
از کودکان10″(2002، نقل از سامروف11، پک12و اکلز13، 2004)، تنها در سال 2000، 7/1 میلیون نفر نوجوان دستگیر شدهاند. به علاوه، آمارها نشان میدهد که مشکلات برونیسازیشده و مصرف مواد در میان دختران در حال افزایش است؛ مثلاً بین سالهای 1993 و 2002 میلادی، دستگیری زنان کمتر از 18 سال در اکثر جرمها افزایــش یافته یا کمتر از مردان کاهش یافته است (ادارة پیشگیری از بزهکاری نوجوانان، 2004، نقل از ها14، تریستان2، وید3و استیس4، 2006). باید بگوییم که برخی محققان (مانند هود5و اسپارکز6، 1970، نقل از دادستان، 1387) بر این باورند که آمار جرایم آشکار نشده یا پنهان تقریباً چهار برابر آماری است که مقامات رسمی منتشر میکنند.
مشکلاتی که در دورة نوجوانی پیش میآیند، نه تنها برای جامعه خطرناکاند و بار اقتصادی به آن تحمیل میکنند بلکه نوجوانان را از داشتن زندگی مفید و مؤثر محروم میسازند و در نقشهایی که آنها باید در دورة بزرگسالی ایفا کنند، مانند ازدواج، اشتغال سودمند و فرزندپروری، اختلالهایی بهوجود میآورند. در این پژوهش بر اوایل دورة نوجوانی متمرکز شدهایم؛ زیرا در این زمان است که ظهور هویت آغاز میشود و رفتار مشکلآفرین افزایش مییابد (آرچر7، 1982؛ برویدی8و دیگران، 2003). از آنجا که رفتار مشكلآفرين دارای پیامدهایی منفی برای فرد و جامعه است و اشتغال زودهنگام به رفتار مشکلآفرین، پیشآگهی اشتغال به رفتار مشکلآفرین در مراحل بعدی نوجوانی و در بزرگسالی است (ویندل9، مان10و ویندل11، 2005، نقل از شوارتز و دیگران، 2009)، بررسی تعیینکنندههای رفتارهای مشکلآفرین، توجّه پارهای از پژوهشگران را به خود جلب کرده است. این تعیینکنندهها معمولاً به عوامل درونشخصی و عوامل بافتی تقسیم میشوند.
شواهدي وجود دارد مبني بر اينكه انسجام كمتر هويت (عامل درونفردی)، نوجوانان را مستعد رفتار مشكلآفرين ميکند (آدامز12و ديگران، 2001). فرض شده است كه سردرگمي هويت، آمادگی نوجوانان را به پرخاشگري13، بزهكاري و دیگر اشکال رفتار انحرافی افزایش میدهد (جونز14، 1992، 1994، نقل از شوارتز و ديگران، 2005). شوارتز و دیگران (2005) در نمونهاي متشكل از 181 نفر نوجوان مهاجر اسپانياييـ پرتغالي با میانگین سنی 12,7 سال، به اين نتيجه دست يافتند كه انسجام هويت بهطور معناداري با رفتار مشكلآفرين رابطة منفي دارد.
شواهد پژوهشی، از ارتباط این دو فرایند تحولی مثبت (هویت منسجم) و منفی (رفتار مشکلآفرین) حکایت میکنند اما مطالعاتی که به این روابط پرداختهاند، عوامل بافتی خانواده، مدرسه و گروه همسال را که ممکن است هم به هویت و هم به رفتارهاي مشكلآفرين مربوط باشند، در یک مطالعة واحد مورد توجّه قرار ندادهاند. شوارتز و دیگران (2005) صرفاً عامل بافتی خانواده و در پژوهشی جدیدتر (شوارتز و دیگران، 2009) مدرسه را در این زمینه مدّ نظر قرار دادهاند، اما همانطور که سامروف و دیگران (2004) بیان کردهاند، مطالعاتی که یک یا دو بافت را به عنوان پیشبینیکنندة مشکلات برونیسازیشده مطرح میکنند، با حذف دیگر عوامل مؤثر بافتی، تصویر گمراهکنندهای از تأثیرشان فراهم میآورند.
