
لهِ مِنْ ذَنْبِکَ اکْبَرُ
غَرِ عَفْوُ اللهُ اَصْغَرُ
(همان: 465)
ترجمه
1-اي کسي که مرتکب گناه بزرگ شدهاي، عفو و بخشش الهي از گناه تو بالاتر و بزرگتر است.
2-بزرگترين اشياء از کمترين عفو الهي کوچکتر است.
شاعر از خود ميخواهد آنچه را که گذشته است فراموش کند و بر عفو الهي تکيه کند، به راستي که ساختار عفو الهي بخش بزرگي از شعر زهدي او را تشکيل ميدهد او به گناهش اعتراف ميکند اما طالب عفو الهي است و اطمينانش به برآورده شدن اين عفو و گذشت از جانب خداوند آشکار ميسازد. (الهداره؛ 1969:346)
پس هر آن چه که در حق ابونواس و انحراف و انجام گناهانش گفته شده است اين است که او يک مخلوق ضعيف است که شهوات او را دگرگون کرده است. يک بار هواي نفس بر او حکمراني ميکند، و زماني ضعفش او را زمين گير مينمايد، و احيانا خود جهلش با او همراه ميشود. (شلق؛ 1964: 357)
بنابراين دعايش برخاسته ازترس و بيم و هراس است، و تعبيري است از يک خشم دروني که او را رنج ميدهد، و آن نتيجهي بي بندوباري و شهوتراني است که مردم او را با آن ميشناسند.
او درابياتي ديگر اين چنين به بيادبي و پشيماني خود اعتراف ميکند و خواهان بخشش و عفو الهي است و لذا اظهار ميدارد:
1-فَقَد نَدِمْتُ عَلي ما کانَ مِنْ خَطلٍ
2-أدْعُوکَ سُبْحانَک اللَّهُمَ فَاْعفُ کَما
وَ مِنْ اَضاعَةِ مَکْتوبٍ الْمَواقيتِ
عَفُوتَ ياذَا الْعُلي عَنْ صاحبِ الْحُوتِ
(ابونواس؛ 1407: 51)
ترجمه
1- از ياوه گوييها و به هدر دادن اوقات خود پشيمانم.
2-خداوندا اي خالق پاک و منزه تو را ميخوانم اي خداوند بلند مرتبه از گناهان من درگذر همان طور که از خطاي حضرت يونس(ع) در گذشتي.
همانا احساس انسان نسبت به پشيماني از گناه دليل بر توبه و بازگشت به سوي خداوند متعال است، و اين اقرار به نافرماني و توسل به “پروردگارا” به اين معناست که او در قبال کارهاي گذشته پشيمان است.لذا دعا يک پل ارتباطي ميان بنده و پروردگارش است، و انسان هيچگاه از آن بي نياز نيست.
اما ابو العتاهيه(وفات 211 هـ ) که با زهدياتش مشهور است، بيشتر از همه در قصايدش از خداوند طلب عفو و بخشش ميکند او ميگويد:
1-يا رَبِّ اِنِّي لَکَ، في کُلِّ ما
2-فَاغْفِرْ ذنُوبِيِ اِنَّها جمَّهٌ،
قَدَّرْتَ، عَبْدٌ آملٌ شاکرٌ
وَ اسْتُر خَطائٌي، اِنَّکَ الساتٌر
(ابوالعتاهيه؛ 1427: 74)
ترجمه
1-پروردگارا من در برابر تو، در تمام آنچه که مقدر فرمودهاي بندهاي اميدوار و شکرگزارم…
2-گناهانم را ببخش که فراوان گشته است و خطاهايم را بپوشان به راستي که تو پوشانندهاي.
همانا صيغه نداي(يا رب) مناسب دعا و توسل است، و شاعر دعايش را با آن شروع ميکند و اين همان صيغهاي است که براي ربوبيت پروردگار مناسب است و از طرف ديگر عبوديت را واجب ميکند، او اعتراف ميکند به اينکه (بندهاي آرزو مند و شکر گزار) است.
