
استفاده از پرسشنامه، به بررسی رابطة سه سبک هویت و ناسازگاری (مشکلات رفتار ارتباطی، بیش فعالی و هیجانی) پرداختند. نتایج تحلیلها نشان داد که نوجوانان دارای سبک پراکنده ـ اجتنابی بیشتر احتمال دارد که مشکلات رفتار ارتباطی و بیشفعالی را نشان دهند. در مقابل، نوجوانان دارای سبک هنجاری هویت یا سبک اطلاعاتی، کمتر این دو نوع رفتار مشکلآفرین را به نمایش گذاشتند.
آدامز، مونرو460، مونرو5، دوهرتی ـ پویرر6 و ادواردز7(2005) در نمونهای متشکل از 1450 نفر دانشآموز دختر و پسر 12 تا 19 ساله (پایة هفتم تا دوازدهم) در کانادا مطالعهای را انجام دادند تا دریابند آیا نظریة هویت در تشخیص رفتار بزهکارانة خودگزارشده مفید است. آنها رابطة سبکهای هویت و رفتار بزهکارانه را بررسی کردند. بر اساس نتایج این تحقیق، سبک هویت پراکنده ـ اجتنابی با رفتار بزهکارانة خودگزارشدهِ بیشتر و سبک هویت هنجاری با رفتار بزهکارانة خودگزارشدهِ کمتر ارتباط دارد.
در سال 2005، شوارتز و همکاران در 181 نفر نوجوان مهاجر اسپانیایی در آمریکا (92 پسر و 89 دختر) با میانگین سنی 7,12 سال و مراقبان اصلی آنها (18 مرد و 163زن) نشان دادند که بین هویت و رفتار مشکلآفرین ارتباط معناداری وجود دارد. انسجام هویت بهطور معناداری با گزارش نوجوان و والد از رفتار مشکلآفرین در پسران مرتبط بود؛ در صورتی که در دختران، انسجام هویت بهطور معناداری فقط با گزارش نوجوان از رفتار مشکلآفرین در ارتباط بود.
نتایج تحقیق شوارتز، مسن8، پانتن و شاپوچنیک که در سال 2009 گزارش شده است، نشان میدهد که
در 250 نوجوان اسپانیایی در آمریکا که به مدت سه سال پیگیری شدند، نوجوانانی که نمرههای سردرگمی هویتشان طیّ زمان افزایش مییابد، بیشتر احتمال دارد که سیگار کشیدن، نوشیدن الکل و رفتار جنسی را آغاز کنند. نوجوانانی که نمرههای سردرگمی هویتشان طی زمان ثابت است، کمتر احتمال دارد که سیگار کشیدن، نوشیدن الکل، و رفتار جنسی را آغاز کنند و در نهایت، نوجوانانی که نمرههای سردرگمی هویتشان طی زمان کاهش مییابد، از همه کمتر احتمال دارد که سیگار کشیدن، نوشیدن الکل، و رفتار جنسی را آغاز کنند.
در ایران، سماوی و حسینچاری (1388) به منظور پیشبینی”سوء مصرف مواد مخدر بر اساس پایگاه هویت”، با اجرای پرسشنامة زمینهیابی مصرف الکل و مواد و مقیاس تجدیدنظر شدة پایگاه هویت من بنیون و آدامز در 160 دانشجو با بهرهگیری از روش آماری رگرسیون نشان دادند که هویتهای بازداشته و پراکنده، پیشبینیکنندة مثبت و معنادار سوء مصرف موادند و هویتهای موفق و معوق نمیتوانند سوء مصرف مواد را پیشبینی کنند.
ادبی (1379) در بررسی”رابطة پایگاه هویت و سلامت روانی” در 156 دانشآموز راهنمایی و 268 دانش آموز دبیرستانی به این نتیجه دست یافت که هویت سردرگم با سلامت روانی کمتر رابطه دارد.