بر مبنای روانشناسی گسترة زندگی15(بالتس2، 1979، نقل از سامروف و دیگران، 2004)، عوامل بافتی از تعیینکنندههای مهم رفتار محسوب میشوند. نظریههای اجتماعی ـ بومشناختی3(برونفنبرنر4، 1986؛ شاپوچنیک و کوتسورت5، 1999، نقل از شوارتز و دیگران، 2009) بر روابط متغیرهای بافتی چندگانه بر کنشوری نوجوان تأکید دارند. بر اساس نظریّة بومشناختی برونفنبرنر، تحول انسان به ویژه در وهلههای نخستین زندگی و تا حد زیادی در طول عمر، از خلال فرایندهای تعاملی بین انسان زیستروانشناختی فعال در حال تکامل و اشخاص، اشیا و نمادهای موجود در محیط بلافصل او بهوقوع میپیوندد (برونفنبرنر، 1994).
در نظریة بومتحولی6 شاپوچنیک و کوتسورت (1999، نقل از شوارتز و دیگران، 2006) که در سالهای اخیر پژوهشگران برای علّتشناسی نشانههای برونیسازیشده و افسردگی در دورة نوجوانی بیشتر بر آن تأکید داشتهاند، سه مؤلفه وجود دارد که با یکدیگر ارتباط درونی دارند: الف) مؤلفة اجتماعی ـ بومشناختی که بر عوامل بافتی همچون خانواده، گروه همسال و مدرسه متمرکز است؛ ب) مؤلفة تحولی که بر تغییرات در افراد و بافتهای آنها در طول زمان تأکید دارد، و پ) مؤلفة اجتماعی ـ تعاملی7 که مشخصکنندة شیوههایی است که به واسطة آنها، فرایندهای بومشناختی برای ایجاد پیامدهای رفتاری و رواناجتماعی با یکدیگر تعامل دارند.
خانواده معمولاً مهمترین حوزة تأثیر طی دورة نوجوانی قلمداد میشود و فرایندها و روابط خانوادگی همواره با پیامدهای رواناجتماعی و رفتاری نوجوان مرتبطاند. نتایج پژوهشها نشان داده است که این روابط در قومیتها و ملیّتهای متفاوت، عمومیت دارد (وازونی8، 2003؛ دمیتریوا9، چان10، گرینبرگر11و جیل- ریواس12، 2004).
تأثير كنشوري خانوادگي13 بر هويت و بر رفتارهاي مشكلآفرين در پژوهشهاي جداگانه بــررسي شده
است. مـارسيا14(1966) متذكر شده است كه تعامل خانـوادگي در هويت نوجوانان تأثير معنـاداري دارد. تأثير
كنشوري خانوادگي، محيط خانوادگي، شيوههاي فرزندپروري، دلبستگي والدين، و سبك والدين بر هویت به
خـوبي در پيشينة پـژوهشي مسـتند است (براي مثـال، آدامز و جونز، 1983، کوپـر، 1985، نقل ازكـاكير15و
آيدين16، 2005؛ اسمتانا2، کمپيون ـ بار3و متزگر4، 2006 ؛ نصرتي، مظاهری و حیدری، 1385؛ اثني عشران، 1378، رزمي،1383؛ احمدي، 1383). نتايج اين پژوهشها، عموماً نشان ميدهندكه در دورة نوجوانی، كنشوري سالم خانوادگي (براي مثال، انسجام5 خانواده، ارتباط6 مثبت) با انسجام هويت بهطور مثبت ارتباط دارد.
