
عرفا. به اين شکل کشفهاي مولانا، حافظ و ابن عربي و پيامبر اسلام از يک جنساند، اما از لحاظ درجات مختلفاند.
او همچنين معتقد است، هر پيامبري که مبعوث ميشود با خود معارفي را ميآورد. اين معارف ناچار در ظرف زماني خاص و مناسب با محيط جغرافيا و اجتماع و فرهنگ خاص به مردم عرضه ميشود به همين سبب اگر پيامبران در محيطهاي مختلف مبعوث شوند، رنگهاي مختلف بر پيامهاي آنها مينشيند. او دين را به دو قسمت ذاتي و عرضي تقسيم ميکند؛ امور ذاتي همان امورياند که پيامبر در هر محيطي که مبعوث ميشد آن را بالضروره ميآورد و امور عرضي اموري است که محيط و شرايط زماني و تاريخي و فرهنگي اقتضاء ميکرد که پيام پيامبر و نحوه و ابلاغ آن پيام با آنها هماهنگ شود.
به عقيدهي او ذاتيات همان محتواي اصلي وحي الهي است که جامه ي متناسب با فرهنگها، زبانها و مکانها را پوشيده است48.
او همه اينها را صورتافکندن بر امر بيصورت و کرانمندنمودن بيکرانها و ساختن تصاويري مادي ميداند49.
به طور کلي روشنفکران ديني معتقدند قرآن متني تاريخي و فرهنگي است که در افق تاريخي بايد آن را مطالعه کرد و در بررسي هر متن بايد به فرهنگ زمانه آن پرداخت و رابطه متن با فرهنگ رابطه ديالکتيکي است چون از سويي تأثير ميپذيرد و از سويي تأثير ميگذارد.
دکتر سروش هم بر اين باور است که چون خداوند اراده کرده تا پيام خود را به انسانها عرضه کند از زبان بشري استفاده کرده است. از همينجا است که روش تحليل زباني تنها راه فهم پيام الهي ميشود. بنابراين از نظر ايشان و اکثر روشنفکران: 1- دين امري است تاريخي، زمانمند و مکانمند 2- فهم دين از خود دين جدا است. 3- ميان ذاتيات و عرضيات دين تفاوت است.
يکي ديگر از مفاهيمي که دکتر سروش مورد نقد و بررسي قرار داده است مفهوم سکولاريزم است، اينکه چرا سکولاريزم در مغرب زمين پاگذاشت و مبناي تئوريک آن از کجا نشأت گرفته است، اين مسأله که يکي از مباني و پايههاي اصلي نظريه پلوراليزم ديني است مورد دقت نظر دکتر سروش قرار گرفته است. از نظر او سکولاريزم انواعي دارد که از ميان آنها يکي سکولاريزم اعتقادي و فلسفي و ديگري سکولاريزم سياسي است.
سکولاريزم سياسي به معني جدايي دين از دولت است، و يک نوع جدايي حقوقي ميان اين دو دسته به اين معني است که مشروعيت نظام سياسي نميتواند پايگاه ديني داشته باشد و کسي حق پشتيباني از دين را در اداره نظام ندارد.
اين نوع نظام که مشروعيت خود را از مذهب نگرفته ميتواند کثرت مذاهب و اديان را بپذيرد، ولي سکولاريزم عقيدتي و فلسفي دست رد به موجوديت خداي عالم ميزند. از منظر اين سکولاريزم نه خدايي وجود دارد و نه ماوراء طبيعتي و نه آخرتي، اما رأي دکتر سروش اين است که يک ديندار- و به طور اخص يک مسلمان – ميتواند سکولار سياسي باشد، اما بنابر اين تفکر که جهان را خالقي اداره ميکند و به طور کل جهان را واجد آغاز و انجام ميداند. از اين لحاظ نميتواند سکولار فلسفي و عقيدتي باشد. در سکولاريزم سياسي لازم نيست که کسي خداوند را انکار کند، بلکه در سياستسازي کاري به خدا و دين ندارد.50
?-?-?- نظر سروش درباره دين و معرفت ديني
دين از نظر سروش پديدهي پيچيدهاي است که داراي لايههاي مختلف است. ايشان با استناد به ديدگاه عرفا دينداري را به سه سنخ دينداري معيشت انديش – معرفت انديش و تجربتانديش تقسيم ميکند و اذعان دارد که يکي از رويکردهاي پلوراليزم ديني را مبتني بر اين تقسيمبندي صورتبندي کرده است.
اين سه نوع دينداري شکل مخروطي دارد که قاعده آن متعلق به دينداري عامه است و از جمله رايجترين شکل دينداري است و در همه جوامع و در همه ادوار تاريخ بوده است، دو نوع ديگر آن از نظر او بيشتر فردياند تا اينکه جمعي باشند.
دينداري معيشت انديش، عاميانه است و همان نوع دينداري است که از ميان نميرود و شکل جمعي دارد. اين نوع دينداري بيشتر معلل است تا مدلل.
