
زیستشناختی، بافتهای اجتماعی فرهنگی و تجربههای زندگی بهطور متقابل بر یکدیگر تأثیر میگذارند (همان منبع).
در نهایت، کودک ساختارهای دانشی7 را کسب میکند که عبارتاند از: طرحوارههای رابطهای8 خصومت9، الگوهای تفکر پرخاشگرانه10، الگوهای فعّال11 روابط بینشخصی خصمانه، قواعد رهنمودی12 که پاسخدهی سریع دفاعی و نه تعمّق آهسته را دربر میگیرند. وقتی کودک با یک موقعیّت اجتماعی مشکلساز روبهرو میشود، نمیتواند به سرنخهای13 اجتماعی مربوط توجه کند و به سرعت در مورد گروه همسال و بزرگسالان بهطور خصمانه اسناد میکند و به پاسخهای پرخاشگرانه دست میزند. او این پاسخها را بهطور برانگیخته و بدون تفکّر در مورد پیامدهایشان میدهد یا پیامدهای احتمالی آنها را به منزلة پاسخهای پذیرفتنی ارزشیابی میکند و آنها را بر میگزیند. وقتی این کودک به نوجوانی میرسد، احتمال زیادی دارد که به وسیلة یک همسال طعنهزن، یک معلّم متخاصم یا یک پلیس تهدیدکننده، به شدت عصبانی شود (همان منبع).
همانطور که ملاحظه شد، در الگوی داج و پتیت (2003) به عوامل درونشخصی به عنوان عوامل واسطهگر توجّه شده است. برای تدوین الگوی پیشنهادی پژوهش حاضر، این الگو مدّ نظر قرار گرفته است.
3 الگوی بوم شناختی
دیسهیون و پترسون (2006) الگویی از تحول رفتار ضد اجتماعی ارائه کردند که بنا به اظهار آنها توان کاربرد عمومی دارد و میتوان در درمان و پیشگیری از رفتار مشکلآفرین در کودکان و نوجوانان از آن سود جست (شکلهای7ـ2 و 8ـ2).
همانطور که در شکل 7ـ2 نشان داده شـده است، سه حیطة گسترده از سازهها برای تبیین زمـان آغاز و شدت رفتار ضد اجتماعی در الگوی بومشناسی مورد استفاده قرار میگیرند.
“پویاییهای رابطه1″، مقدمتاً بر تعامل با والدین، خواهران و برادران و همسالان به عنوان بافتهایی که آموزش بدون واسطه برای یادگیری و ابقای رفتار ضد اجتماعی از کودکی تا بزرگسالی را فراهم میآورند، تأکید دارند. “موقعیت رفتار2″، ویژگیهای بافتهایی را توصیف میکند که به روابط تأثیرگذارنده بر رفتار مشکلآفرین ساخت میدهند.”خودنظمجویی3″توانایی فرد را توصیف میکند برای آنکه از نظر ادارة امور روزمره، تنظیم هیجانات، مهار تفکر نارساکنشور4 و انتخاب محیطهای مساعد با رفتار معطوف به هدف، خودهدایتگر شود. افزون بر این سه حیطه، بافت فرهنگی به عنوان یک متغیر مشروط555 در نظرگرفته میشود (دیسهیون و پترسون، 2006).
شکل 7ـ2. بوم شناسی رفتار ضد اجتماعی (اقتباس از دیسهیون و پترسون، 2006، ص.513)
شکل 8ـ2 الگویی را نشان میدهد که دیسهیون و پترسون (2006) بر اساس پژوهشهای انجام شده در باب رفتار ضد اجتماعی تدوین کردهاند. این صاحبنظران در تدوین این الگو چهار نکته را مطرح میکنند:
1- اگرچه رفتار ضد اجتماعی از نظر روانسنجی سازهای باثبات است، درک فرایند تحولی و تفاوت ـ های جنسیتی برای درنظرگرفتن اشکال خاص رفتار ضد اجتماعی از جمله تمایزات بین پرخاشگری آشکار و پنهان، مفید به نظر میرسد.