در مجموع، اگر چه پژوهشهای انجامشده در باب هویت در اوایل نوجوانی و متعاقباً در باب تأثیر هویت
بر رفتار مشکلآفرین نسبتاً اندکاند، پژوهشهای موجود، مبیّن رابطة مثبت سردرگمی هویت و رابطة منفی انسجام هویت با رفتار مشکلآفرین هستند.
4ـ2ـ2ـ2 رفتار مشکلآفرین: اندازهگیری
با توجه به گسترة رفتارهایی که آنها را میتوان مشکلآفرین نامید، بحث سنجش این رفتارها هم تنوع زیادی دارد. از آنجا که پژوهش حاضر به بررسی رفتار مشکلآفرین برونیسازیشده محدود شده است در ادامه، به مسئلة سنجش این دسته از رفتارها میپردازیم.
مصاحبة بالینی161(مصاحبة غیر استاندارد، مصاحبههای استاندارد)، مقیاسهای رتبهبندی رفتار2، مشاهدة مستقیم (مشاهدة تعامل والد ـ کودک در یک تکلیف ساختدار، مشاهدة رفتار در موقعیت مدرسه، زیرنظرـ گرفتن رفتار کودک از طریق والدین) از ابزارهای سنجش رفتار مشکلآفرین برونیسازیشده هستند (ساندرز3 گولی4و نیکلسون5، 2000).
در مصاحبة بالینی، شناخت مرحلة تحولی کودک از اهمیت زیادی برخوردار است. همچنین بافتی که کودک در آن زندگی میکند، مد نظر قرارمیگیرد. ماهیت تعامل والد ـ کودک، کیفیت محیط خانه، و بهزیستی روانشناختی والدین به عنوان عوامل خطر در پیشرفت و ابقای رفتار برونیسازیشده در کودکان شناسایی شدهاند. این مصاحبهها با والد، کودک و در صورتی که رفتار مشکلآفرین به موقعیت مدرسه هم گسترشیافته باشد با معلم نیز انجام میشود (همان منبع).
اهداف مشاهدة مستقیم عبارتاند از: سنجش فراوانی، مدت و شدت رفتارهای مشکلآفرین، شناسایی پیشایندهای بلافصل و پیامدهای رفتارهای مشکلآفرین ضمن وقوع آنها در بافت تعامل والد ـ کودک، و در نهایت، سنجش بافت گستردهتر بومشناختی این رفتارها (همان منبع).
مقیاسهای رتبهبندی رفتار، گروهی دیگر از ابزارهای سنجش رفتار مشکلآفرین را تشکیل میدهند. یکی از این ابزارها که بهطور گسترده در سنجش رفتار مشکلآفرین مورد استفاده قرار گرفته، سیاهه رفتاری کودک برای سنین 4 تا 18 سال است (آخنباخ، 1991). این سیاهه ابزار اصلی مبتنی بر نظامِ تجربی محورِ آخنباخ626 است که بر مبنای آن، فرمهای دیگر تدوین شده است. در باب سنجش مشکلات نوجوانان، متخصصان سلامت روانی نوعاً دو چهارچوب مفهومی متضاد را بهکاربستهاند. یک چهارچوب مفهومی به نام کل به جزء63 معروف است. این روی آوردِ تشخیصیِ مجموعة آماری و تشخیصی اختلالات روانی انجمن روانپزشکان آمریکاست. چهارچوب مفهومی متضاد این، چهارچوب جزء به کل64 تجربی محور است که آخنباخ و رسکورلا (2001) در خودگزارشدهی نوجوان برای سنین 11 تا 18 سال بهکاربستهاند (رسکورلا و دیگران، 2007).