تأثير كنشوري خانوادگي بر رفتارهاي مشكلآفرين نوجوانان نيز در چندين پژوهش نشان داده شده است (براي مثال، ديسهیون7، کاپالدی8و یورگر9، 1999؛ السون10، بيتس11، ساندي12، لانتير13، 2000، نقل از شوارتز و دیگران، 2006؛ كيگان ـ امون14و مولدر15، 2005 ؛ شوارتز و ديگران، 2005 ؛ فیروزصمدی، 1380). نتايج اين پژوهشها بهطور كلي نشان دادهاند كه كنشوري خانوادگي سالم بهطور منفي با رفتارهاي مشكلآفرين مرتبط است.
بیشتر مطالعاتی که رابطة بین کنشوری خانوادگی و رفتارهای مشکلآفرین را بررسی کردهاند، دختران و پسران را بهطور جداگانه مورد مطالعه قرار ندادهاند اما تعداد معدودی از آنها به نقش تعدیلکنندة16 متغیر جنس در رابطة بین کنشوری خانوادگی و رفتارهای مشکلآفرین نوجوانان دست یافتهاند. برای مثال، کراسنوز17، اریکسون18و درنبوش19(2002) به این نتیجه رسیدند که دلمشغولی والدین در مورد زندگی نوجوان20، عامل حفاظتکننده21 در مقابل سیگار کشیدن پسرانی است که با دوستان منحرف ارتباط دارند ولی در مورد دختران چنین نیست. در مورد رابطة بین کنشوری خانوادگی و هویت، شولتیس22 و بلاستین23(1994) به این نتیجه دست یافتند که صمیمیت24 با خانواده، ارتباط معنادار قویتری با تحول هویت در پسران نوجوان دارد اما در دختران نوجوان چنین نیست.
محيط ديگری كه بر تحول نوجوان تأثير دارد، مدرسه است. نوجوانان ساعتهايي از روز را در مدرسة
راهنمايي و پس از آن، در دبيرستان ميگذرانند. بدين ترتيب، آنها زمان بيشتري را در خارج از خانه و در
تعامل با ديگران از جمله همسالان و معلمان سپری میکنند.
لانگراند ـ ويلمز17و بوسما2(2006) در پژوهشي با عنوان “تحول هويت در بافت: مدرسه به منزلة يك بافت مهم در تحول هويت”، در نمونهاي متشكل از 311 نفر دانشآموز پاية هشتم، نشان دادهاند كه بافت مدرسه نقش مهمي در تحول هويت دانشآموز بازي ميكند. ضمناً، بر اساس نتايج اين پژوهش مشخص شده است كه تجربة مدرسه، به عنوان يك منبع شخصي، در تحول هويت مؤثر است.
یكي از متغيرهايي كه در پژوهشهاي مرتبط با آثار مدرسه بر تحول نوجوان مورد بررسي قرار گرفته، پيوند با مدرسه3 است. پيوند با مدرسه به ارتباطي كه دانشآموز با مدرسه، كاركنان مدرسه و آرمانهاي تحصيلي مورد حمايت مدرسه دارد، اطلاق ميگردد (موری4و گرینبرگ5، 2001). نتايج پژوهشها نشان دادهاند كه پيوند با مدرسه، موجب افزايش تجربههای تحوّلي مثبت و كاهش تجربههای تحوّلي منفي ميشود (كاتالانو6، هاگرتي7، استرل8، فلمينگ9و هاكينز10، 2004). پيوند ضعيف با مدرسه با ميزان بالاتر رفتارهاي مشكلآفرين (مصرف مواد، رفتارهاي پرخاشگرانه، بزهكاري، اخراج از مدرسه) در ارتباط است (هاكينز و ديگران، 1997؛ سيمونز ـ مورتون11، كرامپ12، هايني13و سيلور14،1999؛ اینالو15، استاتين16و نورمي17، 2000؛ كروستو18، 2000، نقل از مادوكس19و پرينز20،2003؛ لي21و اسميت ـ آدكوك22، 2005؛ شوارتز و ديگران، 2006).
