
خصوصیاتی که تجربه ی زیبایی شناختی اساساً معطوف به آنها است. یا تجربهی زیبایی شناختی را میتوان آن نوع تجربهای دانست که عمدتاً در شناخت و درک آثار هنری یا خصوصیات زیبایی شناختی چیزها، خواه طبیعی و خواه مصنوعی، بروز میکند.
آنچه برای زیبایی شناسی ممکن است دل مشغولیهای عمده ای به نظر آیند که مستقیماً در قالب یکی از این استنباطهای سه گانه جای نمیگیرند عبارتند از : نخست زیبایی شناسی طبیعت، دوم نظریه ی نقّادی، و سوم ماهیت صناعت. اما با وارسی دقیقتر میتوان دریافت، که نخستین استنباط به راحتی زیر دومین و سومین استنباطی که در بالا ذکر شد جای می گیرند. میتوان چنین دریافت که زیبایی شناسی طبیعت یا مربوط است به بررسی برخی از خصوصیت های مشخص پدیدههای طبیعی که می توانند زیر مفهوم استتیک طبقه بندی شوند- مثلاً زیبایی، والایی، عظمت یا وفور- یا مربوط است به بررسی انواع معینی از تجربههایی که مشخصاً از طبیعت ناشی میشوند یا انواعی از نگرشهایی که به طرزی مناسب به طبیعت معطوفاند. نظریهی نقادی را میتوان پژوهشی دربارهی بخشی از شیوهی کار هنر تلقی کرد: آن بخشی که به پذیرش آثار هنری از جمله توصیف، تفسیر و ارزیابی آنها مربوط است و صناعت را به سادگی میتوان فعالیتی مرتبط با هنر یا شبه هنری تصور کرد.
3-2-1 سه کانون تمرکز زیبایی شناسی
این کانونهای اگر چه می توان از جهات گوناگون در ارتباط با یکدیگر قرار داد و به کمک یکدیگر تعریفشان کرد، اما بدون تثبیت کردن مستقل هر یک از آنها معلوم نیست که در روشن ساختن نسبی حوزهی مربوط به زیبایی شناسی توفیقی حاصل کرد.
1.هنر
بر طبق یکی از استنباطها، هنر به طور خاص با صورت ادراک پذیر سرو کار دارد، یعنی به کاوش و تعمق در چنین صورتی برای خاطر خود آن مربوط میشود. ریشههای این عقیده را در آثار «ایمانوئل کانت»29 فیلسوف قرن هجدهم آلمان، میتوان یافت. او می اندیشید که زیبایی اشیاء خواه آثار هنری و خواه پدیدههای طبیعی، وابسته به این است که آنها میتوانند بازی آزادانهی قوا یا استعدادهای شناختی را به اعتبار صورتهای نابشان بدون وساطت مفاهیم بر انگیزند.
بر طبق استنباطهای مهم دیگر، هنر اینگونه انگاشته میشود: فعالیتی که هدف آن صریحاً عبارت است از آفریدن اشیاء زیبا، از جمله بازنمایی صادقانهی زیبایی طبیعی و انسانی؛ عرصهای برای به نمایش گذاشتن مهارت، به خصوص مهارت در شکل بخشیدن به اشیاء یا دخل و تصرف در آنها که بتواند ستایش را برانگیزد؛ صورت تحول یافتهای از بازی با تأکید بر جنبههای جدی و نظم یافتهی بازی یا حوزه ی تجربه به معنی دقیق کلمه که در آن تأثیر متقابل مراحل فعال پذیرنده در پرداختن به جهان بیرونی به صورت کانون توجه در می آید و به خودی خود در بستر اندیشه جای می گیرد.
