
اختلافات و کشمکشهای فراوانی که بین پدر و مادر است میتواند اثر مخربتری بر آرامش و سلامت روح و روان فرزندان به ویژه دختران داشته باشد. زیرا در صورت تعارض و اختلاف والدین فضای آرام از خانواده رخت برمی بندد و دختران به خاطر عدم آرامش روانی به تحصیل خود بیعلاقه میشود و دائماً مضطرب بوده و ثبات روانی ندارند و رفتارهایی نظیر عصیان، پرخاشگری و سرکشی از قوانین و مقررات اجتماعی یا انزوا و گوشهنشینی در آنان ظاهر شده که منجر به ارتکاب جرایم مختلف میشود.189 به لحاظ مشکلات عاطفی، روانشناسان معتقدند پدیده طلاق منجر به ایجاد احساس گناه در فرزندان میگردد؛ زیرا والدین در توجیه عمل خودشان مدام به آنها گوشزد میکنند که به خاطر راحتی و آسایش آنان اقدام به طلاق کردند که این خود زمینه بروز مشکلات روانی را فراهم میآورد.190 همچنین طلاق منجر به تضعیف روحیه و روان فرزندان میگردد و زمینه بروز رفتارهای احساسی، خشمآلود و عدم تعادل روانی به هنگام عصبانیت را فراهم میکند؛زیرا آنها رفتارهای والدین را که الگوی خود میدانستهاند، مشاهده کرده و آن را فراگرفتهاند چنانچه که بر اساس نظریهی یادگیری مشاهدهای بندورا یکی از شیوههای تعامل اجتماعی روش مشاهدهای است و از طریق مشاهدۀ الگوها افراد سعی میکنند به نحوی از رفتار و کردار دیگران تقلید و تبعیت کنند.191
با بروز طلاق فرزند دچار نوعی تنش ناشی از انتخاب یکی از والدین وزندگی با او است و همچنین دچار مشکلاتی درزمینۀ انطباق بازندگی جدید خود میگردد. چراکه والدین بعد از طلاق زندگی مجزایی را شروع میکنند و هرکدام ممکن است مجدداً ازدواج کنند و فرزند در این میان در انطباق با زندگی جدید با مادر ناتنی یا پدر ناتنی دچار مشکل است زیرا آنها نمیتوانند جای پدر و مادر اصلی وی را بگیرند و خلأهای او را پر کنند پس این شرایط جدید که در اثر طلاق ایجادشده میتواند زمینۀ درگیری او را در خانه فراهم کند.192
تئوری فرزندان طلاق که توسط والرستین و جون کلی مطرح گشته، بیانگر وجود رابطه بین جدایی و گرایش فرزندان به بزهکاری است؛ زیرا فرزندان پس از جدایی والدین دچار اضطراب عاطفی شده و از آن رنج میبرند، از خانه فرار میکنند و به انحراف کشیده میشوند.193 تحقیقاتی که توسط کاردک و برگ انجام شد بیانگر این امر است که واکنشهای اولیه نوجوانانی که با پدیده طلاق روبهرو بودهاند شامل خشم، ترس و افسردگی است.194
تایبر نیز معتقد است نوجوانانی که طلاق والدین را تجربه می کنند دچار خلأ و کمبود عمیق از درون هستند که ممکن است با دریافت محبت کمتر از طرف دیگری (یکی از پدر یا مادر) و افزایش مسئولیتها دچار نوعی افسردگی شوند، احساس عدمکفایت نموده، عزتنفس خود را از دست بدهند و به رفتارهای غیرعادی دست بزنند، تا بتوانند از این احساس فرار نمایند. بهطور مثال وقت خود را بیشازاندازه برای تماشای فیلم، گوش دادن به موسیقی، اینترنت بگذارند.195
آسیبهای ناشی از طلاق اختصاص به سن خاصی ندارد منتهی واکنش فرزندان در سنین پایین به طلاق شدیدتر است، از طرفی دختران به خاطر روحیه لطیف و احساسات سرشار بهویژه چنانچه طلاق در سنین بلوغ صورت پذیرد آسیبپذیرتر خواهند بود.196
ب: غیبت والدین
عامل دیگری که زمینه ازهمگسیختگی خانواده را فراهم نموده و منجر بهنوعی عدم تعادل در خانواده میشود، عدم حضور والدین به دلایلی همچون فوت، اشتغال و غیره است. باید دانست وجود والدین در خانه، بهخصوص مادر نقش بسزایی در رشد عاطفی – روانی فرزندان دارد؛ بنابراین عدم حضور هر یک از والدین به دلایل مختلف باعث ایجاد مشکلات تربیتی و اختلالات عاطفی در فرزندان گشته و بسترهای مناسبی را برای گرایش آنان به رفتارهای نابهنجار و جرم فراهم میکند. پارسونز جامعهشناس معروف معتقد است برای رسیدن به حداکثر کارکرد خانواده، همچنین حفظ بقا و همبستگی در خانواده تحقق دو شرط ضروری است اول اینکه دو قطب مخالف رهبری و زیردستان وجود داشته باشند و دوم اینکه تقسیم نقش بر اساس جنس، نقشهای