
زیستشناختی، بسیار وابسته است. اریکسون بر این باور است که عوامل زیستشناختی، یعنی، کشانندههای جدید، نیرومندیهای جسمانی و تواناییهای شناختی در شدت بحران حاد هویت نقش دارند ولی این عوامل موجب بحران نمیشوند؛ مگر آنکه فرهنگ نتواند”من”را در تسلط بر این کشانندهها و ظرفیتهای جدید راهنمایی کند (همان منبع).
اريكسون (1968، نقل از استاینبرگ، 2005) عقیده دارد که كليد حل5 بحران هويت در برابر پراكندگي هويت، در تعاملهاي نوجوان با ديگران قرار دارد. نوجوان از خلال پاسخدهي به واكنشهاي افرادي كه براي او اهميت دارند، از ميان عناصر متعددي كه ميتوانند به گونهاي امكانپذير بخشي از هويت بزرگسالي او شوند، دست به انتخاب ميزند. ديگر افرادي كه نوجوان با آنها تعامل دارد، همچون آينه اطلاعات نوجوان را در باب اين كه”كيست و چه كسي بايد باشد”، به او منعكس ميكنند. به اين ترتيب، پاسخهاي اين افرادِ مهم احساس هويتِ در حال تحولِ نوجوان را شكل ميبخشد و زير تأثير قرار ميدهد. بنابراين، ساختن هويت فرايندي اجتماعي و نيز رواني است. اريكسون در شكلدهي احساس”خود”نوجوان، براي نقش جامعة او (و بهويژه، افرادي كه بر نوجوان تأثير دارند) اهميت بسياري قائل است. هويت نوجوان حاصل بازشناسي دوجانبه ميان نوجوان و جامعه است: نوجوان هويت را ميسازد اما همزمان، جامعه نوجوان را شناسايي ميكند. بافت اجتماعياي كه نوجوان میکوشد كه احساس هويت را در آن بنا كند، بر ماهيت و پيامد اين فرايند تأثير عظيمي دارد. مسلم است که اگر هويت نوجوانان بر اساس بازشناسي از سوي جامعه ساخته شود، جامعه در تعيين اين مسئله كه چه نوع هويتهايي انتخابهاي ممكن به شمار ميروند، نقش مهمی خواهد داشت. جامعه تعيين ميكند که از هويتهايي كه انتخابهاي اصيل به شمار ميروند، كدام خواستني هستند و كدام خواستنی نیستند. به اعتقاد اريكسون، استقرار احساس منسجمِ هويت، پيشرفتي است كه هشيارانه احساس ميشود، و فرايندي طولاني است: احساس هويت هرگز بهطور قطعی به دست نميآيد و حفظ نميشود. با وجود اين، در نهايت، بحران هويت نوجواني، هنگامي كه با موفقيت انحلال يابد، به مجموعهای از تعهدات بنيادي زندگي، یعنی، تعهدات حرفهاي، ايدئولوژيكي، اجتماعي، مذهبي، قومي، و جنسي منتهی میشود (استاینبرگ، 2005).