2.خصوصیت زیبایی شناختی
اینکه زیبایی شناسی را علم مطالعهی خصوصیات زیبایی شناختی بینگاریم بیتردید مستلزم فهم این نکته است که یک خصوصیت در چه زمانی خصوصیتی زیبایی شناختی به شمار میآید. عدهی زیادی بر این عقیدهاند که خصوصیات زیبایی شناختی عبارتند از خصوصیات ادراکی یا مشاهده پذیر، خصوصیاتی که مستقیماً در معرض تجربه قرار میگیرند، و خصوصیات مرتبط با ارزش زیبایی شناختی اشیائی که از آن خصوصیات برخوردارند. اما غیر از اینها، دربارهی تعیین حد و مرز نوع خصوصیات زیبایی شناختی ممکن است بحث و اختلاف نظر وجود داشته باشد. برخی از علائم مشخصهای که در مورد خصوصیات زیبایی شناختی مطرح شدهاند بدین قرارند: سرشت گشتالتی(یعنی ترکیبی یا کلی) دارد؛ تشخیص آن نیازمند ذوق و سلیقه است؛ جنبهای ارزشگذارانه دارد؛ ژرف اندیشی به آن موجب خشنودی یا ناخشنودی میشود؛ از شرط خاصی تبعیت نمیکند؛ در خصوصیات ادراکی سطح پایینتر پدیدار می گردد؛ به نحو چشمگیری کانون تمرکزی برای تجربهی زیبایی شناختی است؛ به نحو چشمگیری در آثار هنری وجود دارد.
به رقم گفتگو بر سر شأن و موقعیت نشانه های نام برده، همگرایی عظیمی در نگرشهای مربوط به این نکته وجود دارد که چه خصوصیات ادراک پذیر چیزها خصوصیات زیبایی شناختی هستند، چنان که این فهرست نا محدود حاکی از آن است- زیبایی، زشتی، والایی، لطافت، آراستگی، ظرافت، هماهنگی، توازن، وحدت، قدرت، کشش، شور، جوش و خروش، شوخ طبعی، تند خویی، زرق و برق، تندی، تشویش، اندوه، آرامش، سرخوشی، زمختی، صفا، جلوه فروشی، رخوت، احساساتیگری- و البته باید این نکته را در نظر داشت که بسیاری از خصوصیات مندرج در این فهرست فقط هنگامی خصوصیتهای زیبایی شناختی هستند که واژههای مشخص کنندهی آنها به صورت مجازی فهمیده شوند. و سر انجام اگرچه دستهی خصوصیتهای زیبایی شناختی و دستهی خصوصیتهای بیانی30 منتبق بر یکدیگر نیستند، بدیهی است که خصوصیتهای بیانی که مسلماً فقط به آثار هنری مرتبط هستند و نه به اشیاء طبیعی زیر مجموعهی مهمی از خصوصیتهای زیبایی شناختی را تشکیل میدهند.
3.تجربهی زیبایی شناختی
زیبایی شناسی هرگاه به منزلهی پژوهش دربارهی برخی از تجربه های مشخص با حالتهای روحی معین- خواه نحوههای نگرش، ادراکات، عواطف، و خواه اعمال مربوط به دقت- تلقی شود باز هم مستلزم داشتن تصوری است در این موردکه یک حالت روحی یا فعالیتی ذهنی در چه زمانی، حالت یا فعالیت زیبایی شناختی است. تعدادی از نشانههای مطرح شدهای که حالتهای روحی زیبایی شناختی را از حالتهای دیگر متمایز میکنند بدین قرار است: بی طرفی، یا وارستن از میلها، نیازها و دلبستگیهای عملی؛ ابزاری بودن، یا متعهد و پایدار بودن برای خاطر خود؛ سرشت تفکر امیز یا مستغرق، با این نتیجه که توجه از ذهن خود شخص زایل شود؛ تمرکز بر صورت یک شیء یا موضوع؛ تمرکز بر رابطهی میان صورت یک شیء و محتوا یا خصلت آن؛ تمرکز بر ویژگیهای زیباییشناختی یک شیء یا موضوع؛ و داشتن نقش اساسی در فهم آثار هنری. اینکه آیا این معیارها یا به طور جداگانه یا در تلفیقی با یکدیگر، میتوانند به قدر کافی از عهدهی متمایز کردن مرزهای تجربه زیباییشناختی به عنوان حالت مشخصی از ذهن برآیند یا نه باید به مباحث و بحثهای درباره ی شکگرایی مراجعه کرد.( لوینسون،1387، 16-11)
