
در حال توسعه به آمريكا از سرشماريهاي آن كشور و ساير منابع ذيربط اخذ شده است. در باب اطلاعات مهاجرت به ديگر كشورهاي عضو سازمان همكاري اقتصادي و توسعه، از منابع مربوط به گزارشهاي ادواري مهاجرت آن كشورها استفاده شده است.(محمدی الموتی 1383، 214).
مهاجرت نخبگان علمي در جهان امروز به پديدهاي همهگير تبديل شده است. اين مسئله تنها دامن گير كشورهاي در حال توسعه نيست، بلكه در كشورهاي توسعهيافته نيز مشكل مهاجرت متخصصان مطرح است؛ نمونهي آن، مهاجرت نخبگان از كانادا و بسياري كشورهاي اروپايي به آمريكا است. گفته ميشود كه در سالهاي اخير پنج تن از برندگان جايزهي نوبل از كانادا رفتهاند و مهاجرت متخصصان كانادايي در رشتههايي چون بيوتكنولوژي و مخابرات در سالهاي اخير شتاب گرفته است. البته كشورهاي توسعهيافته كمبود متخصصان را با جايگزين كردن مغزهايي از ديگر كشورها جبران ميكنند. بر پايهي برخي آمارها، نزديك به يكصد هزار هندي كه بيشتر در صنعت رايانه تخصص دارند، براي اقامت و كار راهي آمريكا شدهاند. افزون بر اين، به مهاجرت متخصصان از آسياي جنوب شرقي به آمريكا بايد اشاره كرد. امروزه فرآيند مدرنيزاسيون به تعبير برخي انديشمندان غربي چون مارشال برمن43 «توري بر جهان گسترانده كه هيچ كس حتي در دورافتادهترين نقاط عالم، توان گريز از آن را ندارد.» اين انديشمندان ادعا ميكنند كه فرايند جهاني شدن، گسترش دانش، تجارت، تكنولوژي و صنعت و تأثير آن در ايجاد و گسترش شبكهي ارتباطات، انسانها را در ايجاد و گسترش شبكهي ارتباطات، انسانها را بيش از پيش به يكديگر نزديك كرده است؛ از اينرو هويت انسان مدرن، برخلاف دوران حاكميت سنت، بر پايهي قوميت، طبقه يا دين تعيين نميشود، بلكه هويت جهاني جايگزين آن شده است؛ هويتي كه متعلق به قوم و كشور و منطقهي خاصي نيست. دارندگان اين ديدگاه بر اين باورند كه در عصر ارتباطات، مغزها و صاحبان آنها، نه ميراث ملي كشورها هستند، نه شهرونداني بومي آنها، بلكه ميراث بشري و شهروندان جهاني هستند؛ به ويژه در برخي رشتهها مانند الكترونيك و كامپيوتر و برق، اين همپيوندي و پيوستگي بيشتر است.(اخوان کاظمی 1383، 85-84).
به اعتقاد تافلرها «نشانهي سر برآوردن اقتصادهاي متكي بر دانش و برخوردار از تكنولوژي پشرفته، چند برابر شدن مجاري بازاريابي، آزاد شدن جريانهاي سرمايه، پويش انسانها، كالاها، خدمات و به ويژه اطلاعات از اين سو به آن سوي مرزهايي است كه هرچه بيشتر نفوذپذير ميشوند.» اقتصاد سرمايهداري با بهرهگيري از فرصتهاي ناشي از جهاني شدن (تحرك فراوان نيروي انساني، كاهش اهميت مرزها، كاهش كنترل دولتها و…) نيازهاي خويش را به نيروي متخصص در فناوري برتر را تأمين ميكند. پرداخت حقوق بالا و تسهيل قوانين مهاجرت متخصصان و متفكران از جمله اقداماتي هستند كه كشورهاي پيشرفته براي جذب متخصصان ماوراء بحار انجام ميدهند: «براي مثال طرح دولت آلمان در ارائه مجوز ويژهي اشتغال به متخصصان فناوري برتر موجب جذب متخصصان زيادي از كشورهاي ديگر شد. طبق آمار مؤسسه بينالمللي اطلاعات، پانزده كشور اتحاديه اروپا، با كمبود 9/1 ميليون نفر نيروي متخصص صنايع فناوري برتر مواجه هستند. اين كمبود نيرو باعث شده است كه در ده سال گذشته در حدود 700 هزار جوان تحصيلكرده از بلغارستان، 400 هزار نفر از روماني و 60 هزار نفر از مالديو به كشورهاي توسعهيافته مهاجرت كنند. ساير كشورهاي اروپاي شرقي نيز با مشكل فرار مغزها روبرو هستند.»(علی آبادی 1380، 604).
