
این واقعیت که در آن زمان ممکن بود در یونان مردمانی با این استقلال زندگی کنند بهترین دلیل است بر اینکه فرهنگی کاملاً نو و فردگرا در شرف پیدایی بود. سوفسطاییان به رغم همه سخنانشان درباره تربیت مردمان برای خدمت به جامعه و تمرین فضیلت شهروندی، مردانی فردگرا به معنی واقعی بودند. تمامی این عصر به سوی فردگرایی پیش میرفت و سوفسطاییان نیز با آن همگام بودند. طوری که معاصرانشان حق داشتند آنان را نمایندگان حقیقی روح عصرشان بخوانند. یکی از خصوصیات عصر این بود، که مردمانی میتوانستند معاش خود را با فروختن دانش خویش تأمین کنند. با این همه سوفسطاییان پدیداری بسیار مهم در تارخ تربیتند به کوشش آنان «پایدیا» به معنی آرمان و نظریه تربیت به وجود آمد و برپایه عقل استوار گردید. از این رو آنها را باید مرحلهای مهم در تحول «اومانیسم» تلقی کرد.
«اومانیسم اندیشهای زنده و متحول بوده است هرچند جوهرش در جریان این تحول ثابت مانده است افلاطون و ایستوکراتس اندیشه تربیت را از سوفسطاییان گرفتهاند و هریک آن را به گونهای دیگر تغییر داده است. روشنترین دلیل آن تغییر این جمله معروف پروتاگوراس که میگوید «آدمی میزان همه چیز است» و به سبب ایهامی که در آن وجود دارد نشانه ویژه «اومانیسم» اوست، در واپسین اثر افلاطون به صورت «میزان همه چیز خداست» ظاهر میشود. خاصیت اومانیسم، بازگشت به خود «انسان بودن» است.» (همان: ۴۰۴)
سوفسطاییان با توجه به مسألهای که براثر این نزاع پدید آمده بود به بررسی نخستین پایه تربیت پرداختند یعنی به ارتباط میان «طبیعت» و اثر تربیت آگاهانه در شکل بخشی به سیرت آدمی و آگاهی بدین مسائل را به همه حلقهها و گروهها سرایت دادهاند ونتیجه آن این شد که طبیعت پایهای است که تربیت باید بر آن بنا شود. بدین ترتیب سوفسطاییان میکوشند تا میان دو موضع متضاد کهن، یعنی تربیت اشرافی و عقلگرایی، آشتی برقرار کنند و «سنتزی» بوجود آورند و اندیشه اشرافی قدیم را دایر بر اینکه سیرت و اخلاق نتیجه توارث است نه حاصل آموزش، از میان بردارند. بدین سان اندیشه «نیروی اخلاقی ناشی از تبار خدایی» جای خود را به مفهوم کلی «طبیعت انسانی» (با همه خصوصیات اتفاقی فردی) میدهد.
2-1-1-1-4- فردیت در تراژدیهای یونان
فرضیه ها درباره منشا و مبدا تراژدی هم چنان رو به افزایش است و بحثهای را بر میانگیزد. مجموع این کشمکشهای فرضی نقطه اتکای خود را در معنایی مییابد که به خود کلمه«تراژدی» داده میشود.به طور سنتی آن را تراگودیا به معنی «آواز بز» ترجمه میکنند.
