رشد و پرورش مییابند و همچنین این کودکان در مراکز شبانهروزی تحت پوشش قرار میگیرند( موقر،1383 ).
3 فصل دوم
4 پیشینه پژوهش
مقدمه
هر فرد در طول زندگی خویش به خصوص دوران کودکی نیاز دارد که خود را بشناسد، خود را دوست بدارد و از خود راضی باشد یعنی هرگز خود را موجودی زاید تصور نکند و این پندار غلط را به ذهن خود راه ندهد که دیگران از نعمتهای گوناگون زندگی بهرهمندند و او بیبهره است و همچنین کودک نیازمند است یاد بگیرد که با همسالان و همکلاسان خود چگونه همراهی و همکاری کند و برای خودش مقام و منزلتی میان ایشان به دست آورد (غنی، 1374). ما کودکی خود را با افسانهها و قصههای کودکی به یاد میآوریم، قصهها، بیآنکه آگاه باشیم نطفهها و نهاد شخصیت آینده و سرنوشت ما را پیریزی میکنند. صورت و ظاهر این قصهها شاید به مرور زمان فراموش شوند اما جوهر نمادین آنها همواره در کانون هستی ما حضوری فعال و قدرتمند دارد و میتواند چشمهی خلاقیت و سرزندگی کودک در سالهای آتی زندگی باشد (یثربی، 1375).
همه انسانها آگاهانه یا ناآکاهانه به دنبال راههای بهتر و درستتر زندگی هستند و با مشاهدی هر پدیدهای ارتباطی را بین آن پدیده و بهتر کردن زندگی خویش جستجو میکنند. قصه سرانگشت لطیفی است که مستقیماً بر تکمه این ارتباط فرود میآید و با گفتن اولین کلمات و جملات آن مخاطب راه سرعت خود را کنار قهرمان این ماجرا یا حتی در وجود او مییابد و با او همراه میشود. تلاش میکند، میجنگد و میسازد تا به خود بیاموزد که او همچون قهرمان قصه میتواند از پیش مشکلات احتمالی موجود بر سر راه خود برآید (طاقدیس، 1379).
در این فصل ابتدا به بررسی مبانی نظری متغیرها که شامل (الف) تعاریف نظری از عزتنفس، نمایشخلاق و قصهدرمانی ارائه گردیده و سپس به بیان نظریههای مربوط پرداخته شده و در قسمت (ب) به بررسی پیشینههای پژوهش در داخل و خارج از کشور در ارتباط با موضوع پرداخته شده است.
عزت نفس
تعریف
احساس افراد نسبت به خودشان در برگیرنده آگاهی از اسنادهای روانی و جسمی در خود و از جمله نقش اجتماعی است. چنین خودآگاهی توصیف کننده خودانگاره در فرد است. همزمان با شکلگیری خودانگاره، خودآرمانی نیز در فرد شکل میگیرد. خودآرمانی خواسته ما برای داشتن بالاترین حد ویژگیهای مطلوب، رفتار و مهارت است. مقایسه خودانگاره و خودآرمانی بازتابی از عزتنفس فرد است. سطح اعتماد فرد نسبت به خودش، رضایت کلی از خود و انگیزه برای تجربههای جدید و چالش نمایانگر عزتنفس هستند (آلپی3، 2004).
عزتنفس واقعی دریافت تایید از دیگران نیست بلکه عزتنفس، خوشبینی و واقعگرا بودن دیگران نسبت به ماست. فردی که عزتنفس اش به تایید دیگران بستگی دارد در واقع از عزتنفس پایین برخوردار است و احتمال بیشتری در از دست دادن عزتنفس دارد. عزتنفس، خودبینی، غرور و تکبر، خودشیفتگی و یا تمایل به برتری نسبت به دیگران نیست (مرکز زندگی آگاهانه4، 1382). عزتنفس به قضاوت شخصی فرد از ارزش خودش دارد (داگلاس5، 2006). عزتنفس تعیین میکند آنچه که میتوانیم و نمیتوانیم انجام دهیم میباشد. آنچه تعیین کننده عزتنفس است، شیوه فکری هر فرد نسبت به خودش است. این مفهوم در اثر تجربههای زندگی شکل میگیرد که این تجربهها نیز همان شکستها و موفقیتها، تحقیرهای دیگران، پیشرفتها، واکنش و احترام دیگران نسبت به ما به ویژه در دوران کودکی است. تصویر ذهنی ما از خودمان نیز از همین تجربهها شکل میگیرد. این تصویرها برای ما حکم واقعیت دارند و عزتنفس ما را تشکیل میدهند و همین تصاویر ذهنی به ما میگویند در چه کاری میتوانیم موفق یا ناموفق باشیم (کاسترو6، 2004). منظور از عزتنفس آن است که افراد نسبت به خود چگونه فکر میکنند، چقدر خود را دوست داشته و از عملکردشان راضی میباشند، به خصوص به لحاظ اجتماعی و تحصیلی خود را چگونه احساس میکنند (راس و براه7، 2000). عزتنفس مجموعه ارزیابیهای فرد از خود و ترکیبی از خودپندارهایی مشخص از خصوصیات و تواناییها میباشد عزتنفس افراد تعیین کننده عملکرد آنها در محیط کار و موفقیت در برقراری ارتباط با دیگران است و بالاخره اینکه عزتنفس در تعامل با دیگران، احساس ارزشمندی و خوشحالی ما نقش بسزایی دارد (ریگن8، 2004). در تعریف ما روی دو جنبه ارزیابی و محبت، مثل تمام تعریفهای مفهومی چهار روش برای تعریف عزتنفس داریم:
1. تعریف ساده عزتنفس را بعنوان نگرش ویژه داشتن، که این میتواند جنبه مثبت، شناختی و عاطفی واکنشهای رفتاری شامل میشود.
