
جديد رواندرماني براي بيمار اسکيزوفرنيک است. هدف آن تقويت مهارتهاي فردي و اجتماعي و پيشگيري از عود بيماري است، روش ويژهاي است که در آن از مهارتهاي اجتماعي و تمرينات تنآرامي، آموزش رواني، خود بيانگري، خودآگاهي، و تفتيش آسيبپذيريهاي فردي نسبت به استرس استفاده ميشود. درمانگر محيطي ايجاد ميکند که بر پذيرش و همدلي تأکيد ميورزد. بيماران تحت روان درماني شخصي در تطابق اجتماعي (معياري مرکب که شامل کارکرد شغلي، روابط بين فردي و تفريحات ميگردد) بهبود نشان ميدهند (Kaplan & Sadock’s, 2007: 45).
-کار درماني
انواعي از روشها و موقعيتها براي کمک به بيماران براي کسب مهارتهاي تازه يا بازيابي آنها مورد استفاده قرار ميگيرند. اين روشها مشتملند بر کارگاههاي سرپوشيده، کلوپهاي شغلي، و برنامههاي اشتغال موقت يا نيمهموقت، تواناسازي بيماران براي اشتغال سودمند هم وسيله و هم نشانه بهبود است. بسياري از بيماران اسکيزوفرنيک عليرغم ابتلا به بيماري توانايي انجام کارهاي سطح بالا را دارند. برخي نيز مهارتهاي استثنائي و درخشان در زمينههاي محدود نشان ميدهند که حاصل وجهي ويژه از بيماري آنها است (رضاعي، 1391: 46).
-هنر درماني
بسياري از بيماران اسکيزوفرنيک از هنردرماني سود ميبرند، که براي آنها راه گريزي از بمباران دائم تخيلات فراهم ميکند، به آنها کمک ميکند که با ديگران رابطه برقرار کنند و در زندگي، دروني و ترساننده آنها سهيم شوند. در برخي زمينهها، هنر بيماران رواني بسيار قابل جمعآوري است، معهذا، خواه خريد و فروش بشود يا خير، توليد کاري که ديگران قدر آن را ميدانند براي بالا بردن احترام به نفس بسيار مؤثر است (پورافکاري، 1391: 40).
2-2-2- ساير اختلالات پسيکوتيک:
اختلال اسکيزوفرنيفرم:
DSM-IV-TR (2000) اختلال اسکيزوفرنيفرم را چيزي مشابه اسکيزوفرني توصيف ميکند به استثناء اينکه علائم آن حداقل يک ماه اما کمتر از 6 ماه طول ميکشد.
همهگيري شناسي:
ميزان بروز، شيوع و نسبت جنسي اختلال اسکيزوفرنيفرم هنوز در منابع علمي گزارش نشده است. بعضي از پزشکان تصور ميکنند اين اختلال در نوجوانان و جوانان شايعتر است و اکثر پژوهشگران معتقدند که شيوع اختلال تقريباً کمتر از نصف شيوع اسکيزوفرني است. ميزان شيوع در طول عمر 2/0 درصد و ميزان شيوع در يک سال 1/0 درصد گزارش شده است (رضاعي، 1391: 48).
درمان
رضاعي (1391) در درمان بيماران مبتلا به اختلال اسکيزوفرنيفرم معمولاً بستري شدن در بيمارستان را ضرورت ميداند. بستري شدن امکان ارزيابي، درمان، و سرپرستي مؤثر رفتار بيمار را فراهم ميسازد.
– الکتروشوک درماني ممکن است براي بعضي بيماران، بخصوص آنهايي که ويژگيهاي کاتاتونيک و افسردگي دارند، قابل تجويز باشد.
اختلال اسکيزوافکتيو
اختلال اسکيزوافکتيو25 همانطور که از اين اصطلاح بر ميآيد، ويژگيهاي اسکيزوفرني و اختلال عاطفي را (که امروزه اختلالات خلفي ناميده ميشود) توأماً دارد (DSM-IV-TR، 2007: 459).