ابزاری (مردانه) و نقشهایی که جنبه بیانگر (زنانه) دارند وجود داشته باشد. بر این اساس عدم حضور پدر خانواده، ساختار خانواده را تغییر میدهد و منجر به ناهماهنگی در کارکرد خانواده میگردد؛ زیرا در این صورت مادر علاوه بر ایفای نقش خود مجبور به انجام وظایف پدر نیزمی باشد. بنابراین وی معتقد است فوت هر یک از والدین موجب نقصان در کارکرد خانواده گشته و اشتغال مادر سبب تداخل نقشها میشود و مادر حالت بیانگر خود را ازدستداده و تبدیل به رقیب شغلی شوهر میگردد. همین رقابت نیز زمینه درگیری والدین و ازهمگسیختگی خانواده را ایجاد مینماید که تأثیرات آن بیش از هر چیز دامنگیر فرزندان به ویژه دختران خواهد بود.197
گاهی دیده میشود در بسیاری از خانوادهها پدر به دلیل شغل خاص خود مجبور میگردد مدت زیادی از خانواده دور بماند یا مادر علاوه بر ایفای نقش خود در خانه به اشتغال می پردازد یا والدین به دنبال خوشگذرانی بیشتر وقت خود را در بیرون از منزل به سر ببرند، در چنین صورتی دختران احساس تنهایی و بیپناهی مینمایند و ازآنجاکه کنترل و نظارت بر رفتار و اعمال دختران کاهش مییابد، زمینه برای پیوستن آنها به خردهفرهنگهای بزهکاری افزایش مییابد. در ارتباط با اشتغال مادران باید گفت، درصورتیکه مادر شاغل نباشد بهتر میتواند آسایش و امنیت را برای فرزندان فراهم نماید و الگوی تربیتی صحیح برای آنان باشد. چراکه در اثر اشتغال مادر باحالتی خسته به خانهبر میگردد و نمیتواند به نیازهای عاطفی و شخصیتی فرزند خودپاسخ دهد و با او ارتباطی صحیح و عاطفی برقرار نماید.
مرحوم دکتر کی نیا معتقد است: «مادر باید فقط مادر بماند تا جامعه بهشت را در زیر پای وی احساس کند، مادر باید تماموقت، مادر بماند. مادران نیمهوقت، آینده فرزندان خود را فدای درآمد ناچیز خدمات عمومی مینمایند. هیچ درآمدی آینده سعادتبخش فرزندان ما را بهجای محبت مستمر و مراقبت مادر تأمین نمیکند. به همین لحاظ در جرمشناسی حضور مادر در کانون خانوادگی ابتداییترین ضرورت به نظر میرسد.»198
جان بالبی در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که دانشآموزانی که براثر فوت مادر از مهر مادری محروم هستند دچار اضطراب بوده و بهشدت نیازمند محبت میباشند و حس شدید انتقامجویی دارند که بهتدریج منجر به رفتار نابهنجار و جرم میگردد.199 همچنین در تحقیقاتی که بر روی 99 کودک انجام داد دریافت 20 درصد در اثر فوت مادر دچار افسردگی شدید و 27 درصد به افسردگی خفیف دچار شدند.200
گفتار دوم: وضعیت اقتصادی نامطلوب خانواده
بروز رفتار نابهنجار دانش آموزان ممکن است تحت تأثیر وضعیت اقتصادی نامطلوب خانواده باشد که میتواند ریشه در عوامل متعددی چون فقر، بیکاری، بازنشستگی و عدمکفایت درآمد و غیره داشته باشد. از منظر اسلام فقر میتواند در برخی افراد منجر به از بین رفتن فضایل اخلاقی و انحراف شود که به برخی از آنها اشاره میکنیم: امام علی (ع) خطاب به فرزندش محمد بن حنفیه فرمود: «ای پسرم من بر تو از تنگدستی میترسم، پس از شر آن به خدا پناه ببر که تنگدستی موجب کمبودی در دین است و موجب سرگردانی فرد است و سبب دشمنی میگردد.»201: مطابق این روایت فقر زمینهساز نقصان ایمان بوده، عقل و فکر را پریشان و دهشتزده نموده و سبب ملامت و سرکوبی و تحقیر مردم است.202 همچنین میفرمایند: «ناچاریهای فقر و نداری انسان را به کارهای بسیار زشت وامیدارد.»203 در جای دیگر بیان میدارند: « فقر نفس را خوار میکند و خرد را سرگشته میسازد و غم و اندوه را بهسوی آدمی میکشاند204. پیامبر گرامی اسلام(ص) در ارتباط با آثار فقر میفرمایند:« فقر نزدیک به سر حد کفراست».205 بنابراین میتوان بیان کرد اگرچه اسلام مستمندانی را که ایمان و اراده قوی داشته و فقر موجب تزلزل ایمان آنان نمیگردد میستاید؛ اما پدیده فقر را امری نامطلوب و مذمت شده دانسته که میتواند زمینه سست شدن ایمان و باورهای دینی گشته و درنهایت منجر به بروز رفتارهای ناهنجار و جرم در جامعه گردد.
