
(عمدتاً مادران) به این نتیجه دست یافتند که متغیرهای مرتبط با مدرسه (حمایت معلم، پیوند با مدرسه، حمایت همکلاسی) بهطور معناداری با سردرگمی هویت رابطة منفی و با انسجام هویت رابطة مثبت دارد.
آدامز و همکاران (آدامز و فیچ1123، 1983؛ آدامز، رایان و کیتینگ، 2000 ؛ آدامز، رایان، مارشال و کیتینگ، 1996، نقل از برزونسکی و آدامز، 1999) یک برنامة پژوهشی را برای بررسی تأثیر بافت آموزشگاهی بر هویت در آمریکا آغاز کردند. در مطالعة طولی اولیه، آدامز و فیچ (1983، نقل از برزونسکی و آدامز، 1999) با مصاحبهای از نوع مارسیایی (مصاحبة نیمه ساختدار)، هویت دانشجویان سال اول و دوم دانشگاه را سنجیدند. دانشجویانی که الگوی پسرونده هویت را از سال اول دانشگاه تا سال آخر نشان دادند (برحسب زنجیرة پراکنده ـ بازداشته ـ معوق ـ موفق) بیشتر احتمال داشت که در گروههای درسیای باشند که کمترین تأکید را بر بسط تفکّر دانشجو و آگاهی وی از موضوعهای اجتماعی، همچون رویدادهای جهانی و ملی و دیگر موضوعهای اجتماعی دارند.
در ایران، پژوهشی که به بررسی تأثیر مدرسه بر هویت پرداخته باشد، گزارش نشده است. در مجموع، گرچه پژوهشهای بسیار کمی در مورد بافت مدرسه در تحوّل هویت وجود دارد، مطالعههای انجامشده نشان میدهند که مدرسه ممکن است بر ارتقای هویت تأثیری مثبت داشته باشد.
6ـ3ـ3ـ2 تأثیر مدرسه بر رفتار مشکلآفرین
به غیر از مدرسه، نهادها و برنامههای اجتماعی بسیار کمی اساساً به نوجوانان اختصاص دارند. بدین ترتیب، مدرسه نخستین نهاد خارج از خانه است که در آن تحوّل نوجوانان را میتوان هدایت کرد و شکل داد. در چنین بافتی، رفتار مشکلآفرین نوجوان را میتوان تا حدّی ناشی از شکست مدارس در جلب پیوندجویی اجتماعی دانشآموزان و فراهم آوردن تجربههای آموزشی و تدارک یک بافت اجتماعی که در آن نوجوانان بتوانند صلاحیت اجتماعی را در خود پرورش دهند، دانست (سیمونز ـ مورتون و دیگران، 1999).
انتقال به مدرسة راهنمایی (اکلز و میجلی، 1989، نقل از سامروف و دیگران، 2004)، زمانی در تحول رخ میدهد که تغییرات بافتی عمدهای در عوامل اجتماعیکننده، گروههای همسال و انتظارات نوجوانان بهوقوع میپیوندند. گرچه مدرسه یک نهاد مهم جامعهپذیری است، پیوند با آن، در مقایسه با والدگری و ویژگیهای همسال، در پژوهشهای مرتبط با رشد مشکلات برونیسازیشده مورد توجه کمی قرار گرفته است. احساس پیوند با مدرسه تنها جنبة محیط مدرسه است که بهطور ثابت با سلامت و اجتناب از رفتارهای خطرآفرین در دانشآموزان مرتبط است (دیلون1و سواینبورن2، 2007). مطالعات نشان میدهند که پیوند بیشتر با مدرسه از خلال دلبستگی بیشتر، پیشرفت بالاتر و مشارکت بیشتر در فعالیتهای مدرسه، احتمال بدرفتاری در مدرسه و دیگر انواع رفتار بزهکارانه را کاهش میدهد (هافمن3124و شو4، 2002).
