
ديگر مربوط به اعتقادات کشيده شد. بنابراين، تسامح نسبت به آزادي ديني، مبتني بر ليبراليسم سياسي است و شايد بتوان کثرتگرايي ديني را از راه رسيدهاي به شمار آورد که براي تسامح، درصدد يافتن مبناي الهياتي است. “يکي از خصوصيات ليبراليسم سياسي تقسيم بندي دقيق بين قلمرو خصوصي و قلمرو عمومي است به اين معني که افراد از حقوقي بهرهمندند که قلمرو خصوصي آنها را از دخالت دولت مصون نگه ميدارد”.33
نفوذ وتأثير ليبراليسم بر پلوراليزم کاملاً مشهود است؛ زيرا ديدگاهي براي فشار و حمله به حجيت ديني ارائه ميکند. ليبرالها حق حجيت ديني را انکار ميکنند؛ زيرا معتقدند مردم براساس حقوق فردي ميتوانند اعتقادات خصوصي داشته باشند. به نظر ايشان هرگونه اتفاقي از جمله تفاوتهاي ديني بايد مجاز شمرده شود، مگر آنکه به حقوق و آزادي ديگران آسيب رساند.
اين ديدگاه ليبراليسم سياسي در ايجاد و رشد پلوراليزم ديني مؤثر بوده است، حتي پلواليزم ديني قدمي فراتر از ليبرالها نهاده است و مدعي است که حقيقت ديني در سنتهاي مختلف وجود دارد. بنابراين نهادهاي هيچ سنت ديني نميتواند مدعي معرفت انحصاري شود و حجيت خود را برپايهي آن استوار سازد.34
?) ليبراليسم فرهنگي: ليبراليسم فرهنگي بر آزادي فردي تساهل و تسامح، اومانيسم و سکولاريزم در عرصه فرهنگ و انديشه ودر عرصههاي مطبوعاتي، سينما، تئاتر و مانند آن تأکيد ميورزد و هرگونه مداخله و انحصار دولت يا نهاد ديگري را درعرصه فرهنگي مردود ميداند.
البته “شاخه ليبراليسم فرهنگي، ليبراليسم مذهبي است که به معناي آزادبودن هر فرد در انتخاب مذهب يا دين از يک سو و انتخاب ايمان و يا بيايماني از سوي ديگر است. از اينرو از نگاه ليبرالي، مذهب يا دين يک امر فردي و شخصي محسوب ميگردد و نه يک امر اجتماعي و سياسي”.35
آنچه بيان شد، نقش مهم ليبراليسم فرهنگي را در تولد و رشد پلوراليزم ديني روشن ميسازد.
3) پروتستانتيسم ليبرال (Libral Theology)
پروتستانها در دهه 1??0 ميلادي فقط به دليل پروتستانبودن، مورد آزار و اذيت قرار ميگرفتند و حتي در بعضي مواقع اعدام ميشدند.
به همين دليل براي بقا و رهايي از ظلم و فشارهاي اجتماعي در پيدايش و رشد ليبراليسم تلاش زيادي کردند.
پروتستانهاي ليبرال، در حوزهي دين هم دست به ابتکار زدند؛ چون از يک طرف مدرنيسم و نوخواهي توسعه مييافت و از طرف ديگر سنتگرايان، از اينرو آنها واسط بين اين دو بودهاند. به اين سبب، يک ليبراليسم کلامي در حوزهي تفکر پروتستان حاکم شد. “ليبراليسم کلامي با پيشرفت علوم تجربي و نظريه تکامل مدرنيسم موافق بود، اما با وجود اين عقيده داشت که مدرنيسم از آراء قدما دربارهي خداوند و انسان خيلي فاصله گرفته است. بنابراين در ليبراليسم کلامي به جاي الهيات طبيعي (عقلي) يا وحياني (نقلي) تجربه انسان معيار شده است”.36
اما پروتستانتيسم ليبرال داراي 4 ويژگي است:
الف) تفاسير غير متعارف (Un orthodox) از کتاب مقدس و همچنين بعضي از اعتقادات را به راحتي ميپذيرد، بهخصوص زماني که اين تفسير، از توجه به ادعاهاي علوم طبيعي و تاريخ الهام گرفته باشد.
ب) شکاکيت عام نسبت به تأملات نظري در الهيات
ج) تأکيد بر حمايت ديني از اصول اخلاقي مدرن و اصلاح اجتماعي سازگار با آن اصول
د) اين آموزه که گوهر دين نه در اصول جزمي، شريعت، اجتماع ديني يا مناسک، بلکه در تجربه ديني شخصي نهفته است.
به اين ترتيب “مسير تکامل از پروتستانتيسم ليبرال به سوي کثرتگرايي ديني به تدريج صورت گرفت؛ يعني از خاستگاههاي پلوراليزم ديني در آثار شلاير ماخر که بنيانگذار پروتستانتيسم ليبرال است کاملا قابل استناد است. کسي که مهمترين مدعي پلوراليزم ديني، يعني جانهيک از افکار او متأثر بود”.37
بنابراين پلوراليزم ديني مربوط به الهيات مبتني برارزشهاي ليبراليسم سياسي و مستقيماً از پروتستانتيسم ليبرال به وجود آمده است که در آن عصر نهفته بود.
