
تعقيب شما حركت كرده و ميخواهند به هر قيمت كه شده تلافي شكست خود را بكنند” لذا با اين تدبير، ابوسفيان را از بازگشت به مدينه منصرف كرد.90
خنثي كردن نيروهاي مخالف
خنثي كردن نيروهاي مخالف، يكي از ابعاد سياست خارجي و ديپلماسي فعال است و يكي از هدفهاي سياست خارجي، بايد بر اين محور استوار باشد كه مانع اتحاد قدرتهاي ديگر عليه خود گردد. مثلاً با دادن امتياز با يكي از آنها، تفاهم كند و در مقابل ديگري روي خوش نشان دهد و يا از دادن كمك يا انجام مذاكرهي دوستانه با سومي امتناع ورزد؛ به نحوي كه نوعي رقابت داخلي بين دشمنان در مورد منافعي كه در اتحاد دنبال ميكنند، به وجود آورد و در نهايت، مانع برقراري اتحاد و تفاهم بين آنها عليه خود گردد. پيامبر در جنگها همواره سعي مينمود تا از اتحاد مخالفين جلوگيري و يا اتحاد آنان را مضمحل سازد. جلوهي بارز اين سياست، در جنگ خندق مشاهده ميشود. ديپلماسي فعال و هوشيار پيامبر در كنار فعاليت نظامي، باعث شد تا جنگي كه به دليل اتحاد تمامي مخالفين بر عليه پيامبر، احزاب ناميده شده بود، با پيروزي پيامبر خاتمه يابد. در اين جنگ، پيامبر نعيم بن مسعود را كه از بزرگان قبيله غطفان و تازه مسلمان شده بود، مأمور ساخت تا ضمن مخفي نگاه داشتن اسلام خود، در صفوف دشمن اختلاف افكند و او با درايت فراوان با يك ديپلماسي مؤثر توانست اين مهم را انجام دهد.91 ويژگيهاي جغرافيايي يك منطقه، در زمرهي عوامل ثابتي است كه در تدابير سياستها نقش عمدهاي ايفا ميكنند و آگاهي از عوامل و مشخصههاي ژئوپوليتيك و ژئواستراتژيك براي فرد تصميم گيرنده الزام آور است.92
نمونهي آن در جنگ طائف بخوبي مشهود است. پيوستن مالك بن عوف رئيس هوازن به قبيلهي ثقيف، خطر را در منطقهي طائف جدي ميكرد؛ پس لازم بود تدبيري انديشيده شود؛ لذا رسول اكرم به مالك بن عوف پيغام داد كه اگر تسليم شود، خانواده وثروتش به همراه صد شتر به او بخشيده خواهد شد.
اين پيغام باعث شد تا بيدرنگ به نزد پيامبر آمده و مسلمان شود و پيامبر، او را رئيس قوم خود نمود و از آن پس، او به وسيلهي قوم خود به جنگ با قبيلهي ثقيف برخاست تا سرانجام كار برابر ثقيف نيز تنگ شد. بدين ترتيب، پيامبر با يك ديپلماسي ظريف نيمي از دشمن را به سوي خود كشاند و آنان را بر عليه نيم ديگر بهكار گرفت؛ و بدين ترتيب، كار قبيله و منطقهي طائف را پايان بخشيد.
ابتكار عمل و قاطعيت
از ويژگيهاي بارز پيامبر، ابتكار عمل ايشان در صحنهي سياست خارجي بود. سعي پيامبر بر آن بود تا از موضع برتر و غير انفعالي با مسائل برخورد نمايند. توالي جنگهاي پيامبر نشان ميدهد كه موضع ايشان يك موضع دفاعيـ هجومي بوده كه هر گونه ابتكار عمل را از دشمنان سلب مينمود. هر گاه به پيامبر خبري مبني بر قصد حملهي يكي از قبايل به مدينه ميرسيد، پيامبر به جاي اينكه منتظر هجوم دشمن بماند تا حملهي وي را دفع نمايد، خود به جنگ او ميرفت و حتي الامكان سعي مينمود تا خطر حمله را در نطفه خفه كند.
