
خود رساند. “اگر گنون شارح اصلي آموزههاي مابعدالطبيعي و کوماراسوامي محقق و خبرهي بيبديل هنر شرقي بود که شرح و بيان خويش از مابعدالطبيعه را با توسل به زبان صور هنري آغاز کرد، شوان شبيه خود عقل کيهاني،273 از نيروي لطف الهي سرشار به نظر ميرسد که در کل واقعيت پيرامون انسان نظر ميکند و همهي آنچه را که به وجود بشري ارتباط مييابد، در پرتو معرفت قدسي شرح و بيان ميکند”.274
وي همانند کوماراسوامي شاگرد گنون نبود، اما مطالعه نوشتههاي گنون در پايهريزي فهم او درباره سنت نقش مهمي را ايفا کرد. شوان همچنين از سالهاي جواني مجذوب هنر سنتي به ويژه هنر سنتي ژاپن و خاور دور بود.
در سال 1930 به اسلام علاقهمند شد و به مطالعه و فراگيري زبان عربي پرداخت و گويا در همين دوره رسماً به اسلام ملتزم شد.
او در دهه 1930 در مصر با رنهگنون که چند سالي با وي مکاتبه داشت ملاقات کرد. آثار شوان از بسياري جهات، شرح و بسط اصولي بود که اول بار گنون به طور علني آنها را بيان کرد. “اگرچه شوان شاگرد گنون به معناي دقيق کلمه نبود، ولي از سوي ديگر شواهد قانعکنندهاي براي اين حدس وجود دارد که شوان در واقع شاگرد شيخ احمد علوي؛ حکيم وصوفي الجزايري و مؤسس طريقت علوي بود”.275
“از نظر شوان مطالعه سنت، در وهله نخست، مطالعه دين در درون يک چهارچوب مابعدالطبيعي است، شوان در عالمي بيحدومرز حرکت ميکند و به حيات معنوي در همه جوانبش ميپردازد. او در همه ابعاد دين قلم زده است: اعم از ابعاد نظري، اخلاقي، روانشناختي، تاريخي، اجتماعي، زيباييشناختي و غيره… تبيين ميان ظاهر و باطن در آثار شوان بسيار اساسي است… و کتابهاي او نسبت به کتابهاي پيشگامانش با دعاوي مشروع صور و با راست آييني کلامي، دمسازتر و سازگارتر است”.276
آثار شوان درباره سنتهاي ديني خاص احترام دانشپژوهان را برانگيخته است به طوري که بخش قابل ملاحظهاي از آثار شوان صريحاً به اسلام و سنت اسلامي معطوف شده است، او علاوه بر اسلام درباره ي سنتهاي مسيحي و حيات معنوي آيين ارتدکس و همچنين آيين بودايي و هندو، معنويت سرخپوستي، سنن چيني و دين يهوديت نيز قلم زده است.
“شوان در همه آثار خود به چند موضوع ميپردازد. اثبات مجرد اصول مابعد الطبيعي سنتي، شرح و بيان ابعاد باطني دين، درک نافذ از صورتهاي ديني و اسطورهاي و نقد تجردگرايي که نسبت به اصول شکلدهندهي همه حکمتهاي سنتي بيتفاوت است”.277
اما شرح موضع و نگرش کلي شوان را در اثر معروفش به نام وحدت متعالي اديان بايد جست. اثري که مجموعه کاملي درباره دينشناسي تطبيقي از منظر حکمت خالده است.
تي. اس. اليوت دربارهي آن چنين مينويسد:”من هيچ اثري باعظمتتر و چشمگيرتر از اين کتاب دربارهي مطالعه تطبيقي اديان شرقي و غربي نديدهام”.278
بايد گفت که در بين سنتگرايان، شوان به طور قاطعي در موضع دين قلم زده است و در واقع نگرش او در مقايسه با گنون و کوماراسوامي هماهنگي بيشتري با دين در همه ابعادش دارد. در آثار او چهار مضمون درباره دين بارها ديده ميشود:
تنوع ضروري وحيها و تنوع صورديني، اصل راست آييني، تمايز بين قلمرو ظاهر و قلمرو باطن و نسبت ميان ابعاد بيروني و دروني دين. وحدت متعالي اديان مکرراً به اين مضامين، شرح و بيان اصول متضمن در آنها و اعمال آن اصول بر پديدههاي متنوع ديني اشاره دارد و نظريه وحدت متعالي اديان را به عنوان لبلباب سنتگرايي مطرح ميکند.
بايد گفت، گنون، کوماراسوامي و شوان هريک به نحوي در رشد و بالندگي سنتگرايي مطابق قريحههاي متمايز خاص خود نقشي را ايفا کردهاند.
گنون نخستين کسي بود که اصول بنيادين مابعدالطبيعي و کيهان شناختي را به طور صريح و روشن بيان کرد و به بيان حکمت خالده در غرب پرداخت. “کوماراسوامي هم در مطالعه و تحقيق مابعدالطبيعهي سنتي هنر مقدس و فرهنگ ديني نوعي حس زيباييشناختي و شايستگي دانشپژوهانه را به ارمغان آورد”279 و شوان اين دو ويژگي گنون و کوماراسوامي را در خود جمع کرد.