درهي سيليكون كه از مهمترين قطبهاي اقتصادي آمريكاست، سهم عمدهاي در جذب نيروهاي متخصص كشورهاي جهان دارد. تام پيترز نظريهپرداز بانفوذ رشته مديريت در اين مورد ميگويد: «يكي از بزرگترين رازهاي درهي سيليكون در دزديدن سرمايه انساني از جهان سوم است. شايد بوميان [اين دره] در حال ترك آن جا باشند، اما شمار هنديها و تايوانيهايي كه وارد ميشوند بر آنان ميچربد.» با گسترش عرصه فعاليت شركتهاي بزرگ و نفوذ آن ها به بازارهاي جهاني، پديده كار و مكانيسم تعادلي آن نيز آرامآرام از كنترل اقتصادهاي محلي خارج شده و در حال جهاني شدن است. از پيامدهاي اين تحول ميتوان به افزايش ترك وطن و بالا رفتن سرعت جابجايي نيروي كار بخصوص مغزها اشاره كرد. يكي ديگر از عوامل فرار مغزها در سطح جهان، بنگاههاي موسوم به شكارچي مغزها هستند. كشورهاي توسعهيافته با تأسيس و حمايت چنين بنگاههايي نقش مهمي در ربودن مغزها از كشورهاي در حال توسعه ايفا ميكنند. اما در عصر جهاني شدن، پديدهي فرار مغزها دستخوش تغيير شده است؛ بدين معنا كه، بر اثر انقلاب در فناوريهاي اطلاعاتي و ارتباطاتي، زمان و مكان فشرده شده و افراد متخصص ميتوانند بدون اين كه مرزهاي سياسي- جغرافيايي را پشت سر بگذارند و تنها با استفاده از شبكه جهاني اينترنت به استخدام شركتهاي خارجي درآيند و توليدات علمي و فكري خويش را در اختيار آن ها قرار دهند. بنابراين در حالي كه افراد متخصص در ظاهر در كشور خود زندگي ميكنند اما در واقع جزء مهاجران به شمار ميروند؛ شايد بتوان اين افراد را «مهاجران پنهان» ناميد. محمدحسن باستاني استاد دانشكده برق دانشگاه صنعتي شريف در همين رابطه مينويسد: «بسياري از كارشناسان را ميشناسيم كه در داخل كشور زندگي ميكنند ولي با قراردادي كه با يكي از مراكز علمي و تحقيقاتي خارجي بستهاند، وقت خود را وقف فعاليت براي آن مركز يا شركت كردهاند و خود را بيشتر وابسته به آنجا و عضوي از اعضاي آن [كشور] احساس مي كنند تا شهروندي در ميان همميهنان خود.»(علی آبادی 1380، 605-604).