فرمهای رتبهبندی سنجش مبتنی بر نظام تجربی محور آخنباخ شامل سؤالاتی برای سنجش صلاحیت ـ ها و مشکلاتی هستند که به وسیلة اطلاعدهندگان متفاوت شامل والدین، جانشینان والدین، معلمان، مسئولانه مراکز مراقبت روزانه گزارش میشوند. در این گروه فرمهایی نیز برای رتبهبندی مشاهدات مستقیم در مجموعههای گروهی، برای رتبهبندی مشکلاتی که طی مصاحبههای بالینی مشاهده و گزارش میشوند، و برای نوجوانان و جوانان برای گزارش رفتار خودشان وجود دارند (مکانگی65، 2001).
3ـ2 نوجوانی: بافتهای تأثیرگذار
همانطور که ملاحظه شد، نوجوانی به عنوان یک دورة تحولی انتقالی بین کودکی و بزرگسالی بیش از هر دورة دیگر در زندگی، به استثنای نوزادی، با تغییرات زیستشناختی، روانشناختی و تغییرات در نقش اجتماعی همراه است. اگرچه همة نوجوانان این تغییرات را تجربه میکنند اما آثار این تغییرات بر همة نوجوانان به یک شکل و به یک اندازه نیست. برای مثال، بلوغ موجب میگردد که پارهای از نوجوانان احساس کنند که جذّاب شدهاند و در نتیجه متکّی به خود شوند و در برخی دیگر موجب میشود که احساس کنند زشت شدهاند و بدین ترتیب خجالتی شوند. اگر تغییرات بنیادی نوجوانی، پدیدهای جهانی است، چرا آثار این تغییرات این قدر با یکدیگر متفاوتاند؟ چرا همة افراد به یک شیوه تحت تأثیر بلوغ، تغییرات شناختی و اجتماعی قرار نمیگیرند؟ پاسخ به این سؤال را باید در محیط نوجوان جستجو کرد. به عبارت دیگر، تحوّل روانشناختی طیّ دورة نوجوانی نتیجة ارتباط متقابل بین تغییرات تحولی اساسی و جهانی از یکسو و “بافتی” است که این تغییرات در آن تجربه میشوند (استاینبرگ، 2005).
پیشتر در بیان نظریّههای بومتحولی به اهمّیّت تحولّی بافتهایی که نوجوان را احاطه کردهاند، اشاره شد. در اینجا به سه بافت مهم تأثیرگذار بر تحوّل نوجوان، یعنی، خانواده، گروه همسال، و مدرسه، و روابط این سه بافت با هویت و رفتارهای مشکلآفرین خواهیم پرداخت. پیش از بیان پژوهشها، باید بگوییم که در مجموع، پژوهشهایی که در باب تأثیر عوامل بافتی بر هویت و رفتارهای مشکلآفرین انجام گرفتهاند، بیشتر به اواسط و اواخر نوجوانی محدود شدهاند و پژوهشهای نسبتاً کمی به بررسی این متغیرها در اوایل نوجوانی پرداختهاند. در اینجا در وهلة اول به پژوهشهایی اشاره میشود که در اوایل نوجوانی صورت گرفتهاند و در صورت فقدان چنین پژوهشهایی به مواردی اشاره میکنیم که در اواسط و اواخر نوجوانی انجام شدهاند.
1ـ3ـ2 خانواده
خانواده گروهی اجتماعی است که با سکونت مشترک، همکاری اقتصادی و تولید مثل توصیف میشود و شامل بزرگسالانی از هر دو جنس است که دست کم دو تن از آنها واجد رابطة جنسیِ از نظر اجتماعی تأیید شده هستند و یک یا چند فرزند متعلّق به همان بزرگسالانی دارند که با هم همزیستی جنسی دارند یا به فرزندخواندگی66 گرفته شدهاند. ساختار خانواده و کنش آن، دو بعدی هستند که در مباحث مربوط به خانواده درنظرگرفته میشوند. ساختار به تعداد اعضای خانواده و جایگاه خانوادگی مانند مادر، پدر، دختر و پسر، و کنش به اینکه خانواده نیازهای فیزیکی و روانشناختی خود را چگونه رفع میکند، اطلاق میگردد. کنش خانواده به غیر از فراهم آوردن سرپناه، یعنی، خانه و تأمین غذا و حفظ بهداشت، پرورش کودکان و جامعهپذیری آنها، تأمین صمیمیّت عاطفی و راحتی کودک، تعیین محدودیتهای رفتاری و تحول روانشناختی کودکان را نیز دربر میگیرد (جورجاز67، 2003).