همهگيري شناسي
ميزان شيوع اختلال اسكيزو افكتيو در طول عمر كمتر از 1 درصد و احتمالاً بين 5/0 تا 8/0 درصد است.
-درمان رواني اجتماعي
بيماران از ترکيب خانواده درماني، آموزش مهارتهاي اجتماعي، و توانبخشي شناختي نتايج مفيد به دست ميآورند (Kaplan & Sadock’s, 2007: 59).
اختلال هذياني و اختلال پسيکوتيک مشترک
هذيانها عقايد ثابت نادرست هستند که هماهنگ با فرهنگ نميباشند. به دليل تنوع فوقالعادهاي که باورهاي نادرست ممکن است در ذهن اين همه مردم وجود داشته باشد و دشواري درمان آنها، هذيانها از جالبترين علائم روانپزشکي هستند (DSM-IV-TR، 2000: 867).
همهگيري شناسي:
نادر بودن نسبي اختلال، همچنين تعريف متغير آن در دورههاي اخير راه ارزيابي دقيق همهگيريشناسي اختلال هذياني را سد کرده است. طبقDSM-IV-TR (2000) اختلالات هذياني 1 تا 2 درصد تمام پذيرشها را به بيمارستانهاي رواني تشکيل ميدهند. سن متوسط شروع حدود 40 سالگي است، اما محدوده سني از 18 تا 90 سالگي گسترده است. اين اختلال در زنها اندکي شايعتر از مرها است.
درمان
اختلال هذياني کلاً مقاوم به درمان تلقي ميشده و مداخله غالباً بر مداواي بيماري از طريق کاهش اثر هذيان بر زندگي بيمار (و خانواده) متمرکز ميشد. معهذا، در سالهاي اخير ديدگاهها از محدوديت و بدبيني در طرحريزي درمان مؤثر خارج شده است. اهداف درمان تشخيصگذاري، تصميمگيري در مورد مداخلههاي مناسب و مديريت عوارض پيچيدگيها است.
در اختلال رواني مشترک، بيماران لازم است از هم جدا شوند. اگر بستري شدن ضرورت يابد طرفين بايد در بخشهاي جداگانه بستري شوند. به طور کلي، فرد سالمتر زوج هذيان خود را رها خواهد کرد (گاهي بدون هيچ مداخله درماني ديگر). فرد بيمارتر باور ثابت اشتباهي خود را حفظ ميکند ( رضاعي، 1391: 70).
-رواندرماني
پورافکاري (1391) جزء اساسي در رواندرماني مؤثر را رابطهاي ميداند که ضمن آن پايه اعتقاد بيمار به درمانگر ريخته ميشود. رواندرماني فردي به نظر ميرسد مؤثرتر از گروهدرماني است.
وقتي اعضاء خانواده قابل دسترسي باشند، پزشک ممکن است تصميم بگيرد که آنان را نيز وارد طرح درماني سازد.
-بستري شدن
پورافکاري (1391) اعتقاد دارد که به طور کلي، بيماران مبتلا به اختلال هذياني را ميتوان به طور سرپائي درمان کرد. معهذا، پزشک بايد در مواردي خاص لزوم بستري شدن در بيمارستان را در نظر بگيرد.
اختلال پسيکوتيک گذرا
اختلال پسيکوتيک گذرا26 در DSM-IV-TR (2000) يک اختلال پسيکوتيک تعريف شده که با شروع ناگهاني و علائم پسيکوتيک مشخص است و 1 روز يا بيشتر اما کمتر از يک ماه طول ميکشد. بهبود از آن کامل است و شخص به سطح کارکرد قبلي باز ميگردد. اختلال پسيکوتيک گذرا يا سندرم حاد و گذرا است.