2- پویاییهای تعامل والد ـ کودک و مدیریت خانواده در تعیین مسیر تحول رفتار مشکلآفرین در اوایل و اواسط کودکی و نیز نوجوانی نقش مهمی بازی میکند و پژوهشهای مداخلهای، آشکار ساخته که تمرکز هدف این مداخلات بر شیوههای والدگری، خطر ابتلا به این رفتارها را در کودک و نوجوان کاهش میدهد.
3- تأثیرات همسال در حال حاضر یک موضوع غالب در علتشناسی رفتار ضد اجتماعی است که در اوایل کودکی آغاز میشود و طیّ نوجوانی افزایش مییابد. پژوهشهای مداخلهای بر تأثیر همسال در افزایش رفتار مشکلآفرین نوجوان تأکید دارند.
4- پژوهشهای علوم عصبی و تحوّلی در درک پیوند اساسی مغزـ رفتار که پیدایش و رشد مهار اجرایی و نهایتاً خودنظمجویی را تبیین میکنند، در حال همگرایی هستند.
شکل 8ـ2 الگوی تحول و بوم شناسی رفتار ضد احتماعی (اقتباس از دیسهیون پترسون، 2006، ص.532)
در شکل 8ـ2 خطوط پیوسته مبیّن فرضیههایی هستند که پژوهشهای طولی و مداخلهای گذشته آنها را تأیید کرده است. خطوط نقطهچین فرضیههایی هستند که به آزمونگری بیشتری نیاز دارند.
4. الگوی بومشناختی تحوّلی
الگوی بومتحوّلیِ تحوّلِ کودک و نوجوان، چگونگی ارتباط درونی عوامل متفاوت محیطی حفاظتکننده و خطرآفرین رفتارهای مشکلآفرین را در اشخاص جوان و خانوادههایشان، تبیین میکند (شاپوچنیک و کوتس ورت، 1999، نقل از شوارتز، پانتن، شاپوچنیک و کوتس ورت، 2003).
این نظریه بر مبنای سه مؤلفة مهم بنا شده است که با هم ارتباط درونی دارند. این سه مؤلفه عبارت ـ اند از: الف) مؤلفة اجتماعي ـ بومشناختي كه بر عوامل بافتي همچون خانواده، همسالان و مدرسه متمركز است؛ ب) مؤلفة تحوّلي كه بر تغييرات در افراد و بافتهايشان در طیّ زمان تأكيد دارد؛ و پ) مؤلفة اجتماعي تعاملي كه شيوههايي را مشخص میکند كه به واسطة آنها، فرايندهاي بومشناختي براي ايجاد پيامدهاي رفتاري و رواناجتماعي با يكديگر تعامل دارند (شوارتز و ديگران، 2006). شکل 9ـ2 ماهیت آشیانشده و متحدالمرکز نظریه بومتحولی را در مورد رفتار مشکلآفرین نشان میدهد (اقتباس از پانتن، شوارتز، سالیوان، پرادو، شاپوچنیک،2004، ص.550).