در بيت دوم شاعر دعاي مورد درخواست خود را ارئه ميدهد (گناهانم را ببخش) و اعتراف ميکند که اين گناهان زياد شده است، و اين دلالت ميکند بر اين که شاعر گناهان و خطاهايش را بزرگ ميشمارد و بيزاري و نفرت قلبي خود را از آن به تصوير ميکشد، اين نفرت و بيزاري مانع تأثير گناه بر قلب ميشود. شايسته است که انسان قلب خود را با انجام عبادات روشن بسازد و بپرهيزد از اينکه آن را با گناهان سياه گرداند.
صيغه دعا با يا رب در طلب عفو و مغفرت الهي نزد شاعر ذو النون مصري (وفات 249 هـ) نيز تکرار ميشود وي ميگويد:
1-يا رَبِّ اِنَّکَ ذُو عَفْوٍ وَ مَغْفِرةٍ
2-وَ اجْعَلْ اِلي جَنَّةِ الْفِردَوْسِ مُوئُلنا
3-سُبْحانَ رَبُّکَ رَبِّ الْعِزِّ مِنْ مُلْکِ
فَنَجِنّا مِنْ عَذابِ الْمُوقِفِ الْنَکَدِ
مَعَ النَّبيينَ وَ اْلأبْرارِ في الْخُلْدِ
مَنْ إهْتَدي بِهَدي رَبِّ الْعالِمينِ هُدي
(ابو نعيم اصفهاني؛ بي تا: 9/390)
ترجمه
1-پرورد گارا تو صاحب بخشش و عفو و مغفرتي پس ما را از عذاب آن جايگاه شوم نجات بده.
2- مسير ما را به سوي بهشت فردوس قرار بده همراه با پيامبران و نيکان در بهشت.
3- پاک و منزه است پروردگار تو که پروردگار عزت و فرمانروا است هر کس که طالب هدايت باشد به وسيلهي پروردگار جهانيان هدايت مييابد.
همانا نداي “يا رب” بيانگر ضعف بشري در برابر قدرت و عظمت الهي است پس نداي به عفو و مغفرت يعني (طلب استغفاراست)، زيرا عفو و بخشش لازمهي از بين رفتن سرزنش و ملامت است و مغفرت و آمرزش لازمهي از بين رفتن مجازات و رسيدن به ثواب است. شاعر ميان آنها را جمع کرده است براي طلب عفو و پاداش با هم.
پس صيغه دعايي در اين متن با تکيه بر ذات الهي (فرد خوانده شده) و شاعر (فرد خواهان) و مضمون دعايي بيانگر عفو و نجات از عذاب آخرت تجلي پيدا ميکند که به شکل(جايگاه شوم) آمده است، همانطور که مطلوب دعا در برگيرندهي ورود به بهشت است شاعر فردوس را از آن برگزيده است و در بيت آخر شاعر انواع پاکي و آراستگي را با منزه دانستن و عزت و هدايت براي خداوند متعال قائل شده است.
4-1-8-2 . شکوي (شکايت)
شکايت از جمله انواع دعا براي خود، شکايت است که عبارتند از بيان آنچه که انسان تمايلي به آن ندارد و چيزهاي شبيه به آن (ابن منظور؛ 1408: 7/180) و گفتهاند که بيان غم و ناراحتي است. (راغب اصفهاني؛ 2004: 463)
اما شکايت در اصطلاح ادبي عبارت است از بيقراري و داد و فرياد و اظهار درد از سختي روزگار و دوري از دوستان يا صاحبان نعمت. شکايت يکي از اغراض شعري است. زماني که انسان شکايت خود را مطرح ميکند خواهان راه حلي براي آن است دعا يک امر مناسب ضمني است زماني که شکايت به سوي خداوند متعال باشد، شاعران بسوي شکايت به خداوند روي آوردهاند و در آن به بيان دردها و آرزوهايشان پرداختهاند و به خداوند متعال به وسيله نامها و صفاتش متوسل شدهاند تا شايد دعاهايشان را اجابت کند و ناراحتيهايشان را برطرف نمايد.