3-2-2 پنج مسئله در زیبایی شناسی تحلیلی
1. مفهوم استتیک
واژه «استتیک31» تقریباً در مفهوم جدید خود از زمان باومگارتن32، فیلسوف قرن هجدهم آلمانی، رواج یافته است. او زیبایی شناسی را علم چگونگی شناخته شدن اشیاء و امور از راه حواس تعریف میکرد. اما استتیک در اندیشهی جدید بی تریدی معنای اختصاصیتری دارد و فقط به ادراک حسی به طور کلی مربوط نمیشود. فیلسوفان بریتانیایی قرن هجدهم که دربارهی ذوق و سلیقه نظریه پردازی کردهاند، به شکل گیری آن معنای اختصاصیتر یاری رسانیدند. آنان بر وجهی از وجوه ادراک حسی تأکید کردهاند که مرکز هدایتش اصولاً تمایلات و دلبستگی های شخصی نیست و ویژگیاش همانا جذب شدن در شیء برای خاطر خود آن است.
2.تعریف هنر
در زیبایی شناسی تحلیلی، بحث دربارهی مسئلهی تعریف هنر در شکاکیت آغاز میشود، شکاکیتی که در آیین «ضد ماهیتگرایی33» ویتگنشتاین34ریشه دارد. به عقیدهی «وایتس35» مفهوم هنر ذاتاً گشوده و نا محدود است و از این رو تعریف بردار نیست. بدین قرار بود که هر خلاقیتی از مفهوم هنر جدایی ناپذیر است و هر گونه کوششی برای فرو بستن مفهوم هنر را بر حسب شرایط معین لزوماً محکوم به شکست است؛ و دیگر اینکه مرزهای میان خرده مقولههای هنر (مثلاً شعر، نقاشی،اپرا) پیوسته در جریان تغییر هستند، و از این رو همین امر باید در مورد خود مقولهی وسیعتر هنر صادق باشد و به همین سبب کوشش برای تعریف کردن آن چندان ثمری نخواهد داشت.در نتیجه میتوان گفت این واقعیت که خلاقیت حتماً این امکان را دارد که موضوعات و متعلقات ذاتاً تغییر یابندهی هنر را توصیف کند؛ به هیچ وجه متضمن این نکته نیست و دیگر اینکه خلاقیت باید خود مفهوم هنر را به شیوهای توصیف کند که امکان تعریف را از بین ببرد.
3.هستی شناسی هنر
هستی شناسی هنر به این پرسش مربوط میشود که آثار هنری چه نوع ذواتی هستند؛ شرایط و هویت و فردیت چنین ذواتی چیستند؛ آیا پایگاه متافیزیکی آثار هنری در سر تا سر قالبهای هنری یکسان است یا گوناگون و اصالت کار در قالبهای هنر به چه چیزی منجر میشود. فیلسوفان پرسیدهاند که آیا آثار هنری مادی هستند یا معنوی، انتزاعیاند یا انضمامی، یگانهاند یا چندگانه، مخلوقاند یا مکشوف. شاید بنیادیترین تمایز در متافیزیک آثار هنری عبارت باشد از تمایز میان قالبهای هنری که در آنها اثر هنری ظاهراً یک جزئیت انضمامی و ملموس به شمار می رود- یعنی شیء یا رویداد واحدی که از لحاظ زمانی و مکانی احاطه پذیر است- مثلاً در نقاشی، طراحی، پیکر تراشی و موسیقی بدیهه سازی شده، و قالب های هنری که در آنها اثر هنری چیزی تقریباً انتزاعی به نظر میرسد. مانند حکاکی، کندهکاری، ریخته گری، شعر و فیلم که نقش تفسیر در نمونههای آثار هنری تأثیر گذار است و به هستی شناسی هنر کمک می کند.
