
مأموريتش، سفير پس از خود را به كشور مقصد معرفي كند و از ويژگيهاي او تعريف نمايد.
سورهي صف آيه 6ـ “وَ إِذْ قَالَ عِيسي ابْنُ مَرْيمََ يَبَني إِسْرَ ءِيلَ إِنيِ رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكمُ مُّصَدِّقًا لِّمَا بَينَْ يَدَي مِنَ التَّوْرَئةِ وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ يَأْتي مِن بَعْدِي اسمُْهُ أَحْمَدُ…. و هنگامي را كه عيسي پسر مريم گفت: “اي فرزندان اسرائيل، من فرستاده خدا به سوي شما هستم. تورات را كه پيش از من بوده تصديق ميكنم و به فرستادهاي كه پس از من ميآيد و نام او “احمد” است بشارتگرم…”
مباني قرآني مربوط به استراتژيهاي كلي و تاكتيكها
استراتژيهاي سياست خارجي
استراتژي، همان هدف يا اهداف بسيار مهم است كه امروزه هدف ملي ناميده ميشود.146 اين استراتژي به سه بخش تقسيم ميشود:
1ـ هدفهاي حياتي. اين هدف يا اهداف، ارزشهاي اساسي جامعه است كه دولت و ملت، موجوديت خود را بسته به حفظ و دستيابي به آن دانسته و همواره بايد در انجام آن بكوشند.147 استراتژي اصلي قرآن در سياست داخلي و خارجي، رستگاري انسانهاست و خداوند از مؤمنان ميخواهد كه در اين راستا حركت كنند: “يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ارْكَعُواْ وَ اسْجُدُواْ وَ اعْبُدُواْ رَبَّكُمْ وَ افْعَلُواْ الْخَيرَْ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون. اي كساني كه ايمان آوردهايد، ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد تا رستگار شويد.”
امروزه، استراتژي يا استراتژيها را چنين تقسيم بندي ميكنند: مستقل، وابسته، كوتاه مدت، ميان مدت، بلند مدت، ظاهري و واقعي، سازگار و ناسازگار، متحد و پراكنده، حفظ و يا تغيير وضع موجود.148
استراتژي مستقل، بر اساس تأمين نيازهاي هر كشور به اجرا در ميآيد و به اين معني است كه اين استراتژي نبايد تحت تأثير فشارهاي خارجي قرار گيرد و از مسير خود منحرف شود.
استراتژي وابسته، به استراتژي گفته ميشود كه اجراي آن، وابسته به شركت ديگر كشورهاست؛ زيرا همگرايي ميان چند دولت، باعث كاهش يا از ميان رفتن فشارهاي خارجي ميشود.
در استراتژي كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت، عامل زمان، به كارگيري تكنولوژي و حوزهي عمل دخالت دارد. استراتژي كوتاه مدت، بيشتر مقطعي است و به خواستههاي آني دولتها پاسخ ميدهد؛ ولي همواره امكان تغيير اين گونه هدفها هست. گاهي استراتژي كوتاه مدت، جنبهي واكنشي به رفتارهاي ديگر كشورها دارد؛ يعني دولت بياينكه برنامهي از پيش تعيين شدهاي داشته باشد، ناچار به واكنش در برابر ديگر دولتها ميشود كه ممكن است با استراتژيهاي ميان مدت يا بلند مدت آن كشور سازگاري نداشته باشد؛ ولي دولت براي حفظ منافع خود، ناچار به واكنش ميشود.149
استراتژي ميان مدت، ممكن است از يك سو با استراتژي كوتاه مدت و از سوي ديگر با استراتژي بلند مدت مرتبط باشد.
منظور از استراتژي ظاهري و واقعي اين است كه گرچه دادهها و استراتژيهاي سياست خارجي دولتها بر اساس الگوهاي رفتاري آنها ارزيابي ميشود، گاهي ممكن است تفكيك ميان هدفهاي صوري و نيات واقعي دولتها با دشواري رو به رو شود. از اين رو، تكرار رفتارهاي مشخص از سوي يك دولت، قاعدهاي براي پي بردن به استراتژي واقعي اوست. البته پيش ميآيد كه يك دولت، در موقعيتي قرار ميگيرد كه صرفاً در برابر كنش ديگران واكنش نشان ميدهد و تكرار اين واكنشها، ممكن است اين تصور را پديد آورد كه آن دولت از استراتژي ويژهاي پيروي ميكند؛ در حالي كه چنين نيست و آن دولت از روي ناچاري چنان واكنشهايي نشان ميدهد.150
براي بررسي رفتارهاي واقعي دولتها، بايد عوامل و متغيرهاي گوناگون تاريخي، جغرافيايي، اقتصادي، ايدئولوژيك، نظامي و امنيتي را در چارچوب ساختار داخلي و محيط بينالمللي در نظر گرفت.