4ـ1 تعويق روان ـ اجتماعي
به بيان اريكسون (1968، نقل از استاینبرگ، 2005)، پيچيدگيهاي لاينفك تحول هويت در جامعة متجدد، نياز به تعويق روان ـ اجتماعي132(وقت استراحتي در خلال نوجواني، فراغت از مسئوليتپذيريها و وظايف مفرطي كه ميتوانند پيگيري اكتشاف خود نوجوان را محدود كنند) را بهجود آورده است. در خلال تعويق رواناجتماعي، نوجوان ميتواند نقشها و هويتهاي متفاوتي را در بافتي كه اين نوع اكتشاف را مجاز ميداند و ترغيب ميكند، به بوتة آزمايش گذارد. اين آزمايشگري شامل تمرين حالات وضعي2 متفاوت، شخصيتها، و شيوههاي متفاوت رفتار است. بدون دورة تعويق، اكتشاف تمام و كمال انتخابهاي موجود براي نوجوان نميتواند به وقوع پيوندد، و تحول هويت تا حدّی بازداري ميشود. به بيان اريكسون، نوجوانان بايد براي هويت بزرگسالانه پرورش يابند نه اينكه به صورتي رشدنايافته بدان وادار شوند. بديهي است که تعویقی كه اريكسون توصيف ميكند، آرماني است اما از ديدگاه او، فقدان تعویق رواناجتماعی در زندگي نوجوانان، خواه به سبب محدوديتهايي كه نوجوان براي خود، قائل است يا ديگران براي او قائل ميشوند، يا به سبب شرايط زندگي او، واقعاً تأسفبار است. به بيان اريكسون، بدون بخت اكتشاف و آزمايشگري، و انتخاب از ميان گزینهها براي آينده، نوجوانان ممكن است همة آنچه را که قادر به شدن آن هستند، متحقق نسازند. بنابر نظرية اريكسون، اين افراد بايد در حل بحرانهاي بعدي مبني بر صميميت، پديدآورندگي، و تمامیت با دشواريهايي روبهرو شوند.
5-1 ابعاد هویت
اریکسون (1980، نقل از شوارتز و پانتن، 2006) تأکید دارد که هویت سازهای چند بعدی1و چند سطحی2 و نه پدیدهای واحد است. او سه بعد هویت را پیشنهاد کرده است: هویت من، هویت شخصی و هویت اجتماعی. هویت من، بنیادیترین بعد است و شاید از ابعاد دیگر کمتر شناخته شده باشد. هویت من بهطور عمده از نظریة روانتحلیلگری فروید در باب خود استخراج شده است. هویت من مبیّن درونیترین و ناهشیارترین فرایندهایی است که در زیربنای احساس خود قرار دارند.
اریکسون هویت من را از دیدگاههای گوناگون توصیف کرده است. از دیدگاه فاعل3(یعنی شخص تجربه کنندة خود)، هویت من به احساس خود فرد به منزلة یک موجود متداوم (عامل4) در مجموعة متنوعی از بافتها و طی گذشت زمان اطلاق میگردد. از دیدگاه دیگری533، هویت من به نیرومندیای که من از نظر ظرفیت تسلط و حفظ هویت باثبات در سراسر موقعیتها و در خلال زمان دارد، اطلاق میشود. بنابراین از دیدگاه اریکسون تداوم زمانی ـ مکانی تظاهرات فاعلی و عینی دارد: به منزلة احساس باثباتی که به وسیلة شخص تجربه میشود و ثبات در رفتار که به وسیلة شخص در حضور دیگران به نمایش گذاشته میشود (کوت و لوین، 2002). فرایندهای عمدهای که در زیربنای”هویت من”قرار دارند؛ یعنی، ثبات خود در موقعیتها و در طی زمان (تداوم مکانی و زمانی)، خودهدایتگری6(عاملیت) و انعطافپذیری، بسیار ناهشیارند (شوارتز و پانتن، 2006). از نظر اریکسون هر چه احساس هویت من که شخص تجربه میکند، بیشتر باشد شخصیتش متحدتر است (یعنی مفهوم خودها منسجمتر و توحیدیافتهترند)، هر چه شخصیت متحدتر باشد، یکپارچگی زندگی شخص با دنیای اجتماعی بیشتر است. هرچه زندگی شخص از نظر اجتماعی یکپارچهتر باشد، رفتار شخص همسانتر است. البته رابطة دنیای روانشناختی و اجتماعی دیالکتیکی است؛ بنابراین، جهت علّیّت دو طرفه است (کوت و لوین، 2002).
