
آموزش پذیر دارای مشکلات رفتاری با دامنه سنی 13-19 سال انجام شد. برای گروه آزمایش 7 جلسه مداخلهای در قالب داستانهای متفاوت به منظور آموزش مهارتهای اجتماعی با استفاده از داستان انجام شد. نتایج نشان میدهد که آموزش به شیوه طرح داستان به کاهش معنادار مشکلات رفتاری(در هفت مولفه بیشفعالی، پرخاشگری، اضطراب، افسردگی، ناسازگاری اجتماعی، رفتارهای ضد اجتماعی و کمبود توجه) دختران کم توان ذهنی آموزش پذیر منجر شده است.
همچنین از قصهدرمانی بر کاهش مشکلات افسردگی در کودکان افسرده توسط شیبانی و همکاران (1385) استفاده شد، در این پژوهش که پژوهشی شبهآزمایشی بوده 5 نفر از دانشآموزان افسرده پایه چهارم و پنجم ابتدایی شرکت داده شدند. طرح پژوهش از نوع پیشآزمون- پسآزمون بدون گروه کنترل بوده است. پرسشنامه علائم مرضی کودکان مورد استفاده قرار گرفت، پس از انجام پیشآزمون برنامه قصهدرمانی به مدت 24 جلسه 60 دقیقهای (دو بار در هفته) اجرا شد ودر پایان پسآزمون انجام شد. نتایج نشان داد که افسردگی تمام آزمودنیها در پایان برنامه درمان کاهش یافت.
پژوهشهای خارج از کشور
رابینسون (2000) واکنش کودکان را درروبرو شدن با داستان مورد بررسی قرار داد و با این پژوهش بر روی کودکان امریکایی، آفریقایی نشان داد که قصه بر روی کودکانی که کارایی خود را از دست داده بودند و همچنین بر روی انگیزه، رفتار اجتماعی و خانوادگی اثر مثبت داشت.
مبویا، لیو و همکاران (2007) در پژوهش خود برروی تعدادی از دانشجویان کالج که دارای عزتنفس پایین بودند دریافتند دانشجویانی که به روش سرمشقدهی آموزشدهی دیده بودند به این نتیجه رسید که دانشجویان از اساتید خود نقش میپذیرند.
تعیین کارائی سایکودراما بر سبک دلبستگی نوجوانان و تشخیص کیفیت سایکودرامای بر شرکت کنندگان. موضوع روی 21 دانش آموز باهوش صورت گرفت. جنبههای کمیتی گروه پس آزمایش و پیشآزمایش و کنترل که بصورت تصادفی انتخاب شده و جنبههای کیفیتی با بکارگیری روشهای مورد پژوهی، مشاهده، مصاحبه، برنامه سایکودراما 12 جلسهای در 3 ماه یافتههای کمیتی نشان میدهد در گروه برنامه سایکودراما بر اضطراب سبک دلبستگی نوجوانی موثربوده و یافتههای کیفیتی شرکت کنندگان سایکودراما در فهم خود و دیگران وسعت دید، آگاهی داشتن به سبک دلبستگی داشتن اعتماد به نفس، گسترش درک، هنر مهارت شنیدن و هنر مهارتهای مقابله و همدلی اثر زیادی در بهبود دارد (دوگان،2008).
اسپین82، کراسکو83، ون دن بروک84، باکر85، جرستن86 (2007) در پژوهش بیان داشتند که تاریخ به عنوان قصه در ماهیت و کیفیت فهم تاریخی دانشآموزان با ناتوانی یادگیری، تاثیر به سزایی دارد.
والتر87، دیلالو88 و اپلک89 (2006) در پژوهشی نشان دادند که ترکیب قصهدرمانی با مداخلههای یادگیری یک شیوه موثر برای پرداختن به عوامل همایند، مانند عزتنفس پایین در نوجوانان و بزرگسالان با نقص یادگیری زبان میباشد.