اين ابتكار عمل در تمامي مراحل به چشم ميخورد؛ حتي در برخوردهاي خارج از شبه جزيره، پيامبر پس از عمرة القضاء ـ در جمادي الاولي سال هشتم ـ لشكري مركب از سه هزار نفر به موته، در مرز شام، براي جنگ با روميان فرستاد؛ و در هشتم شوال، پانزده روز پس از ورود به مكه، با سپاهيان خود و دو هزار جنگجوي قريش بيرون آمد و پس از شكست هوازن، عزم طائف نمود. اين ابتكار عمل در هنگامهي جنگ نيز به چشم ميخورد؛ حتي پيامبر در سختترين شكستهايي كه متحمل ميشد، باز هم ابتكار عمل را در دست داشت و از موضع قدرت بر خورد مينمود. براي مثال، پس از اينكه مشركين از احد كوچ كردند، رسول خدا علي(ع) را به دنبال آنان فرستاد و به او فرمود: “به دنبال آنها برو و ببين قصد حمله به مدينه را دارند يا خير و اگر چنين قصدي داشته باشند، به جنگ آنان خواهم رفت.”93
پيامبر سعي مينمود تا سر فرصت، خائنين را به سزاي عمل خويش برساند و حتي الامكان سعي مينمود تا در يك زمان در دو جبهه درگير نشود؛ اما چون از جبههاي فراغت مييافت، بيدرنگ جبههي ديگر را ميگشود.
فشار اقتصادي
عوامل اقتصادي، ابزار مهمي در دست پيامبر در صحنهي سياست خارجي بود. يكي از اهرمهاي پيامبر در مقابله با دشمن، فشار اقتصادي بود. ناامن كردن راههاي تجاري قريش و محاصرهي اقتصاديـ نظامي دشمن از جملهي اين فشارهاست. اولين جنگهاي پيامبر، اعمال فشار اقتصادي بر دشمن را به دنبال داشت. غزوهي ودان، نخستين حركت نظامي پيامبر در تعقيب كاروان قريش بود. سرمايه عبيدة بن حارث، حمزه بن عبدالمطلب، عبدالله بن جحش و نيز غزوههاي بواط و عشيره، همه در تعقيب كاروانهاي قريش و به منظور ناامن كردن راههاي تجاري آنها بوده است. حتي در غزوهي بدر كبري، چون به پيامبر خبر رسيد كه كاروان قريش به رياست ابوسفيان از شام به سوي مكه باز ميگردد، رسول خدا مسلمانان را براي تصرف اموال كاروانيان و جنگ با آنان دعوت كرده و فرمود به سوي آنها كوچ كنيد، شايد خداوند اموال آنان را نصيب شما كند.94
اين جنگها از دو جنبه حائز اهميت بود: يكي اينكه توان مالي مسلمانان را تقويت مينمود و ديگر اينكه به دشمن، صدمات اقتصادي شديدي ميزد. براي مكه كه مهمترين درآمدش از بازرگاني راه شام حاصل ميشد، ناامني راه شام و به غنيمت درآمدن كاروانها ضربهي بزرگي بود.
پيامبر از طريق آزادي اسراي دشمن در ازاي مبلغي كه خويشاوندان آنها ميپرداختند، به تقويت بنيهي مالي مسلمانان كمك ميكرد. مبلغي كه رسول خدا براي آزادي اسراي مشركين در جنگ بدر تعيين كرده بود، از يكهزار تا چهارده هزار درهم بود كه بسته به دارايي و اهميت اشخاص گرفته ميشد.
