
و تربيت، رفتارهاي فرهنگي را منعكس ميكند و به شكل دادن و ساختن انسان ايدهآل كمك ميكند و خانواده وسيلهاي براي انتقال و پاسداري از آداب و رسوم (اخلاق) و ساختن خصلت ملي از وراي انديشه انسان ايدهآل است و در نهايت ميتوان پنداشت كه مذهب، آداب و رسوم را تعيين ميكند و به همين طريق خانه و مجموعه زيستي ميتواند به عنوان روشهاي ملموس جهت تداوم بخشيدن و جاودانه كردن شيوه زندگي و تسهيل آن به كار رود، در نتيجه بر اساس تفسير فوق خانه صرفاً شيئي مادي نميباشد.
اين انديشه كه خانه مكانيسم كنترل جامعه ميباشد، كه انديشهاي است بسيار قدرتمند، حداقل در تمدنهاي سنتگرا؛ در جوامعي كه داراي سيستمهاي كنترل رسمي شكلگرفته و نهادينه شدة امروزي هستند، ديگر با آن قدرت عمل نكرده و اجرا نميشود، در چنين شرايطي پيوند ميان فرهنگ و شكل تضعيف ميگردد و امكان تخريب يا از ميان بردن يك فرهنگ يا تخريب شالوده فيزيكي آن ديگر ممكن نخواهد بود. معهذا ارتباط فوق- يعني ارتباط فرهنگ و شكل- هرگز كاملاً از ميان نميرود و خانه و همچنين شيوه استفاده از آن به جوانان در آموختن بسياري از نكات زندگي و رفتاري كه از آنها انتظار داريم، ادامه ميدهد. به عنوان مثال در آنچه ميتوان انجام داد و آنچه نميتوان (آنچه مجاز است و آنچه مجاز نميباشد) و يا آموزش دقت و غيره، زبان سكوت هنوز كاربرد دارد. خلق محيط ايدهآل به وسيله سازماندهي خاص فضا كه اصليتر و با اهميتتر از شكل معمارانه ميباشد و با مفهوم محدوده يا قلمرو قومي به شدت رابطه دارد بيان ميگردد. محدوده يا قلمرو قومي را ميتوان به عنوان محيطزيست ايدهآل كه مرئي و قابل رؤيت گشته است تعريف نمود؛ يعني محيطي كه در ابتدا اساساً محيطي است تجريدي و سپس به وسيله بناها به آن شكلي ملموس و عيني داده ميشود. يك نمونه از اين نوع فضا؛ الگوي ساختماني پوابلو ميباشد، كه به گونهاي ساخته شده است تا اتاق مقدس كه در مركز آن قرار دارد را در بر گيرد و محافظت نمايد كه تقليدي است از شيوه كشت غلات. دليل وجودي تعداد زيادي از انواع خانه كه با توجه به محدوديت نسبي تنوع و تعدد اقليم و آب و هوا و شمار اندك مصالح ساختماني موجود و ديگر فاكتورهاي فيزيكي به سادگي نميتوانيم آنها را درك كرده و بفهميم، به خوبي روشن و قابل درك ميگردند اگر آنها را به عنوان تجلي و بيان محيطهاي ايدهآل در نظر بگيريم كه مبين جهانبينيها و شيوههاي زندگي متفاوت ميباشند.
گاهي تأثير دقيق و ظريف اين نيروها هستند كه شيوه رفتار ما شامل طريقهاي كه مطابق آن مايل هستيم رفتار كنيم، يا لباسهايي كه به تن ميكنيم، كتابهايي كه مطالعه ميكنيم، اثاثيه و مبلماني كه مورد استفاده قرار ميدهيم و شيوه استفاده كردن از آنها، غذايي كه ميخوريم و نحوه تهيه كردن و خوردن آن غذاها و در نتيجه خانهها و مجموعههاي زيستي كه در آنها به سر ميبريم و شيوهاي كه از آنها استفاده ميكنيم، تحت تأثير قرار ميدهد. در نتيجه اين تأثيرات ميتوان گفت كه يك خانه يا يك شهر به يك فرهنگ معين تعلق دارد.