از سطوح متفاوت هویت که اریکسون مطرح میکند،”هویت شخصی” توجه بیشتری را به خود جلب کرده است. هویت شخصی به اهداف، ارزشها و باورهای فرد اطلاق میشود؛ هویت شخصی “خود”ی است
که شخص به جهان بیرونی ارائه میدهد. از نظر اریکسون،”هویت اجتماعی”مبیّن احساس وحدت درونی با آرمانها و هویت یک گروه است و مقدمتاً به همسانسازیهای گروهی اطلاق میگردد (شوارتز و پانتن، 2006).
همانطور که ملاحظه شد، مفهومی که اریکسون از هویت ارائه میدهد چند بعدی و از نظر گستره و شمول وسیع است (شوارتز، 2001). از زمان ارائة مفهوم هويت از سوي اريكسون، طي سالها كوششهاي زيادي براي عملياتيسازي و بررسي تجربي اين مفهوم صورت گرفته است، كروگر1(2001) به اين كوشش ـ ها، در قالب سه خط پژوهشي اشاره كرده است:
در یک خط پژوهشی به بررسی جایگاه مرحلة احراز هویت در برابر سردرگمی نقش، در هشت مرحلة تحول شخصیت درگسترة زندگی پرداخته شده است (برای مثال، روزنتال و دیگران، 1981)؛ در خط پژوهشی دوم، تنها به مرحلة پنجم اریکسون پرداخته شده و بر حسب دو قطب مفهومپردازی شده است (برای مثال، تان342، كنديس3، فاين4 و پوراک5، 1977) و در خط پژوهشی سوم کوشش شده است یک یا چند بعد از هویت من، که توسط اریکسون مطرح شده است، بررسی شود. در چهارچوب این خط سوم، رویآوردی که بسیار مورد توجه قرار گرفته است، به منصه ظهور رسید. در این رویآورد سعی شده است رابطة بین متغیرهای تعهد و اکتشاف در شکلگیری هویت من، فهمیده شود (برای مثال، مارسیا، 1966). در ادامة این بحث به بررسی الگوی مارسیا خواهیم پرداخت.
2. الگوی جیمز مارسیا
نظريهپردازان روانتحليلگر، تصاويري از چشماندازهاي پيچيدة اجتماعي و روان شناختي همراه با فرايندهاي درون رواني عميق و کلاف سردرگمي از پوياييهاي ناديده را که استنباط مي شوند و هرگز به طور مستقيم به مشاهده درنمیآیند، ارائه کردند. اين محدوديتها، انجام دادن پژوهشهاي غير باليني را دشوار ساخت و پژوهشگران علاقه مند را با ابزارهاي محدود علمي رها ساخت (آدامز، 1997).
مارسيا (1966، 1976، نقل از شوارتز، 2001) براي فائقآمدن بر چنين محدوديتهايي، نظرية مرحله اي تحول هويت اريکسون را عملياتي ساخت و بر مبناي مفاهيم اکتشاف هويت و تعهد هويت، چهار پايگاه هويت را مشخص ساخت که پيامدهاي مرحلة تحولي هويت در مقابل پراکندگي هويت تلقّي مي گردد: هويت موّفق، هويت معوّق6، هويت بازداشته، و هويت پراکنده7. “اکتشاف” را میتوان به عنوان رفتار حل مسئله تعریف کرد که هدفش کسب اطلاعات در مورد فرد یا محیط او به منظور تصمیمگیری در مورد یک انتخاب مهم زندگی است و “تعهد”، پایبندی به مجموعة خاصی از اهداف، ارزشها و باورهاست.
از نظر مارسیا (1993) شکلگیری هویت تلفیق مهارتها، باورها و همسانسازیهای دورة کودکی در قالب یک کلِّ کم و بیش منسجم و یکتاست که هم احساس تداوم با گذشته و هم جهتگیری برای آینده را برای فرد جوان تدارک میبیند.