پيشرفت فنآوري يكي ديگر از دلايل جهاني شدن و فرار مغزهاست. به دليل پيشرفتهاي دنياي پزشكي در غرب، متوسط عمر افراد به طور مداوم افزايش مييابد و به علت افت مستمر ميزان زاد و ولد، كشورهاي توسعهيافته با كمبود نيروي انساني متخصص مواجه شدهاند. از اينرو، اين كشورها براي تأمين نيروهاي انساني متخصص مورد نياز، اقدامات مختلفي را به انجام رساندهاند كه از جمله آن ها ميتوان به تسهيل شرايط قانوني مهاجرت متخصصان اشاره كرد. يكي ديگر از روشهاي جذب نيروهاي متخصص اين است كه كشورهاي توسعهيافته با تأسيس دانشگاههاي مجازي و از طريق آموزش از راه دور شبكه جهاني اينترنت، نيروهاي انساني كشورهاي در حال توسعه را در موطن خويش آموزش ميدهند و سعي ميكنند كه اين افراد بدون خروج از مرزهاي سياسي- جغرافيايي و تقبل هزينههاي مرتبط با حضور اين افراد در كشورهاي توسعهيافته، آموزش تخصصي داده شوند.(علی آبادی 1380، 605).
انديشمندان كشورهاي دارا (شمال) بر اين باورند كه در جهان امروز مغزها به يك كشور خاص تعلق ندارند، بلكه در اختيار جهانيان هستند. هم چنان كه ما با مشكلات جهاني مانند ايدز، جنون گاوي، سوراخ شدن لايهي ازون، گرم شدن زمين و… روبرو هستيم و حتي كسي كه در سيرالئون زندگي ميكند، از راهحل اين معضلات بهره خواهد برد، جابجايي مغزها، فارغ از مرزهاي جغرافيايي و دادوستد آنها نيز امري طبيعي است و نميتوان جلو اين تحرك لازم را گرفت. چنين است كه اصطلاحاتي مانند جهاني شدن، كلبهي الكترونيك، دهكدهي جهاني، موج سوم عصر ارتباطات، عصر كامپيوتر مقولههايي چون اطلاعات، تكنولوژي ارتباطات، الكترونيك، رايانهها و اينترنت، زمينهساز مشروعيت يافتن اين پديده، تجويز مهاجرت نخبگان علمي و كاركرد مغزها در فضايي كالبدي و به هم پيوسته و بيمرز شده است.
دوران كنوني، به تعبير مك لوهان44- دانشمند كانادايي- كهكشان الكترونيك نام دارد؛ عصري كه با وارد شدن تلويزيون و سپس كامپيوتر به اوج خود رسيده است؛ زمان و مكان و فضا در هم فشرده شده و جهان تبديل به دهكدهاي جهاني ميشود. الوين تافلر45 از موج سومي ياد كرده است كه با از هم گسستن خانوادهها، متزلزل ساختن اقتصاد، فلج كردن سامانههاي سياسي و در هم شكستن ارزشها، بر همگان اثر خواهد گذاشت؛ موجي كه همهي روابط ديرين مبتني بر قدرت و مزايا و حقوق ويژهي نخبگان را كه به خطر افتاده است مورد سؤال قرار ميدهد و در عين حال، زمينهاي براي جنگ قدرت فردا پديد ميآورد.(اخوان کاظمی 1383، 85).