استفاده از فشار اقتصادي، بعد ديگري نيز داشت. به عنوان مثال، در جنگ خندق پيامبر كه ميديد هر چه محاصره طولانيتر شود، كار سختتر ميشود، براي بازرگانان غطفان پيغام داد كه حاضر است يك سوم خرماي مدينه را به آنها بدهد به شرطي كه آنان با افراد خود باز گردند. اگر چه عملاً اين موضوع اجرا نشد، اما نشانگر آن است كه مسائل اقتصادي نه تنها به عنوان اهرم فشار كه گاهي به عنوان وسيلهي پيشبرد و كمك ديپلماسي و جنگ نيز به كار گرفته شده است؛ البته اين مطلب تا زماني بود كه مصلحتي بزرگتر در پيش بود.
استراتژي صلح
از مسائل مشهود در سياست خارجي پيامبر، صلح ميباشد. بررسي صلح در كنار جنگهاي متعددي كه پيامبر داشت، داراي اهميت بسياري است. آن چنان كه گفته شد، پيامبر پس از تشريع جهاد، حملهي اصلي خود را متوجه مكه و مشركين قريش نمود. شش سال استراتژي جهاد با قريش، نشانگر اهميت دادن پيامبر به مبارزه با قريش و تضعيف آنهاست. اما در سال ششم هجري، تغيير استراتژي و اتخاذ استراتژي صلح مشاهده ميشود. تحليل صلح حديبيه به عنوان يكي از بارزترين نمونهها، ميتواند شاخصهاي انتخاب اين استراتژي و اهميت آن را آشكار سازد.
صلح حديبيه در شرايطي واقع شد كه پيامبر تا آن زمان، شش سال به جنگ با دشمن پرداخته بود و در آن زمان (سال ششم)، از نظر قدرت، در موقعيت بهتري از شش سال قبل بود؛ اما با اين وجود، پيامبر صلح را برگزيد. پيامبر با در نظر گرفتن هدف غايي كه گسترش اسلام در سراسر جهان بود، بايد دامنهي دعوت خويش را كم كم به خارج از محدودهي مدينه و مكه و حتي شبه جزيره بگستراند. تا سال ششم، پيامبر توانسته بود اسلام را در منطقهي حجاز گسترش دهد.
دو كشور ايران و روم، هنوز به اسلام دعوت نشده بودند. لحن نامههايي كه پيامبر به سران كشورها نوشت، لحن قاطعي بود. اين لحن، آمادگي براي هرگونه خطر احتمالي را ميطلبيد و پيامبر بايد از قبل چنين آمادگي را فراهم ميساخت. پيامبر دريافته بود كه براي پرداختن به خارج از شبه جزيره، ميبايستي در منطقه ثبات حكمفرما شود و پيامبر نبرد ديگري نداشته باشد. لازمهي پرداختن به خارج، حضور بلامنازع در منطقه است. براي اين كار يا بايد دشمن مقهور ميشد و يا اينكه پيامبر خاطر جمع ميشد كه ديگر از سوي وي مزاحمتي ايجاد نخواهد شد. بدين سبب پيامبر حركت به سوي مكه و نمايشي از قدرت را طرح ريزي كرد. مانوري كه منجر به صلح حديبيه شد و به وسيلهي آن، پيامبر توانست به مقصود خويش برسد، ايجاد ثبات در منطقه و پرداختن به خارج از شبه جزيره بود.