از نظر برزونسكي23و آدامز (1999) محيط مدرسه كه حمايت معلمان24 جنبهاي از آن را دربر ميگيرد، بافت مهمي است كه در آن هويت نوجوان تحول مييابد. استاینبرگ (2001) نشان داد كه همان رگههاي مرتبط با شيوههاي فرزندپروري اقتدارگر25، يعني، صميميت، حمايت، ثبات، پذيرش، آزادی عمل (خودمختاری) روانشناختي26، مشخصة معلمان كارآمد نيز هست. افزون بر اين، سوننز27و ونتينكيست28 (2005) به اين نتيجه دست يافتند كه سبك تدريسي كه حمايتگر نياز نوجوان به آزادی عمل باشد، با تعهد29 و اكتشاف30 حرفهاي رابطة مثبت دارد. اگرچه پژوهشهاي كمي در مورد نقش معلمان در تحوّل هويّت وجود دارد، مطالعات انجام شده مبيّن ارتباط حمايت معلمان با اكتشاف و تعهد نوجوان است (هال و براسارد، 2008).
روابـط با گروه همسال براي تحـول رواناجتماعي در دوره كـودكي و نوجـواني مهم است، اما طيّ دورة
نوجواني روابط با همسالان (و دوستي18بهطور خاص) اهميت منحصر به فردي دارد. روابط با همسالان به تحول رواناجتماعي سالم نوجوان كمك ميکند (گلداشتاين2، ديويس ـ كين3و اكلز، 2005). دوستي در ظهور هويت من4 نقش مهمی دارد و اغلب با دوستان خوب است كه افراد براي اكتشاف موقعيتها، نگرش5ها و رفتارهاي جديد احساس راحتي زيادي ميكنند و اين دوستان هستند كه معمولاً طيّ فرايند هويت، حمايت و پسخوراند6فراهم ميآورند (ایكرز7، جونز و كویل8، 1998). هامر9و بروخ10(1994، نقل از هال و براسارد، 2008) نشان دادند كه شبكة حمايتگر همسالان، در نوجوانان هويت موّفق11را ارتقا ميبخشد و از هویت بازداشته12 جلوگيري ميكند.
روابط با گروه همسال، همچنين ميتواند منبع خطري براي برخي از نوجوانان باشد (گلداشتاين و دیگران، 2005) . نتايج پژوهشها نشان داده است كه فقدان حمايت همسالان با نشانههاي افسردگي و برونيسازیشده مرتبط است (لوپز13و دوبوئا14، 2005). ريس15و يانيس16(2004) گزارش دادند كه تعارض17هاي مستمر با همسالان (مبيّن يك محيط غيرحمايتگر) با سردرگمی هویت ارتباط دارد.
پژوهشهایی که تا بدینجا مطرح شدهاند مبیّن رابطة کنشوری خانوادگی، بافت مدرسه و گروه همسال با هویت و رفتارهای مشکلآفریناند. پیشتر نیز به پژوهشهایی که نشان میدادند هویت به رفتارهای مشکلآفرین مربوط است، اشاره شد. این مطالعات بهطور جداگانه انجام شدهاند، اما چگونگی تأثیرات همزمان سه بافت خانواده، مدرسه وگروه همسال بر هویت و رفتارهای مشکلآفرین در اوایل دورة نوجوانی مشخص نیست. با توجه به مطالب بالا، مسئلة اصلی پژوهش کنونی این است که آیا روابط عوامل بافتی، هویت و رفتار مشکلآفرین در قالب یک الگوی نظری (شکل 1ـ1) از برازش کافی برخوردار است.
3ـ1 چهارچوب نظری پژوهش
گرچه پیشینة پژوهشی در باب رابطة 1) کنشوری خانوادگی و هویت، 2) کنشوری مدرسه و هویت، 3) حمایت همسال و هویت، 4) هویت و رفتار مشکلآفرین، 5) کنشوری خانوادگی و رفتار مشکلآفرین، 6)
کنشوری مدرسه و رفتار مشکلآفرین، و 7) حمایت همسال و رفتار مشکلآفرین بهطور جداگانه مورد نظر
قرارگرفتهاند، میتوان بر مبنای :
الف) پژوهشهایی که این روابط دوتایی را نشان دادهاند (د
