
فاش میکند. کودکانی که دارای نگرش منفی هستند، عموماً حتی در قصههایی که با موضوعات مثبت شروع میشوند، اتفاقات بدی را میگنجانند. برعکس، کودکانی که نگرش مثبت به خود و جهان اطراف خود دارند، موقعیتهای منفی را به صورت مشکلاتی قابل حل توصیف میکنند و برای قصههایی که با موضوعات منفی شروع میشوند پایان خوبی خلق میکنند (بیرجندی و مصلینژاد، 1385). مولفه هیجانی داستانها با یک مولفه شناختی کامل میشود، که به طور ضمنی از فرد میخواهد درباره پیام داستان فکر کند و با تحلیل محتوای آن، قانون خود ساختهای شکل دهد مبنی بر اینکه چگونه پیام داستان در زندگی شخصی او کاربرد دارد (هفنر، 2003).
قصه درمانی با رویکرد رفتار درمانی
قصهگویی سنتی قدیمی برای انتقال غیرمستقیم پیامهای مهم دربارهی نحوهی رفتار سازگارانه در یک زمینه اجتماعی است (استیلز و کوتمن، 1990). گلدارد (1997) از داستانها برای مشاوره با کودکان بهره میگیرند. به عقیده آنها داستانها با اهدافهای آموزشی به کودکان کمک میکنند. رفتاهای جدیدی را یاد میگیرند و به اصطلاح رفتارهایی که از پیش آموختهاند میپردازند. به طور مثال کودکانی که مورد سوء استفاده جنسی قرار میگیرند یاد گرفتهاند به دیگران اعتماد کنند و با بزرگسالان مودب باشند. چنین کودکانی باید یاد بگیرند حد و مرز را حفظ کنند و متوجه باشند هنگامی که در معرض خطر هستند “نه گفتن” ضروری است. افزودن بر این از داستانها برای آموزش مهارتهای کنترل خشم و نیز کودکانی که جدایی و یا مرگ والدین خود را تجربه میکنند، میتوان استفاده کرد. آموزش راههای سازندهی بیان احساسات و توجه به پیامدهای اعمال خشونت آمیز و احتمال آسیب رساندن به دیگران و یادآوری این نکته که پرخاشگری تنها راه رسیدن به هدف نیست و انزوای وی را به دنبال خواهد داشت. از جمله مفاهیمی است که برای اصلاح رفتارهای تهاجمی در داستانها به کار میرود. استفاده از شخصیتهایی که حس همدردی دارند، کودک پرخاشگر کمک میکند تا عواطف دیگران را تجربه کند و انعطافپذیرتر گردد (اشرفپوری، 1387). همچنین درمانگر میتواند قصههایی به موازات زندگی کودک با مشکلات استفاده میکند (اشتنایدر44و داب، 2005). بدین ترتیب کودکان میآموزند که اولاً برای رویارویی با موضوعات و مسائل زندگی روشهای مختلفی وجود دارد و ثانیاً توجه به پیامدهای هر یک از روشهای حل مساله آنها را به سوی یک رویارویی موثر در موقعیتهای مختلف رهنمون میسازد. داستانها ابزار مناسبی برای معرفی الگوهای موفق و رفتارهای مطلوب هستند. کودک از طریق همانندسازی با این الگوها به تعدیل و اصلاح تصویرهای ذهنی از خود میپردازد (آنگس45، لویت46و هاردتک47، 1999). سرمشقدهی که به عنوان شرطیسازی جانشینی یا یادگیری مشاهدهای شناخته شده است، یادگیری از طریق تجربههای غیرمستقیم میباشد. در این شیوه الگو پاسخی را نمایش میدهد. ارگانیسم پاسخ را مشاهده و آن را تقلید میکند. همان طور که الگو، پاسخی را نشان میدهد اما به جای این که لفظاً بگوید “این کار را انجام بده” از مشاهدهگر میخواهد که بر اساس تفسیر استعارهای و فردی از قصه قانونی شخصی برای خود ایجاد کند. داستانها پاسخهای هیجانی را در شنونده بر میانگیزند و همچنین بر این باور است که استعارهها بر خلاف زبان تحت الفظی، پاسخهای هیجانی را بر میانگیزند. هیجانات پیام را برجستهتر ساخته و یادگیری تاثیرپذیری از داستان را، تسهیل میکنند (هفنر،2003).
انواع قصه
قصه از نظر موضوع و نحوه ارائه آن به چند دسته تقسیم میشود.
1. قصههای مصور: تمام رویدادهای این قصهها صحنه به صحنه نقاشی شده و در زیر هر تصویر توضیحی کوتاه برای روشن شدن مفهوم آن ارائه شده است. قصههای مصور بر روی کودکانی که به تازگی با کتاب آشنا شده اند تاثیر عمیق و بسزایی دارد.
2. قصههای عامیانه: قصه عامیانه گوینده مشخصی ندارد و از دیرباز بر سر زبانها بوده است. موضوع اصلی تمام قصههای عامیانه مبارزه و پیروزی است (وزیری، 1357).