رسنیک5، هریس6و بلوم7(1993، نقل از بانی8، بریتو9، کلوسترمان10، هورننگ11و اسلاپ12، 2000) در پژوهشی در گروه نوجوانان به این نتیجه دست یافتند که در دانشآموزان دبیرستانی که در پیوند با مدرسه نمرات بالاتری داشتند، در مقایسه با دانشآموزان دارای نمرات پایین در این متغیر، میزان استیصال هیجانی، فکر خودکشی، رفتار خودکشی، خشونت، مصرف مواد، و فعالیت جنسی زودهنگام بهطور معناداری کمتر است. بر اساس نتایج این مطالعه، پیوند با مدرسه بیش از دیگر عوامل، از جمله پیوند با خانواده، در برابر غیبت از مدرسه، بزهکاری، مصرف چندگانة مواد و بارداری، از نوجوانان حفاظت میکند.
جسور، ون دن بوس125، وندرین126، کوستا و تربین127(1995) در یک مطالعة طولی در نمونة 1591 نفری از دانشآموزان پایههای هفتم، هشتم و نهم (43 درصد پسر) در آمریکای شمالی به بررسی رابطة عوامل حفاظتکننده روان ـ اجتماعی و اشتغال به رفتار مشکلآفرین، یعنی، مصرف الکل و مواد، بزهکاری، و فعالیت جنسی زودهنگام پرداختند و به این نتیجه رسیدند که تعهد بالاتر به مدرسه با سطوح پایینتر رفتار انحرافی مرتبط است.
در نمونهای متشکل از 4263 دانشآموز پایههای ششم تا هشتم از هفت مدرسة راهنمایی در آمریکا، سیمونز ـ مورتون و دیگران (1999) نشان دادند که پیوند با مدرسه بهطور مثبت با سازگاری در مدرسه و جوّ ادراک شدة مدرسه، و بهطور منفی با رفتار مشکلآفرین مرتبط است. بر اساس نتایج این تحقیق، رفتار مشکلآفرین در پسران بالاتر از دختران و در دانشآموزان پایههای بالاتر بیشتر بود. پیوند با مدرسه، جوّ مدرسه و سازگاری در مدرسه در دختران بیشتر از پسران بود و بهطور معناداری از یک پایه به پایة دیگر کاهش مییافت.
بانی و دیگران (2000) در نمونهای از 3491 نفر دانشآموز پایههای هفتم تا دوازدهم با میانگین سنی 15 سال، با روش آماری رگرسیون، به این نتیجه دست یافتند که کاهش پیوند با مدرسه با افت وضعیت سلامتی،
افزایش دیدارهای خانگی پرستار مدرسه، مصرف سیگار، و فقدان مشارکت در فعالیتهای فوق برنامه مرتبط
است.
براون (2000) در نمونهای متشکل از 1756 نوجوان 13 تا 17 ساله، در پاسخ به یکی از پرسشهای تحقیق خود در این باره که آیا پیوند با مدرسه با کاهش احتمال رفتارهای مشکلآفرین مرتبط است، به این نتیجه دست یافت که پیوند با مدرسه بهطور معناداری با کاهش احتمال رفتار مشکلآفرین ارتباط دارد.
ویتلاک128(2003) نشان داده است که پیوند با مدرسه، نوجوان را در مقابل خشونت، رفتار جنسی مخاطرهآمیز، مصرف مواد و ترک تحصیل محافظت میکند. نوجوانی که در مدرسه احساس خوبی داشته باشد، با بزرگسالان مدرسه احساس دلبستگی زیادی کند و به مدرسه احساس تعلق داشته باشد، بیشتر احتمال دارد که در زمان مدرسه و خارج از مدرسه وقت زیادی را صرف فعّالیّتهای مثبت کند. دو عامل سن و تا حدی کمتر جنس پیوند با مدرسه را پیشبینی میکنند. در مطالعات انجام شده، رابطة بین جنس و پیوند با مدرسه بیثبات، ولی رابطة بین سن و پیوند با مدرسه باثبات و مستمر بوده است؛ یعنی، نوجوانان سنین بالاتر کمتر با مدرسه پیوند دارند.