استراتژي سازگار و ناسازگار، يعني معمولا ميان استراتژيهاي يك كشور، هماهنگي وجود دارد. به اين معني كه مثلا تأكيد بر امنيت ملي، به مفهوم ناديده گرفتن پيشرفت اقتصادي نيست؛ ولي گاهي با وجود كوشش براي ايجاد هماهنگي ميان استراتژيهاي سياست خارجي، كشور در وضعيتي قرار ميگيرد كه ميان دو استراتژي تعارض پيش ميآيد و دولت ناچار ميشود يكي را قرباني ديگري كند. از اين رو، زماني كه ميان استراتژيها هماهنگي وجود دارد، آنها را سازگار و زماني كه تعارض پيش ميآيد، ناسازگار ميگويند.151
منظور از استراتژيهاي متحد و پراكنده، اين است كه همهي استراتژيها بايد يك هدف را دنبال كنند و آن، تأمين منافع ملي است. گاهي ممكن است يك دولت بر اثر نداشتن آگاهي درست از جامعهي جهاني و ناتواني در تبديل خواستهها به دادههاي مناسب سياست خارجي و ناهماهنگي ميان كارگزاران حكومتي و نداشتن درك مناسب از منافع ملي، ناچار به دنبال كردن سياستهاي پراكندهاي شود كه به هيچ وجه ارتباطي منطقي ميان اجزاي تشكيل دهندهي آن وجود ندارد. رفتار چنين دولتهايي جنبهي انفعالي دارد و نشانگر استراتژي پراكنده است.152
معني استراتژيهاي حفظ وضع موجود و تغيير وضع موجود، اين است كه گاهي اهداف سياست خارجي را بر حسب تجديد نظر در الگو و بافت سياست بينالملل يا حفظ آن، به استراتژيهاي تجديد نظرطلبانه و قبول وضع موجود تقسيم ميكنند. دولتهايي كه بنا به انگيزههاي گوناگون مانند: ايدئولوژي توسعه طلبانه يا جبران شكستهاي گذشته، داراي اهداف تجديدنظرطلبانه هستند، ميكوشند به نحوي ساختار نظام بينالمللي و الگوهاي رفتاري را دگرگون كنند و از طريق شركت در ائتلافها و تقويت قدرت ملي، وضع موجود را در صحنهي سياست بينالملل به گونهاي تغيير دهند كه منافع آنها تأمين شود.153
اصولا دولتهايي كه سياست خارجي آنها در چارچوب ايدئولوژي تفسير ميشود، از تقسيمات جغرافيايي موجود، توزيع قدرت و هنجارهاي حاكم بر سياست جهاني ناراضياند؛ زيرا ايدئولوژي بر پايه ارزش تعريف ميشود و ارزشها، بايدها و نبايدها را مطرح ميسازد. مجموع اين بايدها و نبايدها، دادههاي سياست خارجي و استراتژيهاي اين گونه دولتها را در عرصهي سياست بينالملل مشخص ميكند.154
با توجه به تعريفهايي كه از انواع استراتژي بيان شد، روشن ميشود كه استراتژي سياست خارجي مطلوب قرآن كريم، بجز استراتژي ظاهري و پراكنده، بقيهي موارد را دارا ميباشد. از اين رو، در رويكرد قرآني به سياست خارجي، هدف اصلي تأمين منفعت اصلي بشر، يعني رستگاري است و بسيار فراتر از اهداف سياست خارجي انسانهاست كه بر پايه منافع ملي ميباشد كه گاهي به بهاي پايمال كردن منافع ديگر انسانها به دست ميآيد. از نظر قرآن كريم، گاهي ملتي بايد بخشي از منافع ملي خود را براي دستگيري مردم ديگر هزينه كند: “وَ لايَأْتَلِ أُوْلُواْ الْفَضْلِ مِنكمُْ وَ السَّعَةِ أَن يُؤْتُواْ أُوْلي الْقُرْبي وَ الْمَسَاكِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ في سَبِيلِ اللَّهِ. و سرمايهداران و فراخدولتان شما نبايد از دادنِ [مال] به خويشاوندان و تهيدستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند…” (نور/22)
2ـ هدفهاي متوسط. اين هدفها، به اهدافي گفته ميشود كه معمولا متضمن تقاضاهايي از ديگر كشورهاست. دامنهي اين اهداف گسترده است؛ از اين رو، آنها را ميتوان به سه گونه تقسيم كرد:
الفـ هدفهايي كه حكومتها براي برآوردن تقاضاها و نيازهاي عمومي و خصوصي از راه اقدامات بينالمللي انجام ميدهند كه امروزه اين اهداف را تأمين رفاه عمومي از راه توسعهي اقتصادي ميدانند. از مجموع آموزههاي قرآني به دست ميآيد كه براي تأمين رفاه يك ملت، نبايد به ديگر ملتها ستم نمود؛ بلكه بايد با درست هزينه كردن، كاري كرد كه در مبادلات اقتصادي، نه تنها به مردم ديگر ستم نشود، بلكه آنان هم از اين داد و ستد بهرهمند شوند. قرآن كريم ميآموزد كه دولت اسلامي بايد از همان سرمايهاي كه در اختيار دارد، به گونهاي هزينه كند كه هم مشكل خودش حل شود و هم مشكل ملتهاي نيازمند: “…وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُون. و از آنچه به آنان روزي دادهايم، ]براي حل مشكل ديگران[ هزينه ميكنند.” (بقره/3)
بـ كسب و يا افزايش پرستيژ. در گذشته، پرستيژ دولتها را قدرت نظامي تعيين ميكرد و در زمان ما، توسعهي صنعتي، مهارتهاي علمي و فني و … اين هدف بايد در راستاي اهداف اساسي به كار گرفته شود. استراتژي قرآن اين است كه چون كارها براي رضايت خداوند و رستگاري بشر است، قرآن به همهي انسانها اين هدف را رايگان اعطا كرده است: “وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَني ءَادَم… ما به فرزندان آدم شخصيت داديم…” (اسراء/71)
پس دولت اسلامي نه تنها نبايد به دنبال خوار كردن ديگر ملل باشد، زيرا با استراتژي قرآن در تعارض ميباشد، بلكه بايد هم به دنبال كسب اعتبار و جذب احترام ديگران براي خود باشد و هم براي افزايش اعتبار ديگران بكوشد. پرستيژ را نبايد تنها در افتخارات نظامي گذشته، داشتن سرزمين بزرگ، جمعيت زياد، پيشرفت اقتصادي و تكنولوژيكي يا قدرت نظامي دانست. بزرگترين پرستيژ، به دست آوردن خشنودي خداوند است.
