
شخصیتهای تراژدی (ایرانیان) مجسم میسازد و بدین منظور داریوش شاه حکیم را ازدنیای اموات فرا میخواند: خشایار شا قدرتی را که از وارث بزرگ و حکیم خود به ارث برده است با غرور و گستاخی بیمعنی تلف کرده شبح داریوش بزرگ پیشگویی میکند که پشتههای کشتگان میدانهای جنگ یونان، به زبان بیزبانی به نسلهای آینده اعلام خواهند کرد که گستاخی و غرور هرگز برای آدمیان فانی سودمند نخواهد بود.
آنچه ما سیرت مینامیم در تراژدی اشیل عنصر اصلی نیست. مفهوم سرنوشت در نوشتههای او تنش میان دو اندیشه است: دریک سو ایمان شاعر به کمال و دوام نظم عادلانه الهی حاکم بر جهان، ودرسوی دیگر وقوف او بربیرحمی و نیرنگ بازی «آته» که آدمیان را از راه بدر میبرد و برآن میدارد تا از آن نظم تخلف کنند و دچار تخلف شوند. سولون اندیشید که ظلم، زیاده خواهی اجتماعی است و کوشید تا بداند آیا ظلم همیشه کیفر به دنبال میآورد یا نه و تفکر او را بدین نتیجه رساند که هیچ ظلمی بیکیفر نمیماند. اشیل نیروی بخت و سرنوشت را در زندگی آدمی مبدأ تفکر قرار میدهد و در هنگام جستجوی علت آن، یقین درونیش هربار از نو او را به ایمان به عدالت نهایی الهی میرساند.
«درتریلوژی (اورستیا) که اشیل اندکی قبل از مرگ آن را به پایان رسانده است شعری میسراید که زبان حال دموکراسی جدید است ودولتشهر به عنوان ضامن حیثیت انسانی و آزادی فرد نمایان میشود. شخصیت اصلی نمایش نامه اورستس دشنه انتقام رادرسینه مادر فرو میبرد در حالیکه او فقط حامل سرنوشتی اجتناب ناپذیر است. مسألهای که تمامی شعر و اندیشه اشیل به گرد آن میگردد و در هیچ یک از تراژدیهایش بدین آشکاری برزبان نمیآید. الهام بخش شاعر در این قطعه اندیشه سولون است که به موجب آن فرزندان بیگناه کفاره پدران را میدهند.» (یگر،1377: ۳۵۱)
جاذبه تراژدی (هفت تن بر ضد شهر تب) ناشی از تناقض و تعرض اخلاقی است که در آن جلب توجه میکند. اشیل از یک سو عدالت الهی را، که به عقیده شاعر باید دربارهاش با توجه به کل رویداد داوری کرد نه از روی سرنوشت یک فرد، مورد تأیید قرار میدهد واز سوی دیگر با نشان دادن نیروی مقاومت ناپذیر دمون که با بیرحمی تمام نقشه شوم خود را تا پایان دنبال میکند و مقاومت اتئوکلس پهلوان را درهم میشکند، در شنونده احساس دهشت و ترحم بر میانگیزد.
پرومته به مقولهای دیگر، به غیر از مقوله سایر تراژدیهای باقی مانده از اشیل تعلق دارد. آنچه بر سر او میآید تراژدی فردی نیست بلکه زجر و عذاب همه نوابغ و همه پیشگامان خلاقیت روحی است. این پرومته مخلوق خیال خود اشیل است. برای هزیود، پرومته شریری ساده و عادی است که به زئوس یه علت ربودن آتش مجازاتش میکند. ولی اشیل بانیروی خیالی که هنوز پس از سپری شدن هزاران سال ما را به حیرت میاندازد، در عمل نماد ابدی انسانیت را یافت.
