
بودند، با بسته شدن دانشگاهها به كشور محل تحصيلاتشان بازگشتند. گروه دوم كساني بودند كه مشمول پاكسازيهاي دوران انقلاب از دانشگاهها و مؤسسات و ادارات دولتي شدند.(حاجی یوسفی و بهمرد 1385، 30).
بر پايهي آمارهاي سرشماري سال 1990 در آمريكا، نزديك به 220 هزار نفر خود را ايرانيتبار معرفي كردهاند كه حدود 77 درصد آنان داراي تحصيلات دانشگاهي بودهاند. همچنين بر اساس گزارش ادارهي آمار ايالات متحده، در سرشماري سال 1991، 46 درصد مهاجران ايراني داراي مدرك ليسانس و بالاتر بودهاند كه 42 درصد در ردههاي بالاي علمي و حرفهاي و 22 درصد صاحبان شركتهاي تجاري، كارخانههاي صنعتي، بيمارستان و ورزشگاه بوده و ميانگين درآمد آنان نزديك به 55 هزار دلار بوده است در حالي كه ميانگين درآمد شهروندان آمريكايي 35 هزار دلار است. همچنين بر پايه آمارهاي سازمان ملل در سال 1993، حدود 240 هزار نفر ايراني با تحصيلات عالي در آمريكا زندگي ميكردهاند كه از اين شمار، 1862 تن عضو تمام وقت هيأت علمي و حدود 3200 نفر عضو پارهوقت هيأت علمي بودهاند. جالب اينكه شمار اعضاي تماموقت هيأت علمي در كل مراكز آموزش عالي ايران در سال تحصيلي 76-75 نزديك به 1900 نفر بوده است. در دورهي 77-1367، در حدود 180 هزار درخواست مهاجرت به كانادا از سوي ايرانيان با پيشينهي مديريت در سطوح مياني به سفارت آن كشور در تهران تسليم شده است. همچنين در سال 1377، آمارهاي مربوط به ايرانيان متقاضي مهاجرت به ديگر كشورها گوياي آن است كه از مجموع 412 نفر متقاضي، 390 نفر يعني بيش از 94 درصد مدارك تحصيلي ليسانس، فوق ليسانس و دكتري داشتهاند. بر پايه گزارش بانك اطلاعات علمي، تا سال 1997 ميلادي، مشخصات 37362 ايراني با تحصيلات ليسانس و بالاتر در اين مركز ثبت شده است كه از اين ميان تحصيلات 29 درصد در سطح دكتري، 33 درصد فوق ليسانس و 48 درصد ليسانس بوده است. بيشتر دانشآموختگان ايراني در ايالات متحده در مشاغل مهم به كار گرفته شدهاند.(حسینی نژاد و کامه 1382، 235-234).
بر پايهي گزارش معاون آموزشي وزارت فرهنگ و آموزش عالي در تير 1378، از 151 عضو هيأت علمي دانشگاههاي كشور كه از سال 69 به بعد كوچيدهاند، 63 تن مقصد مشخص داشتهاند: 24 تن (5/38 درصد) در انگلستان، 10 تن (16 درصد) در استراليا، 13 تن (12 درصد) در آمريكا، 7 تن (11 درصد) در كانادا و 8 تن ديگر (13 درصد) در كشورهاي فرانسه، آلمان و ايرلند (هر يك 12 تن) و هلند و اتريش (هر كدام يك تن) اقامت گزيدهاند.(اخوان کاظمی 1383، 88).