«ربط دادن بز به یک آیین قربانی است که بز فدیه آن بوده است، و مربوط ساختنش به آوازهای رقاصانی که درکسوت بز ظاهر میشدند.»(توماسو:25،1386)
حال تراژدی نویسان مهم یونان را بررسی میکنیم:
2-1-1-1-4-1- اشیل
بعد از ریشه کن شدن نظام اشرافی کهن خانوادههای اشرافی نفوذ فرهنگی و سیاسی خودراحفظ کردند. اشیل (آیسخولوس) در شهری در اتیکه در خانوادهای اشرافی به دنیا آمد. در این شهر پرستشگاهی تازه برای اجرای تشریفات دینی سری بنا کرده بودند. وی به اتهام برملا ساختن راز تشریفات دینی در صحنه تئاتر، مورد تعقیب جزائی قرار گرفت و چون در دادگاه ثابت کرد که این کار را به عمد نکرده است تبرئه شد. احساس عمیق دینی که در دعاهای نمایشنامه (لابه کنندگان) به زبان میآید، پیش از جنگ با ایرانیان نیز الهام بخش شاعر بوده است. ایمان دینی او از همان منبعی سرچشمه میگیرد که ایمان رهبرش سولون نیز از آن نشأت یافته بود. ولی سهمگینی طوفان تکان دهنده و پاک کنندهای که اشیل و معاصرانش از سرگذراندند و اثرش را هنوز در هرسطر نمایشنامه (ایرانیان) احساس میکنیم، در افزایش نیروی تراژیک ایمان او سهمی به سزا داشته است. تجربه آزادی و پیروزی، بند استواری بود که ایمان سولونی این فرزند عصر پایان حکومت جباری را به نیروی عدالت، با نظام دموکراسی جدید بهم میپیوست.
دولت فضای آرمانی شعر اوست نه صحنه اتفاقی آن، ارسطو به حق گفته است: «که شخصیتهای تراژدیهای قدیم سخن سیاسی میگویند و هنوز گفتارشان جنبه بلاغی ندارد». درپایان بسیار شیوای نمایشنامه (نیک خواهان) ودعای ازدل برآمده شاعر برای نیکبختی مردمان شهر آتن و دوام نظام خدایی آن، جنبه کاملا سیاسی شعر اشیل به روشنی نمایان است و همین خود منشأ نیروی تربیتی اخلاقی و دینی و انسانی شعر اوست. ودر این زمان زندگی فراگیر دولتشهر همه این جنبههای اخلاقی و دینی و انسانی را درخود جمع داشت. گرچه اشیل در جدی گرفتن وظیفه تربیت، به پیندار شباهت فراوان دارد ولی میان شیوهی فکر این دو شاعر اختلاف زیادی موجود است. پیندارآرزو میکرد که اشرافیت با همه شکوه و جلالش از طریق وفاداری به سنت دوباره زنده شود و سربردارد، درحالی که اشیل با تراژدیهای خود نشان میداد که چگونه ممکن است انسان پهلوان با روح تازه آزادی به جهان بیاید. راه از پیندار به افلاطون، از اشرافیت خون و نژاد به اشرافیت روح و علم، بسیارنزدیک و ضروری مینمایدولی این راه از خلال تراژدی اشیل میگذرد.
باردیگر به مانند دوره سولون دولت و روح چنان در یکدیگر نفوذکردند که به صورت واحد درآمدند، و این وحدت که سخت بندرت پدید میآید به آدمیان تازهای که در این زمان پای به عرصه وجود نهادند،کیفیت (کلاسیک) یگانه بخشید. چنین مینماید که دولتی که آتنیان به وجود آوردند بیشتر به روح یاری کرد تا روح به دولت. تجربه دولت همان گونه که سولون میخواست، نیرویی شده بود که همه فعالیتهای آدمیان را بهم میپیوست. چنین مینمود که پیروزی بر ایرانیان تأییدی الهی بود بر ایمان به آرمان حق و عدالت که دولت جدید از آن الهام میگرفت. در این زمان برای نخستین بار فرهنگ واقعی مردم آتن پدید آمدن آغاز کرد.
