
همین جهت برنامهریزی کند، بلکه باید قادر به تشخیص و پذیرش نیروهای متضاد در شخصیت خود نیز بشود و راههای موثرتر کنترل خویش را بشناسد (حدود 20 الی 25 سالگی). چگونگی تثبیت هویت در جوانی به وقایع مهم در زندگی فرد در این دوره بستگی دارد. به عنوان مثال هویت شغلی و اجتماعی کسی که پس از تحصیلات دبیرستانی به یکی از رشتههای معلمی وارد میشود، با کسی که به یکی از رشتههای مهندسی وارد میشود. متفاوت خواهد بود این هویتهای گوناگون بطور مسلم تاثیرات خود را بر چگونگی سایر جوانب هویت افراد نیز به جای خواهند گذاشت.
اگر در سالهای کودکی و نوجوانی خانواده بیشترین تاثیر را بر شکلگیری هویت بر عهده داشت، اینک در دوره جوانی، محیط زندگی اجتماعی و خود جوان نقش اساسی در تثبیت هویت ایفا میکند. به نظر میرسد که تحولات رشد دوره جوانی، بیش از آنکه نتیجه یک تکامل تعامل میان موجود زنده و محیط باشد، یک مجموعه تغییرات پی در پی متاثر از عوامل محیطی است. امروز کمتر کسی را میتوان یافت که فکر کند رشد شخصیت همراه با کامل شدن رشد بدنی متوقف میشود.
ویژگیهای دوره جوانی
فراغت از تحصیلات دبیرستانی، گذراندن دوره سربازی برای پسران، ورود به به بازار کار یا دانشگاه، ازدواج و تحولات دیگر اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به تمامی از جمله ویژگیهای رشد دوره جوانی است. این ویژگیهای رشدی سنین 20 تا 30 سالگی را میتوان در 5 مقوله انسجام هویت، رشد اجتماعی و فرهنگی، استحکام اندیشه و جهانبینی، انتخاب شغل و همسر گزینی و تشکیل خانواده بررسی کرد.
از آنجا که دوره جوانی زمان تصمیمگیریهای اساسی است و این تصمیمات عموما تاثیر بسیار بزرگی بر تمام زندگی فرد میگذارد، دوره جوانی را باید به عنوان یک دوره جداگانه و پراهمیت در زندگی به حساب آورد. این دوره برای والدین و خود فرد بسیار حائز اهمیت است. به دلیل اهمیت فراوان تصمیمگیریهای دوره جوانی، مهمترین جنبه دستگاه روانی فرد در این دوره همان رشد فکری و سطح آگاهی اوست. بدون این رشد فکری، فرد قادر نخواهد بود تفاوتهای اصلی افکار خود با دیگران را دریابد و اندیشههای خود را به صورتی واقعبینانه بررسی و نقد و ارزیابی کند.
انسجام هویت و رشد فکری دوره نوجوانی و انعطافپذیری افکار باعث میشود که شخص بتواند در کناری قرار بگیرد و به صورتی بیطرفانه به خود به عنوان یک شخص بنگرد. در این صورت او خواهد توانست خویشتن را به عنوان یکی از ابنا بشر، به عنوان فردی در میان افراد دیگر، به عنوان یک فرد اندیشمند و به عنوان فرد صمیمی در اجرای نقشهای مختلفی که بر عهده میگیرد، در نظر داشته باشد.
2-6- نظریات مرتبط با سبك هويت
دو نظریه متفاوت در این باره بین دانشمندان متداول است: نظریه الگوی هنجاری – بحرانی و دیگری نظریه الگوی زمانی واقعهها. روانشناسان سنتی به الگوی اول و روانشناسان دیگر به ترکیب هر دو الگو با تاکید بر الگوی دوم باور دارند. رشد آدمی بخصوص در سنین بالای 20 سال را نمیتوان به صورت مرحلهای یعنی در چهار چوب الگوی هنجاری-بحرانی تقسیمبندی کرد. به همین دلیل ترجیحا از اصطلاح دوره رشد جوانی، بزرگسالی پختگی و پیری استفاده میکنیم. تعیین کننده چگونگی رشد در این دورهها وقایع زندگی است که در هر دوره اتفاق میافتد و رشد افراد را با وجود شباهتهای آنان در یک دوره معین از یکدیگر متفاوت میسازد .نوع وقایع زندگی و زمان وقوع آنها نقش مهمی در چگونگی تثبیت هویت جوانی دارد. مثلا زمان وقوع ازدواج و چگونگی و ادامه آن، تاثیر بزرگی بر زندگی روانی فرد میگذارد. و یا موقعیت تحصیلی و شغلی و یا ناکامی در آنها به این ترتیب حوادث محیطی، در مقایسه با تحولات مرحلهای درونی، تاثیر بیشتری بر چگونگی هویت فرد در دوره جوانی به جای میگذارد. ساختار هویت در دوره جوانی، همچنین، شدیدا متاثر از زمینههای اجتماعی – فرهنگی است. به هر حال، محتوای هویت فرد هر چه باشد، تثبیت آن عموما در سنین جوانی رخ میدهد. در این دوره معمولا استقلال کامل از والدین و تصمیمگیری شخصی و قبول مسوولیت زندگی حاصل میشود. توانایی جوانان برای در نظر گرفتن تمام جوانب مسائل و یافتن دانش نسبتا وسیع درباره هنجارهای اخلاقی و اجتماعی و آگاهی از ضرورت یکپارچه بودن شخصیت بزرگسالی، زمینههای لازم را برای آنان فراهم میآورد تا به تثبیت هویت و انسجام خود برسند. در این دوره هویت شخصی آنان به صورت باورهای عمومی، ارزشها و طرح و برنامه مشخص زندگی جلوهگر میشود. آنان هویتی مییابند که حاکی از وقوف به شایستگیهای تحصیلی، تواناییهای بدنی، مهارتهای شغلی و باورهای اجتماعی است و نقشهای گوناگون خود در موقعیتهای مختلف را به خوبی میشناسند و با تغییر موقعیتها آنان نیز نقش خود را تغییر میدهند.
