
“فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا”271 وحي به ساختن کشتي توسط حضرت نوح (ع). ب: “وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي”272 ج: “وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي”273
د: “وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ “274 ه: “وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ”275وحي به يوسف (ع) که در حال به چاه افتادن بود. استاد به صراحت گيرنده اين وحي را عقل عملي معرفي ميکنند و نام اين قسم را ” الهام” ميگذارند.276در حاليکه در برخي موارد اين تفسير صحيح به نظر نمي رسد. مثل وحي به حضرت نوح (ع) در ساختن کشتي و همچنين وحي به حضرت موسي براي حرکت به طرف مصر و… ظاهر اين آيات وحي به عقل نظري است و دليلي وجود ندارد که اين آيات را به گونه ديگري تفسير نمائيم.
5ـ وحي به پيامبران:
مشهورترين نوع وحي است: “وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ”277. بين علامه طباطبايي و فخر رازي در تفسير اين آيه شريفه اختلاف وجود دارد. علامه طباطبايي (رض) سه قسم ياد شده در آيه فوق را تقسيمات تکلم الهي با بشر(يعني وحي زباني) ميداند نه وحي به طور مطلق. به نظر ايشان اين آيه همانطور که از ظاهر آن برميآيد کلام خدا را بر سه قسم تقسيم ميکند و فقط يک قسم آن وحي نام دارد. امّا فخر رازي اين سه قسم را اقسام وحي ميداند و هر سه مورد را جزو وحي ميداند.278
وي ميگويد ظاهر جملات اين است که بين اين سه قسم تفاوت وجود دارد. قسم اول تکلم بدون واسطه است. ولي در دو قسم بعد واسطه وجود دارد. يکي از طريق حجاب است، ديگري از طريق فرشته و تکلم موسي در کوه طور از طريق حجاب بوده است. و وحيهاي خداوند به پيامبران در خواب هم از همين قسم بوده است. اين بود نظر علامه طباطبايي رحمة الله.
اما تفاسير ديگر مطالب متفاوتي را بيان نمودهاند. ابن حيّان در تفسير خود ” البحر المحيط” ميگويد: هر سه قسم ياد شده در َآيه فوق از نوع وحياند. و اينکه خداوند نوع اول را وحي ناميده صرف اولويّت است. زيرا آن چيزي که به صورت الهام و يکباره از قلب ميآيد به وحي بودن اولويت دارد.279 مصاديقي را که او ذکر ميکند هم با علامه فرق ميکند: مصداق وحي از نظر وي الهام و تکليم خدا است ( مثل حضرت موسي (ع)، و من وراء حجاب يعني نفث في روع ( روح) و منام، و ارسال رسول مثل نزول جبرئيل است.
فخر رازي ميگويد: 1- وحي در آيه يعني الهام، قذف در قلب يا خواب ( مثل وحي به مادر موسي و حضرت ابراهيم و ذبح فرزند) در اين صورت وحي خدا بدون واسطه مبلّغ صورت ميگيرد و عين کلام خدا را نمي شنود. 2- ” من وراء حجاب” واسطه مبلغ نيست ولي عين کلام خدا را ميشنود. تکلم با موسي.
3- ” ارسال رسول” واسطه مبلغ هست. تکلم با واسطه جبرئيل. وي ميگويد: هر سه مورد فوق وحي است و اطلاق آن به فرد اول صرف اولويت است زيرا در آن الهام به صورت دفعي حاصل ميشود.280
6ـ رؤياهاي راست و صادق:
نمونه ديگر از وحي، رؤياهاي صادق و راست است مثل رؤياهاي انبياء خواب حضرت ابراهيم عليهالسلام وحضرت يوسف از اين قبيلاند. خداوند در قرآن ميفرمايد: ” قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ “281 حضرت ابراهيم در خواب ديد که فرزند خود را ذبح مينمايد و اين وحي اي از جانب خدا بود. “إِذْ قَالَ يُوسُفُ لأبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ”282 و صدق اين رؤيا با گفتار ” … يا ابت هذا تأويل رؤياي….” معلوم گرديد.
7ـ وحي به فرشتگان:
خود فرشتگان هم به صورت مستقيم هدف وحي قرار ميگيرند. “إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ”283. خداوند فرامين خود را به فرشتگان القاء ميکند و آنها اين دستورات را اطاعت ميکنند. لذا واژه وحي درباره اين گروه نيز در قرآن به کار رفته است.