جدول 1. مقايسه شهروندان بومي با ايرانيان مقيم آمريكا
بوميهاي آمريكايي
ايرانيان مقيم آمريكا
20 درصد صاحب مدارك علمياند
8/0 درصد داراي مدارك دكتر هستند
7/4 درصد داراي مدرك فوق ليسانساند
1/13 درصد داراي ليسانساند
7/1 درصد پزشك و يا وكيلاند
29 درصد كارگرند
3/56 درصد صاحب مدار علمياند (نزديك به 3 برابر)
1/5 درصد داراي مدارك دكترايند (6 برابر آمريكاييان)
1/16 درصد داراي فوق ليسانساند (4 برابر آمريكاييان)
3/30 درصد داراي ليسانساند (5/2 برابر آمريكاييان)
8/4 درصد ايرانيان متخصصاند (8/2 برابر آمريكاييان)
12 درصد به شغل كارگري اشتغال دارند
كارينگتون و دتراگياچه در يك مطالعه تطبيقي كه از فرار مغزها در كشورهاي در حال توسعه به آمريكا و ديگر كشورهاي OECD انجام داده است، ميزان فرار مغزها از ايران را بالاترين رقم در آسيا ذكر كرده است. پس از ايران، كشورهاي كره، فيليپين و تايوان قرار دارند. مقايسه كشوري تعداد مهاجران در طبقه نيروي كار ماهر و متخصص نشان ميدهد كه در سال 1999، ايران جزء ده كشور اول بوده است. رتبه ايران در سالهاي 1997 و 1998 به ترتيب هفتم و ششم بوده كه در سال 1999 به رتبه پنجم دست يافته است . بالدوين نيز اين مسئله را در مورد ايران بررسي كرد و اعتقاد داشت كه ميزان بالاي فرار مغزها مانعي بر سر راه توسعه اقتصادي اين كشور است. طبق سرشماري 1990 آمريكا، حدود 220 هزار نفر خود را ايراني معرفي كردهاند و حدود 77 درصد آنها تحصيلات دانشگاهي داشتهاند. بر اساس آمار جديدتر سازمان ملل، 240 هزار نفر ايراني داراي تحصيلات عالي در آمريكا زندگي ميكنند. مهاجران ايراني با درجه دكتري، 6/4 درصد مهاجران ايراني را در آمريكا تشكيل ميدهند و اين درصد سومين رتبه را بعد از هند و تايوان دارد و تعداد كل پروفسورهايي كه در نهادهاي آموزشي مشغول هستند بالغ بر 4000 نفر است.(چلبی و عباسی 1383، 17).
بر اساس اطلاعات موجود، كليه وروديهاي دانشگاهها و مراكز آموزش عالي با رتبه دو رقمي (99-1)، در سال دوم ورود به دانشگاه براي ادامه تحصيل پس از دوره كارشناسي، نامهاي از بهترين دانشگاههاي دنيا با بهترين امكانات دريافت ميكنند. قريب 90 نفر از 125 دانشآموزي كه طي سه سال گذشته در المپيادهاي مختلف علمي صاحب مقام شدهاند، در يكي از بهترين دانشگاههاي آمريكا تحصيل ميكنند كه اميد به بازگشت آنها به ميهن تنها 3 درصد است. آمارهاي جهاني حاكي است كه 3/54 درصد از كل مهاجران از كشورهاي در حال توسعه به آمريكا مهاجرت ميكنند. ديگر كشورهاي عضو OECD نيز در جذب نيروي كار موفق بودهاند. با وجود اين كه از اين كشورها به آمريكا مهاجرت صورت ميگيرد، اما در مقايسه با آمريكا كمتر اروپا را براي كار انتخاب ميكنند و به رغم تمام تلاشها براي جذب نيروي كار ماهر به اروپا، تعداد مهاجران نسبت به آمريكا كم است.(چلبی و عباسی 1383، 18-17).
