
مستلزم فرض وجود جامعهای است که والاترین آرمانش تربیت و فرهنگ وشکل بخشی به سیرت انسانی است، و چنین فرضی نخستین بار در جایی امکان پذیراست که مردمان یک نسل تمام، نبردی به عمق نبرد اشیل برای کشف معنی سرنوشت پشت سرنهاده باشند و انسانیت فی نفسه نقطه مرکزی زندگی شده باشد.
«شخصیتپردازی در نظر سوفوکل از اهمیت ویژهای برخوردار بود،اما بازهم تئاتر او یک تئاترسیاسی است.با آن که پدیدههای اجتماعی سیاسی نوین،موضوع تئاتر سوفوکل نبوده و او در نوشتههایش از چارچوب افسانههای اجتماعی کهن پا فراتر نمیگذارد ولی همان وظیفه اشیل را در اورسیتا به عهده می گیرد.»(ملشینگر،52:1388)
سوفوکل در شکل بخشی به شخصیتهای خود، آگاهانه از شیوهی فکر و رفتار انسانی آرمانی الهام پذیرفت که ابداع خاص جامعه و فرهنگ عصر پریکلس بود، و این آرمان رابه نحوی از آن خودساخت که به تراژدی ماهیت انسانی بخشید و آن را نمونه فناپذیر تربیت و فرهنگ ساخت. اگر «تربیت» به سبب معانی گوناگونی که امروز از آن به ذهن خطور میکند درمعرض این خطر قرارنگرفته بود که مفهومی مبهم و بیرنگ مبدل شود میتوانستیم تراژدی سوفوکل را هنر تربیتی محض بنامیم. تربیت برای یونانیان خلاقیت اصلی و آغازین و تجربه اصلی و آغازین فرایند شکل بخشی به سیرت انسانی بود. لحظهای که در آن شعر و تربیت بهم رسیدند و برای آفریدن آرمانی دست به دست هم دادند، لحظهای یگانه در تاریخ جهان بود.
تراژدیهای سوفوکل اوج تحول این اندیشه یونانیاند که تناسب و اعتدال یکی از والاترین ارزشهای زندگی انسانی است. مردان و زنان نمایشنامههای سوفوکل از احساس زیبایی پدید آمدهاند که سرچشمهاش توجه نو به «روح» شخصیتهای تراژیک است. در این زمان روح به عنوان مرکز عینی وجود و زندگی انسانی شناخته شد، مرکزی که همه اعمال و رفتار آدمی از آن برمی آید.
«مساله اصلی در یونان در زمان سوفوکل ارزش خاص آدمی بود، واندیشه غالب بر ذهن آتنیان اندیشه مرکزیت انسان، بدین ترتیب نظریه انسان گرایی پدیده آمده بود ولی این نظریه به معنی انسان دوستی که یونانیان «فیلانتروپیا» مینامند، نیست بلکه به تفکر مبتنی بر عقل درباره ماهیت حقیقی آدمی است. نکته شایان توجه در این زمان زن نیز نخستین بار به عنوان نمونه کامل انسان در کنار مردان در صحنه تئاتر ظاهر میشود. زنانی در نقشهای فرعی حضور داشتند اما هنر سوفوکل در آفریدن آدمیان شریف و نیرومند، در شخصیت زنانی مانند آنتیگونه37، الکترا38 و یوکاسه39 به عالیترین وجه نمایان است. پس از آنکه تراژدی پردازان یونانی مرد را همچون موضوع حقیقی تراژدی کشف کردند، کشف زن به عنوان همین موضوع اجتناب ناپذیر بود.» (یگر،1377: ۳۷۵، ۳۷۶)
سوفوکل از جهان بینی اشیل به هیچ روی دست برنداشت ولی بجای مسال کلی جهانی بر مسائل فردی تکیه دارد و این واقعیت را مخصوصا درکی از آثار قدیمتر او که عنوان «آنتیگونه» دارد به آسانی میتوان دید.در این نمایشنامه هنوز اثر آن جهان بینی به روشنی هویداست.