سامروف و دیگران (2004) تغییرات در مشکلات رفتار ارتباطی (ترکیبی از خشم، رفتار پرخاشگرانه و بزهکاری) را در 1191 دختر و پسر آمریکایی آفریقاییتبار و سفیدپوست از اوایل نوجوانی تا اواخر نوجوانی و نقش خانواده، همسال و مدرسه را در این نوع مشکلات بررسی کردند. آنها به این نتیجه دست یافتند که نقش مدرسه از سایرعوامل بافتی طیّ اوایل نوجوانی (مدرسة راهنمایی) تاثیرگذارتر است.
شوارتز و دیگران (2006) در تحقیقی با عنوان نقش بافت بوم تحولی و خودپنداشت در نشانگان افسردگی و برونیسازیشده در نمونهای متشکل از 167نفر نوجوان (61 درصد پسر؛ میانگین سنی 12,39 سال، گروه سنی 10 تا 14 سال) و مراقبان اصلی آنها به این نتیجه دست یافتند که پیوند با مدرسه بهطور معناداری با نشانگان برونیسازیشده ارتباط منفی دارد. این هم در مورد گزارشات نوجوان و هم گزارشات والدین از رفتار مشکلآفرین برونیسازیشده صادق بود.
شوارتز و دیگران (2009) در نمونهای متشکل از 227 نفر نوجوان پرخطر (63 درصد پسر؛ میانگین سنی 13,97 سال) و والدین آنها (عمـدتاً مـادران) به این نتیجـه دست یـافتند که متغیرهـای مـرتبط با مـدرسـه
(حمایت معلم، پیوند با مدرسه، حمایت همکلاسیها) بهطور معناداری با رفتار مشکلآفرین (مشکلات رفتار ارتباطی، مصرف مواد، فعالیت جنسی زودهنگام) گزارش شده از سوی نوجوانان ارتباط منفی دارد.
ونگ1129، سلمـن، دیسهیون و استورم شـاک2(2010) با بهـرهگیری از چهـارچـوب بومشناختی، چگونـگی
ادراکهای نوجوانان را از جوّ مدرسه در پایة ششم، و همبستگی آن را با احتمال اشتغال به رفتار مشکلآفرین و فراوانی این رفتار در پایههای هفتم و هشتم در 677 دانشآموز در آمریکا بررسی کردند. بر اساس نتایج این پژوهش، هم در گروه دختران و هم در پسران، نسبت دانشآموزانی که جوّ مدرسه را در سالهای راهنمایی مثبت گزارش کرده بودند، کاهش یافت ولی اشتغال به رفتار مشکلآفرین افزایش یافت. سطوح بالاتر نظم و ترتیب مدرسه و روابط مثبت دانشآموز ـ معلم با احتمال و فراوانی کمترِ اشتغال به رفتار مشکلآفرین در آینده، ارتباط داشت.
در ایران،”روابط ساده و چندگانة عملکرد خانواده و جوّ روانی ـ اجتماعی کلاس با ناسازگاری”380 نفر دانشآموزان پسر سال اول دبیرستان شهر اهواز در تحقیق اماناللهی فرد در سال 1384 با ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون مورد بررسی قرار گرفت. یافتهها نشان دادند که بین عملکرد خانواده و جوّ روانی اجتماعی کلاس با ناسازگاری کلی و ناسازگاری عاطفی، آموزشی و اجتماعی رابطة معناداری وجود دارد. ترکیب عملکرد خانواده و جوّ روانی ـ اجتماعی کلاس پیشبینیکنندة معناداری برای ناسازگاری دانشآموزان است و 27 درصد واریانس ناسازگاری دانشآموزان را تبیین میکند.
همانطور که ملاحظه میشود، نتایج پژوهشها مبیّن رابطة منفی پیوند با مدرسه و رفتار مشکلآفرین برونیسازیشده هستند.