3-1-?- سيد حسين نصر پايه گذار سنت گرايي در ايران
?-?-?-?- نگاهي به زندگي حسين نصر
سيدحسين نصر در سال 1312 در تهران در خانوادهاي که از علماء ديني و طبيبان سنتي بودند متولد شد. پدر وي نخستين معلم وي بود و او را به شيوهاي سنتي که حفظ و قرائت سورههاي قرآن و اشعاري از شاعران مشهور ايراني، بخشي از آن را تشکيل ميداد تربيت کرد. تأثير تحصيلات سنتي مقدماتي نصر بر رشد فکري او بسيار حائز اهميت است.
نصر در سن 12 سالگي رهسپار آمريکا شد. او تحصيلات خويش را در فيزيک و رياضيات در دانشگاه M.I.T گذراند و به عنوان يکي از دانشجويان ممتاز شناخته ميشد. در سال 1951 در حاليکه در جستجوي راهي ديگر براي مطالعه طبيعت بود آشنايي با جرجيو سانتياناي فقيد بر رشد فکري او تأثير قابل توجهي گذاشت و او را در دنياي نزاع داخلي ميان علم، فلسفه و دين در جهان غرب، وارد ساخت.
دي سانتيانا بود که نصر را به تحقيقات رنهگنون هدايت کرد که اين خود نقطه عطفي اساسي در حيات فکري نصر به حساب ميآيد و در نهايت نوشتههاي اي. کي. کوماراسوامي بود که نصر را با آيين هندو و سنتهاي هندي و همچنين با فلسفه جاويدان آشنا کرد.
وي پس از انس و الفت با فلسفه جاودان و فارغالتحصيلي از M.I.T وارد دانشگاه هاروارد شد و دکتراي خود را در رشته فلسفه و تاريخ علوم گرفت. او در مدت اقامت در هاروارد به فرانسه، سوئيس، انگلستان، ايتاليا و اسپانيا مسافرت کرد و با سنتگرايان بزرگي چون شوان و بورکهارت آشنا شد. وي همچنين به شمال آفريقا سفر کرد و به طور تجربي با تعاليم تصوف از طريق شيخ احمد علوي آشنا گرديد. “دو شخصيت برجسته شوان و بورکهارت که اولي استاد معنوي و دومي دوست صميمي نصر به حساب ميآيند در دلبستگي نصر به فلسفه جاودان نقش بسزايي داشتند. تأثير شوان بر تفکر نصر چندان زياد است که حتي ميتوان نوشتههاي نصر را در تمامت خود، شرح و تفسير افکار شوان قلمداد کرد”.280
نصر پس از ?? سال اقامت در آمريکا با مدرک دکتراي تخصصي از هاروارد در سال 1237 ش وارد ايران شد و به تدريس در ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران پرداخت. او پس از بازگشت به ايران درصدد بود تا فلسفه اسلامي را به شيوهي سنتي فرا گيرد.
از اينرو”در محضر استاداني چون محمدکاظم عصار، علامه طباطبايي و سيدابوالحسن قزويني چندين متن فلسفي از قبيل اسفار اربعه ملاصدرا و شرح منظومهي حاج ملاهادي سبزواري را آموخت. او همچنين با افرادي چون شهيد مطهري، مهدي الهي قمشهاي، سيدجلال الدين آشتياني و علي شريعتي مراوده داشت”.281
تلاشهاي نصر براي گسترش فلسفه و تمدن ايراني اسلامي و انتخاب او در مؤسسه بينالمللي فلسفه باعث شد که به رياست “انجمن فلسفه شاهنشاهي ايران” وقت منصوب شود.
او در سال ????ش که براي افتتاح نمايشگاه هنر ايراني که قرار بود در توکيو برگزار شود به لندن رفت و ديگر به ايران بازنگشت.
نصر از سال 1984م تاکنون استاد مطالعات اسلامي در دانشگاه جرج واشنگتن بوده و به عنوان فيلسوفي سنتگرا شناخته ميشود و نزديک به?? کتاب و 4?? مقاله به زبانهاي فارسي، انگليسي، فرانسه و عربي نگاشته است.
?-?-?- ?- نگاهي به آراء و افکار حسين نصر
نصر به عنوان يکي از سنتگرايان معاصر در کنار متفکراني چون رنهگنون، فريتهوف شوان و کوماراسوامي، امکان هرگونه جمعي بين دين و مدرنيته (تجدد) را نفي ميکند.
از منظر وي اين دو اساساً به دو ساحت متفاوت تعلق دارند، اين تقابل به دليل تعريف خاص از سنت و نسبت آن با دين از نگاه سنتگرايان است.