همه زیادهرویها در تجمل و ظرافت زندگی که در طی چند ده سال اخیر براثر پیشرفت مادی سریع و ظاهری در اتیکه پیدا شده بود. به یکباره از میان رفت. نه تنها پوشاک ساده دوریائی جای قباهای پرشکوه ایونیایی راگرفت، در چهرهای مجسمههایی هم که در این روزها ساخته شدهاند از لبخند بیمعنی و باب روز که نمودار زیبایی و تربیت یافتگی ایونیایی بود، دیگر اثری پیدا نیست. قیافهها بسیار جدی و حتی عبوسند و برای نخستین بار در نسل بعد، دوره سوفوکل میان دو طرف افراطی هماهنگی و اعتدال کمال مطلوب برقرارمیگردد. آنچه نه فرهنگ اشرافی توانسته بود به توده مردم آتن ببخشد و نه تمدن پیشرفته بیگانه، بدست سرنوشت تاریخی خود این توده مردم تحقق یافت. براثر این سرنوشت، شاعری پدیدار شد که خود را جزئی به تمام معنی از توده مردم آتن احساس میکرد و با هنر والای خود بذرآگاهی توأم با دلاوری و دینداری و پیروزی بر دشمن رادردلهای هموطنانش کاشت و همه مردمانی را که تا آن زمان فرهنگ و تعلق طبقاتی، جداازهم نگاه داشته بود با رشته احساس سپاسگزاری از سرنوشت بهم پیوست. از آن پس همه خاطرههای بزرگ تاریخی و موفقیت های ذهنی و روحی آتن، به همه مردم تعلق گرفت و ملک همه مردم شد نه ملک یک گروه یایک طبقه. تمدن و فرهنگ آتنی قرن پنجم از پیروزی سرچشمه میگیرد نه از نظام سیاسی جدید یا حق انتخاب و آتن زمان پریکلس براین شالوده بنا شده است نه بر شالوده فرهنگ کهن اشرافی. سوفوکل33 و اوریپید34 وسقراط35 فرزندان شهروندان عادی بودند. سوفوکل از خانواده پیشهور برخاست، پدر ومادر اوریپید دهقانان کوچکی بودند و پدر سقراط سنگتراشی در محلهای کوچک در حوالی شهر.
تراژدی، در شکل کامل و مهذب آن، بدان سان که از اشیل به ما رسیده است تولد دوباره اسطوره است و سبب این تولد دوباره، مفهوم تازهای از انسان و جهان است که سولون در ذهن آتنیان بیدار ساخته و در شعر اشیل صورت بالاترین درجه آگاهی بر مسائل دینی و اخلاقی را یافته است. مخاطبان تراژدی دلاوری و بلند پروازی، ودر عین حال فروتنی و توانایی چشم پوشی، و رعایت حرمت دیگران، که همه از خصوصیات روحی اشیلاند، بهم آمیخته بود. تراژدی نیروی فراگیر همه شئون زندگی انسانی را به شعر یونانی بازگرداند و از این حیث تنها با حماسه هومری قابل قیاس است. وتنها حماسه به پای تراژدی میرسد و تأثیر تراژدی در آنان به قدری قوی بود که تراژدی را مسوول روحیه تمامی جامعه و دولت میدانستند و یونانیان تراژدی نویسان را رهبران روحانی خود میشمردند و برای آنها مسوولیتی به مراتب جدیدتر و بزرگتر از مسوولیت رهبران سیاسی قائل بودند.