«پرومته در نظر او کسی است که برای آدمیان دردکش روشنایی میآورد و آتش این نیروی خدایی، درنظرش نشانه تمدن و فرهنگ است. پرومته روح فرهنگ آفرین است که همه زوایای جهان را میگردد و میشناسد و همه نیروهای جهان را متشکل میسازد و در خدمت اراده و اغراض خود قرارمی دهد، و همه گنجهای جهان را کشف میکند و زندگی متزلزل آدمی را بر پایهای استوار مستقر میسازد. پرومته نابغهای است کاشف و مخترع که از عشق به آدمیان زجرکش الهام میپذیرد. در این تراژدی، دردکشی علامت مشخصه نوع بشر است و برای نخستین بار پرومته به زندگی ناچیز و زشت و خشن و کوتاه انسان غار نشین روشنایی میبخشد.» (همان: ۳۵۵)
در تراژدی یونانی همه شخصیتهای اساطیری به صورت فرد ظاهر میشوند چنانکه گویی هرکدام آدمی است که به راستی در زمانی در جایی زندگی کرده است. ولی در پرومته این محدودیت فردی بسیارکمتر است. انسان یونانی نماد کشش و کوشش و زجرکشی انسان نابغه و خلاق «پرومته» را به عنوان والاترین مظهرتراژدی سیرت و طبیعت خودش به وجودآورده است وپس از او تنها مسیح است که با دردکشیدن خود برای گناه آدمیان از جانی دیگر سر برآورده، و توانسته است نماد بشریت دیگری با اعتبار ابدی پدیدآورد بیآنکه چیزی از حقیقت پرومته بکاهد. در طول تاریخ، شاعران و فیلسوفان همه اقوام و ملل «پرومته» را بر همه تراژدیهای یونانی برتری نهادهاند و تا روزی که شرارهای از آتش پرومته در جان آدمی زبانه داشته باشد ارج و اعتبار این تراژدی به قوت خود باقی خواهد ماند. و این اصل که یکی از قوتیرین ریشهای نیروی تربیتی تراژدی است ثابت شد. مبنای همه نمایشنامههای اشیل وحدت دردکشیدن و شناخت، است به والاترین شناختها فقط از طریق زجرکشیدن میتوان رسید. راه تحول این اندیشه را درجریان زندگی او به آسانی میتوان تعقیب کرد.
شکل تازه «انسان تراژیک» که هنر شاعر آفریده است، وقتی که در این نظم جهانی جای میگیرد، هماهنگی پنهان خود را با کل وجود و زندگی آشکار میسازد و از طریق وصول به قابلیت دردکشی بالاتر، به مرحله بسیار والاتر انسانیت گام مینهد. و اولین بار اصطلاح «پایدیا» که درآغاز به معنی پرورش کودک به کار میرفت درنوشتههای اشیل در مییابیم.
2-1-1-1-4-2- سوفوکل
سوفوکل (سوفوکلس) آگاهانه موضع جانشین اشیل را گرفت و معاصرانش که اشیل را استاد و الهام بخش تئاتر آتنی میدانستند سوفوکل را درکنار او جای دادند. یونانیان همیشه آماده بودند که نه تنها هنرمند راه گشا را محترم بدارند بلکه برای کسی هم که ابداع او را تکمیل میکرد احترام فراوان قائل شوند و حتیگاه او را محترمتر از راه گشا بشمارند، زیرا والاترین اصالت را در هر رشته هنری نه در اثر نخستین، بلکه در اثر کامل به معنی واقعی میدیدند. تحول تراژدی در آتن به سادگی از اشیل به سوفوکل و از سوفوکل به اوریپید ادامه نمییابد، بلکه اوریپید همان گونه جانشین بلافصل اشیل است که سوفوکل بود. اوریپید و سوفوکل هردو کار استاد را، هرکدام به معنایی دیگر، ادامه دادند ولی عقیده پژوهشگران جدید هم بر اینکه نقاط تماس میان اوریپید و اشیل به مراتب بیشتر است تا میان سوفوکل و آن دو شاعر دیگر، بیدلیل نیست.