شکل 9ـ2 الگوی بوم تحولی (اقتباس از پانتن و دیگران،2004، ص.550)
شوارتز و دیگران (2003) سه مؤلفة الگوی بومتحولی را به شرح زیر توضیح میدهند:
“مؤلفة اجتماعی ـ بومشناختی” بر دیدگاه بومشناختی برونفن برنر مبتنی است.”خردهنظامها” حیطههایی اجتماعی هستند که کودک بهطور مستقیم در آنها مشارکت دارد؛ نظیر خانواده، همسالان و مدرسه. اگرچه کلیة خردهنظامها مهم هستند، در نظریة بومتحولی، خانواده بیشترین تأثیر را بر کودکان و نوجوانان دارد. عواملی چون انسجام، تعارض و ارتباط خانوادگی برخی از مهمترین پیشبینیکنندههای تحول مثبت و تحول منفی در دورة کودکی و نوجوانی محسوب میشوند. یک خانوادة منسجم، هماهنگ و با ارتباط خوب، احتمالاً کودکان و نوجوانان شایسته و خوب تربیت میکند؛ در صورتی که یک خانوادة واجد تعارض، نامنسجم و با ارتباط ضعیف، کودکان و نوجوانان دارای مشکلات رفتاری به بار میآورد. افزون بر این، شیوة کنشوری کودک و نوجوان در بافت همسال و مدرسه بهطور گسترده تحت تأثیر ماهیت مهارتهای رابطهای است که او در خانواده یادگرفته است. در نتیجه، انتخاب همسال تابعی از کیفیت روابط درون خانواده است؛ برای مثال، کودکان و نوجوانان متعلق به خانوادههای نامنسجم و دارای تعارض، مستعد انتخاب همسالان منفی هستند.
“میاننظامها”، ارتباطهای بین قلمروهای فردی نوجوان را دربر میگیرند، نظیر مشارکت والدین در فعالیتهای تحصیلی و نظارت بر همسالان نوجوان. مشارکت فعال والدین در قلمرو تحصیلی نوجوان و قلمرو همسال، نوجوان را در مقابل خطر انجام دادن رفتار مشکلآفرین محافظت میکند.
هر چه ارتباط بین بافتهایی که نوجوان را احاطه کردهاند، به خصوص بین خانواده و همسال و بین خانواده و مدرسه مثبتتر و متعددتر باشد، خطر مشارکت نوجوان در انجام رفتار مشکلآفرین کمتر میشود.
“بروننظامها”از ساختارها واثرهای درون بومشناسی اجتماعی تشکیل میشوند که بر نوجوان تأثیر مستقیمی ندارند بلکه بیشتر بر افراد دیگری که بهنوبةخود بر کودک تأثیر دارند، اثر میگذارند؛ برای مثال، زندگی والد، مانند کیفیت حمایت اجتماعی یا سطح تنیدگی شغلی او، توانایی والد را برای آنکه با نوجوان ارتباط مؤثری داشته باشد، مشوق او باشد و انضباط او را مدیریت کند، ارتقا میدهد یا به تأخیر میاندازد. والدینی که به منابع کافی دسترسی دارند، بیشتر احتمال دارد که با نوجوان تعامل مثبت داشته باشند؛ در صورتی که والدین دارای منابع بسیار کم (برای مثال از حیث حمایت اجتماعی یا مالی) یا بدون منبع، بیشتر احتمال دارد که در مهارتهای والدگری خود نقص داشته باشند. بروننظامها همچنین افرادی به غیر از والدین را دربر میگیرند؛ برای مثال، رویدادهایی که در زندگی همسالان یا معلمان اتفاق میافتند، احتمالاً بر میزان تشویق و حمایت آنها از نوجوان تأثیر میگذارند.
“کلاننظام” از شبکهای از آرمانها و آیینهای اجتماعی، سیاسی و فلسفی تشکیل میشود که یک فرهنگ، گروه قومی یا جامعه خاصی رامشخص میسازد. کلاننظام، رفتارها، تعاملها و روابطی را که در یک بافت فرهنگی خاص پذیرفتنی و در بافتی دیگر غیرقابل قبولاند، تعریف میکند. برای مثال، این که یک فرد 25 ساله در خانه با والدین خود زندگی کند، ممکن است در بسیاری از خانوادههای اسپانیایی یک عمل هنجاری باشد اما در فرهنگ آمریکایی از نظر تحولی مناسب نباشد. افرادی که از آرمانهای فرهنگی کلاننظامی تبعیت میکنند، بیشتر احتمال دارد که از دیگر سطوح نظام حمایت دریافت کنند تا افرادی که سبک زندگی، باورها یا موقعیت اجتماعیشان آنها را از کلاننظام غالب جدا میسازد.