از منظر جرمشناسی یکی از نظراتی که در این مورداستفاده میگردد، نظریه بیهنجاری206 رابرت مرتون است. رابرت مرتون معتقد است جرم و ناهنجاری زمانی در جامعه رخ میدهد که جامعه ابزارهای مشروع برای دست یافتن به آرمانها و اهداف خود را فراهم ننماید؛ بنابراین زمانی که در یک جامعه دست یافتن به ثروت و وضعیت اقتصادی مطلوب هدف باشد؛ اما ابزار و امکانات در اختیار گروهی از مردم نباشد آنان برای دستیابی به آن اهداف به را ه های نامشروع و جرم روی میآورند.207 کوهن در نظریه ناکامی منزلتی خود معتقد است ناهمسازی بین اهداف و ابزار مورد نظر مرتون به تنهایی منجر به کج رفتاری نمی شود مگر اینکه با سرخوردگی و ناکامی منزلتی همراه باشد؛ بدین صورت که دانش آموزان طبقه فرو دست در مدرسه با ارزشهای دانش آموزان طبقات متوسط روبه رو شده و در رقابت با همکلاسان بالاتر خود در می مانند، ناکام و تحقیر می شوند و برای جبران ناکامی در منزلت «خرده فرهنگ» بزهکاری را تاسیس می کنند که نظام ارزشی آن مخالف نظام ارزشی طبقات برخوردار است.208
نظریه ی عمومی فشار209 توسط رابرت آگینو در سال 1992 مطرح گردید این نظریه بر تاثیرات فردی فشار و اینکه چگونه یک فشار شخص را به سمت بزهکاری سوق می دهد، تمرکز می کند. در مقایسه با نظریه ی مرتون این دیدگاه بیشتر به سطح خرد توجه دارد و بیان می دارد این ویژگی های شخصیتی افراد است که به واکنش آنان در برابر فشار می انجامد . از نظر وی فشار می تواند ناشی از شرایطی باشد که افراد را از دستیابی به اهداف مهم باز می دارد یا شرایطی که افراد چیزی را از دست می دهند که برایشان با ارزش است و این تجربه فشار ممکن است به شرایطی منفی شامل عصبانیت، افسردگی و ناکامی منجر شود که زمینه انحراف را ایجاد می نماید..210
مرتون و دورکیهام در مورد فقر معتقدند: «فقر وقتی تأثیر مخرب خواهد داشت که در مقابل «فقر» آرزوهای بلند پروازانه مطرح گردد، در این صورت فقر غیرقابلتحمل است»211 آبیگل و همکارانش دریافتند وضعیت اقتصادی نامطلوب خانواده تعامل بین اعضای خانواده را کاهش داده و منجر به تضعیف احساس امنیت در خانواده میگردد.212 وضعیت اقتصادی نامطلوب خانواده نیز بر رفتار والدین با دختران تأثیر میگذارد بهطور مثال پدری که برای تأمین درآمد به شغلهای خشن و سخت با ساعات کاری طولانی روی میآورد دیگر زمانی برای پاسخدهی به نیازهای فرزندان را نداشته یا بهطور سرد و خشن با آنان رفتار مینماید؛ بنابراین ممکن است در چنین خانوادههایی الگوهای صحیح تربیتی در مورد فرزندان اعمال نشود و همچنین امکان فراهم آوردن تفریحات سالم وبهینه سازی اوقات فراغت نباشد درنتیجه دختران به انحراف کشیده شوند.
گفتار سوم: عدم پایبندی والدین به مسائل مذهبی
عامل دیگری که میتواند در بروز رفتار نابهنجار دانش آموزان تأثیر بسزایی داشته باشد عدم پایبندی والدین بهعنوان الگوی فرزندان به مسائل مذهبی است. باید دانست که خانواده نخستین و مهمترین نهادی است که فرزندان در آن جامعهپذیر میشوند. جامعهپذیری فرآیندی است که بر اساس آن فرزندان هنجارهای اجتماعی و رفتاری را فرامیگیرند. گاهی این جامعهپذیری بهصورت آگاهانه و از طریق آموزش توسط والدین صورت میگیرد و گاهی بدون اینکه والدین آگاه باشند، رفتارهایشان الگوی برای فرزندان میشود.213 بنابراین چنانچه والدین در تربیت و پرورش فرزندان به مسائل مذهبی و آموزههای اسلام پایبند نباشند نمیتوانند هنجارهای اخلاقی، اجتماعی را بهخوبی به آنان انتقال دهند و درنتیجه جامعهپذیری آنان با مشکل روبهرو بوده و زمینه انحرافات و قانونشکنیها را فراهم مینماید. در این زمینه میتوان به نظریهی یادگیری مشاهدهای روانشناسی214 به نام بندورا اشاره نمود، وی معتقد بود هر فردی رفتارهای مثبت و منفی خود را از طریق مشاهده و