به این ترتیب آنان بطور فزایندهای تواناییهای رفتار بهنجار در شرایط گوناگون وقتی متضاد را از خود بروز میدهند و انطباق استانداردهای مطلوب خود را با واقعیتهای زندگی به عنوان یک وظیفه اساسی در دوره جوانی پیش رویشان قرار گیرد. تثبیت هویت و انسجام خود در بین گروههای مختلف اجتماعی و فرهنگی تا حد زیادی متفاوت از یکدیگر است. تحقیقات مارکوس وکیتایاما نشان میدهد که در فرهنگهایی که بر جنبه استقلال فردی تاکید میکنند، هویت افراد نیز بیشتر حالت فردگرایی، خودمختاری و اتکای به خود دارد. در حالی که در فرهنگهایی که بر وابستگیهای جمعی تاکید میشود، حالات دیگری از هویت مانند جمع گرایی، وابستگی، اتکای به غیر و جامعه محوری مورد نظر جوانان قرار میگیرد.
این محققان میگویند جوانانی که فرهنگشان بر استقلال فردی تاکید دارد، افرادی متمایز، پیگیر در هدفهای شخصی، متمرکز بر اندیشهها و عقاید خویش بار میآیند. اما برعکس جوانانی که فرهنگ آنان بر ارتباط و وابستگی افراد به یکدیگر تاکید میکند، فردی با سعی در سازگاری خود با اهداف دیگران میشوند که یاد میگیرند که در هر مورد ذهن دیگران را بخوانند و خود را بر آن منطبق سازند. این دو نوع هویت باعث میشود که مسائل جوانان متعلق به فرهنگهای مختلف با یکدیگر همانند نباشد.
در مورد دوم که با تثبیت هویت در میان بیشتر جوانان کشور ما همانندی دارد. فرد آن همه آزاد نیست که هر طور بخواهد فکر کند و یا هرچه را شخصا میپسندد، انتخاب کند و به همین دلیل تثبیت هویت تا حد زیادی متاثر از الگوهای فرهنگی و اجتماعی و خانوادگی است. به جز در میان جوانان طبقات مرفهتر و تحصیل کردهتر که عمدتا بر استقلال فردی خود تاکید دارند.
در میان اکثریت مردم یعنی در طبقات متوسط و پایین و در بین گروههای سنتی و در میان زنان ایرانی، تثبیت هویت با استقلال فردی بسیار کمتری همراه است. حد و مرز ایفای نقشهای بزرگسالی در میان گروههای سنتی جامعه از قبل معین شده و جوانانی که از آن محدوده پا فراتر گذارند و در صدد سنتشکنی برآیند، با مشکلات جدی در خانواده و جامعه مواجه خواهند شد. این وضعیت موجب میشود که بیشتر مردم در چهارچوبهای تمرکزگرایی فکری و رفتاری بیندیشند و عمل کنند و الگوهای موجود برای زندگی را لایزال و غیرقابل تغییر بشمارند.
مدل بروزنسکی
بروزنسکی150(1990، به نقل از برزونسکی و همکاران، 2003) با تلفیق جنبه های گوناگون هویت از قبیل فرآیند، محتوی و ابعاد ساختاری به ارائه الگویی نسبتاً جامع و همه نگر می پردازد.
به نظر او فرآیند هویت موضوعی شناختی است و تابعی است از این موضوع که افراد فکر می کنند چه کسی هستند و چگونه تجارب خود را تفسیر می کنند؟ (فارسی نژاد، معصومه، 1383) وی سه سبک نظریه پردازی را در رابطه با نحوه پاسخ به سوالات در افراد مطرح می کند که عبارتند از: سبک علی (اطلاعاتی)، خبری (هنجاری) و موقعیتی یا موردی. به نظر او افرادی که از شیوه ی علمی استفاده میکنند اطلاعات مدار هستند و همواره درگیر یک فرآیند خودکاوشگر فعال هستند.
