
صرع نشان داد که خلق اين بيماران بهبود مييابد. اين مشاهده منجر به استفاده از تحريک عصب واگ چپ (VNS) با استفاده از يک وسيله الکترونيکي کاشته شده زير پوست، شبيه پيسميکرقلبي، گرديد. مطالعات مقدماتي نشان دادهاند که تعدادي از بيماران مبتلا به اختلال افسردگي اساسي مزمن پس از درمان با VNS وارد مرحله بهبود شدند. (رضاعي، 1391: 122)
-نوردرماني
نوردرماني29 در سال 1984 به عنوان درماني براي (اختلال خلقي30، با الگوي فصلي) معرفي شد. در اين اختلال بيماران معمولاً با کوتاهتر شدن روزها با فرا رسيدن زمستان دچار افسردگي ميگردند. زنها حداقل 75 درصد موارد افسردگي فصلي را تشکيل ميدهند و سن متوسط آنها موقع مراجعه 40 سال است. بيماران بالاتر از 55 سال ندرتاً با اختلال عاطفي فصلي رجوع ميکنند.
نوردرماني معمولاً به صورت مواجه ساختن فرد مبتلا به نور درخشان در طيف 000/15 تا 000/100 لوکس يا بالاتر از آن، به طور معمول با يک منبع نور مصنوعي که روي ميز قرار داده ميشود، انجام ميگيرد بيماران به مدت 1 تا 2 ساعت هر روز قبل از سپيده دم مقابل چراغ مينشينند، هر چند بعضي از بيماران با مواجهه با نور پس از غروب هم تأثير مثبت کسب ميکنند. برخي از کارخانهها کلاه ايمني لامپدار ساختهاند که در آنها منبع نور روي لبه کلاه قرار گرفته است. اين کلاه ايمنيها امکان تحريک را ميدهند، اما مطالعات جديد استفاده از اين نوع مواجهه با نور را مورد پرسش قرار دادهاند. اين آزمايشها معمولاً يک هفته ادامه مييابد، اما مداواي طولانيتر ممکن است با پاسخ بيشتر همراه باشد (Kaplan & Sadock’s, 2007: 124).
نور درماني به نظر ميرسد خوب تحمل ميشود. در منابع نور جديد از شدتهاي پايينتر نور استفاده ميشود و داراي فيلتر هم هستند؛ به بيماران گفته ميشود که مستقيماً به نور نگاه نکنند. مثل همه درمانهاي مؤثر ضدافسردگي، نوردرماني نيز ندرتاً با چرخش بعضي از بيماران افسرده به حالت ماني يا هيپوماني همراه است.
غير از افسردگي فصلي، ساير موارد استفاده از نوردرماني ممکن است در اختلالات خواب باشد. نوردرماني براي کاهش تحريکپذيري و کاهش عملکرد ناشي از تغيير نوبت کار مورد استفاده قرار گرفته است. طبق گزارشات اختلالات خواب در بيماران سالمند با مواجهه با نور درخشان در ضمن روز بهبود نشان ميدهند (رضاعي، 1391: 124).
اختلال افسردهخوئي و اختلال خلق ادواري:
طبق متن بازنگري شده چهارمين ويراست راهنماي تشخيص و آماري اختلالات رواني DSM-IV-TR (2000) مشخصترين خصوصيات اختلال افسردهخوئي وجود خلق افسردهاي است که در اکثر اوقات روز تقريباً به طور مستمر وجود دارد. احساسهاي وابسته بيکفايتي، احساس گناه، تحريکپذيري و خشم، مردمگريزي، فقدان علاقه، عدم فعاليت و فقدان سازندگي نيز وجود دارد.
همهگيري شناسي: اختلال افسرده خويي اختلالي شايع در کل جمعيت است که 5 تا 6 درصد مردم را مبتلا ميسازد، و بين بيماران کلينيکهاي روانپزشکي عمومي ميزان شيوع آن به يک سوم تا يک دوم کل بيماران مراجعه کننده ميرسد. (رضاعي، 1391: 127)
درمان:
-شناخت درماني، رفتار درماني، رواندرماني بينشگرا، درمان بين فردي، دارودرماني (پورافکاري، 1391: 103).
-رواندرماني خانواده و گروه درماني: رواندرماني خانواده ممکن است به بيمار و خانواده او در مدارا با علايم اختلال، به خصوص در مواردي که به نظر ميرسد يک سندرم سابافکتيو داراي اساس بيولوژيک است، کمک نمايد. گروهدرماني ممکن است به بيماران کنارهگير کمک کند تا در موقعيتهاي اجتماعي به مسايل بين فردي خود تسلط يابند (رضاعي، 1391: 129).
-بستري کردن در بيمارستان: بستري کردن معمولاً در مورد بيماران مبتلا به اختلال افسردهخوئي موردي ندارد؛ معهذا وجود علائم بسيار شديد، ناتواني اجتماعي و شغلي بارز، و نياز به اعمال تشخيصي مفصل، و افکار خودکشي موارد لازم براي بستري شدن ميباشند. اختلالات اضطرابي بين شايعترين اختلالات رواني در جمعيت کلي هستند (پورافکاري، 1391: 145).