5ـ2 عوامل بافتی و رفتار مشکلآفرین: واسطهگری هویت
همانطور که بارون1و کنی2(1986) بیان کردهاند، روانشناسان از دیرباز اهمیت متغیرهای واسطهگر را به رسمیت شناختهاند. وو3و سومبو4(2008) اشاره میکنند که الگوی محرک ـموجود زنده ـ پاسخِ وودورث5 (1927)، یکی از اولین آثاری است که واسطهگری در آن معرفی شده است. اما بهطور تجربی، در دهة 1980 بود که با طرح راهبردها و تحلیلِ دادههای این نوع الگوها از سوی یک گروه از پژوهشگرانِ شخصیت و سازمانی همچون بارون و کنی 1986)، جیمز6و برت7(1984) و نیز جود8و کنی (1981)، واسطهگری مورد توجه قرار گرفت.
متغیرهای واسطهگر سازههای رفتاری، زیستشناختی، روانشناختی و اجتماعی هستند که اثر یک متغیر را بر متغیر دیگر منتقل میکنند. واسطهگری راهی است که یک پژوهشگر بتواند فرایند یا سازوکاری را که یک متغیر بر متغیر دیگر تأثیر میگذارد، تبیین کنند (مک کینون9130، فیرچایلد10131 و فریتز11132، 2007).
نقش واسطهگر هویت در رابطة بین متغیر بافتی کنشوری خانوادگی و رفتار مشکلآفرین در تحقیقی مقطعی که شوارتز و دیگران (2005) در 181 نفر نوجوان اسپانیایی مهاجر در آمریکا با میانگین سنی 12,7 سال (92 پسر، 89 دختر) و مراقبان اصلیشان (عمدتاً مادران) انجام دادند، مورد بررسی قرار گرفت. این پژوهشگران بر اساس روش الگویابی معادلة ساختاری به این نتیجه دست یافتند که کنشوری ضعیف خانوادگی با افزایش سردرگمی هویت در ارتباط است. الگوهای معادلة ساختاری نشان دادند که 20 درصد رابطة بین کنشوری خانوادگی و رفتار مشکلآفرین بهطور غیر مستقیم از خلال هویت عمل میکند. در این تحقیق، کنشوری خانوادگی از طریق گزارشهای نوجوان و والد و بر حسب نشانگرهای دلمشغولی والدین در مورد زندگی نوجوان، والدگری مثبت، حمایت والدین و ارتباط با نوجوان اندازهگیری شده است. در این پژوهش، تفاوتهای جنسی در روابط بین کنشوری خانوادگی، هویت و رفتار مشکلآفرین نیز بررسی شد و نتایج نشان داد که بین دختران و پسران تفاوتی در این الگو وجود ندارد.
شوارتز و دیگران (2009) در نمونهای متشکل از 227 نفر نوجوان پرخطر اسپانیایی در آمریکا (63 درصد پسر با میانگین سنی 12,37 و والدین آنها (عمدتاً مادران) به منظور بررسی نقش واسطهگر هویت قومی و هویت شخصی در رابطة بین کنشوری مدرسه و کنشوری خانوادگی و رفتار مشکلآفرین، به نتیجهای مبنی بر نقش واسطهگر متغیرهای هویت دست نیافتند.
همانطور که ملاحظه شد، پژوهشهای انجامشده در باب واسطهگری هویت در یک پژوهش، نقش واسطهگر آن را در رابطه با کنشوری خانوادگی و رفتار مشکلآفرین نشان داده و در پژوهشی دیگر، هویت نقش واسطهگر در رابطة بین کنشوری خانوادگی و مدرسه، و رفتار مشکلآفرین نداشته است. در نهایت، در ایران نیز پژوهشی که به بررسی واسطهگری هویت در رابطه با عوامل بافتی و رفتار برونیسازیشده پرداخته باشد، گزارش نشده
