
فردی شاخص، نوعی ارزش و «علامت تجاری» به شمار میآید»92، که لوکاچ در کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی مفهوم «بتوارگیِ کالا» را از مارکس وام گرفته و عبارت «شیءوارگی» کالا را مطرح میکند که مجال آن نیست در این نوشتار به این مفهوم پرداخته شود.
در اینجا به این نتیجه میرسیم که لوکاچ ر ئالیسم را اساسیترین و.ضعیت برای هنر نسبت به دیگر سبکها میداند، و به جملهای از پیر و زیما استناد میکنیم که: «لوکاچ در نظریه خود درباره رئالیسم تقابلی مطلق میان ادبیات رئالیستی (والتر اسکات، توماس مان، بالزاک) و ادبیات ناتورالیستی (آثار زولا و ادبیات مدرن پیشتاز) برقرار میسازد»93. البته لازم است در این گفته زیما قدری تأمل شود، ادبیات پیشتاز (آوانگارد) با ادبیات مدرنیسم متفاوت میباشد، مراد فرهادپور این تفاوت را اینگونه توضیح میدهد: «{هنر آوانگارد}، به رغم تصور رایج، به هیچ وجه با اثر هنری مدرن یکی نیست، هنر آوانگارد، به خلاف مدرنیسم، خواستار نفی عملی و نظریِ تمایز میان هنر و زندگی و کنار نهادن سویه فردی در خلاقیت هنری به نفع تولید و مصرف جمعی آثار هنری است».94ن آفرینش آف
.
فصل چهارم : نیکلای گوگول
4-1- زندگی نامه ی نیکلای گوگول
نیکالای واسیلییویچ گوگول، در ۲۱ مارس ۱۸۰۹ در ایالت «پولتاوا»ی اوکراین در خانوادهای ملاک به دنیا آمد. او بیش از ۱۰۰۰ هکتار زمین و نزدیک به ۴۰۰ ملک خانوادگی داشت. پدر گوگول مردی تحصیلکرده و خوشقریحه بود که اشعار، نمایشنامهها و قطعاتی کمدی در اوکراین از خود به یادگار گذاشته بود.
گوگول قدمهای اولیهی نوشتن را در دبیرستان برداشت. وی پس از پایان دبیرستان به امید یافتن شغلی مناسب به پیتربورگ رفت، اما تنها توانست به عنوان کارمندی ساده در آنجا مشغول به کار شود و همراه با کار در پستهای دونپایهی دولتی، گهگاه نیز چیزهایی مینوشت.
گوگول در سال ۱۸۳۱ برای نخستین بار با الکساندر پوشکین دیدار کرد و تا زمان مرگ، دوستی این دو نویسنده ادامه یافت. تاثیر این رابطه در اثر «افسانههای دیکانکا»، برگرفته از فولکلور اوکراین، مشهود است.
او در حدود ۳۰ اثر نوشت که حتی پس از انتشار نیز بر رویشان کار میکرد. بنابراین از بسیاری از آثار وی مانند نمایشنامه «بازرس»95 چندین نسخه باقی مانده است. اولین اثر او شعر «مرغان کوخلگارتن» (۱۸۲۷-۱۸۲۹) با شکست مواجه شد و پس از این شکست، گوگول تمام تیراژ آن را خریداری کرده و از بین برد.
مجموعه داستان «یک شب در مزرعهای نزدیک دیکانکا» برای اولین بار در سال ۱۸۳۱ منتشر شد که آغاز موفقیت او در نویسندگی به شمار میرود. وی در سال ۱۸۳۵ مجموعه داستان «میرگوراد» را منتشر کرد که در بخش اول با داستان «ملاکان قدیم» و «تاراس بولبا» آغاز میشود و در بخش دوم «ماجرای دعوای ایوان ایوانوویچ و ایوان نیکیفورویچ» را بیان میکند.
داستان «دماغ» اولین داستان از مجموعه «قصههای پیتربورگ» که در سالهای ۱۸۳۲ تا ۱۸۳۵ به نگارش درآورد. در کتاب «قصههای پیتربورگ» که نمایانگر روابط اجتماعی و آشفتگی ذهن اشخاص است، به راحتی میتوان تاثیر گوگول را بر دیگر آثار نویسندگان روسی همچون «یادداشتهای زیرزمینی» (۱۸۶۴) و «جنایت و مکافات» (۱۸۶۶) اثر داستایفسکی مشاهده کرد.