2-2-4- اختلالات اضطراب:
اضطراب را در واقع همه انسانها تجربه ميکنند. اضطراب يک علامت هشدار دهنده است، خبر از خطري قريبالوقوع ميدهد و شخص را براي مقابله آماده ميسازد ترس، علامت هشدار دهنده مشابه، از اضطراب با خصوصيات زير تفکيک ميشود: ترس واکنش به تهديدي معلوم، خارجي، و از نظر منشأ بدون تعارض است. اضطراب واکنش در مقابل خطري نامعلوم، دروني، مبهم، و از نظر منشأ همراه با تعارض است. (کاپلان و سادوک، 2007: 165)
شروع اختلال هراس معمولاً در اواخر نوجواني و اوان جواني است، هر چند شروع در دوران کودکي، و اوايل نوجواني، و ميانسالي گزارش شده است (DSM-IV-TR، 2000: 649).
اختلالات هراس و گذرهراس: حمله شديد و حاد اضطراب همراه با احساس فناي قريبالوقوع به اختلال هراس31 معروف است. اضطراب با دورههاي مجزاي ترس كه دفعات آن از چند حمله در يك روز تا حملات محدود در يك سال متغير است، مشخص ميباشد (پورافکاري، 1391: 175).
همهگيريشناسي: مطالعات همهگيري شناسي ميزان شيوع اختلال هراس را در طول عمر 1 تا 4 درصد و ميزان شيوع در 6 ماه تقريباً 5/0 تا 1 درصد و براي حملات هراس 3 تا 6/5 درصد است (پورافکاري، 1391: 178).
درمان:
با درمان، اکثر بيماران بهبود چشمگير در علائم اختلال هراس پيدا ميکنند. دو تا از مؤثرترين روشهاي درماني عبارتند از: درمان دارويي و درمانشناختي رفتاري، گروهدرماني و رواندرماني خانواده ممکن است براي بيماران و خانواده آنها در سازش به اين موقعيت که اختلال وجود دارد و نيز تطابق با مشکلات رواني اجتماعي که ممکن است اختلال تسريع کرده باشد کمک کننده باشد. ساير درمانهاي اختلالات اضطراب عبارتند از : شناخت درماني، تن آرامي کار بردي، آموزش تنفسي، مواجهه زنده ( رضاعي، 1391: 132).
فوبي خاص و فوبي اجتماعي :
اصطلاح فوبي32 به ترس شديد از يک شيء يا موقعيت يا وضعيت اطلاق ميشود. فوبي خاص ترس شديد و پايدار از يک شي يا موقعيت است. در حالي که فوبي اجتماعي ترس شديد و مستمر از موقعيتهايي است که در آن حالت ممکن است شرمندگي روي دهد (Kaplan & Sadock’s, 2007: 189).
همهگيريشناسي
مطالعات همهگيريشناسي اخير به اين نتيجه رسيدهاند که فوبيها شايعترين اختلالات رواني هستند. تخميناً 5 تا 10 درصد جمعيت مبتلا به اين اختلالات ناراحتي برانگيز و گاهي ناتوان کننده هستند. تخمينهايي که کمتر محتاطانه بودهاند، در حد 25 درصد جمعيت ارائه شدهاند. (پورافکاري، 1391: 193)
فوبي خاص شايعتر از فوبي اجتماعي است. فوبي خاص شايعترين اختلال رواني بين زنها و دومين اختلال شايع رواني، پس از اختلالات وابسته به مواد، بين مردها است. (DSM-IV-TR، 2000: 664)
درمان
رضاعي (1391) هيپنوتيزم، درمان حمايتي، و رواندرماني خانواده ممکن است در درمان اختلالات فوبيک مفيد واقع گردند.
اختلال وسواسي- جبري
اختلال وسواسي جبري (OCD) با گروه متنوعي از علائم که شامل افکار مزاحم، تشريفات، اشتغالهاي ذهني، و اعمال وسواسي است تظاهر ميکند (DSM-IV-TR، 2000: 670).
همهگيريشناسي
پورافکاري (1391) عنوان ميکند که، شيوع اختلال وسواسي- جبري در طول عمر در جمعيت کلي 2 تا 3 درصد تخمين زده ميشود.
درمانها
رضاعي (1391) رواندرماني خانواده را غالباً در حمايت خانواده کمک به کاهش ناهماهنگي زناشوئي که از اختلال (وسواسي- جبري) ناشي شده است، و ساختن اتحاد درماني با اعضاء سالم خانواده به نفع- بيمار، مفيد ميداند.
– گروهدرماني به عنوان سيستم حمايتي براي بعضي از بيماران کمک کننده است.
– براي بيماران بسيار مقاوم، الکتروشوک درماني و جراحي رواني را ميتوان در نظر گرفت. ECT به قدر جراحي رواني مؤثر نيست، اما حتماً بايد قبل از آن آزمايش شود. رايجترين عمل جراحي براي اختلال وسواسي- جبري سينگولاتومي است که در 25 تا 30 درصد بيماران مقاوم به ساير درمانها مؤثر است.