دومین مؤلفه به تغییر در “تعاملهای شخص ـ محیط” طی زمان اشاره دارد. بر اساس نظریة بومتحولی، سازمان، ساختار وکنشوری شخص و بومشناسی اجتماعی او طیّ زمان، غیرقابل تمایز و جدانشدنی هستند. این نظریه متمرکز است بر این که چگونه قلمروهای متفاوتِ مؤثر بر تحول در لحظههای زمانی متفاوت مهم میشوند و چگونه روابط بین قلمروهای متفاوت (برای مثال خانواده، همسال) طیّ زمان تغییر میکنند. این تغییرات در سازمان و ساختار محیط اجتماعی کودک، توان بالقوهای دارند؛ زیرا بر تحول کودک به شیوههای متعدد تأثیر میگذارند. برای مثال، اثرهای همسالان منفی و تحول اجتماعی کودک بهطور چشمگیری بین مدرسه ابتدایی و مدرسه راهنمایی تکامل و بسط مییابد. در مدرسة ابتدایی، همسالان منفی از رفتار پرخاشگرانه و بیادبانه پشتیبانی میکنند؛ در حالی که در مدرسة راهنمایی، همسالان منفی نه تنها از این رفتارها بلکه از مشارکت در بزهکاری، مصرف مواد و رفتار جنسی مخاطرهآمیز نیز حمایت میکنند.
ردیابی تحول بهنجار از کودکی تا نوجوانی، به بهترین نحو تغییرات در چگونگی تأثیر محیط اجتماعی بر تحول کودک را توصیف میکند. در کودکی، بافت بومتحولی تقریباً بهطور انحصاری در خردهنظام خانواده قرار دارد. در نتیجه، میاننظام (برای مثال، ارتباطهای والد ـ مدرسه و والد ـ همسال) حداقل تأثیر را دارد اما بروننظام (برای مثال، شبکه حمایت اجتماعی والدین) میتواند برای بومشناسی اجتماعی کودک بسیار مهم باشد. در اوایل و اواسط کودکی، حیطه مدرسه از اهمیت بیشتری برخوردار است. تعاملهای کودک با همکلاسیها و معلمان (یعنی، خرده نظام مدرسه) و تعاملهای والدین با معلمان و دیگر کارکنان مدرسه (یعنی، میاننظام والد ـ مدرسه) بهطور فزایندهای به عوامل مهم مؤثر بر احتمال افزایش پیامدهای منفی و حفاظتکننده در مقابل این پیامدها تبدیل میگردند. متعاقباً، نوجوانی با اهمیت بیشتر خردهنظام همسال و در نتیجه، افزایش اهمیت و پیچیدگی فرایندهای خطرآفرین و حفاظتکننده در میاننظام خانواده ـ همسال (برای مثال، مدیریت و نظارت والدین در باب همسالان نوجوان، شناخت والدین از والدین دوستان نوجوان) همراه است. با ورود کودک به دورة نوجوانی و صرف وقت بدون نظارت در بیرون از خانه، محله هم به عنوان یک خردهنظام و هم روابط میاننظامی با خانواده از اهمیت بیشتری برخوردار میشود.
سومین مؤلفه به تغییرات”فرد و محیط” در طی زمان اشاره دارد. نظریه بومتحولی بر الگوهای روابط و تعاملهای مستقیم بین افراد و سطوح متفاوت محیطشان طی زمان تأکید دارد. این روابط و تعامل مستقیم، تحول و تغییر فرد را هدایت میکنند. به خصوص، نظریة بومتحولی به این میپردازد که چگونه سلامتی و نارساکنشوری به الگوهایی مربوطاند که در سطح میاننظام عمل میکنند؛ برای مثال، خصومت آشکار و تعارض بین والدین و معلمان در مورد ارزشها، سبکها و علایق، تحول کودک را به سمت نارساکنشوری هدایت خواهد کرد؛ در صورتی که هماهنگی والدین و