هگل با بینشی عمیق درتراژدی آنتیگونه به تعارض دو اصل اخلاقی توجه یافته است: دریک سو قانون دولت و در سوی دیگر حق خانواده. دریک سو سختگیری شاه درپابرجایی براصول، و دلبستگیاش به کشور و دولت، حس احترام ما را نسبت به او برمیانگیزد. و در سوی دیگر بردباری آنتیگونه در برابر مصیبت و درد و دفاعش ازقوانین ابدی وظایف خانوادگی و ایستادگیاش در برابر تجاوز دولت، عمل او را موجه میسازد. ولی تکیه سوفوکل براین مسائل کلی نیست برای دردکشی شخصیت تراژدی سوفوکل، همیشه علتی قابل فهم وجود دارد: چنان نیست که گویی قاضیای مافوق طبیعی او را به دردکشیدن محکوم کرده باشد.بلکه طبیعت شریفش مثالی است برای گریز ناپذیری سرنوشتی که خدایان برای آدمی و همه متفکران جدی عصر را به خود مشغول داشته بود، واین مسأله برای سوفوکل پایه تراژدی است نه مسأله اصلی آن. شخصیتهای تراژدی سوفوکل نخستین شخصیتهای هستند که در عین دردکشیدن و حتی در حالی که سعادت و زندگی جسمانی و اجتماعیشان نابود میشود، به مقام عظمت حقیقی انسانی صعود میکنند.
منشأ اعتدال سازگاری و منطقی، ظاهری، رویدادهای مادی نیست؛ بلکه منطق هنر والاتری است که از طریق ردیفی از صحنههای متناقض، که هریک قویتر و موثرتر از صحنه پیشین است همه جنبههای روح و درون شخصیت اصلی را در برابر چشم تماشاچیان قرار میدهد. بهترین نمونه این روش تراژدی «الکترا» است.
شاعر به نیروی ابداع شگفتانگیز خویش بارها در جریان ساده نمایش وقفههایی ایجاد میکند بطوری که الکترا، شخصیت اصلی تراژدی، مراحل مختلف هیجان را میپیماید و به منتهای درجه درد و نومیدی میرسد و با این همه موازنه و اعتدال تمامی نمایش به جای خود باقی میماند. هنرمندی شاعر در صحنهای به اوج خود میرسد که الکترا و برادرش اورستس یکدیگر را باز میشناسند.
تراژدی سوفوکل نمایش هیجانی است که روح شخصیت اصلی باید در طول تحول موزون و هماهنگ رویداد از همه مراحل آن بگذرد. منبع تأثیر نمایش نامه او در تماشاچیان، شخصیت قهرمان تراژدی است و شاعر میخواهد که توجه تماشاچیان هربار ازنو به آن بازگردد. خویشتنشناسی برای سوفوکل شناخت ناتوانی آدمی است و در عین حال شامل شناخت بزرگی پیروزمندانه انسان درکش. دردکشی شخصیت تراژدی سوفوکل جز مُقوم وجود شخصیت است. ماهیت تراژدی سوفوکل را بهتر از همه از این واقعیت میتوان دریافت که شاعر به همراه شخصیت تراژدیش زندگی میکند و با او پیر میشود. «ادیپ» مثالی بر این ادعا است. به دنیا میآید بزرگ میشود، پدر را میکشد، شاه میشود و مادر ازدواج میکند ولی مرگش در پرده راز است. ادیپ را تنها و بیراهنما به بیشه میبرد و از آن پس کسی او را نمیبیند. ادبپ بر بالای تپه کولونوس، دروطن گرامی شاعر، در بیشه همیشه سرسبز الههای نیکخواه، آنجا که بلبلان بر شاخههای درختان سرود میخوانند، در خواب ابدی آرمیده است.