1-2-2- عامل خانواده
هر چند خانواده خود يك عامل يا ركن اساسي است اما خانوادهها از نظر ساختار با يكديگر تفاوت زيادي دارند. تفاوتهايي با اهميت و با معنا در رابطه با شكل و طرح مسكن كه باعث ميگردد خانهها از نظر ابعاد و تناسب با يكديگر متفاوت باشند. حتي زماني كه الگو يا تيپ پايه ساختار خانواده را تعريف و تعيين ميكنيم. هنوز اشكال مختلف و متعددي كه از الگوي پايه تعريف شده ميتواند مشتق گردد؛ مانند گروه خانواده مركب و گسترده القبايل3 كه يك سري حياط را به وجود ميآورند، يا “خانه كشيده” قوم ايروكوا4 و يا خانواده بدون نظم پوموها5 در جنوب غرب كاليفرنيا كه تركيب و قفل و بست فضاها بر روي پلان مشاهده نميگردد و زماني اين تركيب مشاهده ميگردد كه نام و مشخصات خانواده شناخته شود.
در منطقه القبايل هر خانه محل اقامت يك خانواده ميباشد كه از زن و شوهر تشكيل گرديده؛ و خانههاي ديگر كه پيرامون حياط مشترك قرار گرفتهاند محل اقامت خانواده گسترده ميباشند و به اين ترتيب واحد پايه و نيز وحدت روستا شكل ميگيرد. شايد اين مسئله از الگوي اسلامي تأثير پذيرفته باشد.6 الگويي كه در آن شهر به تعدادي محله تقسيم شدهاند كه به وسيله مرزها يا محدودههاي قومي از يكديگر جدا گرديدهاند و جمع قبايل- يا خانوادههاي- مختلف هر كدام آنها در درون آن محله قلمرو اختصاص يافته به خود را دارند.
“خانه كشيده” ايروكواها تنها يكي از صور يا اشكال متعدد خانه گروهي ميباشد و فرم خاص آن با خانه پوابلو ماركاي7 اقوام انكا8 قابل مقايسه ميباشد.
1-2-3- عامل اجتماعي فرهنگي؛ نياز به محرميت
محروميت، به طور نسبي به مقام و موقعيت زن بستگي دارد، بنابراين ميتوان انتظار داشت كه تفاوت و تعابير قابل ملاحظهاي در تعريف محروميت و روشهاي رسيدن به آن و نيز در انتخاب ديدگاهها، نظرات و عقايدي كه در اين مورد با اهميت تلقي ميگردند، مشاهده گردد.
بعضي فرهنگها مانند فرهنگ شرپاها9 در كشور نپال محرميت را به دليل مسائل جنسي عنصر اساسي تلقي نميكنند. يا در ژاپن قبل از نفوذ- فرهنگ- غرب، طرز تلقي و برداشت بسيار متفاوتي از عنصر شرم و حيا و در نتيجه محرميت وجود داشته است؛ مثلاً در تابستان افراد بدون لباس در انظار عموم ظاهر ميشدهاند و از حمامهاي مشترك استفاده ميكردهاند و مجاز بودهاند در طول تابستان مستقيماً به درون خانه روستايي10 نگاه كنند. ياگواها (قبيله ياگوا) درمنطقه آمازون در خانهاي باز و بزرگ زندگي ميكنند و “محرميت” را از طريق قرارداد اجتماعي حل ميكنند، يعني قرارداد اجتماعي به افراد اجازه ميدهد تا با پشت كردن به مركز خانه، خود را به ظاهر از انظار، “غايب” و در حقيقت نامرئي كنند و بدين طريق محرميت به دست آيد.11
علاوه بر مسئله جنسيت و شرم و حيا عوامل ديگري مانند موقعيت اجتماعي يا مقام فرد و احساس ارزش فردي يا داشتن احساس قلمرو، رفتار و يا نگاه فرد را نسبت به مسئله محرميت تغيير ميدهد. زيرا برداشت و مفهومي كه از عوامل فوق به دست ميآيد تعيين ميكنند كه خانه اشتراكي باز بماند و تقسيم نگردد و يا تقسيم شود و يا حتي در درون خود، داراي تيغههايي باشد؛ براي حالت اول ميتوان از خانه قبايل گواها12 و يا خانه سرخپوستان قبيله پياروآ13 و براي حالت دوم بايد از خانه قبيله دياكها14 و كواكي اوتلها15 نام برد.