3. قصههای واقعی:حوادث این گونه قصهها را از محیط کودک میگیرند و به تدریج آنها را بسط میدهند و گاهی نیز از رویدادهای تاریخی بهره میبرند. قصههای واقعی فرصتی است برای کودک تا اخلاق، کردار و عادتهای نیکو را با تقلید از قهرمان قصه فرا گیرد.
4. قصههای خیالی: قصههایی مرکب از شخصیتهای فرضی و اعمال غیرواقعی میباشند که جنبه تحریکی آنها وجود صحنههای نامانوس است.
5. قصههای نمادی: این نوع قصهها شکلهای معمول زندگی را به صورت نمادی بازگو میکنند و حوادث آنها معمولاً از زبان حیوانات و پرندگان مختلف بیان میشود. علاقه کودکان به قصههای عادی بیشتر است زیرا معنای دور از ذهن کودک و افکار پیچیده در آنها وجود ندارد.
6. قصههای اجتماعی: این گونه قصهها در برگیرنده مسائل و مشکلات اجتماعی میباشند و گاهی اوقات به توصیف یکی از محیطهای جامعه میپردازند. داستانهای اجتماعی به ترتیب و گسترش جنبههای عاطفی توجه دارند و بر ارزش های انسانی مانند محبت و فداکاری تاکید میکنند.
7. قصههای فکاهی: این قصهها با دیدی طنز آمیز به مسائل زندگی روزمره مینگرند. فهم طنز و نکات فکاهی یک موضوع مهارتی است که کودک به تدریج به آن دست مییابد.
8. قصههای عاشقانه: قصههای عاشقانه واقعی داستانهایی هستند که بدون پرداختن به صحنههای شهوتانگیز، که در زندگی نوجوانان اندک است، احساس محبت و دوستی و جنبههای مثبت، بین پسر و دختر جوان را وصف میکند (حجازی،1383).
9. قصههای تاریخی و افسانههای حماسی: قصههای تاریخی در برگیرنده حوادث گذشته میباشد اما افسانههای حماسی، افسانههای ساخته و پرداخته مردم یک سرزمین درباره کشور و پهلوانان آن سرزمین است (وزیری، 1357).
اهداف و ارزشهای قصهگویی
قصهگویی نوعی آگاهی ارزشمند، حس شگفتی پر رمز و راز و حس احترام به زندگی در مخاطب ایجاد میکند. این غذای معنوی نخستین هدف داستانسرایی و کاربردها و اثرات دیگر آن اهداف ثانوی به شمار میروند. قصهگویی تقسیم تجربه است. هنگامی که داستانی نقل میشود، تمایلات گوینده در معرض نقد قرار میگیرد و ارزشها و احساسهای عمیق او آشکار میگردد. این نوع آشکارسازی که نمایانگر علاقه او نسبت به گفته خود است کودکان را وا میدارد تا با اذهانی باز گوش فرا دهند (آدینهپور، 1378). داستان ابزار بسیار مناسبی برای کمک به رشد فکری کودک است. داستانهای نامناسب کودکانی بیاراده و ترسو به آینده تحویل میدهند در حالی که داستانهای مفید کودکان را افرادی مسئول، شجاع و با اراده میسازند (منصوری، 1374). قصهگویی هنر گوش سپردن را تقویت میکند و چنانچه داستانی که برای کودکان نقل میشود ارزش شنیدن داشته باشد، آنان مشتاق یادگیری کلیدهایی میشوند که نمادها را برای آنها میگشایند و معنا میکنند. کودک کاملاً با شخصیتها و حوادث مستقل داستان همراه میشود و آنها را با دیگر موقعیتهای زندگی روزمره خود همسان میپندارد. شنیدن قصه امکان تمرین تصویرسازی را برای کودک فراهم میسازد. کودک با شنیدن قصه صحنهها، اعمال و شخصیتهای آن را خلق میکند. توانایی تجسم و خیالبافی مبنای تصور خلاق است و به نظر میرسد این توانایی بر رشد شناختی و اجتماعی کودک اثر مثبت دارد (آدینهپور، 1378). از عمدهترین فواید داستان سرایی تاثیر عاطفی غیرمستقیم گوینده بر مخاطبها و مخاطبها بر گوینده است (رحماندوست، 1381). برونو بتلهایم در کتاب خود با عنوان (کاربردهای افسون معنا و اهمیت قصههای پریان) نقش داستانهای پریان در یاری رساندن به کودکان برای غلبه بر مشکلات روان شناختی در مسیر رشد را به بحث میگذارد. کودک با همه گونه مردمی، شخصیتهای زیبا و زشت، خردمند و ابله، بیریا و رذل در داستان آشنا میشود و همچنین طیف گستردهای از احساسهای بشری به او عرضه میشود.