– ساير روشهاي جراحي (نظير تراکتوتومي زير هسته دمدار، که به کپسولوتومي هم معروف است) نيز براي اين منظور مورد استفاده قرار گرفته است. روشهاي غير تهاجمي جراحي نظير کاشتن الکترودها در نقاط مختلف هستههاي قاعدهاي (تحريک عمقي مغز) براي درمان OCD و اختلال توره تحت بررسي هستند. همه اين روشها به طور فزاينده با استفاده از روشهاي استرپاناکتيک هدايت شده با MRI انجام ميگيرند.
شايعترين عارضه جراحي رواني پيدايش تشنج است که تقريباٌ هميشه با فني توئين33 کنترل ميشود. بعضي از بيماران که به جراحي رواني به تنهايي پاسخ نميدهند و قبل از عمل نيز به رفتار درماني و دارودرماني پاسخ ندادهاند، پس از جراحي رواني به درمان دارويي يا رفتار درماني پاسخ ميدهند (رضاعي، 1391: 191).
2-2-5- اختلال استرس پس از سانحه و اختلال استرس حاد
DSM-IV-TR (2000)، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) اختلالي مشخص با پيدايش علائم پس از مواجهه با يک رويداد تهديدکننده زندگي است. شخص نسبت به اين تجربه با ترس و درماندگي پاسخ ميدهد. رخداد را مکرراً در ذهن خود زنده ميکند و سعي ميکند از يادآوري آن اجتناب نمايد. کاگان34 متذکر شده است کودکاني که از نظر رفتاري مهار شده هستند ممکن است مخصوصاً نسبت به اضطراب يا PTSD پس از رخدادهاي تهديدکننده آسيبپذير باشند.
براي تشخيصگذاري، علائم بايد بيش از يک ماه دوام يابند و در زمينههاي مهم زندگي، نظير خانواده و شغل تداخل نمايند.
همهگيريشناسي
ميزان بروز PTSD در طول عمر بين 9 تا 15 درصد و شيوع اختلال استرس پس از سانحه در طول عمر تا 8 درصد جمعيت کلي تخمين زده ميشود، هر چند 5 تا 15 درصد ديگر از مردم ممکن است شکلهاي ساب کلينيکال اختلال را تجربه کنند بين گروههاي در معرض خطر که افراد آن رخدادهاي تروماتيک تجربه کرده بودند، ميزان شيوع اختلال در طول عمر 5 تا 75 درصد بوده است (پورافکاري، 1391: 216).
درمان
وقتي پزشک با بيماري روبرو ميشود که متحمل ضربهاي قابل توجه شده است، روشهاي عمده (درماني) عبارتند از: حمايت، تشويق به صحبت در مورد رويداد و آموزش در زمينه انواعي از مکانيسمهاي مقابلهاي (مثلاً، آرامسازي)، استفاده از مسکنها و منوم هم ميتواند کمک کننده باشد. وقتي پزشک با بيماري مواجه ميشود که حادثه را در گذشته تجربه کرده و اينک دچار اختلال استرس پس از سانحه است، بايد تأکيد بر آموزش در زمينه اختلال و درمان آن باشد، هم درمان دارويي و هم رواندرماني، حمايت بيشتر براي بيمار و خانواده از طريق گروههاي حمايت محلي و ملي ويژه بيماران مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه قابل وصول است.
علاوه بر روشهاي رواندرماني فردي، گروهدرماني و رواندرماني خانواده نيز، در موارد اختلال استرس پس از سانحه مؤثر گزارش شدهاند. درمانهاي موثر ديگر در اين اختلال رواندرماني و دارو درماني ميباشد (Kaplan & Sadock’s, 2007: 202).
2-2-6- اختلال اضطراب منتشر
DSM-IV-TR (2000)، اضطراب را ميتوان يک پاسخ طبيعي و انطباقي نسبت به تهديد تصور کرد که اورگانيسم را براي ستيز يا گريز آماده ميسازد.
کساني که به نظر ميرسد تقريباً در مورد هر چيزي نگران هستند احتمالاً تشخيص اختلال اضطراب منتشر35 دريافت ميکنند. متن بازنگري شده چهارمين ويراست راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني (DSM-IV) اختلال اضطراب36 منتشر را اضطراب و نگراني شديد در مورد چندين رويداد يا فعاليت تعريف ميکند که در اکثر روزها در ضمن حداقل 6 ماه دوام داشته است. کنترل نگراني مشکل است و علائم جسمي نظير تنش عضلاني، تحريکپذيري، اشکال در خواب و بيقراري با آن همراه است. اضطراب متمرکز بر خصوصيات يک اختلال ديگر محور، نيست، ناشي از مصرف مواد يا بيماري طبي عمومي نميباشد، و فقط در جريان يک اختلال خلقي يا رواني ظاهر نميگردد. کنترل اضطراب مشکل است، از نظر ذهني ناراحتي برانگيز است و در زمينههاي مهم زندگي شخص اختلال ايجاد