«در تراژدیهای اشیل مثل (پرومته در زنجیر) شاعر از سخنان پرومتهئوس و اطلاعات جغرافیای او برای نشان دادن سیرتش استفاده میکند، همین طور است اندرزهای حکیمانهای که اکئانوس36 به وسیله دوستش پرومته را، که درزیر شکنجه رنج میبرد، برآن میدارد تا دربرابر زئوس تسلیم شود. اگر تراژدیهای بهم پیوسته (تریلوژی) آشیل (پرومته در زنجیر، پرومته بند گسسته، پرومته مشعل دار) را بررسی کنیم به روشنی در مییابیم که مطلب اصلی برای شاعر شخص نیست بلکه سرنوشت است. و حامل سرنوشت به ضرورت لازم نیست که یک تن باشد بلکه تمامی خانواده نیز ممکن است دچار آن گردد. به عبارت دیگر در تراژدیهای او مساله اصلی آدمی نیست، آدمی تنها حامل سرنوشت است. و مسأله اصلی و واقعی سرنوشت است.» (یگر،1377، ۳۴۳، ۳۴۴)
یکی از مسائل اصلی برای سولون کشف ارتباط علی میان بدبختی آدمی و مقصر بودن خود انسان بود که این خود الهام بخش تراژدیهای اشیل هستند. دراین اندیشه، اعتقاد به اینکه بدبختی را خدا برای آدمی میفرستد با این اعتقاد بهم آمیخته است که خود آدمی مسوول بدبختی خویش است. تقصیر آدمی که به نابودیش میانجامد ناشی از نیرویی دمونی است که هیچ کس نمیتواند در برابرش مقاومت کند. همین نیرو هلن را بر میانگیزد که به شوهرش و خانهاش پشت کند و به پاریس بگریزدوآشیل (قهرمان داستان تروآ) را بر آن میدارد تا به سخنان فرستادگان سپاه آخایی که برای خواستن عذر اهانتهای آگاممنون به چادرش آمدهاند، و به پندهای آموزگار سالخوردهاش فونیکس، اعتنا نکند. ولی چون با گذشت زمان آگاهی آدمی به خویشتن افزونتر میگردد، در اندیشهاش تحولی روی مینماید، بدین معنی که آدمی اراده و عقل خودرا مستقل از نیروهای فوق انسانی میبیند و در نتیجه به سهم خود در ساختن سرنوشت خویش آگاهتر میگردد.
«به حکم تجربه انسانی میان بدبختی غیرقابل پیش بینی، و آنچه آدمیان نیکبختی مینامند، ارتباطی بسیار نزدیک وجود دارد. نیکبختی، آدمی را به غرور و گستاخی رهنمون میکند و در نتیجه به آسانی به بدبختی مبدل میگردد. خطر اهریمنی در طمع است که سیری نمیپذیرد و همیشه دو برابر آنچه را دارد خواهان است. از این رو نیکبختی و توانگری هرگز ممکن نیست در تصرف یک تن یا یک خانواده باقی بمانند. بلکه به حکم طبیعتشان دست به دست میگردند. این شناخت غم انگیز استوارترین پایه اعتقاد سولون به عدالت الهی بود و همین اعتقاد، که حتی بهتر است آن را شناخت بنامیم نه اعتقاد، برسراسر تراژدیهای اشیل حکمفرماست. رویش تراژدی اشیل از این شناخت، بهتر از همه جا در نمایشنامه (ایرانیان) نمایان است.» (همان: ۳۴۵، ۳۴۶)
تاریخ جهانی تئاتر با یک اثر سیاسی آغاز میگردد:
«قدیمیترین متنی که ما در دست داریم یک اثر سیاسی است. و قهرمان آن در هنگام نخستین احرا نیز میزیسته است.این اثر در 472 قبل از میلاد و د رتئاتر دیونیسوس آتن به اجرا در آمد. ایرانیان، یکی از مشهورترین آثار اشیل»(ملشینگر:15،1388)
جمله معروف «خودت رابشناس» در نمایش نامه «ایرانیان» نیز به خوبی دیده میشود میراثی که اشیل از پیندار، ستایشگر مومن آپولون، میبرد ولی برآتنیان مفهوم حکمت یعنی شناخت تراژیک که به نیروی درد و زجر به چنگ میآید، کافی نیست. یونانیان پیروز به تماشایی نمایش نامهای مینشینند که در آن ایرانیان شکست خورده در شوش گرد هم آمدهاند و خشایارشا را میبینند که خود را سرزنش میکند. یونانیان میبییند که غرور حاصل از پیروزی چه فاجعهای را بر میانگیزد. اشیل شناخت تراژیک را در یکی از
