
ران، 2006) و شوارتز و دیگران (2009) نشان میدهند که گزارش والدین و نوجوانان از کنشوری خانوادگی با یکدیگر همگرا نیست و درک این تفاوتها فینفسه مهم است. این که کنشوری خانوادگی (گزارش نوجوان، و نه گزارش والدین) با متغیرهای هویت و رفتار مشکلآفرین ارتباط داشت، تا حدودی مؤید موضع پدیدارشناختی هارتر (1999، نقل از شوارتز و دیگران، 2006) است. از دیدگاه هارتر، پیوند بین ادراکات خود و رفتار یک فرایند پدیدارشناختی در شخص است که به بهترین نحو از خلال خودگزارشدهی اندازهگیری و آزمون میشود. در مجموع، این نکته را که ارتباط کنشوری خانوادگی (گزارش نوجوان)، و نه گزارش والدین، با متغیرهای هویت، به چه میزان حمایتکنندة دیدگاه پدیدارشناختی هارتر یا منعکسکنندة سوگیری درونگزارشگر است، بر اساس نتایج مطالعة کنونی نمیتوان تعیین کرد.
ـ این یافته که سردرگمی هویت، و نه انسجام هویت، با پیامدهای منفی نوجوان ارتباط معناداری دارد با پژوهشهای شوارتز و همکاران (2005 ؛ 2008 ؛ 2009) هماهنگ است. نتایج پژوهش کنونی همراه با این پژوهشها مطرح کنندة این هستند که احساس سردرگمِ هویتِ شخصی ممکن است در تصمیمگیری منطقی نوجوان، تداخل ایجاد کند. با توجه به اینکه نوجوانان در اوایل نوجوانی میتوانند در جنبههای خاصی از هویتشان احساس منسجمی داشته باشند و در جنبههای دیگری احساس سردرگم (هارتر، 1999، نقل از شوارتز و دیگران، 2009)، خیلی احتمال دارد که انسجام هویت و سردرگمی هویت، هر دو با هم، در یک نوجوان وجود داشته باشد اما همانطور که شوارتز و همکاران (2009) خاطرنشان کردهاند، از این نتایج معلوم نیست که انسجام در دیگر جنبههای هویت شخصی، میتواند خطر سردرگمی هویت شخصی را جبران کند.
ـ پژوهش کنونی به عنوان اولین پژوهشی که تأثیرات همزمان سه بافت اجتماعی، یعنی، خانواده، مدرسه و گروه همسال را بر رفتار مشکلآفرین با واسطهگری متغیرهای هویت شخصی مورد بررسی قرار داده، از میان عوامل بافتی، سهم بیشتر بافت خانواده را در تبیین رفتار مشکلآفرین با واسطهگری هویت سردرگم برجسته ساخته است. بدین ترتیب، پژوهش حاضر رابطة مرکب عامل بافتی خانواده و هویت با رفتار مشکلآفرین را کشف کرد و خط جدیدی از پژوهشها را در مورد اثرات مرکب”خود”و”بافت”بر پیامدهای رفتاری نوجوانان ایرانی گشود. به خصوص، روابط واسطهگر در نتایج پژوهش حاضر، مطرح کنندة فرضهای مهمی برای پژوهشهای آینده در نمونة نوجوانان ایرانی است. کشف ساز و کاری که به واسطة آن هویت سردرگم روابط متغیرهای بافتی و سازگاری نوجوان را واسطهگری میکند، از اهمیت بسیاری برخوردار است.
4ـ5 محدودیتها
نتایج این پژوهش را باید در پرتو چند محدودیت مهم تفسیر کرد:
ـ شاید جدیترین محدودیت این پژوهش بهرهگیری آن از طرح مقطعی است.