2. عزتنفس خودی که آرزو میکند یک خود ایدهآل باشد یا خودی که خودش را ایدهآل میداند.
3. بیشتر تمرکز میکند بر پاسخهای روانشناختی یک فرد که نسبت به خود دارد (نگرش به تنهایی).
4. بعنوان یک عمل یا اجزایی از شخصیت فهمیده میشود که در اینجا عزتنفس بخشی از نفس که مرتبط با انگیزه، خود نظمی یا هر دو است (راس و براه، 2000).
به طوری که از تعاریف مختلف عزتنفس استنباط میشود میزان ارزشی که فرد نسبت به خودپندار خود احساس میکند، عزتنفس او را تشکیل میدهد.
تاریخچه عزتنفس
عزتنفس ازجمله مفاهیمی است که در چند دههی اخیر مورد توجه بسیاری از روانشناسان و پژوهشگران قرارگرفته است، اما قدمت تاریخی آن در مباحثی که علما و فلاسفهی تعلیم و تربیت در گذشته داشتهاند نیز به چشم میخورد. در طول هزاران سال گذشته گزارشهای تاریخی، نظرات فلاسفه و اشعار شاعران و افسانهها و داستانها گواه بر این مطلب است که انسان دارای این نیاز است که خودش را جذاب بداند و تمام عملکردهایش را اخلاقی و ارزشمند جلوه دهد. به عنوان مثال در اشعار شاعران نامی ایران مساًله توجه به خود و خود ارزشمندی به وضوح مشاهده میشود. مسالهی عزتنفس و مقولهی خودارزشمندی از اساسیترین عوامل در رشد مطلوب شخصیت کودک و نوجوان است. برخورداری از عزتنفس، قدرت تصمیمگیری و ابتکار، نوآوری و خلاقیت، سلامت فکر و بهداشت روان، رابطهی مستقیمی با میزان و چگونگی عزتنفس و احساس خودارزشمندی فرد دارد. سنین نوجوانی و جوانی از جهات بسیاری حائز اهمیت است و نیاز به استحکام شخصیت و پشتیبانی عاطفی شدیداً احساس میشود (سروریان، 1381).
نظریه های روانشناختی در مورد عزتنفس
نظریه مزلو
مزلو هدف و آرمان اصلی انسان را طبیعت و تقلای او برای به دست آوردن مرتبه والای انسانی و همانا تحقق خویشتن، خودشکوفایی میداند و وی مراتبی را برای دسترسی به این آرمان بصورت سلسله مراتب نیازها تدوین نموده که یکی از آن مراحل ارزش و احساس عزتنفس بیان میدارد که مزلو بنابراین شرط اولیه، دست یافتن به خودشکوفایی ارضای چهار نیازی است که در سطوح پایین سلسله مراتب قرار گرفتهاند و عبارتند از:
1. نیازهای جسمانی یا فیزیولوژیک.
2. نیازهای ایمنی.
3. نیازبه احترام یا نیاز به عزتنفس (خوشدل، 1382).
نظریه روزنبرگ
روزنبرگ خود را متشکل از دو عنصر بررسی کرد -“شخصیت”- که در بردارندهی متغیرهای شناختی است و “عزتنفس” که در برانگیزاننده و در بردارندهی متغیرهای محرک و موثر نفسانی است. متغیر شناختی و یا شخصیت، در بردارندهی معنایی قابل درک و تفسیر است. وی از عزتنفس به عنوان زندگی فلسفی و هدفدار اشخاص (به طورگسترده تفکرات فردی، احساسات و رفتارها) یاد میکند (سروریان، 1381).
نظریه آلپورت
آلپورت خویشتن را منحصر به یک فرد میداند که خود و تمامی مسائل فرد را در بر می گیرد و به عبارتی دیگر او خویشتن را منی که احساس میکنم و میشناسم میخواند. بر اساس دیدگاه آلپورت، تحول آگاهی از خود و رسیدن به خویشتن از هفت مرحله میگذرد. شکست و ناکامی در هر یک از این مراحل به پیدایش مراحل بعدی لطمه میزند، مراحلی که آلپورت ذکر میکند عبارتند از: خود جسمانی، هویت، احترام به خود یا عزتنفس گسترش خود، خود حریف معقول و تلاش اختصاصی. همانطور که اشاره شد، آلپورت در تکوین خویشتن هفت مرحله را بیان میکند که سومین مرحله آن را پدیدار شدن عزتنفس میداند. آلپورت معتقد است این مرحله با احساس غرور کودک در نتیجهی آموختن انجام کارها به طور انفرادی و مستقل همراه است. در این مرحله کودک تمایل دارد، چیزهایی بسازد و به اکتشاف بگذارد، عزتنفس کودک، که در حال شکلگیری است لطمه میبیند و به احساس حقارت و خشم مبدل میگردد (خوشدل، 1382)