نياز و يا خواسته محرميت ميتواند به صورت فضاهاي مرتبط يا پيوسته به محدوده يا قلمروهاي مجزا از يكديگر نشان داده شوند؛ اين حالت را در ايران، هند و آمريكاي لاتين ميتوان مشاهده كرد. در اين مناطق بناها مطابق سنت و عرف، حول فضاي داخلي شكل گرفتهاند و يا اصطلاحاً درونگرا هستند و به نظر ميرسد كه اين حالت حاصل تأثير اقليم، موقعيت و منطقه نميباشد، بلكه حاصل عوامل اجتماعي و فرهنگي است كه هم در شهر و هم در روستا ميتوان به چنين نمونههايي برخورد كرد. در هند هر خانه به وسيله ديوارهايي كوتاه احاطه شده است و يا بخشهاي مختلف خانه پيرامون حياط مركزي قرار ميگيرند؛ در حالي كه مرز جداكننده خانه و كوچه ديواري لخت (بدون تزيين) و ساده ميباشد و مشرفيت خانه و كوچه توسط اين ديوار تأمين ميگردد؛ و جالب است به اين نكته اشاره كنيم كه در بخش جنوبي هندوستان كه اسلام نفوذ كمتري دارد و مسئله پرده و حجاب ساختار كه در ايران و نقاط مشابه وجود دارند، باعث نوعي جدايي قلمروها ميشوند، در نتيجه زندگي داخلي و خصوصي از كوچه و همسايگان جدا ميگردد.
در اثر اين جدا شدن تفكيك دقيقي ميان فضاهاي عمومي و شلوغ و فضاهاي خصوصي و آرام و ميان فضاي بيرون نسبتاً ساده و بيپيرايه- و عاري از تزيين و تجمل- و درون با هر مقدار و نوع تزيين و تجملي كه فضاي داخلي داشته باشد به وجود ميآيد. كمتر به آنچه در كوچه ميگذرد پرداخته ميشود. كوچه معبر است؛ محل رفت و آمد، وسيلهاي است براي رفتن به مزرعه، چاه آب، دكان يا فضايي است براي تفكيك ميان كاستها16 يا گروههاي قومي و خانوادهها و در جاي ديگر، كوچه مرز ميان دو يا چند محله ميباشد. با اين وجود در محيط و فضاهاي سنتي، كوچه تنگِ سايهدار خصوصاً هنگامي كه كوچه داراي نقش اجتماعي باشد، بسيار سرزنده ميباشد. در منطقه پنجاب هند كوچه سه عنصر روستا يعني خانه و زندگي، معبد و مسجد و بازار را به يكديگر پيوند ميدهد. تعريض موضعي آن يا به عبارتي باز شدن موضعي كوچه، مكاني را براي يك درخت و يا چاه آب و… به وجود ميآورد كه در مجاورت آن بازاري موقت شكل ميگيرد يا نقالي مردم را سرگرم ميكند و به اين ترتيب باعث ميگردد كه كوچه نقش اجتماعي خود را ايفا كند. به اين ترتيب ارتباط ميان كوچه و قلمرو خصوصي (گذر از كوچه به خانه) اهميت بسيار زيادي پيدا ميكند.