دينداري شريعتي محور، در حاليکه مناسک محور، دينداري ميراثي، عاطفي جزمي، آدابي، هويتي و قشري و پر از اسطوره است. اين نوع دينداري که به قول سروش معشيتانديش است. بيشتر به اعمال بدني و ظاهري مانند نماز، روزه، حج و غيره وابسته است. هرکس اين اعمال را بيشتر انجام دهد بيشتر به خدا نزديک ميشود. يکي از تفاوتهاي اين نوع دينداري با انواع ديگر آن داشتن صنف روحاني است. “اين نوع دينداري، دينداري جمهور دينداران است آنها دين را دوست دارند؛ چراکه هم دنيا و هم آخرت آنها را آباد مي کند. مطابق گفتهي بعضي از روحانيون، براي داشتن زندگي خوب در دنيا و آخرت غير از دين به چيز ديگري نياز نيست. دغدغهي اصلي در اين دينداري تقليدي، سود و منفعت است. در اين نوع دينداري، دين مانند مليت است. همانطور که کسي بلژيکي يا هلندي زاده ميشود، مسلمان يا مسيحي به دنيا ميآيد و همانطور که کسي گرايشي به تغيير مليت خود ندارد. تمايلي هم به تغيير دينش ندارد”.51
به اين ترتيب از نظر سروش در اين نوع دينداري، تقليد حرف اول را ميزند و از تحقيق در آن خبري نيست و اين نوع دينداري بيشتر به فقه توجه دارد تا به اخلاق و معنويت.
نوع ديگر دينداري “دينداري معرفت انديشانه يا متکلّمانه”52 است. وي در تبيين اين نوع دينداري چنين ميگويد: “در اين نوع دينداري? تحقيقي؛ صدق وکذب دغدغهي اصلي است و همين دغدغه و محوريتداشتن? تعقل، راه را براي پلوراليزم ديني هموار ميکند. به اعتقاد من، متکلمان و فيلسوفان ما پلوراليست بودند به اين معنا که به استقبال ايدههاي جديد از منابع معرفتي مختلف رفتند و دغدغه سازگاري آنها را با هم داشتند.”53
او در کتاب “سنت و سکولاريزم” دينداري معرفتانديش را اينگونه توصيف ميکند: “دينداري معرفتانديش با دينداري معشيتانديش مخالفتي ندارد، اما گرانيگاه و مرکز ثقلش جاي ديگري است. يکي از صفات دينداري معرفتانديش آن است که محققانه است و ديندار معرفتانديش نميتواند مقلد باشد. بر همين اساس است که در اين نوع دينداري صنف روحانيت وجود ندارد. نگاه ديندار معرفتانديش از خداوند نگاه ديگري است. خداوند نزد اين نوع ديندار يک راز است و راز نه به معني معما، خداوند در نظر يک معرفتانديش موضوعي است که ميتوان بدان نزديک شد، به همين دليل خدا براي يک ديندار معرفتانديش امر تمام شده نيست”.54
اين نوع دينداري بر تقليد بنا نيافته است و قشري نيست و قرائت رسمي از دين در آن وجود ندارد و يکي از مؤلفههايش چند منبعبودن آن است که بيشتر از بيرون تغذيه ميکند.
آخرين صنف دينداري از نگاه دکتر سروش، دينداري نخبگان است؛ يعني دينداري تجربتانديش. وي اين نوع دينداري را اينگونه تعريف مي کند: “دينداري تجربتانديش: عشقي، کشفي، تجربي، يقيني، فردي، شهودي، وصالي، قدسي، عرفاني و رازآلود است. خداوند در اين نوع دينداري يک معشوق و يک محبوب جميل است”.55
از نظر او اين نوع دينداري در همه اديان وجود دارد. دينداري تجربتانديشانه يا عارفانه يا پيامبرانه؛ در اين نوع دينداري “پيروان که همان عارفان هستند در اذواق و تجارب باطني با پيامبر شريک ميشوند آنان دينورزي خود را از حقوق و فقه شروع نميکنند. آنان با تجارب باطني آغاز ميکنند و حول اين تجارب، لايهاي از فقه و اخلاق ميکشند. در حاليکه دينداران معشيتانديش، دينورزي خود را از قشر و لايه بيروني دين آغاز ميکنند من فکر ميکنم دينداري تجربتانديش به معناي دقيق کلمه مستعد پلوراليزم است”.56
از نظر سروش دينداري نخبگان که همان دينداري تجربتانديشانه است بيشتر يقيني است تا جزمي و شکي، ارتباط فرد در اين نوع دينداري با منابع ديني فردي است. “شخص از فراق رهايي مييابد و وارد ساحت وصال ميشود”.57
با اين نگاه دين سه لايه دارد که قشريترين و رويينترين آن شريعت و زيرينترين و عميقترين آن تجربت است. دينداران با درک و فهمي که از دين دارند در يکي از اصناف دينداري قرار ميگيرند.