تعداد مهاجرين
درصد مهاجرت نخبگان به كل مهاجرين
درصد افراد دانشگاهي مهاجر به كل افراد دانشگاهي كشور
سال
كشور
1990
2000
1990
2000
1990
2000
ايران
250000
500000
80
85
26
15
اردن
25000
50000
78
85
9
7
اسرائيل
100000
150000
82
87
9
8
الجزاير
400000
500000
9
23
7
10
امارات
1000
1250
60
85
0
1
بحرين
2000
500
68
79
4
5
تركيه
1300000
2000000
24
24
8
6
تونس
190000
230000
20
37
18
13
جيبوتي
800
1500
33
53
8
12
سوريه
80000
12000
63
72
8
7
عراق
100000
200000
66
69
8
11
عربستان
10000
11000
75
87
1
1
عمان
700
1200
50
79
0
1
قطر
1000
1500
70
85
1
2
كويت
5000
12000
83
90
3
7
لبنان
200000
250000
65
72
45
38
ليبي
11000
12000
65
79
2
1
مراكش
800000
100000
23
29
21
17
مصر
170000
200000
75
82
6
5
يمن
9000
12000
55
67
5
4
جدول از قلی پور و دیگران 1386، 39
امروزه بر پايه آمارهاي نسبي موجود در خصوص ايرانيان مهاجر، ميتوان گفت كه كمابيش پنجاه كشور جهان ميزبان گروههاي چشمگيري از ايرانيانند. بيشترين شمار اين مهاجران به ترتيب در آمريكا، تركيه، آلمان، انگلستان، فرانسه، كانادا، كشورهاي اسكانديناوي و استراليا اقامت دارند. تركيه و پاكستان از جمله كشورهايي است كه ايرانيان مدت كوتاهي در آنها ميمانند و سپس از راههاي گوناگون رهسپار كشوري ديگر ميشوند. البته بر اساس آمارهاي ادارهي مهاجرت تركيه، هر سال نزديك به صد هزار ايراني به تركيه سفر ميكنند، اما به درستي معلوم نيست چه تعداد از آنان در تركيه ميمانند يا از تركيه خارج ميشوند و در كشوري ديگر اجازهي اقامت، تابعيت يا پناهندگي ميگيرند. از ميان چندصد هزار تن ايراني مقيم اروپا، بسياري كسان تحصيلات عالي دارند؛ چنان كه برآورد ميشود، بيش از 200 هزار ايراني در آلمان و فرانسه زندگي ميكنند و 60 درصدشان تحصيلات عالي دارند.(اخوان کاظمی 1383، 89).
يكي از مقصدهاي جديد دانشجويان ايراني براي ادامهي تحصيل در چند سال اخير، دانشگاههاي غيردولتي و تازه تأسيس امارات متحدهي عربي بوده است. از سوي ديگر، پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، كشورهاي آسياي ميانه و بلوك شرق سابق، به صورت شكارچيان پروپاقرص دانشجويان ايراني درآمدهاند. تركيه نيز پس از حادثه يازدهم سپتامبر كه امكانات تحصيل مسلمانان در غرب محدود شد، براي كسب درآمد سخت درصدد جذب دانشجويان مسلمان، از جمله دانشجويان ايراني برآمده است. اين طرح را دانشگاههاي اورتادغو، غازي، آنكارا و حاجت تپه، در آن زمان به نخستوزير تركيه ارائه كردند.