در رویآورد مارسیا (1993، 1966) به شکلگیری هویت، براساس اینکه افراد تا چه اندازه تعهداتی را به عهده گرفتهاند و تا چه حد در این فرایند در جستجوی مداوم بودهاند، چهار پايگاه هویت مشخص شده است: هـویت موّفق (حضـور تعهد و حضـور اکتشاف)، هویت معوّق (عدم حضـور تعهد و حضـور اکتشاف)، هـویت
بازداشته (حضور تعهد و عدم حضور اکتشاف) و هویت پراکنده (عدم حضور تعهد و عدم حضور اکتشاف)
(شکل 3ـ2).
«تعهد»
حضور
غياب
«اكتشاف»
حضور
هويت موّفق
هويت معوق
غياب
هويت بازداشته
هويت پراكنده
شكل 3ـ2 مقولههاي پايگاه هويت از دیدگاه مارسیا
“موفقیّت” مبیّن تعهدی است که به دنبال دورهای از اکتشاف، برقرار میشود. افراد واجد پایگاه موفق، تفکر متعادل و روابط بین شخصی عمیقی دارند.”تعویق”، حاکی از دورهای از اکتشاف فعال بدون تعهد است. این پایگاه اغلب با اضطراب و دیگر اشکال استیصال مرتبط است. “بازداشتگی” مبیّن تعهداتی است که بدون اکتشاف قبلی، برقرار میشود. افراد واجد پایگاه بازداشته به عنوان افرادی مستبد، از خودراضی و متکبر مشخص میشوند. پراکندگی، بیانگر عدم حضور اکتشاف نظامدار هویت و فقدان واقعی تعهد است. این پایگاه با سطوح پایین عاملیت مرتبط است (شوارتز و پانتن، 2006). در درون هر يك از اين مقولهها، امكان ترسيم تمايزهاي ظريفتر هم وجود دارد؛ مثلاً تمايز ميان افراد واجد پایگاه بازداشته که بازداشتگی آنها موقت به نظر ميرسد، و افرادي كه بازداشتگی آنها تحكيم شده است (كروگر، 1995، نقل از استاینبرگ، 2005).
مارسیا (1993) برای هویت سه ویژگی اصلی پیشنهاد میکند: ساختاری135، پدیدارشناختی2و رفتاری3. از نظر”ساختاری”، هویت مبیّن یک حلقه از زنجیرة تحولی بزرگتر است. الگوی تحولی اریکسون را هشت مرحلة دو قطبی تشکیل میدهد. این مراحل بر مبنای یکدیگرند؛ بدین معنا که موفقیت در هر مرحله بر مبنای موفقیت مرحلة قبلی پیشبینی میشود. تحول هویت مرحلة پنجم، طی نوجوانی اتفاق میافتد و پیوند تحولی بین کودکی و بزرگسالی است. جنبة”پدیدارشناختی” هویت به هستة فرد اطلاق میگردد. این هسته از خلال فرایند اکتشاف و تعهد نسبت به عناصر خاص هویت (یعنی، نقشها، باورها، ارزشها و غیره) تحول مییابد. از خلال فرایند اکتشاف، افراد به عناصر هویت متعهد میشوند. تثبیت عناصر انتخابشده، هستة هویت فرد را تشکیل میدهد. اکتشاف و تعهد، نیروهای سوقدهندة تحول هویت هستند. ترکیبات متفاوت این دو مشخصه به چهار پایگاه منجر میشود.”رفتار”؛ یعنی، سومین جنبة هویت، نتیجة مستقیم تعهد به عناصر هویت است. با شکلگیری هستة درونی، فرد عمل بر طبق ارزشهای مرتبط با عناصر هویت هستة درونی را انتخاب میکند. رفتار منتج از تعهدات نسبت به عناصر هویت، صرفاً مبیّن جنبة قابل اندازهگیری هویت است. جنبههای ساختاری، پدیدارشناختی و رفتاری با هم چهارچوبی برای هویت فرد ایجاد میکند.
مارسيا (1987، نقل از مک لين36 و پرت2، 2006) در بازنگري چندين مطالعه گزارش کرد که