جـ توسعهطلبي. رويكرد قرآني اين هدف، توسعهي فرهنگي و دين خداوند است نه توسعهي سرزميني؛ و اگر گاهي جنگ هم لازم آمد، در راستاي گسترش دين خداوند باشد و نه كشورگشايي براي تأمين منافع مادي: “وَ قَاتِلُوهُمْ حَتي لاتَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لله…با آنان بجنگيد تا ديگر فتنهاي نباشد، و دين، مخصوص خدا شود…” (بقره/193) در اين آيه، هيچ سخني از كشورگشايي نيست؛ بلكه منظور از جنگ، گسترش دين خداست.
3ـ هدفهاي جهاني درازمدت. اين هدفها به ندرت محدود به زمان بوده و شامل طرحها و تصورات رهبران كشورها در بارهي ايجاد يك ساختار خاص بينالمللي است. هدفهاي دراز مدت، به هدفهاي فرهنگي، مبادلات علمي و تكنولوژيكي كشورها گفته ميشود.155
تاكتيكهاي سياست خارجي
براي تحقق اهداف و تأمين منافع در سياست خارجي، دولتها از ابزارهاي گوناگوني بهره ميگيرند. استفادهي درست از اين تاكتيكها، در ميزان موفقيت بسيار مؤثر است تا جايي كه در بسياري از موارد، جهتگيريهاي دولتها در سياست خارجي را بر اساس چگونگي استفاده از تاكتيكها ارزيابي ميكنند. براي بهرهگيري از تاكتيكها در مرحلهي اجراي سياست خارجي، بايد در روند اتخاذ تصميمها و اجراي آنها، ارتباطي منطقي وجود داشته باشد؛ به عبارت ديگر، چنانچه در فرايند سياستگذاريها، ارزيابي درستي از عناصر تشكيل دهندهي قدرت به عمل نيايد و واقعيتهاي محيط بينالمللي كه استراتژيها در چارچوب آن بيان ميشود، مورد توجه قرار نگيرد، هيچ گاه اهداف سياست خارجي از قوه به فعل در نميآيد.156 از اين رو، تا زماني كه درك درستي از سلسله مراتب هدفها و منافع مورد نظر و به طور كلي سياست خارجي، حاصل نشده و ارزيابي درستي از امكانات خود و رفتارهاي بينالمللي صورت نگرفته باشد، كيفيت به كارگيري تاكتيكهاي گوناگون، با بحران رو به رو خواهد شد و گاهي ممكن است مجريان سياست خارجي ابزارهايي به خدمت گيرند كه تناسبي با استراتژيهاي آنان نداشته باشد.
مهمترين تاكتيكها در سياست خارجي عبارت است از:
1ـ تاكتيك ديپلماسي. ديپلماسي را فن ادارهي سياست خارجي و يا تنظيم روابط بينالمللي و همچنين حل اختلافهاي بينالمللي از راه مسالمتآميز تعريف كردهاند. تعيين حوزهي منافع ملي، راههاي جلوگيري از تيرگي رابطه با ديگر كشورها، راههاي جلوگيري از جنگ و يا پايان دادن به آن، شيوههاي برقراري ائتلاف با ديگر كشورها، راههاي گسترش روابط اقتصادي، فرهنگي، نظامي و … با ديگر دولتها، اعمال تحريمها، مشخص كردن حريم امنيتي، گرفتن امتياز، ميزان و شروط دادن پاداش يا كمكها و …ويژگيهاي ديپلماسي به شمار ميرود. 157
اين موضوع، در قرآن كريم با عنوان اصل دعوت آمده كه در بخش دوم از فصل دوم، به آن پرداخته شد.
دولت اسلامي، ديپلماسي آشكار دارد و نه پنهان؛ يعني تصميمهاي خود در زمينهي سياست خارجي را با مردم در ميان ميگذارد؛ زيرا تنها در اين صورت است كه در
