
در جامعه اسلامي كه همه با هم برادر و اعضاء يك جامعه محسوب ميشوند، بر همگان لازم است شخصيت حقيقي و حقوقي ديگران را نگه داشته از هرگونه توهين، تحقير و. . . بپرهيزند.
5ـ تواضع، عفو و اغماض، وفاي به عهد و. . . از ديگر ارزشهايي است كه جنبهی غير فردي داشته و تحقق آن در زندگي اجتماعي و ارتباط با ديگران اعم از اعضاي خانواده، زيردستان و ديگر افراد جامعه است.
6 ـ تلاش براي برپايي عدالت اجتماعي در ميان اقشار جامعه: از ديگر نمونههاي ارزشهاي غير فردي است كه يكي از اهداف دين و رسالت پيامبران الهي نيز ميباشد.
دين با توجه به دستورات و توصيههايى كه در زمينههاى مختلف دارد، از قبيل خوشرفتارى، صله رحم، يتيمنوازى، رعايت حقوق همسايه، بخشش و احسان، امر به معروف، نهى از منكر، دورى از غيبت، تهمت، دزدى و. . . میتواند نقش بسيار مثبتى در بهبود روابط اجتماعى ايفا كند.
7ـ ايجاد همبستگى بين افراد جامعه: همبستگى و وفاق، اساس يك زندگى اجتماعى است و زوال آن موجب فروريزى ساخت جامعه و ازهم پاشيدگى حيات اجتماعى است. دين با تبيين حيات دنيوى و مقدمه خواندن آن براى زندگى اخروى و نيز دعوت به گرايشهاى معنوى و تربيت ويژهى اخلاقى، اين وحدت و انسجام و همبستگى را فراهم مىآورد. برخى جامعهشناسان مىگويند دين پيوستگىهاى اعضاى جوامع و الزامات اجتماعى را كه به وحدت آنان كمك مىكند ازدياد مىبخشد. از جمله اين جامعهشناسان اگوست كنت است. وى جامعه را نيازمند انسجام مىداند و دين را نيز مهمترين عامل اين انسجام معرفى مىكند، بنابراين به نظر او هيچگاه نمىتوان جامعه را بدون انسجام و از اينرو بدون دين تصور نمود و مادامى كه جامعه وجود دارد دين نيز وجود دارد. وی دين را مهمترين عامل نظمبخشى و انسجام جامعه مىداند.
8ـ سالمسازى روابط اجتماعى: دين با توجه به احكام و توصيههايى كه دارد از قبيل صلهرحم، تعاون و همكارى، جود و احسان، يتيمنوازى، غيبت نكردن و. . . مىتواند بذر صلح، صفا، محبت و علاقه نسبت به همنوعان را در دل افراد جامعه بپاشد و موجب شود تا زندگى فردى و روابط اجتماعى سالم گردیده و درنتيجه محيط اجتماع، بهشت برين و سرشار از نشاط، اعتماد و انس و علاقه گردد.
9ـ كنترل هنجارها و رفتارهاى افراد جامعه:
باورهاى دينى، بهويژه اعتقاد به خدا و معاد، ضامن اجراى ارزشها و هنجارهاى دينىاند و اين ضمانت اجرايى، در كنترل جامعه و سلامت آن نقش بهسزايى دارد. دين، با احياء و زنده كردن جنبه روحانى انسانها در روابط اجتماعى، افراد را از خيانت، ظلم و ستم، غيبت، دروغ و. . . باز مىدارد.
در همين راستا آيتالله جوادى آملى مىفرمايند: «اصولاً دين آمده است تا انسان را بالنده كند و او را از تبهكارى و تيرگى و جهل علمى و عملى برهاند».