بدون تردید سوفکل پیغام دینی نیرومندی مانند اشیل ندارد و ایمان آرام و ریشهداری که در سیرتش نهفته است. در تراژدیهایش با تاکید آشکار به زبان نمیآید. آنچه پیشتر بیایمانی اوریپید نامیده میشود در شنونده به مراتب بیشتر از دینداری متین و تزلزل ناپذیر سوفوکل اثرمیبخشد. پژوهشگران جدید به حق گفتهاند که قدرت واقعی سوفوکل در طرح مسائل نیست هرچند او به عنوان مکمل تراژدی آشیل، محتوای فکری تراژدی را نیز از او به ارث برده است.
بحث درباره هنر سوفوکل را باید با بررسی اثربخشی آثار او در صحنه تئاتر آغاز کنیم ولی در همین جا بایداین نکته را متذکر شویم که منشأ این اثر بخشی تنها مهارت او در فن تصنیف نمایشنامه نیست. البته وظیفه او پیشرفت دادن و ظریفتر ساختن این فن بود زیرا به نسل دوم تراژدی نویسی تعلق داشت و نسل دوم همیشه کار راهگشا را، کاملتر و ظریفتر میسازد. سوفوکل یگانه تراژدیپرداز یونانی است که نمایشنامههایش جای خود را درصحنههای تئاتر جدید حفظ کردهاند. تأثیر فراموش نشدنی آثار سوفوکل در ما و موقعیت زوال ناپذیرش در ادبیات جهان، ناشی از شخصیتهای تراژدی اوست. اگر بپرسیم کدام یک از مردان و زنان تراژدیهای یونانی در عالم خیال مردمان زندگیای مستقل از صحنه تئاتر و نقششان در جریان نمایش دارند، پاسخ این خواهد بود که شخصیتهایی که سوفوکل آفریده است از این حیث برتر از همهاند. سوفوکل به هیچ روی تنها استاد فن نمایشنامه نویسی نیست. شخصیتهای زنده مستقل از صحنه نمایش یاری مهارت فنی نمیتوان آفرید، این مهارت در بهترین حالت تنها تأثیری موقت دارد.
تمام مردان و زنان حقیقی تراژدیهایش، که دارای گوشت و خون و هیجان و احساسات ظریفند، هم از غرور پهلوانی بهره دارند و هم از انسانیت حقیقی، آدمیانی هستند همانند خود ما که هالهای از اشرافیت و وقار میان ما و آنان فاصله افکنده است. در این شخصیتها کوچکترین نشانهای از مبالغه و ظرافت تصنعی نیست. مردمان اعصار بعد کوشیدهاند با استفاده از اندازههای عظیم و آثارتکان دهنده، با زور، علو ماندگار به وجود آورند ولی سوفوکل علو را در آرامش تناسب حقیقی و طبیعی یافته است. عظمت اصیل، همیشه ساده و بدیهی است و راز عظمت، درکنارگذاشتن هرچیزغیرضروری و اتفاقی است، بطوری که هرچیزی باقی نماند جز درخشش کامل قانون درونیای که از چشم سرپنهان است. در شخصیتهای اشیل، که گویی از زمین برآمدهاند و در جنب شخصیتهای سوفوکل خشن و بیحرکت مینمایند، نمیتوان دید. شخصیتهای سوفوکل متحرکند ولی حرکتشان به علت بیاعتدالی که در بعضی از عروسکهای اورپیید میبینیم، بیظرافت نیست. این عروسک ها را نمی توان شخصیت نامیدزیرا از تنگنای دو بعدی تئاتری لباس و گفتار بیرون نمیآیند و هرگز وجودجسمانی واقعی نمییابند. ولی شخصیت آفرینی برایش امری فطری است، بیهیچ زحمت و تلاش مردان و زنانی را که آفریده است در پیرامون خود گرد میآورد، یا به سخن درستتر آنان او را در میان میگیرند. همه شخصیتهای سوفوکل زاییده ضرورتند نه نمونه کلیت خالیاند ونه تعین یکباره فردیت، بلکه خود واقعیتند، نقطه مقابل اتفاق و بیهویتی.