ـ محدودیتی دیگر و محدودیتی شبیه به محدودیت قبلی، آزمون واسطهگری در یک مطالعة مقطعی است. بارون و کنی (1986) در تعریف کلاسیک خود از واسطهگری مشخص نساختهاند که واسطهگری باید با
زمان بررسی شود اما منابع روششناختی متأخرتر (برای مثال، کول152 و ماکسول153، 2003) بیان داشتهاند که طرحهای طولی، آزمونهای بسیار دقیقتری از واسطهگری فراهم میآورند.
ـ در این پژوهش صرفاً از یک سازه، یعنی، هویت شخصی، برای نشان دادن خرده نظام درونی بهره گرفته شده است.
ـ این پژوهش برای اندازهگیری کنشوری مدرسه، صرفاً بر ادراکات نوجوان از پیوند با مدرسه و حمایت معلم متمرکز شده است.
ـ اندازهگیری کنشوری خانوادگی و رفتار مشکلآفرین در پژوهش کنونی به گزارشهای نوجوان و والدین و در مورد والدین نیز بهطور عمده به گزارش مادران محدود شده است.
ـ در این پژوهش، بافت همسال صرفاّ با حمایتی که نوجوان از سوی همسالان خود دریافت میکند، عملیاتی شده است.
ـ در این پژوهش، رفتار مشکلآفرین بر حسب رفتار برونیسازی شده عملیاتی شده است.
ـ نمونة پژوهش کنونی بر نوجوانان دانشآموز شهر تهران و بر یک پایة تحصیلی متمرکز شده است.
5ـ5 پیشنهادها
ـ طرح مقطعی بررسی روابط متغیرهای بافتی و هویت را با رفتار مشکلآفرین در نوجوانانی که در اوایل دورة نوجوانی بهسر میبردند، در یک نقطة زمانی تسهیل کرد، اما با طرح مقطعی نمیتوان زنجیرة علیّ روابط را قاطعانه تعیین کرد؛ بنابراین، پیشنهاد میشود که برای تعیین جهتی که این روابط عمل میکنند، مطالعههای طولی اجرا گردد.
ـ کشف ساز و کارهایی که بهواسطة آنها هویت سردرگم روابط بین کنشوری خانوادگی و سازگاری نوجوان را واسطهگری میکند، مهم است و همانطور که مطرح شد، ماهیت دقیق روابط بین کنشوری خانوادگی، کنشوری مدرسه، روابط همسال و هویت با رفتار مشکلآفرین با بهرهگیری از مطالعههای طولی امکان پذیر است.
ـ برونفن برنر (1979) حیطههای چندگانه از کنشوری درونشخصی را در الگوی اجتماعی ـ بوم شناختی خود وارد کرده است. علاوه بر این، نیوکمپ و همکاران (نیوکمپ و دیگران، 2003 ؛ لاک و دیگران، 2005 ، نقل از شوارتز و دیگران، 2006) از شاخصهای خودکارآمدی و رفتارهای خطرآفرین (برای مثال، مصرف مواد و خطرجویی جنسی) برای نشان دادن خردهنظام درونی سود جستهاند. اگرچه پژوهش کتونی از اولین مطالعههایی است که هویت را همراه با متغیرهای بافتی به عنوان همبستة نشانگان برونیسازیشده مورد بررسی قرار داده، لازم است که دیگر ابعاد کنشوری درونشخصی (برای مثال، هویت اجتماعی، هویت قومی، مفهوم خود، حرمت خود) در مطالعههای آتی در نظرگرفته شود.
ـ اگرچه در پژوهش کنونی برای سنجش کنشوری خانوادگی هم از گزارشهای نوجوانان و هم والدین سود جستیم، بهرهگیری از گزارشهای مستقل کنشوری خانوادگی (برای مثال، مشاهده ) شاید از سوگیری خودگزارشدهیها بکاهد. بر همین اساس، در مورد کنشوری مدرسه پیشنهاد میشود که برای اندازهگیری پیوند با مدرسه، گزارشهای معلم نیز مدّ نظر قرار گیرد.