10ـ اعتراض به وضع موجود (درصورت نامطلوب بودن) و دعوت به وضع مطلوب
دين، همواره جامعه انسانى را به مسير تعالى و رشد و توسعه فرا مىخواند و كژىهاى وسيع و خطرناك را هشدار مىدهد و آنگاه كه مؤمنان بين معرفت علمى و باور ايمانى خود و وضعيت اجتماعى جامعه، تعارض و ناسازگارى مشاهده كنند و خواستههاى حقيقى و اوضاع و احوال جامعه را ناسازگار ببينند، هيچگاه به تغيير ايمان دينى رضايت نمىدهند بلكه تلاش مىكنند تا جامعه را به وضع مطلوب نزديك سازند و راه اصلاحات را دنبال نمايند و اگر جامعه پذيراى تغيير وضع نامطلوب نباشد، مؤمنان از ايمان و معرفت حقيقى خود، اعراض نمىكنند و دين در ايجاد اين تحولات، نقش مهمى دارد. برخى از نويسندگان غربى در اينباره مىنويسند: «دين مىتواند بهعنوان يك نيروى كارساز، مردم را براى جستوجوى تغيير يا اعتراض عليه نظم موجود، بسيج كند. وقتى سخن از اعتراض به وضع موجود بهميان مىآيد، منظور اين نيست كه اديان به جامعه اهميت نمىدهند زيرا جنبههاى اجتماعى احكام عبادى و معاملاتى اسلام و تقدم حق جامعه بر فرد و مصلحت عمومى بر مصلحت فردى، تشويق به ايثار، تعاون و همكارى و. . . نشانگر توجه دين اسلام به جامعه است كه جامعه مطلوب، خواهان اوست (بختيارى و محسنى، 1382).
2ـ5ـ نظریههای جامعهشناسان در حوزه دین
2ـ5ـ1ـ نظریه امیل دورکیم
امیل دورکیم جامعهشناس فرانسوی (1917ـ 1858 م)، در اثرش به نام اشکال ابتدایی حیات دینی، تعریفی اجتماعی از دین بهدست میدهد. بهزعم وی، دین نظامی همبسته، متشکل از اعتقادات و اعمالی در برابر موجوداتی مقدس؛ یعنی مجزا و ممنوع التماس است. این اعتقادات تمام کسانی را که بدان میپیوندند متحد میکند و پایهگذار اجتماع است. وی میگوید: دین یک معنویت والاست و ما به هیچ وجه نمیتوانیم آن را از زندگی فردی و اجتماعی خود جدا کنیم. استدلالات مختلف دورکیم در زمینه دین او را به یک تعریف کلی میرساند: «دین بهصورت اعتقاد به یک دنیای مقدس در برابر یک دنیای غیرمقدس (پلید) تعریف میشود» (رحیمی، 1391).
تأکید دورکیم در همبستگی مکانیکی و ارگانیکی، وجدان جمعی و نظام هنجاری حائز اهمیت است. وی در همبستگی مکانیکی معتقد است که افراد مثل هم فکر میکنند و بهلحاظ رفتاری تفاوتهای اندکی با یکدیگر دارند. افراد در ارزشها، مقدسات و. . . با یکدیگر مشترکاند و وظایف و کار ویژههای اقتصادی یکسانی را انجام میدهند، اما در اثر تعاملات اجتماعی، تقسیم کار و تخصصی و پیچیده شدن کارها، دیگر همبستگی مکانیکی جوابگو نخواهد بود. بنابه تعبیر دورکیم «در جریان گذار از همبستگی سنتی به همبستگی جدید، نوعی گسیختگی (آنومیک) در زمینه ارزشهای افراد پدید میآید. بهعبارت دیگر در این شرایط آدمی از سنّتهای خود بریده اما به همبستگی جدید نپیوسته است» (پویان، 1383: 27).