رفتار و نگرش ژاپنيها تقريباً مشابه هنديها ميباشد ولي راهحلهاي ارائه شده با يكديگر متفاوتند؛ نماي خانه كه به كوچه ارائه ميشود نمايي است بسته. چه نماي خانه را ديواري تشكيل بدهد و چه اين نما از پرچين گياهي و يا طارمي بلند گياهي به وجود آيد؛ نماي خارجي خانه هنگامي به بيرون باز ميشود كه داراي مغازه و يا كارگاه باشد كه در هر صورت فضاهاي مسكوني نميباشند. ژاپنيها در آن سوي طارمي يا پرچينهاي بلند زياد نگران محرميت و يا اينكه صداي آنها شنيده شود، نميباشند و اگر درون خانه از لابلاي طارمي ديده شوند چندان اهميتي ندارد. چنانچه افرادي شب را در آن خانه سپري كنند؛ همه آن افراد در كنار يكديگر ميخوابند، مرد در كنار زن و غريبه (منظور افرادي غير از ساكنين خانه) در كنار صاحبان خانه، در اين حالت محرميت و خصوصي بودن به محدوده و قلمرويي كه در آن به سر ميبريم بستگي دارد. يك بار ديگر به دغدغه گذار از يك محدوده يا قلمرو يعني خارج به قلمرو ديگر يعني داخل برخورد ميكنيم. وروديها مستقيم نيستند بلكه ديد مستقيم را سد ميكنند و در نتيجه باعث تشديد جدايي ميان محدوده خصوصي از عمومي ميگردند. اين نحوه تعريف يا شكل تعيين محرميت به صورت جداسازي دقيق محدودهها و قلمروها به اندازه كافي در آفريقا متداول است و يك نمونه آن را را نزد اقام يوبوا17 در شرق آفريقا ميتوان مشاهده نمود. مردمي كه در خانههاي گلين با سقفهاي ساخته شده از شوم و به صورت گروه خانوارهاي گسترده زندگي ميكنند. يوروباها مجموعههاي پيوسته از چهار خانه يا بيشتر كه محدوده و مجموعهاي مربع شكل را به وجود ميآورند و تنها از طريق يك ورودي ميتوان به آن وارد شد را ميسازند. اين مجموعهها تفاوتي با خانههاي اهالي القبايل18 يا هنديان ندارند. نماي بيروني يا حصار خارجي مجموعه را ديوار بزرگي از گل ميسازد كه تنها ارتباط آن با بيرون ورودي ميباشد؛ در صورتي كه در داخل حصار (درون مجموعه) به وراندار يا سايهباني پيوسته برخورد ميكنيم كه رو به حصار خارجي كرده است. از تجمع تعدادي از اين مجموعهها كه به دقت با هم تركيب شده و در هم تنيده شدهاند، دهكدهها يا شهرها به وجود آمدهاند كه برگرد آنها حصاري كشيده شده است. فضاهاي ايجاد شده ميان حصارهاي مجتمعها، كوچهها را به وجود ميآورند، همچنين فضايي ميان حصارها و ديوارهاي اصلي ايجاد ميگردد. در همين مورد، افراد قبيله هوزا19 ابتدا حصار مجموعه را ميسازند.
هر چند در تمدن ما (تمدن معاصر) آرشيتكتها غالباً – و و در اين اواخر بسيار زياد- از محرميت به عنوان نيازي اساسي و پايهاي سخن ميگويند؛ اما بايد خاطرنشان كرد كه در حقيقت محرميت يا “انتيميته” پديدهاي است پيچيده و متغير و داراي شقوق و صورتهاي متفاوت و مختلفي است كه داراي يك معنا و تعريف واحد و ساده نميباشد و ضرورت پرداختن به تمام وجوه و معاني و صورتهاي آن در سايه ارزش اعتباري آن در حالتها و جوامع مختلف كاملاً وجود دارد.
1-2-4- روابط اجتماعي؛ عامل مؤثر در ساختار خانه
تمايل به داشتن روابط متقابل و يا ملاقات كردن يكديگر نيز نياز پايهاي است، به همين علت انسان را حيوان