ـ هر چند در فرهنگ ما، مادران به عنوان مراقب اصلی کودک در نظرگرفته میشوند و در پژوهش کنونی هم بر همین مبنا بهطور عمده از گزارشهای مادران بهره گرفته شد، پیشنهاد میشود که در پژوهشهای آتی گزارشهای پدران، خواهران و برادران در مورد کنشوری خانوادگی و رفتار مشکلآفرین نوجوان مورد استفاده قرار گیرد.
ـ از آنجا که بر اساس نتایج پژوهش کنونی گروه همسال ممکن است نقش بسیار مهمی در نشانگان برونیسازیشدة نوجوان در اوایل نوجوانی داشته باشد، پیشنهاد میشود که متغیر دیگر مرتبط با گروه همسال، یعنی، همراهی با همسال منحرف (رفتار ضد اجتماعی همسال)، که نتایج اکثر مطالعهها (برای مثال، باررا و دیگران، 2001) نشاندهندة تأثیر آن بر اشتغال نوجوان به رفتار مشکلآفرین است، در نمونة ایرانی نیز مورد بررسی قرار گیرد.
ـ از آنجا که گسترة رفتارهایی که میتوان در اوایل نوجوانی مشکلآفرین نامید، وسیع است، گسترش عملیاتیسازی رفتار مشکلآفرین به رفتارهای درونیسازیشده در پژوهشهای آینده، تصویر کاملتری از همبستههای رفتار مشکلآفرین فراهم خواهد کرد.
ـ به دلیل محدود بودن نمونة پژوهش به نوجوانان پایة دوم راهنمایی شهر تهران، در تعمیم این یافتهها به دیگر گروههای سنی، قومی و پایههای تحصیلی جانب احتیاط رعایت شود. پیشنهاد میگردد که در پژوهشهای آینده نمونههایی از دانشآموزان پرخطر و متعلق به سطوح اقتصادی اجتماعی متفاوت مورد بررسی قرار گیرند. در پژوهش حاضر، تفاوت الگوهای دختران و پسران در سطح توصیف این الگوها گزارش شد. پیشنهاد میشود که در پژوهشهای آینده با بهرهگیری از روشهای آماری پیشرفته، تفاوت جنسی در روابط بین عوامل بافتی، عوامل درونشخصی و رفتار مشکلآفرین مورد بررسی قرار گیرد.
ـ راههایی که در آنها روابط همسال با سازگاری نوجوان ممکن است از خلال کنشوری خانوادگی و هویت عمل کند، نیاز به پژوهشهای بعدی دارد.
6ـ5 نتیجهگیری و مضامین
بهرغم محدودیتهایی که بیان شد، این مطالعه از طریق گسترش درک ما از علتشناسی رفتار مشکل ـ آفرین در نمونة ایرانی، توانست سهمی در پیشینة پژوهشی داشته باشد. این مطالعه رابطة مرکب کنشوری خانوادگی و هویت را با رفتار مشکلآفرین و نیز رابطة مستقیم کنشوری مدرسه را با رفتار مشکلآفرین کشف کرده است. بدین ترتیب، تجاربی که نوجوان در خانواده و مدرسه دارد و همچنین احساس خود او بر تحول رفتار مشکلآفرین در اوایل دورة نوجوانی تأثیر میگذارند. نتایج کنونی مطرح میسازند که مداخلاتی که هم بر”خود”و هم بر”بافت” متمرکزند، در پیشگیری یا کاهش رفتار مشکلآفرین در نوجوانانی که در اوایل نوجوانی بهسر میبرند مؤثرند. اگرچه بیتردید مداخله در بافت بومتحولی نوجوان برای پیشگیری از پیامدهای مشکلآفرین نوجوان از اهمیت برخوردار است (پانتن، شوارتز، سالیوان، کوتس ورت و شاپوچنیک، 2003)، باید در مداخلات، احساسِ خودِ نوجوان را نیز مورد هدف قرار داد. مداخله در خود و بافت، حداکثر حفاظت را در مقابل خطرهای رفتار مشکلآفرین فراهم میآورد. اتخاذ راهبردهای مداخلهای که برای ارتقای کنشوری مثبت در خردهنظامهای خانواده و مدرسه مورد استفاده قرار میگیرند همراه با مداخلات مبتنی بر خود، سودمند خواهد بود.
