
در بين اين دو طبقه در تنگنا قرار مىگيرند، همانطورى كه نوك نيزه در آهن سرنيزه محكم كوبيده مىشود 239
طبرانى و ابن مردويه از طريق مكحول از ابى امامه روايت كردهاند كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: هر كس عمدا دروغى بر من ببندد محل نشيمن خود را در بين دو چشم جهنم آماده كند، اصحاب عرض كردند يا رسول اللَّه (ص) مگر جهنم چشم دارد؟ فرمود: مگر نشنيدهايد كه قرآن مىفرمايد:” إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ- وقتى جهنم ايشان را از محل دور ببيند” آيا جز اين است كه با دو چشم مىبيند.240
اسمى است كه در باره آتش افروخته عذاب الهى گفته شده اصلش فارسى و معرب است و همان جهنام است.و درك هفتم جَهَنَّم است، و در آن فَلَق است. و فلق چاهي است در دوزخ كه چون سر آن چاه را بگشايند آتش به شدّت شعله ور شود و فوران كند، و شديدترين عذابهاي آتشين در آنجاست. و امّا صَعود كوهي است از مس گداخته در وسط جهنّم ( ناظر است به آيه مباركه 17، از المدّثّر: سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا). و امّا أثام (ناظر است به ذيل آيه مباركه 68، از سوره الفرقان: وَ مَن يفْعَلْ ذَ’لِكَ يلْقَ أَثَامًا؛ و هر کس چنين کند عقوبت (گناه خود) را خواهد ديد) يك وادي اي است از مس ذوب شده كه در جوانب و اطراف آن كوه جريان دارد، و بنابراين عذاب آن از همه عذابها شديدتر است.241
امام صادق (عليهالسلام) اهل اين طبقات را چنين برشمرده است: از يك در فرعون و هامان و قارون و از در دوم مشركان و كافراني كه حتّي يك لحظه ايمان نياوردند وارد ميشوند و دَرِ سوم (لظي) ويژه بني اميّه. البته در سقر و هاويه نيز از اين راه ميگذرد. از در چهارم دشمنان اهل بيت و پيكارگران و ستيزهجويان با اين خانواده وارد ميشوند. اين طبقه شديدترين حرارتها را داراست، و دري ويژه ابوسفيان، معاويه و آلمروان است .242
فصل سوم:
مکان و زمان بهشت وجهنم
3- 1 حقيقت مکان وزمان
مبحث زمان و مكان از جمله مباحث مهم فلسفى است كه همواره مورد توجه انديشمندان و فيلسوفان بوده و تمامي جريانات فکري اسلامي نيز به آن توجه نموده اند.پيوسته تازگى و طراوت خود را حفظ كرده و هيچگاه دستخوش كهنگى و پژمردگى نگشته و پرونده آن به بايگانى سپرده نشده است و با اينكه نوابغ فلسفه شرق و غرب در باره آنها بسيار انديشيده و سخن گفتهاند و از جمله فيلسوف بزرگ شرق ابن سينا در طبيعيات شفاء به تفصيل پيرامون آنها قلم فرسايى كرده است243 هنوز هم جاى ژرف انديشى و پژوهش و كاوش در زواياى اين مبحث وجود دارد .
در همه زبانها واژههايى معادل جاى و مكان و گاه و زمان وجود دارد و همه مردمان براى اشياء مادى نسبتى به مكان و زمان قائل هستند كه آن را بصورتهاى گوناگون بيان مىكنند.
نخستين مشكلى كه در تبيين حقيقت مكان و زمان وجود دارد و آن را بصورت مسئله دشوارى در مىآورد اين است كه مكان و زمان قابل تجربه حسى نيستند و در دام هيچيك از اندامهاى حسى ما نمىافتند نه با چشم ديده مىشوند نه با لامسه لمس مىشوند و نه با هيچ حس ديگرى درك مىشوند و در عين حال اشياء محسوس را به آنها نسبت مىدهيم به گونهاى كه آنها را از جهان مادى محسوس بحساب مىآوريم و درست به همين جهت بود كه كانت آنها را بعنوان كانالهاى ذهنى براى شناختن پديدههاى عينى معرفى كرد و نه بعنوان امور عينى و خارجى و گروهى ديگر از انديشمندان آنها را امورى وهمى و پندارى شمردند و از سوى ديگر گروهى از فيلسوفان كه نمىتوانستند وجود خارجى آنها را انكار كنند و نيز نمىتوانستند وجودى مادى براى آنها قائل شوند معتقد به مجرد بودن آنها شدند و بالاخره بسيارى از فيلسوفان آنها را بعنوان اعراضى مادى تلقى كردند كه وجود آنها با هميارى حس و عقل ثابت مىشود .244
3-1-1 حقيقت مكان
در باره ماهيت مكان اقوال نادرى نقل شده كه بسيار ضعيف بوده و در خور بحث و بررسى نيست و فيلسوف بنامى هم به آنها قائل نشده است.