2-1-1-1-4-3- اوریپید
آیینه تمام نمای وسعت بحران در یونان تراژدیهای اوریپید است. او برعکس سوفوکل تحت تأثیر سوفسطاییان قرار دارد. بسیارکسان او را شاعر دوره روشنفکری یونان نامیدهاند.
«سوفسطایگری سری است با دوچهره، که یکی در سوفوکل مینگرد و دیگری در اوریپید. سوفسطاییان در آرمان شکوفایی موزون روح انسانی با سوفوکل شریکند.» (همان: ۴۴۳)
از سوی دیگر، نظریه تربیتی آنان که فاقد هرگونه پایه استوار اخلاقی است حاصل دنیای تردیدها و شقاقها و تضادهایی است که در شعر اوریپید نمایان است. هردو شاعر، که سوفسطاییگری درمیانشان قرار دارد و در هر دو مینگرد، نمایندگان آتن در عصری واحدند نه در دو عصر مختلف. سوفوکل بر بلندیهای عصر ایستاده بود ولی اوریپید در پایین، درمیان غبار منازعات و تضادها، به این سو و آن سو میرفت و ویرانی فاجعه آمیز تمدنی کهن را نظاره میکرد. همین واقعیت جای او را در تاریخ اندیشه یونانی معین کرد. او از همه جهات فرزند زمان خویش است و ما باید به تراژدیهای او همچون آینه تنشها و کشمکشها و مسائل اواخر قرن پنجم بنگریم.
دولت آتن یکایک شهروندان را معتقد کرده بود که فرد فقط در صورتی از رفاه برخودار میتواند باشد که شهر توانگر و نیرومند باشد، و بدین سان خودخواهی طبیعی مردمان را محرک بزرگ رفتار اجتماعی آنان ساخته بود. البته دولت تا زمانی میتوانست بدین اعتقاد شهروندان تکیه کند که نفع محسوس بر زیان فداکاری بچربد. حرمت معامله و حسابگری، و نگریستن به هرچیز از جزئیات زندگی خصوصی گرفته تا بزرگترین مسائل سیاسی از دیدگاه سود و زیان، خاصیت اصلی زمان اوریپید است. از سوی دیگر اشتیاق فطری آتنیان به نیکنامی و حرمت اجتماعی مجبورشان میکرد که نمونه اخلاق را در مواردی نیز حفظ کنند که محرک اعمالشان سود و لذت محض بود. با شکوفایی و رونق اقتصادی افزایش دروغگویی و ظاهر آرایی و بیریشگی اخلاقی دنیایی که آماده است برای موفقیت ظاهری همه چیز خود را بدهد و به هرکاری دست بیازد، بهایی بود که یونان میپرداخت.
«فروپاشی جامعه تنها نشانه محسوس و علامت ظاهر تباهی سیرت فردی بود. حتی تأثیر دشواریها و مصایب جنگ نیز در ملتی که روحی سالم و سیرتی موزون دارد غیر از اثر آن در قومی است که فردگرایی ارزشهایش را ضایع و پوسیده ساخته است. در عین حال فرهنگ ذهنی و روحی و حس زیباییشناسی درهیچ جا به اندازه آتن آن روزگار پیشرفت نکرده بود و شرایط مختلف پیدایش فرهنگ در هیچ هنری به نحوی مساعدتر از آنجا در یک جا جمع نشده بود. از این گذشته آتنیان بالطبع مردمانی با هوش وحساس بودند، زیبایی را میپرستیدند و از بازی آزاد نیروهای فهم و ذهن لذت میبردند و هرچه زندگی بغرنجتر میشد حساستر میگردیدند.» (همان: ۴۴۷)
گسترش آرمانهای طبقه متوسط به زندگی جامعه، برای هم عصران اوریپید همان معنی را داشت که برای ما گسترش آرمانهای پایینترین طبقه جامعه به زندگی دارد، و وقتی که در تراژدی اوریپید پهلوانان دوره باستان به صورت گدایان ژنده پوش به صحنه میآمدند، مخالفان شاعر در برابر این گونه تنزل سطح تراژدی زبان به اعتراض میگشودند. آثار این گرایش اوریپید را حتی در نمایشنامه «مدهآ» که چه از حیث لحن بیان و چه از لحاظ روح داستان نزدیکتر ازهمه نوشتههای اوریپید به آثار تراژدی پردازان گذشته است، میتوان یافت.