افرادی که سبک خبری یا هنجاری دارند، همواره با افراد مهم زندگیشان (مانند والدین) همنوایی ایجاد می کنند. این افراد در مقابل تهدیدات بالقوه از پاسخ های قبلی استفاده می کنند و دست به تحریف شناختی می زنند و سعی در حفظ موجودیت قبلی خود دارند در سبک موقعیتی افراد براساس تقاضاهای محیطی واکنش نشان می دهند و در رابطه با خود جهت گیری مغشوش و یا اجتنابی دارند.
از نظر او محتوای هویت به جای آن که شامل عناصر مذهب، شغل و … باشد در سه گروه قابل دسته بندی است. شخصی151جمعی152 و اجتماعی153. هویت شخصی ریشه در اسنادهای خود خصوصی و ارزش ها و اهداف منحصر به فرد شخصی دارد. هویت جمعی بر انتظارات و هنجارهای افراد مهم و گروه های مرجع مثل خانواده، گروه اجتماعی و کشور و مذهب تأکید دارد و هویت اجتماعی به خود عمومی و عناصری مانند شهرت، محبوبیت و تأثیری که فرد روی و دیگران دارد، تأکید می کند.
به نظر او بین سبک هویت و محتوای هویت رابطه وجود دارد مثلاً فردی که سبک هنجاری دارد بر عناصر جمعی تمرکز دارد و کسی که سبکش مغشوش/ اجتنابی است بر هویت اجتماعی تمرکز دارد، در حالی که افرادی که سبک اطلاعاتی دارند از سبک شخصی پیروی می کنند.
موضوع بعدی در نظریه برزونسکی ساختار هویت است، به نظر او تعهد یک عنصر اساسی در ساختار هویت است و به کمک تعهد است که چارچوبی ارجاعی برای ارزیابی و تنظیم رفتار فراهم می شود و به رفتار هدف و جهت داده می شود.
به نظر او تعهد به صورت مستقیم و یا به عنوان یک متغیر تعدیل گر و یا به صورت واسطه ای همراه با سبک های هویتی بر رفتار افراد اثر می گذارد. در واقع برزونسکی با تفکیک ساختارهای جستجوگری در قالب سبک های شناختی، از دو موضوعی که به صورت ترکیبی توسط اریکسون و مارسیا برای هویتیابی مطرح شده اند، نقش آنها را برجسته تر کرده و آنها را از هم تفکیک کرده است. به نظر او برای بررسی یک رفتار خاص در مدل اثر مستقیم سبک پردازش هویت و تعهد به طور مستقیم بر یک رفتار خاص اثر می گذارد. در حالت اثر تعدیل گر، اثر سبک پردازش هویت با توجه به سطوح مختلف هویت تغییر می کند و در وضعیت اثر واسطه ای چنین فرض می شود که با کنترل اثر تعهد، نقش سبکهای پردازش هویت در یک رفتار خاص به شدت کاهش می یابد.
واترمن (1982) عقیده دارد که در تحول هویت و انتقال آن از نوجوانی به بزرگسالی احساس ما از هویت حالت پیشرونده دارد و با افزایش سن از سطح به عمق می رود، هر چند به دلایل مختلف ممکن است بحرانها یا بازگشتهایی نیز در جریان این تحول دیده شود. همان گونه که در الگوی فوق دیده می شود؛ هویت سردرگم که سطحی ترین حالت هویت است در طول زمان ممکن است به هویت مهلت خواه و یا هویت زودهنگام تبدیل شود و یا آنکه همچنان سردرگم باقی بماند. در دومین مرحله از مراحل تحول هویت، هویت زودهنگام ممکن بازگشتی به حالت سردرگم داشته باشد و یا به حالت زود هنگام خود ادامه دهد و یا تحول یافته به یک هویت مهلت خواه تبدیل شود. در سومین مرحله هویت یابی، هویت مهلت خواه در تحول خود ممکن است به یک هویت کسب شده برسد و یا در حالت هویت مهلت خواه خود باقی بماند و یا بازگشتی به هویت سردرگم داشته باشد. و بالاخره در آخرین مرحله یک هویت کسب شده یا به راه خود ادامه می دهد و یا به سوی هویت مهلت خواه و یا سردرگم تغییر جهت خواهد داد.
واترمن، تغییر جهت از هویت کسب شده به مهلت خواه را نوعی بحران می داند که ممکن است برای انتخاب جدید ضرورت داشته باشد، ولی تغییر به هویت سردرگم را نوعی بازگشت می داند.
شکل گیری هویت بسته154 و باز
از طرف دیگر، والد155 (1996) با اضافه کردن یک ملاک دیگر، یعنی باز بودن در برابر پدیده های جایگزین تازه، در کنار چهار حالت هویت مطرح شده به هویت بسته اشاره می کند. از نظر والد (1996) یک فرد دارای هویت بسته کسی است که فکر می کند چون در گذشته و در ایام نوجوانی و جوانی یک دوره از اکتشاف تجارب را پشت سر گذاشته و به موارد انتخابی متعهد شده است، دیگر نیازی به توجه به پدیده های تازه و جایگزین ندارد. نظر این افراد درخصوص تعریف خویشتن کم و بیش پایدار است، و چنانچه وقایع و رویدادهای شدید