متكلمين مىگويند: مكان بعد موهومى است و به هيچ وجه در خارج وجود ندارد.وهم و تخيل براى هر چيزى يك بُعد موهومى در نظر مىگيرد و ابعاد جسم با آن ابعاد موهومه منطبق مىباشد. 245
براى اثبات وجود مكان در مقابل كسانى كه منكر وجود آن هستند مىگوييم:صاحب وضع بودن مكان و قابل اشاره حسيه بودن آن به اينكه جسم اينجا يا آنجاست، وجود مكان را اثبات مىنمايد.246
مكان در نزد مشائين عبارت است از سطح باطن جسم حاوى كه با سطح ظاهر جسم محوى ملاصق مىباشد.247
و ايشان قائلند به اينكه اگر داخل يك قوطى خالى باشد، قوطى از طرف باطن و داخل سطوحى دارد، حال اگر جسمى كه بزرگى آن به اندازهاى باشد كه كاملًا داخل آن قوطى را پر نمايد در داخل قوطى بگذاريم مكان آن جسم كه داخل قوطى است عبارت از سطوح داخلى قوطى است كه با سطوح ظاهرى آن جسم ملاصق بوده و مشتمل و محيط بر آنها مىباشد، يا مثلًا روغنى را كه انسان در حلبى مىريزد آن حلب از درون داراى شش سطح است و سطوح داخلى حلب كه با سطوح خارجى روغن ملاصق بوده و مشتمل بر آنها مىباشد، مكان آن روغن است.248
اشراقيين در مورد ماهيت مکان قائلند به اينكه موجودات مجردهاى كه عبارت از بُعدها باشند در عالم بسيارند و اين بعدها داراى تجرد مثالى مىباشند، مانند تجرد موجودات مثاليهاى كه بين عالم مفارقات محضه نوريه، يعنى عالم مجردات صرف و عقلانى، و بين عالم مقاربات مظلمه، يعنى عالم طبيعت مىباشند و نه به آن نحو داراى تجرد عقلانى بوده و نه به اين نحو داراى ظلمت مىباشند.249
به عبارت ديگر: به اندازه حجم اشياء مكانى، حجمهاى مجرده مثاليه هست كه مثل آنهاست و براى هر جسم متمكن و صاحب مكان، يك موجود مجرد مثالى است كه حجم و بُعد آن مثل حجم و بُعد آن جسم است و آن جسم طبيعى را با كليت آن فرا گرفته است به گونهاى كه با اعماق و اجزاء آن، ملاقى مىباشد؛ چون بُعد و مكان مجرد و جسم متمكن در آن مادى مىباشد و لذا در آنها تداخل واقع مىشود بر خلاف صورتى كه هر دو مادى باشند.در اين سخن اشراقيين تعريضى بر مذهب مشائين است؛ زيرا به عقيده آنها جسم با كليت خود در مكان نيست، بلكه با سطح خويش در مكان است.250
3-1-1-1حقيقت مکان از ديدگاه ملاصدرا
ملاصدرادر مورد مکان قول منقول ازافلاطون يعني مجرد بودن فضا را تأييد مي کند.ايشان معتقد است مکان بعد جوهري مجردي است که مساوي با حجم جهان است.251
مرحوم حاجى به عنوان شارح نظرات ملاصدرا نظريه ي ايشان را درباره ماهيت مكان اينگونه توضيح مي دهد: حق اين استكه مكان بُعد موجود است و علت آن همان قضيه فطرى بين عقلاست؛ زيرا تمام مردم طبق فطرت از روى ايمان و يقين مىگويند: همانا آب در ميان ظرف جا دارد و اين معنى از فطريات عقول بوده و اين شهادت از مفطورات است؛ لذا ما به آن تمسك نموديم و اخذ نمودن به قول آنها از باب اخذ حقايق از لغت و عرف نيست.252
3-1-1-2حقيقت مکان از ديدگاه امام خميني
امام خميني در مورد مکان مي فرمايد: همه عقلا به مكان قائل بوده و بالفطره به آن اشاره مىكنند، بنا بر اين وجود مكان ضرورى و فطرى عقلا مىباشد؛ لذا به آن اشاره حسيه مىنمايند و اگر مكان معدوم بود، مشارٌ إليه واقع نمىشد.253
بايد توجّه داشت كه “مكان” غير از “أين” است. أين كه يكي از مقولات به حساب ميآيد به معناي “در مكان بودن” است. “در مكان بودن” صفتي از صفات خود شيء است و مراد آن حالتي است كه از نسبت شيء با مكان براي يك شيء حاصل ميشود امّا مكان شيء، صفت و حالت خود آن شيء نيست و به همين دليل، مكان شيء را از اعراض خود شيء به حساب نميآورند ولي “در مكان بودن” و “أين” را از اعراض آن به شمار ميآورند.254
از جمله نتايجى كه از توضيحات ملاصدرا وامام خميني درباره ماهيت مکان بدست مىآيد اين است كه مكان تابع جهان است و قبل از پيدايش يا بعد از فناء آن مكان وجود ندارد چنانكه نمىتوان حجم يا سطح چيزى را موجود مستقلى بحساب آورد و براى آن خلق و ايجاد مستقلى در نظر گرفت بلكه اساسا مفاهيمى مانند حجم و سطح نمايانگر چهرههايى از وجود اجسام هستند كه ذهن آنها را جداگانه در نظر مىگيرد و از اين روى مىتوان اينگونه امورى كه اعراض شمرده مىشوند را از شؤون وجود جوهرهاى مادى بحساب آورد و با دقت در اين مطلب روشن مىشود كه چرا مكان اختصاص به اجسام دارد و از ويژگيهاى موجودات مادى بشمار مىرود زيرا منشا انتزاع آن چيزى جز حجم اجسام نيست. 255
3-1-2 حقيقت زمان
درباره حقيقت زمان اقوال متفاوتي نقل شده.شيخ الرئيس در “طبيعيات شفا” ضمن مقايسه اختلافات مردم در وجود و ماهيت زمان مي نويسد:
1- بعضي اساسا وجود زمان را انکار کرده اند.