?-?- ?- تبيين نظريه کثرتگرايي دکتر سروش
دکتر سروش متفکري که در زمينههاي مختلفي از جمله فلسفه، عرفان، اخلاق و ادبيات صاحبنظر ميباشد و آثاري را در اين زمينهها به رشته تحرير درآورده است و همواره کوشيده است تا به پشتوانه نظريات ايدئولوژيک خود نزاع بين سنت و مدرنيته را در دنياي کنوني تعديل کند. نظريه تکثرگرايي ديني از جمله نظرياتي است که در حوزه فلسفه دين مطرح ميکند او در اين زمينه بسيار متأثر از جانهيک فيلسوف مسيحي انگليسيتبار ميباشد و همچنين در بيان ديدگاههايش از مباني فکري فلسفه غرب فراوان بهره برده است.
نظريه تکثرگرايي در مقابل نظرياتي چون انحصارگرايي ارائه شده است. انحصارگرايي فقط يک دين را بر حق ميشمارد و راه نجات و رستگاري را در يک دين خلاصه ميکند. برخلاف تکثرگرايي که تکثر اديان را مانند تکثر نژادها، زبانها و… کثرتي طبيعي و بالفعل و امري نازدودني ميداند.
“کثرتگرايي ديني نظريهاي است معرفتشناسانه و دينشناسانه در باب حقبودن اديان و محقبودن دينداران، و بر آن است که کثرتي که در علم دينورزي پديد آمده است و علي الظاهر نازدودني و نارفتني است، حادثهاي است طبيعي که از حقبودن کثيري از اديان و محقبودن کثيري از دينداران پرده بر ميدارد و مقتضاي دستگاه ادراکي آدميان و ساختار چند پهلوي واقعيت است”.58
انديشههاي پلوراليستي به گفتهي خود او تحت تأثير آموزههاي عرفاني به خصوص تعاليم ابن عربي و اشعار مولانا در ذهن او جوانه زد و بعدها تحت تأثير جانهيک پرورانده شد.
او پس از ارائهي تئوري قبض و بسط، آن را بسطي ديگر ميدهد. با اين توضيح که در قبض و بسط از طريق رابطه فهم متون ديني و فهمهاي غيرديني، امکان تکثر در فهم را مطرح ميکند و بر سيلان اين فهمها تأکيد دارد، اما ديدگاههاي وي در کتاب “صراطهاي مستقيم” بيشتر بر صرف تکثري که در فهمها وجود دارد استوار است.
سروش کلاً چند مبناي نظري براي کثرتگرايي در نظر ميگيرد، اما آنچه به عنوان علّت ذکر ميکند گاهي تنها فرضيهاي صرف است براي توضيح تکثرگرايي و گاهي هم براي استناد به سخن مولوي، ايشان پلوراليسم را به اين شکل تبيين ميکند.
?- “اينکه فهم ما از متون ديني بالضروره متنوع و متکثر است و قابل تبديلشدن به فهم واحد نيست به دليل اينکه متن صامت است و ما همواره در فهم متون ديني و در تفسير آن دچار تنوع و تحول خواهيم بود.”59
“ميتوان امر واحد را به درجات مختلف فهميد و بطون کثيرهي آن را مورد کشف و بازرسي قرار داد و ما در اقيانوسي از فهمها و تفسيرها غوطهوريم.”60
و ديگر اينکه “پلوراليزم فهم متون، مدلول روشني که دارد اين است که هيچ تفسير رسمي و واحد از دين و هيچ مرجع و مفسر رسمي از آن وجود ندارد.”61
اگر اين ديدگاه را بپذيريم بايد قبول کنيم که هرکس برحسب درکي که از متن در مييابد و براساس ديدگاهش، حقيقت قدسي را در مييابد.
?- “اينکه تجارب بشري از امر قدسي متکثر است، تنوع و تعددي که فروناکاستي به وحدت است؛ چنانکه دين تفسير شده نداريم. تجربه تفسير شده هم نداريم.”62
او وحي را نوعي تجربه ديني و آن را ذومراتب ميداند. “وحي مرتبه اي نازله دارد و مرتبهاي عاليه، گاه همراه با عصمت است و گاه همراه با عصمت نيست. از وحي به زنبور داريم تا وحي به آدمي؛ اعم از عارفان و پيامبران و شاعران و اينها همه تجربه دينياند و همه حاجت به تفسير دارند… و امروزيان بيشتر با داشتن تئوريهايي در باب ذهن و زبان و با استفاده از آراي جامعهشناختي و مردمشناختي و فلسفي در باب زبان و ذهن ميکوشند تا سر تنوع تفسيرها را به دست دهند.”63
به نظر او وقتي که ديدگاههاي اهل کشف و تجربه متفاوت باشد محصول تجربهشان هم متفاوت است و همچنين در تأييد سخن خود به شعر مولوي استناد ميکند:
از نظرگاه است اي مغز وجود .
اختلاف مؤمن و گبر و جهود64 .
بنابراين،