همهگيري شناسي:
ميزان شيوع و بروز اختلال پسيکوتيک گذرا معلوم نيست، اما کلاً نادر شمرده ميشود. اختلال معمولاً در جوانها (دهه سوم يا چهارم عمر) بيشتر از سالمندان ديده ميشود (رضاعي، 1391: 71).
درمان:
-بستري شدن در بيمارستان
وقتي بيمار به طور حاد پسيکوتيک است يک دوره کوتاه بستري شدن ممکن است هم براي ارزيابي و هم محافظت بيمار ضرورت يابد. ارزيابي بيمار مستلزم کنترل دقيق علائم و محک زدن ميزان خطرناک بودن او نسبت به خود با ديگران است. به علاوه محيط آرام و سازماندار بيمارستان ممکن است در به دست آوردن دوباره احساس واقعيت بيمار کمک کند. ضمن مدتي که پزشک منتظر است تأثير محيط يا دارو ظاهر شود، استفاده از اطاق انفرادي، مهار فيزيکي يا کنترل يک- به- يک بيمار ممکن است ضرورت يابد (Kaplan & Sadock’s, 2007: 74).
-رواندرماني
پورافکاري (1391) عنوان ميکند که، هر چند بستري شدن و دارودرماني موقعيتهاي کوتاه مدت را احتمالاً کنترل ميکند، قسمت مشکل درمان ادغام روانشناختي تجربه (و احتمالاً ضربه زمينهساز، در صورتي که وجود داشته باشد) در زندگي بيماران و خانوادههاي آنان است. درگير شدن خانواده در فرآيند درمان ممکن است براي نتايج موفقيتآميز اهميت اساسي داشته باشد.
2-2-3- اختلالات خلقي:
افسردگي اساسي و اختلال دو قطبي:
DSM-IV-TR (2000)، خلق27 يک حالت احساسي نافذ و مستمر است که دورناً احساس ميشود و بر رفتار و درک شخص از دنيا اثر ميگذارد عاطفه28 تظاهر بروني خلق است. خلق ممکن است طبيعي، بالا يا پايين باشد. شخص سالم طيف وسيعي از خلقها را تجربه ميکند و به همان نسبت مجموعهاي از تجليات عاطفي نيز دارد. شخص سالم قادر به کنترل خلق و عواطف خود است.
اختلالات خلقي گروهي حالات پاييني هستند که با اختلال خلق فقدان احساس کنترل بر خلق، و تجربه ذهني ناراحتي شديد همراه هستند. کساني که خلق بالا دارند (ماني)، حالت انبساط خاطر، پرش افکار، کاهش خواب، افزايش احترام به نفس، و افکار بزرگ منشانه نشان ميدهند. افرادي که خلق پايين دارند (افسردگي)، با کاهش انرژي و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بياشتهايي، و افکار مرگ و خودکشي مشخص هستند ساير علايم و نشانهها عبارتند از: تغيير در سطح فعاليت، تواناييهاي شناختي، تکلم و اعمال نباتي (خواب، اشتها، فعاليت جنسي، و ساير ريتمهاي بيولوژيک). اين اختلالات عملاً هميشه منجر به اختلال در عملکرد شغلي، روابط اجتماعي و بين فردي ميگردد (Kaplan & Sadock’s, 2007: 87).
افسردگي:
DSM-IV-TR (2000)، اختلال افسردگي اساسي ( اختلالا افسردگي يک قطبي) را اختلالي با يک يا پند دوره افسردگي اساسي بدون سابقه دورههاي ماني، مختلط يا هيپوماني تعريف کرده است. يک دوره افسردگي اساسي حداقل بايد دو هفته طول بکشد.
ماني
دوره ماني دوره مشخص (حداقل به مدت يک هفته يا کمتر از آن اگر بيمار بستري شود) با خلق نابهنجار و مستمراً منبسط يا تحريکپذير است.