داج و پتیت (2003) بر اساس الگوی پیشنهادی خود تأکید میکنند که مشکلات رفتار ارتباطی تعیین ـ کنندههای چندگانه دارند و هیچ متغیر منفردی بهطور کامل نمیتواند پیامد تحولی را تبیین کند؛ بدین ترتیب هیچ مداخلة منفردی هم نمیتواند در رهایی از این مشکلات موفق باشد.
بر اساس نتایج این پژوهش، برنامههای مداخلاتی که بر ترکیبی از تأکید بر دیدگاه بومتحولی یا بافتی و تأکید بر احساس خود نوجوان مبتنی باشند، برای درک تحول رفتار مشکلآفرین در اوایل دورة نوجوانی میتوانند کارایی زیادی داشته باشند. این پژوهش به بررسی همبستههای رفتار مشکلآفرین در سطح خردهنظام مبتنی بود اما همگام با نظریة بومتحولی بر این باوریم که هر مداخلهای که بخواهد تغییرات درازمدت و مؤثری بهدنبال داشته باشد، باید بر تغییر رفتار و کنشوری نه تنها در سطح خردهنظام بلکه بر سطوح دیگر بافت ـ یعنی، میاننظام و بروننظام ـ نیز متمرکز شود.
تغییر مثبت در خانواده از خلال والدین و بهوسیلة آنها میتواند صورت گیرد؛ چون خانواده قویترین نظام اجتماعیکردن برای رشد سالم کودک و نوجوان است. والدین از خلال تعاملات مستقیم با کودکان و نوجوانانشان و تعامل با دیگرانی که بر تحول کودکان تأثیر میگذارند (برای مثال، معلمان و همسالان)، از نزدیکترین عوامل شکلدهندة بومشناسی اجتماعی کودک محسوب میشوند.
بر اساس نتایج پژوهش کنونی، یکی از اهداف برنامة مداخلهای در محور خانواده میتواند ارتقای دانش والدین در مورد تحول نوجوان و رشد انواع مهارتهای والدگری در آنها باشد. در این مداخله باید به والدین آگاهی داده شود که آنها مسئولیت نظارت و ادارة فعالیتهای نوجوانانشان را دارند. آنها دست کم باید از این اطلاع داشته باشند که در مدرسه چه اتفاقی میافتد و تعامل فعالتری با معلمان و مدیران مدرسه داشته باشند, به عبارتی والدین باید، در زندگی تحصیلی نوجوان، افزون بر دیگر حیطههای زندگی او مثل حیطة همسال، نقش فعالی داشته باشند.
پدیدة جهانیشدن در دو دهة اخیر چالشهای اساسی برای انسانها پدید آورده که بر هویت و نظام ارزشی آنها و به خصوص نوجوانان و جوانان اثری برجسته داشته است (لطفآبادی و نوروزی، 1383). تماس نوجوانان با فرهنگ بیگانه از خلال ماهواره، اینترنت، بازیها و سرگرمیها رو به افزایش است که این خود به تشدید شکاف فرهنگی بین والدین با تفکر فرهنگی سنتی و تفکر فرهنگی نوجوانان با ارزشهای فردنگرانهتر کمک میکند. بدین ترتیب، تعارض بین والدین و نوجوانان، که قدری از آن در دورة اوایل نوجوانی هنجاری است، بیشتر میشود. آگاهی والدین از این پدیده و تجهیز آنها به مهارتهای حل تعارض برای ادارة خشم و دیگر هیجانات منفی نوجوان مفید خواهد بود.
اتخاذ شیوهها