تحقیق مکلین48، برایانت49و بردلی50 نشان میدهد که خواندن سرود برای بچههای پیش دبستانی تفاوتی معنادار در یادگیری خواندن آنها نسبت به دیگر کودکان ایجاد میکند. این تفاوت از طریق افزایش حساسیت کودکان نسبت به صداهای زبان صورت میگیرد. گاهی اوقات کودکان معانی را از مجموعه شنیدن و خواندن قصه میگیرند و احتمالاً به تجارب خود نیز رجوع مینمایند و این امکان وجود دارد که در همان لحظه با پاسخ بیرونی هیچگونه نیازی نباشد (آدینهپور، 1378). مرو51سیسکو52و اسمیت53(1992) در پژوهش خود از 24 کودک 4-7 ساله به این نتیجه رسیدند که میزان درک شنیداری و رشد بیانی کودکان دارای ناتواناییهای یادگیری را میتوان با استفاده از داستان افزایش داد.
ویژگیهای قصهگو
1. فیزیک بدنی مناسب: بدن قصهگو وچهره اش برای شنونده بسیار مهم است. قصهگو به داستان جان میبخشد و در تمام مدت به قصهگو چشم میدوزند و در آیینهی چهره قصهگو آنچه را که میشنوند، میبینند داستانگوی موفق با چهره انعطاف پذیرش، اخم و لبخند، ترس و بیم و سایر عواطف را نشان میدهد و در لذت حاصله با مخاطب شریک میشود.
2. داشتن زمینه و ذوق و استعداد: هنر قصهگویی نیز همانند دیگر نیازمند ذوق و استعداد فردی است و شاید همه کس نتوانند قصهگوی خوبی شوند.
3. صدای مناسب و رسا: داشتن تن صدای مناسب صدا و ادای درست کلمات نه تنها در قصهگویی که در مراودات اجتماعی نیز فوق العاده موثر است. افرادی که با صدای ضعیف و یا یکنواخت صحبت میکنند، افرادی که کلمات و حروف را به درستی ادا نمیکنند مسلماً در تاثیرگذاری دچار مشکل خواهند شد. مگر اینکه با تمرین بر این نقطه ضعف غلبه کنند.
4. زبان وجودی قوی و فعال: الف) چشمهای قصهگو: نقطه تمرکز به حساب میآیند زیرا شنوندگان برای کشف نشانهها، احساس حالتهای عاطفی و اطمینان از صداقت قصهگو در تمام مدت به آن چشم میدوزند. ب) حرکات دستها: حرکات دستهای قصهگو هنگام بازگویی داستان، میتواند بسیاری از مفاهیم با معنی را همراه با صفات شخصیتها، با حالتی تصویری به ذهن شنوندگان بسپارد.
5. تسلط کامل بر قصه: رمز موفقیت قصهگو در انتخاب صحیح و آماده کردن قصه برای بازگویی است. مطمئناً بدون تسلط قصهگو بر قصه نبایستی بر موفقیت یک جریان قصهگویی امیدوار بود.
6. ابتکار و خلاقیت در اجرا: قصهگو باید توان آن را داشته باشد تا با شرایط آنان به قصهگویی خود جهت داده و جزئیات و مطالب دلنشینی را بر طرح قصه اضافه نماید تا بدون قطع رابطهی عمیق با آنها به اهداف خود برسد (ناظمی، 1385).
نمایش خلاق
تعریف نمایش خلاق
قصه و نمایش از اولین اختراعات بشر به طور کارآمد وحتی ناخودآگاه موثر در زندگی بشرحضور دارند. انسان قصه و نمایش را ساخت و حال نوبت قصه و نمایش است که آدمی را بسازد و این کنش متقابل قصه و نمایش و آدم از بهشت ، تا به اینجا به طور مدام صورت گرفته. نمایش خلاق، تعلیم و تربیت همراه با سرگرمی و مشارکت است. این بهترین نوع تعلیم و تربیت است که همراه است با تجربه و خلاقیت که هدفهای دیگر نمایش خلاق است. خود تجربه، فرایندی است جهتدار که مرحله به مرحله صورت میگیرد و قدم به قدم متکامل میشود. در نمایش آدمها اندیشه، احساس و اعمالشان را برای یکدیگر اظهار میکنند (آقا عباسی، 1386). نمایش خلاق، شکلی از وانمود بازی مبتنی بر بداهه پردازی است که طی فرایندی، صحنه، روی داد مشکل یا واقعه با هدایت آموزگار توسط کودکان مورد بحث قرار گرفته، طراحی میشود و به اجرا در میآید (ناظمی، 1386). نمایش شیوههای بدیع برای ایجاد پیوند بین دنیای نمایش و زندگی واقعی است. تئاتر و زندگی با یکدیگر پیوند مفهومی دارند. در این جا فرد به عنوان کسی که از طریق خلق نقشها و تعامل با دیگران وارد عمل میشود در نظر گرفته میشود. با این شیوه سطح آگاهی فرد ارتکاء پیدا میکند و بازیگر میتواند به کرات نقش خود را بازی کن. بنابراین این”چه بودن” و “چه شدن” بازیگران تا حدی زیادی به آن چه که در زندگی واقعی خود”هستند” و “میشوند” ارتباط پیدا میکند (یثربی،1383). چه بسیاری از مردم، نمایش و تئاتر54را با هم