4) رمانتيسيسم(Romanticism)
رمانتيسيسم به عنوان يک نهضت هنري و ادبي در نيمه اول قرن 19 مطرح شد. اما انديشههاي شاعران و نقاشان و حتي موسيقيدانان دوره رومانتيک، تأثير بسزايي در تفکر ديني داشت ودر شکلگيري پروتستانتيسم ليبرال به کثرتگرايي موثر بود.
از خصوصيات نهضت رمانتيک اهميتدادن به احساسات و شهود در مقابل نظريه عقلي و حسابگري است، زيباييشناسي و هنر در نظر آنها از امور فلسفي و علمي هم مهمتر بوده است آنها به طبيعت توجه خاصي داشتند. “با وجود اينکه در دوره انقلاب صنعتي، اروپا در حال رشد و مدرنيته بود. رمانتيستها به خودانگيختگي، وحدت شخصيت و آزادي فردي روي آورده بودند”.38
گوتهولد افرايم ليسنگ (Gothold ephraim Lessing) يکي از صاحبنظران روشنفکري آلمان و نهضت رمانتيک مدعي است که “گوهر دين در اعمال با فضيلت نهفته است و همه اديان خوب هستند و هيچ ديني حقيقت مطلق نيست”.39
موضوعات ويژه رمانتيسيسم که شلاير ماخر بيان ميکند به شرح زير است:
الف)تأکيد بر زندگي باطني، نوآوري، خودانگيختگي، ادغام ديدگاه ديني در ديدگاه هنري و امکان اين مسأله که حقيقت ديني ميتواند شکلهاي عجيب وغريب به خود بگيرد.
ب)”تأکيد بر استقلال دين از تعاليم و احکام اخلاقي، يکي ديگر از نکات مهم نهضت رمانتيک است”.40
آنچه در اين مبحث بيان شد زنجيرهاي از عوامل و خاستگاههاي پلوراليزم ديني بود که به يکديگر متصلاند و در ظهور و بروز پلوراليزم ديني نقش اساسي ايفا کردند.
?- ?- تبيين نظريه کثرتگرايي دکتر سروش
مباحث مربوط به دينشناسي در تاريخ معرفت بشري همواره از اهميت بسياري برخوردار بوده است و جايگاه ويژهاي داشته است. انسان به دليل ورود دين در تمامي عرصههاي حياتش هميشه با آن در تعامل جدي بوده است. افزون بر اين، دين بر فرهنگ، آداب و رسوم، زبان، اقتصاد و ديگر جنبههاي حيات فردي و اجتماعي انسان تأثيرات زيادي گذاشته است.
همچنين اعتقاد بشر به الهيبودن دين و ارتباط و حضور امر قدسي از طريق دين با انسان، آن را به عنوان محوريترين جنبهي حيات فردي و اجتماعي مطرح مي کند. گرچه بشر در طي تحول و تغيير فرهنگ و تمدن خود در قرون متمادي، برداشت هاي گوناگون از دين داشته است. با اين حال دين و دينداري را به عنوان امري الهامي و وحياني و ماوراء طبيعي، يگانه راه رسيدن به کمال و رستگاري ميداند.
در اين نوع ارتباط به تناسب تنوع و تکثر فرهنگها، اديان نيز متکثر و متنوع شده هريک رويکرد خاصي را نسبت به امر الهي ارائه نمودند، اما آنچه امروزه مطرح است و نوانديش ديني را با ابهامها و پرسشها روبهرو کرده اصل وجود کثرت و تبيين علت آن است.
به عبارتي سوال از بسط و نسبت اديان با حقانيت آنها است. اينکه آيا همه اديان بر حقاند يا فقط يک دين حق وجود دارد؟
در پاسخ به اين سوال: انحصارگرايي، شمولگرايي و تکثرگرايي گزينه هاي ممکني است که ارائه شده، اما آنچه در اينجا مورد بحث است نظريه ي “تکثرگرايي” است که نشان از تنوع حوزههاي گوناگون معرفتي دارد و با گسترهي وسيع خود وجوه متعددي چون هستيشناسي، معرفتشناسي، اخلاق و دين را در بر مي گيرد و در هريک، معاني و کارکرد خاص خود را دارد، گرچه اين وجوه با يکديگر در تعامل و ارتباطاند، اما آنچه مورد نظر ما بوده، وجه ديني تکثرگرايي است.
مباحث معرفتشناسي ديني، از جمله کثرتگرايي که نظريهاي دينشناسانه و معرفتشناسانه در باب محقبودن اديان است در جوامع ديني چون جامعهي ما از اهميت دوچنداني برخوردار است و بسياري از متفکران و روشنفکران به تبيين و تفسير آن پرداخته اند.