تفاوت ميان وحي، الهام، تحديث
عرفاء علوم را به دو دسته تقسيم ميکنند: علوم بشري و علوم اهل الله. مقصود از علوم بشري علومي است که به وسيله تعليم و تعلم صورت ميگيرد. يعني علومي که با اکتساب و نظر و تفکر حاصل ميشود و راه تحصيل آن تزکيه نفس و خودشناسي نيست.
امّا علوم اهل الله علومي هستند که بدون تلاش فکري284 و تعليم و تعلّم بشري صورت ميگيرد. اين علوم خود به سه دسته تقسيم ميشوند: 1- وحي که مخصوص انبياء است. 2- الهام که مختص به اولياء الهي است. 3- کشف و مشاهده که براي عرفاء ممکن است. در حقيقت کل علوم در چهار دسته قرار ميگيرند.
تنها تفاوت علوم بشري و تعليم با الهام در آن است که کيفيت زوال و کنار285 زدن حجاب در اين دو متفاوت است. در تعليم بوسيله تأمل و انديشه حجابها کنار ميروند ولي در الهام اين امر بوسيله تزکيه نفس صورت ميگيرد. و گرنه هر دو علم را از عقل فعال دريافت ميکنند و در فاعل و قابل تفاوتي ندارند.
اما محل بحث ما و قسمت مهم آن در تفاوت ميان الهام و وحي از يکسو و رابطه آن دو با نبيّ و محدّث است. زيرا در قرآن براي همه اين امور از واژه وحي استفاده شده است. و بين آنها ديده نميشوند و لذا بايد آنها را تفکيک نمود. براي مثال در قرآن بين اين امور تفاوتي وجود ندارد:
” فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى”286 ” وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ “287 ” وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ “288 ” فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا “289
وحي: وحي در لغت به معناهاي مختلفي آمده است. اشاره، کتابت، پيغام، و سخن پوشيده و اعلام در خفاء از جمله اين موارد است. سيد حيدر آملي معتقد است که وحي داراي دو معناست: عام و خاص. معناي عام آن شامل معناي لغوي آن ميشود که اعم از وحي رسالي، الهام، هدايت غريزي، اشاره پنهاني است. معناي خاص آن، در يکي از مصاديق معناي لغوي است که همان وحي290 رسالي است. بنابراين بايد ميان اين دو معنا تمايز قائل شد تا بين اين موارد اشتباهي صورت نگيرد.
وحي:
الف ـ عام :
1- اشاره پنهاني
2- سروش غيبي
3- وحي رسالي
4- الهام
ب ـ خاص:
1- با فرشته (رسول)
2- بيواسطه: نبي ( وحي خفي).
اما تفاوت وحي و الهام چگونه است؟ اقوال علماء در اين باره مختلف است و رأي واحدي وجود ندارد ملاصدرا ميگويد: تفاوتي ميان وحي و الهام جز در شدت وضوح و نوريت و همچنين مشاهده فرشتهاي که علم را ميرساند نيست.291 قيصري معتقد است که وحي حتماً رؤيت فرشته را در بر دارد و حتي اگر خداوند به پيامبران هم بدون فرشته مطلبي را برساند ( حتي اگر مستقيماً اين کار را انجام دهد) وحي نيست و الهام است!
عبدالرزاق کاشاني معتقد است که حتي بين وحي و مکاشفه عرفاء تفاوتي نيست و تمايز گذاردن از اين موارد براي رعايت ادب ميباشد.292 اشکالي به قيصري وارد است که بايد تکلم فرشتگان با حضرت مريم و تمثل جبرئيل براي او و تکلم فرشته با زن حضرت ابراهيم را نيز وحي خاص بداند در حاليکه ايشان نبي نيستند!.
الهام:
الهام در لغت به معناي القاء مطلب در جان و نفس انسان است. و بر دو قسم است: الهام عام و الهام خاص.الهام خاص براي اولياء الهي اتفاق ميافتد و گاهي در خواب يا بيداري صورت ميگيرد. اين معناي خاص الهام نوعي از معناي عام وحي ( وحي خفي) است. الهام خاص به دو شيوه انجام ميگيرد. بدون واسطه مثل آنکه به ناگاه انسان مطلبي را درک ميکند و به قلب او القاء ميشود. اما گاهي با واسطه صوت است. يعني انسان صدايي را ميشنود و از آن مطلبي را ادراک ميکند.
اما معناي عام الهام براي همه ميتواند اتفاق بيافتد. اين معنا نيز بر دو قسم است293، يک قسم آن به سبب تزکيه نفس صورت ميگيرد و صورت ديگر آن به سبب استمداد باطني صورت ميگيرد.
الهام:
الف: خاص:
1- با واسطه
2- بيواسطه } اولياء الهي
ب: عام:
1- با سبب
2- بيسبب.