شاعر صالح بن عبد القدوس (وفات 167 هـ ) ناله و فرياد خود را به سوي خداوند متعال بلند ميکند تا ناراحتي و گرفتاري وي را بر طرف نمايد و چنين ميگويد:
1-الِيَ اللهِ أَشْکُو اِنَّهُ مُوْضَعِ الشَّکْوي
وَ في يَدهِ کَشْفُ الْمُضَرَةْ وَ الْبَلْوي
(صالح بن عبد القدوس؛ 1967:137)
ترجمه
1- شکايتم را به سوي خداوند ميبرم چرا که او جايگاه شکايت و ناله است بر طرف شدن ضررها و بلاها فقط در دستان اوست.
شاعر به بيان ضعف خود در برابر مشکلات و بلاهاي زندگي ميپردازدو کسي جز خدا را نمييابد که به عنوان مرجع شکايت خود برگزيند زيرا فقط خداوند بر رفع ناراحتي و غم واندوه انسان تواناست.
اين معنا در نزد علي بن جهم (وفات 249 هـ )و شعر او نيز چنين بيان شده است.
1-اِليَّ اللهُ فِيما نَابِنا نَرْفَعَ الشَّکْوي
فَفِي يَدهِ کَشْفِ الْضَرَوُرةِ و الَبلْوي
(علي بن جهم؛ 1959: 96)
ترجمه
1- در آنچه که به ما رسيده است نزد خداوند آه و ناله و شکايت ميکنيم زيرا فقط او ميتواند اين ناراحتي و غم واندوه را از ما بزدايد.
صيغههاي دعا نزد تمامي شاعران اين عصر شبيه به هم است به جهت اينکه تحت تأثير قرآن کريم و احاديث نبوي قرار گرفتهاند.
بنابراين ميتوانيم همين معنا را نيز نزد ديگر شاعران هم بيابيم. و شايد احياناً ببينيم که شاعر زماني که از رسيدن به محبوب و لقاي خود نا اميد ميشود، شروع ميکند به آه و ناله و شکايت کردن، آه و ناله کردن نوعي دعاست؛ زيرا اين حالت تضرع به جانب خداوند است و لذا با اين سمت و سو و با اين هدف ميتواند نوعي التماس تلقي شود. (ابو نعيم اصفهاني؛ بي تا: 590)
شکوا بيشتر اوقات يک اصرار دروني است که انسان از طريق آن از سنگيني دردها و ناراحتيهايش ميکاهد و درد و رنجهايش را از بين ميبرد. (تميمي؛ بي تا: 39)
ازجمله تصاوير شکايت وآه و ناله در زمينهي دوري و ممانعت، آن چيزي است که بشار بن برد(وفات 168 هـ ) ميگويد:
1-أشْکُو اِليَ اللِه شَوُقاً لا يَفْرُطَني
2-يا رَبِّ لا صَبَرْ لِي مِنْ قُربٍ جاريةٍ
وَ شُرعاً فِي سَوادِ الْقَلبِ تَخْتلَجِ
تَنْايَ دَلالاً و فِيها إنْ دَنتْ غَنْجٌ
(بشار بن برد؛ 1371: 2/73)
ترجمه
1- شکايتم را از روي شوق نزد خدا ميبرم که مرا به افراط وا نميدارد و طرحي ميان قلب سياه و خجالت زدهام قرار داده است.
2- پروردگارا براي نزديک شدن (همراه بودن) با کنيزي که با ناز و کرشمه مرا ميخواند و اگر نزديک شود داراي ادا و اطوار است صبري برايم باقي نمانده است.
همانا عنصر دروني در بيتي که شاعر براي اين شکايت به کار ميگيرد، نمايان است؛ شاعر پر است از واکنشها و احساسات که با نگراني و ناراحتي از کانال عدم جوابگويي معشوقه و ناز و کرشمه او در هم آميخته است.