ايجاد زمينه براي تحقق استراتژي
پيامبر چون قصد حركت به مكه را نمود، بايد زمينه را براي مقهور ساختن دشمن فراهم مينمود. بهترين شيوه، جنگ سرد بود؛ كاري كه قريش بنا به ملاحظات سياسي نتواند عكس العملي نشان دهد. پيامبر قصد عمره كرد. سنت مشتركي كه بسياري از قبايل به آن عمل مينمودند و قريش نيز به عنوان متوليان كعبه نميتوانستند مانع شوند. استفاده از اين سنت مشترك، وسيلهاي كارساز بود. پيامبر تمامي همپيمانان خويش الدئل، اشجع، اسلم، مزينه، جهينه و غفار را نيز به حركت به سوي مكه فرا ميخواند و خود نيز با بسيج 1500 نفر و برداشتن هفتاد قرباني، راهي شد و در جواب هر يك از فرستادگان قريش فرمود: “ما قصد جنگ نداريم و براي عمره آمدهايم و آوردن قرباني را گواه بر اين موضوع گرفت.”95
ديپلماسي
حضور پيامبر در نزديكي مكه، دشمن را به هراس افكند؛ لذا مذاكره و ارسال پيام بين طرفين آغاز شد. پيامبر سعي نمود با يك ديپلماسي هوشيارانه خواستهي خويش را بر قريش تحميل كند. فرستادگان طرفين هشتبار براي مذاكره رفت و آمد كردند. رسول خدا توانست با استفاده از سنن مشترك و نمايش قدرت مسلمانان، در تمامي مذاكرات، دشمن را به بنبست برساند؛ لذا قريش به دنبال بهانهاي بود تا به وسيلهي آن، از اين بحران رهايي يابد.
زماني كه پيامبر فرستادهي دوم خويش عثمان بن عفان را به نزد ايشان فرستاد، آنان عثمان را محبوس و شايعه كردند عثمان به قتل رسيده است. اين شايعه ميتوانست كارساز باشد؛ از يك سو ممكن بود به بهانهي آن، مسلمانان جنگ را شروع نمايند و بعد هم با آزادي عثمان، خردهاي بر قريش نباشد و از ديگر سو، قريش ميتوانست به ارزيابي سپاه پيامبر بپردازد كه تا چه اندازه توان جنگ و مقابله با قريش را دارند و آيا آمادگي جنگيدن دارند.96
پيامبر بسيار هوشيارانه عمل نمود؛ مسلمانان را براي جنگ با قريش بسيج كرد و از آنان بيعت گرفت كه با قريش بجنگند. بيعت براي جنگ، نشانگر نيرويي جدي و قوي وتهديدي مهم براي قريش بود. قريش مستأصل شد و خبر سلامت عثمان را به پيامبر رساند و چارهاي جز صلح با پيامبر نديد؛ سهيل بن عمرو به نزد پيامبر فرستاده شد تا قرارداد صلح را بنويسد. او از ابتداي مذاكره، شروع به سنگ اندازي كرد. نخست خواهان ننوشتن “بسم الله الرحمن الرحيم” شد. اصحاب آشفته شدند؛ اما پيامبر فرمود: “آن چنانكه وي ميخواهد، بنويسيد؛ بسمك اللهم” دوباره سهيل بن عمرو از نوشتن محمد رسول الله امتناع كرد. پيامبر باز هم موافقت نمود. انعطافهاي پيامبر، سهيل را مقهور ساخت. در صلحنامه، سهيل بن عمرو چنين مادهاي را پيشنهاد كرد:
اگر كسي از قريش بدون اجازهي ولي خود به محمد ملحق شود، او را بايد پيش ولي خود بازگرداند و هر كس از همراهان محمد به قريش ملحق شود، او را به محمد برنخواهند گرداند.97
تهديد به جنگ
پيامبر براي تحميل صلح بر دشمن، به منطقه آمده بود؛ لذا بايد از موضع قوي با دشمن برخورد مينمود؛ از يك سو بايد با هوشياري كامل، مانع هر گونه سنگ اندازي در راه صلح ميشد و از ديگر سو، بايد از موضعي برتر با مسأله برخورد ميكرد. براي تحميل صلح، علاوه بر قرار دادن دشمن در محظورات سياسي، مهمترين كار، ترساندن وي از نيروي نظامي است. بدين خاطر، وقتي اولين فرستادهي قريش نزد پيامبر آمد و تهديد قريش را براي جنگ بازگو كرد، پيامبر با قاطعيت هر چه تمامتر فرمود:
“قريش چه گمان ميكند؟ به خدا سوگند در راه دين خدا كه مرا به آن مبعوث فرموده، آنقدر ميجنگم تا خدا من را پيروز گرداند و يا اينكه جان خود را بر سر اين كار