در باب کنشوری خانواده، توجه به دو جنبة آن، یعنی، شیوههای والدگری و فرایندهای خانوادگی، از اهمیت برخوردار است. شیوههای والدگری به روشها و سبکهای والدگری اطلاق میگردد. دارلینگ و استاینبرگ (1993، نقل از گورمن ـ اسمیت و دیگران، 1996) شیوههای والدگری را رفتارهای معطوف به هدف تعریف میکنند که والدین از خلال آنها، وظایف والدگری خود را انجام میدهند. شیوههای والدگری شامل انضباط (برای مثال، والدگری مثبت، کارآمدی انضباط) و نظارت و زیر نظر داشتن کودک است (برای مثال، میزان دلمشغولی والدین در مورد زندگی نوجوان). هدف این رفتارها، مهار و جامعهپذیر کردن کودکاست.
فرایندهای خانوادگی به ویژگیهای خانواده به عنوان یک نظام اطلاق میگردد. این ویژگیها شامل باورها و ارزشهای خانواده، صمیمیت هیجانی بین اعضای خانواده، حمایت فراهمشده از سوی اعضای خانواده، و سازمان و ارتباط میان اعضای خانواده (برای مثال، انسجام خانواده) است. این فرایندها با تجارب هیجانی و سازمانی خانواده به عنوان یک واحد در ارتباطاند (نقل از گورمن ـ اسمیت و دیگران، 1996).
در ادامه، در ابتدا به پیشینة تأثیر خانواده بر تحول نوجوان در قالب روابط نوجوان ـ والد، والدگری، و تأثیر فرهنگ بر کنشوری خانوادگی میپردازیم و سپس به پژوهشهایی که بهطور اختصاصی در مورد تأثیر خانواده بر هویت و تأثیر خانواده بر رفتارهای مشکلآفرین صورت گرفتهاند، اشاره خواهیم کرد.
الف) روابط والد ـ نوجوان
نوجوانی دورة تغییر و سازماندهی مجدد روابط خانوادگی و تعاملهای روزانه است. ماهیّت و کیفیّت روابط نوجوان با والدین یکی از موضوعهایی است که بیشترین تحقیقات را در دورة نوجوانی به خود اختصاص داده است. فرهنگ عامّه، نوجوانی را دورهای دشوار میداند که مستلزم نوسانهای خلقی68، طوفان و تنش و نافرمانی عمدی چشمگیر از والدین است. معهذا شواهد قاطع سی سال گذشته حاکی از آن است که: (1) بیگانگی شدید از والدین، طرد فعّال ارزشها و اقتدار بزرگسالان و طغیان جوانی استثنا هستند و هنجار محسوب نمیشوند؛ (2) فقط نسبت کمی از نوجوانان (5 تا 15درصد) به آشفتگی هیجانی و روابط متعارض69 شدید با والدین دچار میشوند و (3) مشکلات شدید معمولاً از قبل از نوجوانی سرچشمه میگیرند (کالینز70 و لارسن2، 2004).
با وجود این، طیّ دورة نوجوانی روابط نوجوان ـ والد دچار تغییرات چشمگیری میشود و والدین نوجوانی را چالشانگیزترین و دشوارترین دورة فرزندپروری میدانند. ویگفیلد و دیگران (2006) به پارهای از این تغییرات به شرح زیر اشاره میکنند:
الف) نوجوانان و والدین زمان کمتری را با هم میگذرانند؛ تا حدّ زیادی به خاطر اینکه نوجوانان بیشتر خارج از خانه به سرمیبرند و وقت بیشتری را با گروه همسال و انواع گوناگون وسایل