وحي رسالي و وحي نبي:
در تقسيم بندي وحي بيان شد که وحي خاص به دو صورت است، گاهي با واسطه فرشته صورت ميگيرد و گاهي بيواسطه است. نوع اول مخصوص رسول و نوع دوم از آن نبي است.
محدّث:
در قرآن تکلم با جبرئيل و رؤيت آن را به حضرت مريم عليها السلام نسبت داده شده و در روايات اسلامي اين مطلب به حضرت فاطمه ( سلام الله عليها) نيز نسبت داده شده است. مراد از محدث چيست؟
علامه طباطبايي در اين زمينه رواياتي را مطرح ميکند:
” في البصائر عن زراره قال “سألت ابا عبدالله عليه السلام عن الرسول و عن النبي و عن المحدّث؟ قال: الرسول الذي يعاين الملک يأتيه بالرسالة من ربّه يقول: يأمرک کذا و کذا، و الرسول يکون نبياً مع الرساله. و النبي لا يعاين الملک ينزل عليه الشيء النبأ علي قلبه فيکون کالمغمي عليه فيري في منامه قلت: فما علمه انّ الذي رأي في منامه حق؟ قال يبيّنه الله حتي يعلم انّ ذلک حق و لا يعاين الملک، و المحدث الذي يسمع الصوت و لا يري شاهداً”.294 حتي اين روايت نيز نميتواند به صورت کامل مسائل را حل کند. براي مثال مقام محدّث ظاهراً از مقام نبي بالاتر است که صداي فرشته را ميشنود.
مشکل ديگر اين است که در قرآن مجيد درباره حضرت مريم آمده که فرشته را هم ديده است: “فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا”295 نه تنها او که زن حضرت ابراهيم هم فرشته ها را ديد و با آنها صحبت نمود. “وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ ــ وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ …” 296 علامه طباطبايي براي رفع اين اشکال سه جواب پيشنهاد داده است که سومي را غير قابل قبول دانسته است.
اوّل: مقصود اين است که بين دو معنا تفاوت است نه اينکه بين آنها ( محدث و نبي) منافات باشد.
يعني ملاک اين که انساني محدث باشد اين است که صداي فرشته را بشنود و لکن اگر او را نديد اشکالي ندارد.
دوّم: حضرت مريم عليها السلام حقيقت ملک را در نفس خود نديد، و لکن مثال او را ديد. آيات قرآن صرفاً تمثل ظاهري فرشته را اثبات ميکنند نه ديدن حقيقت فرشته را.
سوم: آنچه در حديث نفي شده وحي تشريعي فرشته به مريم بوده است، نه هر نوع رؤيتي. رؤيت فرشته بدون غرض وحي الهي هيچ اشکالي ندارد.
از مطالب فوق ميتوان اين نتيجه را گرفت که حداقل بين وحي، الهام، تحديث شباهت زيادي وجود دارد تا جايي که شايد بتوان تفاوت آنها را شدت و ضعف ( قول صدرا) دانست. اين مطلب در کلام ابن عربي هم ديده ميشود. وحي از ديد او يک حقيقت است که در موارد گوناگون به شکلهاي مختلفي ظهور ميکند.297
آنچه در روايات آمده اين چنين است. اما بنابر روايات اسلامي حضرت فاطمه زهرا (س) نيز محدّث بودند: امام صادق (ع) ميفرمايد: “انّما سميت فاطمة محدثة لأنّ الملائکة کانت تهبط من السماء فتناديها کما تنادي مريم بنت عمران: فتقول: يا فاطمة انّ الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علي نساء العالمين. يا فاطمة أقنتي لربّک و اسجدي و ارکعي مع الراکعين، فتحدثهم و يحدثونها…”298
مقامات انساني و درجه پيامبر
گفتيم که انسان داراي قواي ادراکي سهگانهاي است. قوّه حس و خيال و عقل. مقامات انسان هم براساس اين قوا متفاوت است. برخي مقام حسي دارند برخي خيال، برخي عقل و برخي شهودي.( در اينجا صدرا مقام شهود را جداي از عوالم سهگانه معرفي ميکند.) اولين منزل و مقام انسان مقام محسوسات است. انسان در اين منزل با حيوانات هيچ تفاوتي ندارد. زيرا داراي هيچ نوع تجردي نيست و در درک حسي که پائينترين ادراک است با حيوانات شريک است.
منزل دوم، منزل متخيلات است. انسان در اين منزل نيز با حيوانات شريک است. اگرچه شايد تا حدّي اين منزل را داراي تجرد جزئي بدانيم،