اثربخشی قصههای اجتماعی بر افزایش طول مدت حضور کودکان مبتلا به اوتیسم در یک فعالیت اجتماعی (تعامل با همسالان) توسط دلانو و استل (2006) مورد بررسی قرار گرفت. مطالعه آنها بیان میکند که استفاده از قصههای اجتماعی بدون آموزش سنتی این مهارتها، مهارتهای اجتماعی این کودکان را بهبود بخشیده است.
کرویز90 و تینکانی91 (2005) نیز از قصههای اجتماعی برای کاهش رفتارهای مخرب در کودکان مبتلا به اتیسم استفاده کردند. مشاهدات و اندازهگیریهای آنها دو هفته بعد از پایان جلسات درمانی اثر بخشی قصههای اجتماعی را در کاهش رفتارهای مخرب کودکان تحت مطالعه نشان میدهد.
اشنایدر92 و داب93 (2005) تاثیر روش قصهگویی را بر محتوای قصههای کودکان در بازگویی بررسی کردند. آنها قصههای سادهای را به گروهی از کودکان مهد و کودکان پایه دوم، به سه روش شفاهی، تصویری و ترکیبی ارایه کردند. نتایج نشان داد کودکان مهد در روش ترکیبی بیشتر از روش تصویری یادآوری داشتند، در حالی که کودکان پایه دوم در روشها شفاهی و ترکیبی بیشتر از روش تصویری یادآوری داشتند. سهم هنردرمانی در سازگاری بچهها با ناتوانی یادگیری به همراه سنجش مداخله همراه با نتایج آن. هنردرمانی بعنوان یک یار کمکی همراه با تحصیلات آکادمیک بعنوان گروه آزمایش در مقایسه با تحصیلات آکادمیک به تنهایی بعنوان کنترل که در مرکز مشاوره همان دانشگاه روی 93 کودک که تحت درمان با ناتوانی یادگیری صورت گرفت. که از این تعداد 42 کودک گروه آزمایش و 51 کودک گروه کنترل را تشکیل دادند. نتایج نشان میدهد گروهی که هنر درمانی را دریافت کردند نتیجه مساعدتر و سازگارتر دیده شد (فرلیک و شتمن، 2008).
مداخله سینما تراپی در تقویت درک عزتنفس 14 جوان با اختلال عاطفی جدی. از شرکتکنندگان آزمون مقیاس عزتنفس روزنبرگ در پیش و پسگرفته شد و گروه آزمایش بمدت 6 هفته سینماتراپی به منظور بالا بردن اعتماد به نفس صورت گرفت. در انتهای هشتمین هفته با گرفتن تست عزتنفس و تحلیل از طریق آنووا نشان داد که تفاوت معناداری بین دو گروه وجود دارد (لپوول و انسنت، 2006).
آیا خودشناسی در نقاشی درخت خود را نشان میدهد و اگر هست چگونه است. تشخیص از طریق مقیاس درجهبندی خود صورت گرفت و تحلیل ساختاری رفتار اجتماعی بر روی شش خانم با برنامه هنردرمانی صورت گرفت که بر روی دو خانم نتایج مثبت بود که در ادامه آورده شده که غیر ممکن است که بتوان نتیجهگیری کلی کرد که چگونه تغییر در خود شناسی میتواند مرتبط باشد با درون مایه درخت با نتایج آزمون و به مطالعات بیشتری در این زمینه نیازاست (اساکسون، 2009).
بنا به نظر دنینگ94 (2004) از قصهگویی حتی میتوان در سازمانها نیز استفاده کرد. مدیران با استفاده از قصههای مناسب میتوانند، مفاهیم انتزاعی را در چهارچوب سازمان یافته و معنیدار به کارکنان اریه کنند. هرچند در این خصوص مساله مهم انتخاب راهبردی داستانی مناسب با شرایط هر سازمان است. مدیری که در این زمینه مهارت داشته باشد میتواند با استفاده از حکایتهای شفاهی سطح ارتباط کیفی بین مدیریت و کارکنان را ارتقاء دهد.