7-3 مهاجرت نخبگان و امنیت ملی
فهرست كردن تأثير امنيت ملي بر مهاجرت نخبگان و مهاجرت نخبگان بر امنيت ملي، خواهناخواه اين نتيجه منطقي را در پي خواهد داشت كه اولاً پديدهي مهاجرت نخبگان تنها يك پديده اجتماعي نيست، فراتر از اين حتي پديدهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي هم نيست بلكه موضوع مطالعه امنيت ملي است، اما نه امنيت ملي در مفهوم سنتي و تكبعدي آن بلكه امنيت ملي به معناي جديد و مبتني بر نگرش چند بعدي، چند سطحي و چند وجهي. بنابراين مهاجرت نخبگان برخلاف برخي تصورات، پديدهاي امنيتي است؛ به اين معنا كه هم از امنيت در ابعاد مختلف و سطوح فردي و ملي و حتي وجوه ذهني و نرمافزاري تأثير ميپذيرد و هم بر همين اساس بر امنيت تأثيرگذار است. بر اساس بررسيهاي نظري انجام شده، مهاجرت نخبگان از جهت تأثيرپذيري از ابعاد سياسي، اقتصادي، اجتماعي و حتي نظامي امنيت، سطوح فردي و ملي و جهات ذهني و عيني و داخلي و خارجي آن تابع ملاحظات امنيت ملي است، همچنان كه ممكن است تهديدهاي جمعيتي، اقتصادي و سياسي و فرهنگي را براي امنيت ملي در پي داشته باشد. همچنين بايد توجه داشت كه مهاجرت نخبگان به همان ميزان كه ممكن است براي امنيت ملي مخاطرهآميز باشد، فرصت استفاده از امكانات ديگر كشورها در جهت افزايش توان منديهاي داخلي را فراهم سازد. بنابراين مهاجرت نخبگان چه در قالب مهاجرت متخصص و چه در قالب مهاجرت تخصص او، از طريق ارتباطات الكترونيكي، ذاتاً پديدهاي منفي و تهديدآميز براي امنيت ملي نيست بلكه بنا به چرايي، چگونگي و توان بهرهبرداري و مديريت از آن توسط كشور متبوع يا كشور ميزبان ممكن است هم فرصتي براي كاهش تهديدهاي امنيتي و هم تهديدي براي امنيت ملي باشد.(خلیلی 1381، 438-437).
8-3 نقش نخبگان در روند توسعه
توسعه روندي است كه پاسخگويي به نيازهاي موجود و توليد نيازهاي جديد را در يك جامعه نهادينه ميكند، پس مهمترين مشخصه يك نخبه بايد در حوزه مديريت پاسخگويي به نيازهاي موجود و توليد نيازهاي جديد باشد. مهمترين شاخصه يك نخبه، توانايي انديشهاي او در مقايسه با بقيه افراد جامعه ميباشد. در واقع وقتي شخص توانايي انديشهاي خود را با يك تخصص همراه ميكند، شرايط اوليه نخبه شدن را به دست ميآورد اما وجود اين دو شاخص براي نخبه شدن كافي نيست. در واقع شخص با اين مشخصات به فرد نخبه بالقوه تبديل ميشود. هرگاه اين فرد بتواند با استفاده از اين دو شاخص به توليد انديشه جديد، تفكر تازه، كشف راه متفاوت در هر زمينه كه به نيازها و خواستههاي عمومي جامعه مربوط ميشود بپردازد، آن شخص به يك نخبه تبديل ميشود. لذا از نگاه اين تحقيق، نخبه كسي است كه با اتكا به انديشه و تخصص، توانايي توليد نياز جديد و يا مديريت پاسخگويي به نيازهاي موجود را دارا باشد.(تائب 1387، 25).
بر اين اساس ما داراي دو گروه نخبه هستيم، آناني كه پاسخگويي به نيازها و خواستههاي موجود افراد جامعه را در حوزههاي مختلف اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و امنيتي مديريت و هدايت ميكنند. اين افراد، در دولت و يا در مديريت واحدهاي توليدي كشور فعاليت ميكنند. گروه دوم افرادي هستند كه توانايي توليد نياز و خواسته جديد در راستاي نهادينه كردن روند پاسخگويي به نيازهاي موجود را دارا ميباشند. اين افراد از ظرفيت بسيار بالاي انديشهاي و نوآوري و تحصيلات بالا (چه به صورت آكادميك و چه به صورت تجربهاي و شخصي) برخوردار هستند. بار سنگين تداوم توسعه در يك جامعه به طور عمده بر دوش اين گروه قرار دارد. خلاقيت اين گروه است كه امكان افزايش ظرفيت پاسخگويي به نيازهاي موجود را فراهم ميسازد. حال چنانچه جامعه نتواند اين گروه را تقويت و تأمين نمايد، آن جامعه در ميانمدت و بلندمدت، به طور حتم دچار اختلال در روند توسعه خود خواهد شد. نكته مهم و اساسي اين است كه مسئوليت تقويت و تأمين