به نظر برخی از بررسی کنندگان تاریخ اندیشه، نخستین بیان کامل مفهوم پیشرفت در شعری آمده است که سوفوکل در نمایش نامه آنتیگونه از زبان هم آوازان درباره انسان میآورد و در این شعر هم آوازان پیروزی انسان را در شکار پرندگان و چرندگان و ماهیان، در کار کشیدن از چارپایان، در آموختن زبان گویا و اندیشه بلند و شیوه شیرین زندگانی شهر و چاره کردن آسیب برف و آزار باران ستایش میکنند. که این مقوله موهبت خدایان نیست بلکه هچون دستاورد عقل انسان وصف میشود. سوفوکل مجسه ساز تراژدی است کیفیت شخصیتهای اوست که در آثار هیچ شاعر دیگری نمیتوان یافت و به همین جهت مقایسه تحول تراژدی با مراحل مختلف مجسمه سازی ناممکن است.
«موفقیت شاعر و مجسمهساز در پدید آوردن شخصیت، بسته به میزان شناخت هنرمند از قوانین نهایی تناسب است و مشابهت آن دو فراتر از این نمیرود زیرا قوانین خاص زندگی روحی را نمیتوان در ساخت چیزهای جسمانی و دیدنی و لمس کردنی وابسته به محیط به موقع اجرا درآورد. با این همه والاترین هدف پیکرتراشان زمان سوفوکل این بود که روحیه آدمی را درصورت جسمانیش مجسم سازند و چنین مینمود که پرتوی از دنیای روحی، که نخستین بار شعر سوفوکل پرده از آن برافکنده است برآثار آنان تابیده بود.» (همان: ۳۶۶).
موثرترین انعکاس این پرتو در مجسمههایی پیداست که برگورهای آتنی آن زمان نصب شده است، پیداست. گرچه آن مجسمهها از لحاظ هنری و غنای احساس و گوناگونی تجسم، به پای آثار سوفوکل نمیرسندولی انسانیتی عمیق و آرام که در آنها متجلی است نشان میدهد که شعر سوفوکل و آثار مجسمه سازان آن زمان از شیوهی نگرشی واحد الهام پذیرفتهاند همه اینان آرام و بیواهمه، تصویر ابدی انسانی را رویاروی درد و مرگ قرار میدهند و بدین سان یقین دینی اصیل و عمیقی را نمایان میسازند.
سوفوکل شاعری کلاسیک است که اوج تحول تراژدی است و به زعم ارسطو تراژدی در او به طبیعت خود نائل گردیده است. «مزیت شخصیتهای سوفوکل تنها در شکلشان نیست، بلکه در مزیت انسانی عمیقتری است که عناصر زیباییشناختی و اخلاقی و دینی در آن بهم آمیختهاند و شرط یکدیگرند.» (همان: ۳۶۷)
سوفوکل خود با عبارتی مختصر و مفید بدین واقعیت اشاره کرده و گفته است: «شخصیتهای من آدمیان آرمانیاند نه آدمیان عادی و واقعی از آن گونه که اورپیید به روی صحنه آورده است.» (همان: ۳۶۷)
درتاریخ ادب و فرهنگ انسانی موقعیت سوفوکل به عنوان سازنده آدمی، با موقعیت هیچ شاعر یونانی دیگر قابل قیاس نیست. در هنر او آگاهی بیدار شده انسانی به تربیت و فرهنگ برای نخستین بار به جلوه در میآید که به کلی غیر از تأثیر تربیتی هومر یا غرض تربیتی اشیل است. این آگاهی