آیوی95، هفلین96 و آلبرتو97 (2004) قصههای اجتماعی را برای افزایش مشارکت مستقلانه در موقعیت جدید در مورد سه کودک مبتلا به اختلالهای فراگیر رشد به کار گزارش کردند که این مداخلات %15 تا %30 رفتارهای هدف را افزایش داده است. به طور کلی از توانایی قصهگویی کودکان میتوان به عنوان ابزاری برای سنجش رشد زبان، نقایص زبانی خاص، درک و فهم قابلیتهای عمومی، توانایی رویارویی کودکان با رویکردهای فشارزا و حتی توانایی کودکان در مهارتهای اساسی زندگی روزمره استفاده کرد (فیورنشن98، هاو99، 2004، ریلی100، لوش101، بلاجی و الفک، 2004).
مانتیگل (2004) تاثیر قصهدرمانی را بر تسهیل تغییرات مراجعان بررسی کرد، این مطالعه بر تغییرات زبانی نمادی مراجعان متمرکز بود. مانتیگن از طریق درمانی آزمایشیاش به مراجعان کمک کرد تا برای رویدادهای معانی جدیدی بسازند. در مرحله نخست مراجع در توصیف رفتارهای خود و دیگران مجموعهای از نمادها را ارایه میکرد و در مرحله دوم قصهدرمانگر از طریق سوالهایی، به صورتبندی جدیدی از رویدادهای مشکلزا میپرداخت، در مرحله پایانی مراجع در توانایی نماد شناختی و بکارگیری نمادهای زبانی تغییراتی را نشان میداد.
راحیل (2002) به بررسی اثر بخشی یک برنامه درمانی مبتنی بر قصه در بهبود کفایتهای اجتماعی و مهارتهای رابطه با همسالان در کودکان دارای ناتوانی هیجانی پرداخت. در این برنامه از قصهها به عنوان وسیلهای برای وارسی مشکلات اجتماعی رایجی که کودکان در مدرسه با آنها برخورد دارند و پرورش مهارتهای گزینش و کاربرد مهارت حل مساله استفاده میکند. کودکان از طریق مهارتهای اجتماعی حل مشکل را از طریق بررسی موضوعات جستجوی درون مایهها، همانندسازی با شخصیتها و سرمشق قرار دادن راهحلهای مناسبی که در قصهها گنجانده شده میآموزند.
تریزنبرگ و مگگرات (2001) نیز از روش قصهگویی برای آموزش موضوعات اخلاقی به دانشجویان از جمله ارزشهای شخصی و رشد مهارتهای تصمیمگیری در موقعیتهای اخلاقی و ارزشها و دیدگاههای دیگران استفاده کردند.
موضوع در مورد بیماریهای صرع است که بعلت عواقب اجتماعی و شغلی و نداشتن درمان این برنامه آموزشی که بر اساس داستانهای تخیلی است بسیار موثر بود و بچهها فکر میکنند که ملوان هستند و از جزیرهای به جزیرهای دیگر میرفتند و در هر جزیره دیگر میرفتند و در هر جزیره نکات تازهای در مورد بیماری صرع بدست میآمدند که این برنامه آموزشی بسیار برعزتنفس اثر دارد که آنها میتوانند با این محدودیت زندگی کنند (کرستین102 ،2006).
5 فصل سوم
6 روش اجرای پژوهش
مقدمه
با توجه به هدف پژوهش که کمک به کودکان از طریق قصهدرمانی و نمایشخلاق به روش گروهی بر افزایش عزتنفس کودکان است در این فصل ابتدا به بررسی جامعه و نمونه مورد مطالعه پرداخته شده و سپس نوع و روش پژوهش مشخص گردیده و بعد به بررسی ابزار سنجش و روایی و اعتبار آن و در نهایت روش مناسب تجزیه و تحلیل دادهها معرفی گردیده است.