با افزایش آزادی فکری و سیاسی افراد، مسائل جامعه انسانی و پیوندهایی که جامعه برآنها مبتنی است، آشکارتر میشود و فرد در هر دوره که احساس میکند بندهایی مصنوعی آزادیاش را محدودتر کرده است سر به طغیان برمیدارد و میخواهد در سامان دادن به زندگی خود به به دلخواه خویش آزاد باشد و از طریق تفکر و تعقل راهی برای رهایی از این بند میجوید. ازدواج و زناشویی موضوع بحث قرار میگیرد و گفتوگو درباره ارتباط زن و مرد که قرنها در زمره محرمات بود در ملأ عام به عمل میآید و معلوم میشود که این ارتباط نیز تضاد و نبردی است مثل ارتباطهای طبیعی، ودر اینجا نیز مانند همه موارد دیگر «حق قوی» حکمرانی میکند.
زنان آتنی عصر اوریپید «مدهآ» نبودند یا تربیت یافتهتر از آن بودند که نقش او را بازی کنند ویا کودن و مغلوب مردان. با این حال اوریپید به عمد «مدهآ» را برای تراژدی خود برگزید، زنی وحشی صفت را که کودکان خود را میکشد تا شوهر بیوفایش را زخمدار کند. زیرا او نمودار طبیعت اصلی زنی است که هنوز رسم و عادت جامعه یونانی دگرگونش نساخته است.
بلاغتی که سوفسطاییان تدریس میکردند به خود اجازه میداد که با استفاده ازهمه وسایل اقناع، از دیدگاه ذهنی وشخصی متهم دفاع کند. بلاغتی که در اواخر قرن پنجم در دادگاه بکار میرفت و بلاغت شخصیتهای تراژدی اوریپید مظهر دگرگونی مفهوم قدیم یونانیان از تقصیر و تمیز، تحت تأثیر روزافزون فردگرایی این عصر است. این تراژدی ابداع اوریپید است و منشأ اصلی آن شیوهی نگرش عصر اوست که شیوهی فکری ذهنی است و همه مسائل را ازدیدگاه فرد مینگرد.
فلسفه عنصری مستقل در درام اویپید است:
«فلسفه که در آثار شاعران پیشین یونانی فقط وجودی مستتر داشت در این دوره به عنوان عقل مستقل پرده از روی برافکنده بود و اندیشیدن مبتنی بر عقل همه حوزههای وجود را در برگرفته بود. اوریپید از عنصر غنایی که یکی از اجزای درام بود شکوفایی بیشتر بخشید ولی در بعضی موارد آن را از «کُر» به شخصیتهای تراژدی انتقال داد و وسیلهای برای بیان دردهای فردی ساخت.» (همان: ۴۶۲)
شاید مبدأ روانشناسی در درام اوریپید باشد: «اوریپید نخستین روانشناس است. او روح به معنایی جدید را کشف کرده، و دنیای بیآرام و پرجنب و جوش احساسات و هیجانهای آدمی را مورد بررسی قرارداده، و به کرات نشان داده است که احساسات و هیجانها چگونه ظاهر میشوند و چگونه با نیروهای عقلی روح در تعارض قرارمی گیرند.» (همان: ۴۶۷)
روانشناسی اوریپید زاده تقارن دو عامل بود: کشف دنیای ذهنی، و بررسی مبتنی بر عقل واقعیات طبیعی که به حوزههای که تا آن زمان از چشم آدمی پنهان مانده بود.