در ميان متفکران ايراني، شروع و جرقهي طرح تکثرگرايي توسط محمد حسين ميمندينژاد در نيمهي دوم قرن 20 ايجاد شد41، اما رواج و گسترش آن به طور جدي با ترجمهي کتابهاي “فلسفهي دين” و مباحث “پلوراليزم ديني” جانهيک (John Hick) و نظريهپردازي و تأليف کتاب “صراطهاي مستقيم” دکتر عبدالکريم سروش صورت گرفت و طرفداران بسياري پيدا کرد. البته مورد نقد و بررسي فراوان هم قرار گرفت و گفتمانهاي بسياري در اين زمينه انجام شد. اين متفکران در تبيين نظريات خود، از مباني فلسفي غرب بسيار بهره برده اند، از اين رو در نوشتار حاضر بحث مورد نظر به بررسي مباني اين نظريه نيز خواهيم پرداخت.
بدون شک عبدالکريم سروش يکي از تأثيرگذارترين انديشمندان و نوانديشان ديني در دوره معاصر بهخصوص در رواج نظريه تکثرگرايي به شمار مي رود.
اين روش فکر ديني که در طول نزديک به سي سال فعاليت فکري در حوزههاي متعدد معرفتي کار کرده در احياء و پيرايش دين از کجانديشيها و تحجرانديشيها و بازبيني اصول دين بسيار تأثيرگذار بوده است. از مباني فکري ايشان اين است که: “معرفت ديني بايد با آب زلال عقلانيت شستشو گردد”.42
کتاب ها و مقالات بسياري از وي در دهه ?? به چاپ رسيد، اما به طور مشخص در دهه ?? با انتشار آثاري چون “قبض و بسط تئوريک شريعت” (????) “صراطهاي مستقيم” (????) و “بسط تجربه نبوي” (????) شدت ايدئولوژيزدگي قرائت رسمي از دين را مورد انتقاد قرار ميدهد. وي در بسط ديدگاههايش از انديشههايي که تقريباً منشأ آنها را ميتوان در غرب جستجو کرد بهره ميگيرد و سعي دارد با تقدسزدايي از گزارههاي ديني، نظام اخلاقي – سياسي برآمده از آن را با روايتي انسانگرايانه از دين و سياست و… عرضه کند. آنچه در اينجا مورد نظر است تبيين نظريه پلوراليزم ديني وي مي باشد که در چند مقاله در کتاب “صراطهاي مستقيم” آمده، البته ناگفته نماند که ريشه و مباني اوليه اين نظريه را در مقالات و کتابهاي ديگر ايشان مانند “قبض و بسط تئوريک شريعت” و… ميتوان يافت.
?-?-?- گذري کوتاه بر نظريات دکتر سروش
کتاب “قبض و بسط تئوريک شريعت” که در طي چند مقاله در کيهان فرهنگي نيز به چاپ رسيده است43. در پي تفاوت نهادن بين دين و معرفت ديني است. مراد اصلي قبض و بسط تئوريک شريعت به قول خود ايشان نه “حل نزاع فقه سنتي و پويا است، نه مدرنيزهکردن دين، نه تأويل يا تکميل شريعت و نه نسبيکردن يا انکار حقيقت، بلکه تبيين اين معنا است که چگونه دين فهميده ميشود و چگونه اين فهم تحول ميپذيرد و معتقد است تا راز فهم دين و تحول فهم ديني به دست نيفتد کار احياء، نيمهخام خواهد ماند”.44
ايشان معرفت ديني را معرفتي يکسره بشري ميداند که همراه با تغيير ساير معارف بشري دستخوش تغيير قرار ميگيرد. اين تفاوت نهادن آشتيدادن وحي با عقل، در عين حال کنارآمدن آسمان با زمين است به اين معني که با چه روشي ميتوان يک امر فراعقلي را عقلي ساخت و يک امر قدسي را با يک امر غيرقدسي آشتي داد و يک امر بيصورت را صورت بخشيد؟
دکتر سروش معتقد است که نظريه قبض و بسط او نقشي حياتي در فرآيند اصلاح ديني داشته است. او بر اين باور است که فهم و معرفت در هر عصري هندسهاي دارد و فهم ديني هميشه عصري است. “دين هرکس فهم او از شريعت است، چنانکه علم هرکس فهم او از طبيعت”.45
از نظر ايشان نه اخلاق، نه فلسفه و نه کلام و نه عرفان هيچکدام به قرار سابق نمانده است و همه را قبضي و بسطي افتاده است، بنابراين هر متن يا پديدهاي از بن بايد تأويلهاي متعدد و خوانشهاي متکثر را پذيرا باشد.46
از نظر او کتاب قرآن بينقص است و دين به عنوان پيام وحياني نياز به اصلاح ندارد و اين فهم بشري از دين است که ناقص است. در حاليکه فهم دين امري بشري، زميني و سيال است. فهم ما مدام بايد در حال بازسازي باشد، نقش عقل تنها بهبود فهم ما از دين است و براي تکميل دين نيست و اين زمانمند و مکانمندنمودن امر قدسي کاري است که ميتواند دين را عقلاني و در جايي بنشاند که شايسته آن است.47
از نظر او تنها معرفت ديني است که ميتواند متغير و متناسب با عقل باشد، ايشان وحي الهي را ذومراتب ميداند به اين صورت که مراتب عالي آن مربوط به پيامبران است و مراتب نازله آن مربوط به