بهعقيده دورکيم دین عامل همبستگی و ثبات اجتماعی و پایداری جامعه و مظهر قدرت جامعه است و نقش مثبت دین در حل و فصل مشکلات اجتماعی، در ایجاد یگانگی و در معنویتی که در جامعه بهوجود میآورد نیز سخت اهمیّت دارد. بهعلاوه دین موجب ثبات، استمرار و پایداری جامعه میشود. وی برای دین چند عملکرد قائل است:
1ـ وحدت بخشیدن: دین اجزای جامعه را به یکدیگر متصل میکند و آن را به عنصری واحد بدل و سمبلهای اساسی وحدت را فراهم میکند. به نظر وی، ریشههای تفکر و فرهنگ و حتی سازمان یافتن ذهن انسان، مستقیماً وابسته به اعمال دینی اوست. از گفتههای او چنین برمیآید که مفاهیم زمان، مکان، عدد، ملیت و قدرت، همگی دارای طبقهبندی دینی هستند و در جوامع غیردینی اصلاً بهوجود نمیآیند.
2ـ احیا و تقویت قوا: مؤمنی که با خدا راز و نیاز میکند، نه تنها انسانی است که به حقایق جدیدی دست مییابد، بلکه انسانی است که خود را قدرتمند احساس میکند. او در درون خود نیروی بیشتری احساس میکند و توانایی بیشتری در غلبه بر سختیها و مشکلات دارد.
3ـ عملکرد تسکینی دین: منظور همان آرامشی است که انسانها با توسل به دین در رابطه با اجتماع خود کسب میکنند. بهنظر دورکیم، عملکرد تسکینی، بهویژه در ایام ناامیدی و اغتشاش اجتماعی، دارای اهمیت بسیار زیادی است و بههمین خاطر، ما در بین افراد دیندار، کمتر جرم و جنایت، خودکشی، بزهکاری و. . . را میبینیم؛ چراکه هرچه انسان متدینتر باشد، پرهیزکارتر میشود (رحیمی، 1391).
هاری آلپرت پژوهشگر دورکیمی، چهار کارکرد عمده دین را از نظر دورکیم اینگونه بیان میکند:
1) انضباط بخش بودن (ایجاد تقوا)
2) انسجام بخش بود (توسط مراسمات دینی)
3) حیات بخش (با انتقال ارزشها)
4) خوشبختی بخش بود (با الهام به امید و آرامش) (فراستخواه، 1377).
2ـ5ـ2ـ نظريه ماکس وبر
ماکس وبر جامعهشناس آلمانی (1920ـ1868 م)، به مطالعه وسیعی درباره ادیان سراسر جهان پرداخت. هیچ دانشمندی پیش از او تاکنون به کاری با چنین دامنهی وسیع دست نزده است. او مطالعات مفصلی درباره مسیحیت، آیینهای هندو، بودا، یهودیت و. . . انجام داد، اما نتوانست مطالعه خود را که دربارهی اسلام طرحریزی کرده بود به پایان برساند. آنچه در مورد وبر اهمیت دارد، بهکار بردن مفاهیم دینی در کشف رمز و رازهای جامعه است. او ایدئولوژی را زیربنای جامعه میداند که باعث حرکت و پیشرفت در جامعه میشود. او معتقد است که جنبشهای الهام گرفته از دین، اغلب دگرگونیهای اجتماعی چشمگیری بهوجود آوردهاند.
دیدگاه وبر در سنخشناسی کنشهای اجتماعی، خصوصاً تفکیک کنشهای عقلانی (معطوف به هدف و معطوف به ارزش) در تبیین کنشهای اجتماعی بسیار مهم میباشد. به نظر وبر تحت شرایط اجتماعی خاص کنشها جهتگیری ارزشی پیدا میکنند درحالیکه در شرایطی دیگر ممکن است کنشها هدفهای عینی را دنبال نمایند و ابزاری باشند. وبر معتقد است دین جهت دهنده جامعه، یاور اقتصاد و تأیید کننده عقلانیت است. وبر بر اهمیت دین در کنش اجتماعی تأکید میکرد و این اهمیت را به سبب نزدیکی دین به نیروهای قدرتمند انگیزشی غیر عقلی و توانایی آن به دادن صورت و الگو به این نیروها، و خلق صور و الگوهای جدید میدانست (آزادگان، 1386: 18).