دعا همراه با شکايت بردن به سوي خداوند انسان را از بار عاطفي مملو از غم و ناراحتي خالي ميکند و يک تصوير واقعي از رنجهايش نمايان ميسازد. نداء (يا رب) واضح و مشخص ميکند که بيان شاعر در برگيرندهي دعا و توسل به سوي خداست تا به او صبر عطا کند و آرزوهايش را با رسيدن به معشوقه و لقاي او محقق سازد.
همچنين شاعر اسحاق موصلي(وفات 235 هـ ) در فراق محبوبه خود و دوري از او ناله سر ميدهد و ميگويد:
1-أشْکُو اليَ اللهِ يا سَعدي جَوي کَبْدي
2- اَهيمُ وجداً بِسُعْدي وَ هِيَ تَصِرْمِني
حَرِّيَ عَلَيْکَ مَتَي ما تَذکريِ تَخْفِ
هَذا لِعُمرِکِ شکلُ غَير مُؤتِلفِ
(اسحاق موصلي؛ 1970: 151)
ترجمه
1- اي سعدي، شکايت نور و حرارت درونم را نزد خداوند ميبرم که بخاطر فراق و دوري از تو سوزان است، هر زمان که تو از اين درون سوختهام ياد کني درد و رنج آن کاهش مييابد.
2- شور و اشتياق نسبت به سعدي در سوز و گداز مرا نابود ميکند قسم به جان تو که اين يک شکل نامحرم است.
به دليل عدم همراهي معشوقهي شاعر با وي، شکايت اين حالتش را نزد خداوند ميبرد، و او در رکاب خليفه (واثق) است تلاش ميکند که آن چه را دوست ندارد و برخلاف ميل باطنيش است بيان کند. (همان؛ 151) اين شکايت براي به تصوير کشيدن عمق و ميزان عشق شاعر و سوز و گداز او نسبت به معشوقهاش است.شاعر در فراق معشوقهاش(سعدي) سوخته است، اما او در مقابل از شاعر دوري ميکند و ارتباطش را با او قطع کرده است، زماني که شاعر در درون خود از معشوقهاش ياد ميکند و در رنج دوري که آزارش ميدهد، ارزش معشوقهاش در برانگيختن زندگاني و آرزو و آرامش خود اعتراف ميکند. و اين حالت دروني شاعر است که او را وادار به چنين شکايتي ميکند که نوعي دعا را در بر دارد.
4-1-8-03 استعاذه(پناه بردن به خدا)
شاعران از اين امر (پناه بردن به خدا) در امور ديني و دنيايي خود به عنوان دريچهاي به سوي خداوند بهره ميبرند، پناه بردن به خدا همان چنگ زدن به رحمت واسعه الهي است اوست تا انسان را از شر نا ملايمات دنيوي و اخروي حفظ کند. (ابوالحسن؛ 2001:693)
شاعر صالح بن عبدالقدوس(وفات 167 هـ ) است از شر مقدرات زندگي که اينگونه به خداوند متعال پناه ميبرد:
1-عُذْتُ بِاللهِ اللَّطِيفِ بِنا
أَنْ يَکُونَ الْجَورُ مِنْ قَدَرَهِ
(صالح بن عبد القدوس؛ 1967: 145)
ترجمه
1-به خداوندي پناه ميبرم که نسبت به ما مهربان است از اين که ظلم و ستم از تقديرات او ميباشد.
شاعر به خداوند متعال پناه ميبرد و به او چنگ ميزند و او را با يکي از نامهاي زيبايش “لطيف “ ميستايد، يعني مهرباني و دوستي بدون هيچ گونه خشونت و تندي، لطيف در توصيف خداوند متعال يعني اين که او نسبت به بندگانش در پنهان نيکوکار است از جايي که آنها نميدانند. در مقابل آن، مصراع دوم وجود دارد که ظلم و ستم را از او نفي ميکند، و آن را از مقدراتي ميداند که انسان بواسطهي اعمالش براي خود بوجود آورده است. بنابراين او اين صفت را از روي علم و دانش برگزيده است.
ابو العتاهيه(وفات 211 هـ ) نيز درباره اين معنا ميگويد:
1-نَعُوذ