4. بازنمایی در هنر
مبحث بازنمایی در زیبایی شناسی تحلیلی تا حد زیادی با توجه به بازنمایی تصویری یا تصویر نمایی پیگیری شده است. «ارنست گامبریک36» در کتاب « هنر و توهم» خوداین مبحث را به چشمگیرترین نحو مطرح کرد. گامبریک به طرزی بسیار عالی بر ضد الگوی «نگاه معصومانه»ی ادراک تصویر، و به نفع عقیدهای که مؤید تاریخ بازنمایی تصویری بود، استدلال میکرد؛ گامبریک بازنمایی تصویری را به عنوان پیشروی به سوی تصورات ذهنی همواره واقعگرایانهتر و حافظ توهم تجسم می کرد که دست یافتن به آنها از طریق فرایند طولانی «ساختن و جفت و جور کردن» حاصل میشود.
5.بیان در هنر
اینکه آثار هنری بیان کنندهی حالتهای ذهنی اند، یا چنین حالتهایی را بیان می کنند، سخن پیش و پا افتادهای در نقد هنری است، و چنین بیان یا قدرت بیانی معمولاً جایگاه اولیهی جاذبهی هنر انگاشته می شود .بیان عموماً به منزلهی شیوه ی جداگانهای از معنی هنری به شمار آورده میشود که با بازنمایی از حیث ویژگیهای منطقی، شیوهی عملکرد، و دامنهی موضوعاتش( مثلاً شرایط انتزاعی در مقابل جزئیهای انضمامی) فرق دارد. به عقیدهی «گودمن37» بیان در هنر مسئلهای است مربوط به اثر هنریای که، در زمینه ی اجرای نمادین نقش کلی خود، صفتی را که به نحوهی استعاری از آن برخوردار است، یا توجه را به خود جلب می کند، تجسم می بخشد. (لوینسون، 1387، 21-40)
3-3 دستهبندی آثار از نظر تکنیک و تزئینات، تنوع فرم و شکل و طرح و تحلیل زیبایی شناسانه آنها
شکل، محتوا و ساختار هر اثر هنری، به اندیشهها و باورهای طراح و سازنده آن اثر بستگی دارد، بنابراین بررسی الگوهای طراحی و جواهرات آبگینه معاصر ایران نیازمند بررسی دقیق ویژگیهای فکری و اعتقادی در پیشینه ایران میباشد که به بررسی الگوهای کلی از نظر شکل و فرم، همچنین نقوش به کار رفته شده بر روی آثار پرداخته شده است.
در بررسی زیورآلات آبگینه معاصر موتیفها و نمادهای ایرانی و الگوهای سنتی و اسلامی دیده میشود که همانند تابلوی تذهیب توسط هنرمند بعد از ساخت بدنه کار، طراحی و اجرا شده است.
علاوه بر نقوش مذکور طرحها با خلاقیت همراه شده و همانند تابوی نقاشی در قالب زیور در دسترس هنردوستان قرار گرفته است.
در این بخش از فصل تحلیل ساختاری زیباییشناسی، به تقسیمبندی آثار از نظر تنوع تکنیک و تزئینات و فرم، شکل، همچنین تنوع طرح و نقش پرداخته شده و نمونههایی از آثار معرفی شده است.
3-3-1 تکنیک و تزئینات
با بررسی آثار زیورهای آبگینه معاصر موجود، از لحاظ تکنیک به 3 بخش تقسیم میشوند که شامل موارد زیر میباشد.
1-همجوشی شیشه (فیوزینگ38): همجوشی شیشه زمانی است که برشهایی از شیشه بر روی شیشه دیگر قرار گرفته و در اثر حرارت به صورت مذاب درآمده و با شیشه زیرین یکی میشود، در اصطلاح جوش میخورد. نکته مهم در این تکنیک این است که شیشههای انتخابی باید هم جنس باشند و ضریب