همهگيري شناسي:
اختلالات خلفي شايع هستند. در اکثر زمينهيابيهاي اخير، اختلال افسردگي شايعترين اختلال روانپزشکي در طول عمر بوده است(تقريباً 17 درصد). ميزان بروز سالانه افسردگي اساسي 59/1 درصد است (زنها 89/1، مردها 1/1).
اختلال دو قطبي I :
اختلال دو قطبي I غالباً با افسردگي شروع ميشود (75 درصد موارد در زنها و 67 درصد موارد در مردان) و اختلالي عودکننده است.
اختلال دوقطبي I در کودکان و سالمندان: اختلال دوقطبي I هم افراد کم سن و سال و هم سالمند را تحت تأثير قرار ميدهد. ميزان بروز اختلال دو قطبي I در کودکان و نوجوانان حدود 1 درصد است و شروع آن حتي ممکن است در 8 سالگي باشد. (DSM-IV-TR، 2000: 526)
اختلال دوقطبي II:
مطالعه روي سير پيش آگهي اختلال دو قطبي II اخيراً شروع شده است. (DSM-IV-TR، 2000: 527)
درمان
درمان بيماران مبتلا به اختلالات خلقي بايد معطوف به چند هدف باشد. اولاً، سلامتي و ايمني بيمار بايد تضمين شود. ثانياً، ارزيابي تشخيصي کامل بايد به عمل آيد. ثالثاً، طرح درماني بايد نه تنها به علائم فعلي بلکه به رفاه کلي بيمار معطوف باشد. هر چند تأکيد فعلي بر درمان دارويي و رواندرماني معطوف به خود بيمار است. رويدادهاي استرسآميز زندگي نيز افزايش ميزان عود بين بيماران مبتلا به اختلال خلقي همراه است. بنابراين، درمان بايد از تعداد و شدت عوامل استرسزا زندگي بيمار بکاهد.
به طور کلي، درمان اختلالات خلقي براي روانپزشک پاداشآور است. امروزه هم براي دورههاي ماني و هم افسردگي درمانهاي اختصاصي وجود دارد، و دادهها نيز حاکي از تأثير درمان پيشگيري کننده است. چون پيشآگهي براي هر دوره خوب است، ايجاد خوشبيني هم در خود بيمار و هم خانواده اگر نتايج اوليه درمان اميدبخش نباشد، به جا است و مورد استقبال آنان قرار ميگيرد. معهذا، اختلالات خلقي مزمن هستند و بيمار و خانواده بايد در مورد روشهاي درماني آتي راهنمايي شوند (رضاعي، 1391: 117).
-بستري کردن در بيمارستان اولين و مهمترين تصميم پزشک اين است که آيا لازم است بيمار بستري شود يا درمان سرپايي مناسب است خطر خودکشي و ديگرکشي، کاهش بارز توانايي در مراقبت از خود نظر تغذيه و مسکن، و نيز نياز به آزمايشات تشخيصي از موارد لزوم آشکار براي بستري شدن است. سابقه پيشرفت سريع علايم و متلاشي شدن نظامهاي حمايتي معمول بيمار، مواد مجاز ديگر بستري شدن بيمار هستند. (پورافکاري، 1391: 128)
-رواندرماني خانواده: پورافکاري (1391)، رواندرماني خانواده معمولاً درمان اوليه اختلال افسردگي اساسي تلقي نميشود، اما قرائن فزايند حاکي است که کمک به بيمار مبتلا به اختلال خلقي براي کاهش استرس و مقابله با استرس ميتواند احتمال عود را کم کند. رواندرماني خانواده اگر اختلال زندگي خانوادگي يا زناشويي بيمار را در معرض خطر قرار داده يا اختلال خلقي به وسيله موقعيت خانوادگي تسهيل شده يا دوام يابد، جايز است.
-تحريک عصب واگ
تحريک تجربي عصب واگ در چندين مطالعه طرحريزي شده براي درمان