وبر معتقد بود برای استفاده از دین در دنیای جدید لازم نیست محتوای آن را تغییر دهیم بلکه با رشد فکری بشر در عرصه دیگر زندگی، لاجرم دین نیز بهتر درک خواهد شد و کاربردهای دستوری دین برای زندگی نوین نیز آشکار خواهد گشت، بدون آنکه نیازی باشد که بشر این دستورها را از جانب خود تغییر دهد. وبر این توانایی بالقوه را در دین میدید که بتواند بر رفتار مردم و شیوه تفکر ایشان اثر گذارد و معتقد بود «ایدهها، نیروهای مؤثر در تاریخ هستند». بشر بر مبنای شیوه تفکر خود جامعه خود را میسازد و دین بزرگترین نهاد شکلدهنده شیوه تفکر است. البته وبر دین را تنها علت شرایط اجتماعی و رفتاری نمیدانست و در کنار دین، عاملهای دیگر اجتماعی را نیز در تبیین خود دخیل میکرد (تدین، 1385: 12).
جامعهشناسی دینی وبر میخواهد اثبات کند که در ادیان عقلانیتی وجود دارد که عقلانیت علمی نیست. منطق مابعدالطبیعی یا دین آدمیان که از فعالیت ذهنی ایشان ناشی میشود، قیاسی است نیمه عقلانی و نیمه روانشناختی. آثار وبر القا کننده این معنا هستند که بشر دائماً در کار طرح پرسش بنیادی از معنای هستی است، پرسشی که دارای پاسخ منطقی و قاطع نیست؛ اما پاسخهای گوناگون داده شده به آن، همه یکسان و معتبرند.
بهنظر وبر سه شرط اساسی برای جهتگیری دینی جامعه باید موجود باشد تا تحول اقتصاد را بهسوی سرمایهداری تسهیل کند. اولاً نجات نهائی انسان به نحوه عمل او در این زندگی بستگی نداشته باشد، بلکه فقط به خواست خدا و تفضل او وابسته شود. ثانیاً مذهب جبری نباید به این منجر شود که شخص، بیکارگی و بیتفاوتی پیشه کند. تعلیم دین باید کار و کوشش سخت و خستگیناپذیر باشد، در کار و کوشش با انضباط کامل عمل کند و این را تکلیف دینی خود بداند. ثالثاً نعمات دنیا باید هدف زندگی قرار بگیرد و تأکید دین باید بیاعتباری دنیا و بیاهمیتی لذات آن نباشد.
2ـ5ـ3ـ نظریه کلود هانری سن سیمون
سن سیمون (1825ـ1760م) از نجیبزادگان فرانسوی بود. در سال ۱۷۷۹ در جنگهای استقلال آمریکا شرکت داشت و در این جنگ مصدوم شد. وی از فیلسوفان و علمای اجتماعی و سیاسی و از پایهگذاران نهضت سوسیالیستی بهشمار میرود، وی به آزادی کارگران و تأثیر مسیحیت جدید در افکار عمومی پایبند بود، او معتقد به حکومت مدیران و دانشمندان بود و طبقه مولد را طبقه برتر میدانست. افکار او مدتها مورد بحث دانشجویان دانشگاههای فرانسه گردید. سن سیمون راه اصلاح جامعه را در توزیع عادلانه ثروت میدانست. نظریات سوسیالیستی وی در اگوست کنت و کارل مارکس تأثیر بهسزایی بخشید، بهطوریکه کارل مارکس با تکمیل و توسعه این نظریات، مکتب مارکسیسم را پایه گذاشت. سن سیمون معتقد است که دین درصورت امروزی شده آن برای حفظ حیات اجتماعی و معنی دادن به آن ضروری است و در نظر پیروان او، دین همانند سیمانی (عامل پیوند) برای جامعه است، زیرا اجتماعی بودن انسان را بیان میکند. لذا