امروزه نزديك به دو ميليون و دويست الي سيصد هزار نفر ايراني در خارج از كشور زندگي ميكنند كه از اين تعداد حدود 60 الي 65 درصد در كشور آمريكا و مابقي عمدتاً در كانادا، انگلستان، آلمان و فرانسه ساكن هستند. همچنين جمعيت قابل توجهي از ايرانيان (بيش از 200 هزار نفر) در امارات به سر ميبرند و هر ساله بين يك تا يك و نيم ميليارد دلار سرمايه از ايران به امارات منتقل ميشود. در كشور آمريكا حدود 85 هزار نفر ايراني داراي مدرك دكترا هستند (اعم از پزشكي، مهندسي و غيره) به طوري كه اين امر باعث شده كه ايرانيان ساكن آمريكا به عنوان باسوادترين اقليت به شمار ميروند. در تجارت نيز همين روند وجود دارد، به عنوان نمونه سفير ايالات متحده در آرژانتين يك ايراني است، كه صاحب يكي از بزرگترين شركتهاي حمل و نقل قاره آمريكاست. در رابطه با ثروت ايرانيان خارج از كشور نيز تخمينهاي متعددي وجود دارد كه از 70 ميليارد دلار تا 150 ميليارد دلار برآورد شده است. در آمريكا درصد ايرانياني كه به دانشگاه ميروند نيز بسيار بالاست، مثلاً در دانشگاه (U.C.L) كاليفرنيا كه يكي از دانشگاههاي معتبر آمريكاست، هزار و ششصد دانشجوي ايراني از نسل دوم مشغول به تحصيل هستند. محمود سريعالقم، كم بودن ارتباط علمي ايران را با ساير كشورها، از دلايل فرار مغزها تلقي ميكند. وي علاوه بر بيان مضرات فرار مغزها، با اشاره به جنبههاي مثبت اين پديده، آن را براي مراكز صنعتي و سرمايه مفيد ميداند. وي همچينن اتصال مراكز تصميمگيري به دانشگاهها را از عوامل مؤثر در جلوگيري از فرار مغزها تلقي ميكند (شهرام نیا و اسکندری 1388، 56-55).
بسياري از مهاجران نخبه كشورمان دغدغههايي چون آرامش اقتصادي و يا آينده فرزند و خانواده دارند، برخي نيز به اين نتيجه ميرسند كه مهارت و تخصص آنها در داخل ارج گذارده نميشود، به همين دليل چارهاي جز مهاجرت نميبينند. لذا بايد از ناهماهنگي ميان تخصص و مسئوليتها كاسته شود و افراد متخصص واقعاً در صحنه تصميمگيري كشور نقش داشته باشند. به نظر ميرسد كه نقش دافعههاي اجتماعي، امنيتي، سياسي و معنوي در پديده فرار مغزها، بيشتر از عوامل مادي و معيشتي باشد. علت اصلي پديده فرار مغزها اين است كه نخبگان زمينه مناسبي را براي پرورش استعدادها و شكوفايي تواناييهاي خود در داخل نميبينند. اينگونه افراد معمولاً جايي ميروند كه امكان تحقق ايدهها و خلاقيتهايشان فراهم باشد. عموماً سيل عظيم متخصصان مهاجر به چهار كشور آمريكا، كانادا، استراليا و انگلستان روانه ميشود. برآوردهاي اوليه نشان ميدهد سالانه جمعيت كثيري اعم از نيروي انساني نيمهماهر- ماهر و متخصص از كشور خارج ميشوند.
مهاجرت بسياري از صاحبان دانش و ثروت در سالهاي نخست انقلاب و تداوم اين فرايند تاكنون جامعه بزرگي از ايرانيان در تبعيد را به وجود آورده است كه در فرايند توسعه ايران غايب بودهاند. با مروري بر وضعيت ايرانيان مقيم در ايالات متحده، اهميت نقش و تأثير آنان در روند توسعه بيشتر درك ميگردد. تحقيقات يك پژوهشگر ايراني كه در دانشگاه (MIT) آمريكا تدريس ميكند نشان ميدهد كه بيش از 45 درصد از ايرانيان مقيم ايالات متحده، داراي مدارك تخصصي يا فوق تخصصي هستند. از اينرو ايرانيان مقيم آمريكا در ميان ساير گروههاي مهاجر در اين كشور، داراي بيشترين ميزان افراد تحصيلكرده ميباشند. ايرانيان ساكن در ايالات متحده، 5 برابر بيش از متوسط آمريكاييان داراي مدرك دكترا هستند. درآمد سرانه ايرانيان مقيم در اين كشور 50 درصد بيشتر از متوسط ملي درآمد سرانه آمريكا است.(شهرام نیا و اسکندری 1388، 56).
2-9-3 منشأ اجتماعي و طبقاتي نخبگان
تعيين دقيق خاستگاه طبقاتي نخبگان در ايران مشكل است و به خاطر ويژگيهاي فرهنگي و سياسي