او در کتاب (اسلام سنتي و تنگناهاي انسان متجدد) که از منظر فلسفه جاويدان نگاشته شده مينويسد: “واژه سنت متضمن دو مفهوم است. اول امر مقدس، آنگونه که از طريق وحي و انکشاف الهي بر انسان عيان شده است، دوم بسط و گسترش آن پيام مقدس در طول تاريخ جامعهي انساني خاصي که اين پيام برايش مقدر شده است، به صورتي که هم دال بر اتصال و پيوستگي افقي با مبدأ و هم مستلزم نوعي پيوند عمودي است که تمامي فعاليتها و نوسانات حيات سنت مورد نظر را با واقعيت متعالي فراتاريخي مرتبط ميسازد”.282
از نظر نصر، مدرنيته معرف شکلي از مواجهه با عالم و انسان است که بر مبناي آن تعريفي از جهان و انسان ارائه ميشود که کاملاً با فهم خاص سنتگرايان از دين ناهمخوان است. فهم نصر از عالم در قالب نظريه تشکيک وجود قرار ميگيرد. بر مبناي اين نظر رابطه خداوند با عالم يک نوع رابطه عليت و معلول خاص است، اين رابطه از جنس صدور و فيضان است و نه عليت متداول مشايي.
در واقع نظريه تشکيک وجود، فهم سلسله مراتبي از واقعيت را به همراه ميآورد.
“بر اين مبنا خود وجود يا واقعيت، امري ذومراتب است… بنابراين موجودات، در قياس با يکديگر، از وجود کمتر يا بيشتر يا برابر برخوردارند و جهان هستي نظام سلسله مراتبي دارد”.283 در رأس سلسله مراتب وجود حقيق?الحقايق قرار دارد که جامع کل است. در واقع سلسله مراتب عالم تجلي حقيقهالحقايق است؛ فهم نصر از غايت انسان بر فهم سلسله مراتبي او از عالم استوار است.
انسان هم همانند جهان داراي سلسله مراتبي در وجود خود است و گذر انسان از مراتب داني وجود خود به مراتب عالي آن بيانگر حرکت انسان به سوي امر مطلق و به عبارتي عينيت بخشيدن به “غايت” وجودي اوست.
“انسان خلق شده تا از راه رشد و سير عقلاني و روحاني، در طلب کمال و سعادت روحاني غايي خود باشد و انسان تنها زماني که در طلب کمال است و ميکوشد از خويش فراتر رود انسان است”.284
فهم نصر از جهان انساني چه در قالب فردي و چه در قالب اجتماعي آن، در نسبت مستقيم با ساحت مطلقي که ماوراي زمان و تاريخ است قرار دارد. نصر فهم اين ساحت و تحقق غايت را که در نسبت با اين ساحت محقق ميشود، صرفاً در قالب اديان امکانپذير ميداند.
“انسان به دين، نيازي بيقيد و شرط دارد و بدون دين فقط به صورت عارضي انسان است. فقط با سهيمشدن در يک سنت؛ يعني يک شيوه زندگي، انديشه و هستي وحي شده از طرف خداوند است که انسان ميشود و قادر است زندگي خويش را معنادار سازد. فقط سنت به اين معناست که به وجود بشري معنا ميبخشد”.285
از منظر او هر ديني براي برآورده ساختن امکان تحقق اين غايت، مبتني بر دوعنصر اساسي است:
اول، “آموزهاي که ميان مطلق و نسبي، ميان حق مطلق و حق نسبي، ميان چيزي که داراي ارزش مطلق است و چيزي که داراي ارزش نسبي است تميز ميدهد و دوم، روشي براي متمرکزشدن بر حق، براي متصلکردن خويش به مطلق و زيستن برطبق اراد? عالم بالا و متناسب با مقصد و مقصود بشري”.286
دوم روش، روشي که دين براي تحقق غايت انسان و اتصال او به حق ارائه ميکند از نظر نصر، به گونهاي است که ميتوان براي کليهي انسانها با تواناييهاي متفاوتي که دارند، کارآمد باشد. طريقت و شريعت دو وجه همبستهي روش دين براي قرارگرفتن در ساحت امر مطلق اند. اين دو وجه که ناشي از تأثير عرفان در تفکرات نصر است نه درعرض هم، بلکه در طول يکديگر قرار دارند و معرف آن است که دين چه براي نخبگان و چه براي عوامالناس امکاناتي را براي فهم و تجربهي مراتب عالي وجود فراهم ميکند.
“طريقت که معرف سازوکارهايي است که از طريق آنها تجربه مراتب عالي وجود در قويترين شکل ميسر ميشود و شريعت همان قانون الهي است که با قبول آن آدمي مسلمان ميشود. فقط با زيستن برطبق شريعت ميتوان به تعادلي که بنياد لازم براي ورود به طريق يا طريقت است دست يافت”.287
آراء نصر در رابطه با شريعت در نسبت مستقيم با نظريه فيضان قرار دارد.
“از نظر او امر مطلق در تمام عالم، از جمله در کليهي وجوه جهان اجتماعي حضور دارد. خداوند قانونگذار اعلاست… ناموس الهي در برگيرندهي تمام جنبههاي زندگي است و تفاوت بين مقدس و غيرمقدس و يا مذهبي و غيرمذهبي را کنار ميگذارد. از آنجا که خداوند خالق عالم است هيچ حوزهي قانوني