طرح پژوهش
با توجه به موضوع تحقیق، پژوهش حاضر از نوع شبه آزمایشی است و روش مورد استفاده، طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل میباشد.
1. گروه آزمایشی: که با روش قصهدرمانی همراه با نمایش خلاق در گروه 15 نفره اجرا شد.
2. گروه گواه که هیچ کاری صورت نگرفت.
جامعه آماری
جامعه آماری در این پژوهش کلیه دختران بهزیستی ترکمان منطقه 17 شهر تهران، در محدوده سنی بین 10 تا 14 سال بود.
روش نمونهگیری و حجم نمونه
روش نمونهگیری در این پژوهش به صورت نمونههای در دسترس با روش تصادفی چند مرحلهای بود:
کلیه دختران بهزیستی منطقه تهران که در سن 10 تا 14 سال بودند و بهزیستی موافق به همکاری بود تست عزتنفس کوپراسمیت گرفته شد. از دخترانی که عزتنفس پایینتری داشتند، به طور تصادفی 15 نفر به عنوان گروه آزمایش و13 نفر به عنوان گروه کنترل انتخاب شدند.
ابزار پژوهش
ابزاری که در این پژوهش در مرحله پیشآزمون و پسآزمون مورد استفاده قرار گرفت، آزمون «عزتنفس کوپر اسمیت» بود. کوپراسمیت در سال 1967 مقیاس عزتنفس «خود» را بر اساس تجدید نظری که بر روی مقیاس راجرز ریموند (1953) انجام داد تهیه و تدوین نمود. این آزمون بر اساس بررسی متغیرهای اساسی درباره مبانی آزمودنیهای ده سال به بالا قابل اجراست. این مقیاس دارای 58 ماده است که 8 ماده آن، یعنی شماره های 55-48-41-34-27-20-13-6 دروغ سنج است. در مجموع 50 ماده آن به 4 خرده مقیاس عزتنفس جسمی، عزتنفس اجتماعی(همسالان)، عزتنفس خانوادگی (والدین) و عزتنفستحصیلی، آموزشگاه تقسیم شده است. شیوه نمرهگذاری آزمون کوپراسمیت به صورت صفر و یک است. بدین معنا که سوالات شمارههای 2-4-5-10-11-14-18-19-21-23-24-28-29-30-32-36-45-47-57 پاسخ بلی (یک نمره) و پاسخ خیر(صفر) و بقیه سوالات به صورت معکوس نمره میگیرند. بدیهی است حداقل نمرهای که یک فرد ممکن است بگیرد. صفر و حداکثر پنجاه خواهد بود.
خرده مقیاسها
عزتنفس تحصیلی: عبارت است از اعتقاد فرد به ارزشمندی خود در رابطه با یادگیری است، یعنی دارا بودن احساس ارزشمندی بالا در یادگیری موضوعات تحصیلی. سوالات این مقیاس عبارتند از: (7 ،14 ،28 ،35 ،42 ،49 ،56 ).
عزتنفس خانوادگی: عزتنفس خانوادگی از عقاید فرد در مورد خودش به عنوان عضوی از خانواده سرچشمه میگیرد. فردی که احساس میکند عضو با ارزشی از خانواده است و از محبت و احترام ویژه والدین و خواهران و برادران برخوردار است، در این زمینه عزتنفس بالایی خواهد داشت. مادههای این مقیاس عبارتند از: (5 ،12 ،19 ،23 ،26 ،40 ،47 ،54 ).
عزتنفس جسمانی: نظر و ارزیابی فرد راجع به خود جسمانیاش و رابطه با فعالیتهای جسمانی، که دخترها بیشتر نگران اندام خود هستند و پسران نگران توانایی ورزش کردن. مادههای آن عبارت است از (1 ،2 ،8 ،9 ،10 ،15 ،16 ،17 ،21