2- بعضي آن را موجود دانسته اند وليکن در خارج به هيچ وجه عينيتي براي آن قايل نشده اند، بلکه آن را توهمي پنداشته اند.
3- بعضي آن را وجودي دانسته اند به اين نحو که نه بخودي خود يک چيز باشد بلکه بر سبيل اين که نسبتي است از اموري هر چه باشد به اموري هر چه باشد مانند آمدن کسي در طلوع آفتاب که آن وقت است براي هر عرض ديگري که حادث شود. و کساني که اين عقيده را دارند مي گويند: زمان، مجموع اوقات است و وقت، عرضي است حادث که با وجود او، وجود عرض ديگري فرض مي شود.256
امام فخر رازي در شرح عيون الحکمه خود، مفاد کلام شيخ را به نحو شيوايي تقرير کرده است:
“مردم درباره زمان دو نظر دارند: گروهي به وجود آن معتقدند؛ و گروهي ديگر منکر آنند…
اما آن ها که زمان را منکرند مي گويند که: زمان از چيزهايي است که جز در وهم، وجود ندارد؛ و دليل آن اين است که جسم، در عالم خارج حز در حدي از حدود مسافت، وجود ندارد. اما وقتي که انسان جسمي را در نقطه اي مي بيند، و بعد در نقطه دوم و سپس در نقطه سوم، تا نقطه آخر، هر چند وجود جسم در اين نقاط در عالم خارج با هم جمع نمي شود، اما صورت آن ها در ذهن با هم وجود مي يابد و براي ذهن اين آگاهي حاصل مي شود که امتدادي از اول مسافت تا آخر آن وجود دارد، و اين امتداد را ظرفي فرض مي کند که اين حوادث و حرکات در آن رخ مي دهند و پيداست که اين امر ممتد، در عالم خارج وجود ندارد.”257
صدر المتألهين در “تعليقه بر الهيات شفا” نوشته است: “زمان نزد متکلمان موجود حقيقي نيست، بلکه عبارت است از امري نسبي که موافقت امر حادث با حادثه اي غريب باشد که آن را تاريخ مي گيرند و اين مأخوذ از عرف است.”258
در توضيح اينکه قائلين به اين اقوال چه کساني هستند ترجيح مي دهيم خوانندگان را به منابع معتبر موجود در پاورقي ارجاع داده وصرفا از جهت تکميل بحث به دو نمونه در متن اشاره مي کنيم:
ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري (م 330) در “مقالات الاسلاميين” آورده است:
“در (وقت) اختلاف کرده اند: 1-بعضي وقت را فرق اعمال دانسته اند و آن فاصله مابين کاري تا کار ديگري است و اين گونه است که با هر وقتي فعلي حادث مي شود و اين قول “ابوهذيل” است.
2- بعضي ديگر گفته اند “وقت” آن چيزي است که براي چيزي وقت قرار مي دهي، پس آن گاه که مي گويي: در وقت آمدن زيد بسوي تو مي آيم، آمدن زيد را وقت آمدنت قرار داده اي و پنداشته اند که اوقات، حرکات فلک است؛ زيرا خداوند عزوجل آن ها را وقت اشيا قرار داده است و اين قول “جبايي” است.
3- و بعضي گفته اند: “وقت” عرض است “259
قاضي عضدالدين ايجي (م 756) در اثر پرارزش کلامي خود “مواقف” ضمن انکار وجود زمان، پنجمين قول در باب ماهيت زمان را اين گونه تبيين مي کند: “پنجمين آن ها مذهب اشاعره است: زمان، متجددي (معلوم) است که با آن متجددي (مجهول) اندازه گرفته مي شود، و گاهي به حسب تصور مخاطب مطلب برعکس مي شود؛ پس آنگاه که گفته مي شود؛ زيدکي آمد؟ گفته مي شود: وقت طلوع خورشيد، اگر (شنونده) به طلوع خورشيد مستحضر باشد. سپس اگر غير او پرسيد: خورشيد کي طلوع کرد؟ به کسي که از آمدن زيد آگاه است، گفته مي شود: وقتي که زيد آمد. و به همين خاطر نسبت به اقوام (مختلف) فرق مي کند. 260
البته ملاصدرا