گوگول در سال ۱۸۳۶ به انتشار چند داستان در نشریهی پوشکین، سورمنیک، پرداخت و در همان سال نمایشنامهی معروفش «بازرس» را منتشر کرد. اولین نمایش تئاتر گوگول در پیتربورگ و در حضور تزار بود. تزار همین که پس از نمایش از جایگاهش بیرون آمد گفت: «عجب تئاتری بود! هر آدمی را به سمت خودش جذب میکرد چه برسد به من!»
یکی از تدابیر و تمهیدات اساسی که گوگول در تصویر اشخاص بهکار میگرفت «صورتک» بود. صورتک گاهی در مقام پوشاک و لباس بهکار میرفت (گوگول در ترسیم و تصویر اشخاص به لباس اهمیتی خاص میداد) یا بر عکس، ظاهری مبالغهآمیز ممکن بود در مقام صورتک بهکار رود.
این نمونه و مثالی است از صورتک هندسی: «چهرهای بود که آدم نمیتوانست گوشهای در آن ببیند، و از طرف دیگر خطوط نرم و صاف هم نداشت.» صورتک وسیلهای بود که گوگول آگاهانه بهکار میبرد. در دفترهای یادداشتش مطلبی هست که عنوان آن بسیار جالب است: «صورتکهایی که استانداران بر چهره میزنند.»
گوگول شاهکارش «نفوس مُرده» را در رُم نوشت. او همیشه میگفت: «پیغمبر توی شهر خودش غریب است.» او مدعی بود ایدهی اصلی داستان از گفتگوهایش با پوشکین در سال ۱۸۳۵ گرفته شده است. نفوس مرده درخشانترین و رنگارنگترین تصویری است که در ادبیات از زندگی تهی از معنا و محتوا عرضه شده است.
گوگول این اثر خود را قصه و در عین حال «نوع نازلی از حماسه» مینامد؛ اثری که در آن خصوصیات ویژهی زمان، مکان و شیوهی معین زندگی عیان است: «در عصر جدید نوعی اثر داستانی به وجود آمده است که چیزی است میان حماسه و رمان. 96
قهرمان آن آدم بیاهمیتی است که از بسیاری جهات برای کسی که در روح بشر به مداقه میپردازد قابل توجه است. نویسنده زندگی این قهرمان را از طریق سلسله ماجراهایی پی میگیرد تا درعین حال، تصویری صادقانه از جنبههای مهم رفتاری و اخلاقی زمانش عیان کند.»
گوگول در دههی آخر عمرش تلاش زیادی کرد تا داستان را ادامه دهد و میخواست ماجرای سقوط و بازپرداخت اموال چیچیکوف را تشریح کند. گوگول اواخر عمرش تحت تأثیر کشیشی متعصب، قرار گرفت و دنبالهی نفوس مُرده را سوزاند؛ آنهم فقط ده روز پیش از مرگش. وی گوگول بسته شد و در ۴ مارس ۱۸۵۲ در آستانهی جنون درگذشت. 97
4-2- نگرش واندیشه های گوگول بر اساس نمود ها ی اجتماعی رئالیسم انتقادی
. برای اهالی ادبیات، نام گوگول، مکتب ادبی واقعگرایی را تداعی میکند و بسیاری او را از چهرههای پیشگام واقعگرایی ادبی روسیه میدانند. با این حال برخی بر این باورند علاوه بر این مورد در آثار او میتوان ردپایی از آثار رمانتیک، سوررئالیسم و گروتسک را هم دید.
او در برخی از آثاری که در اواخر عمر منتشر کرد به سمت نقد فساد سیاسی کشورش روی آورد و با طنز تلخی که در کلامش بود وضعیت روسیه را به تصویر کشید. این نویسنده سبب استحکام جایگاه سبک ادبی واقعگرایی انتقادی در کشورش شد و به همین دلیل برخی او را یکی از بزرگترین نویسندگان واقعگرا در ادبیات میدانند.
گوگول به شهرها نگاه ویژهای داشت و این توجه را در آثارش منعکس میکرد. او با دقت به وارسی تضادهای اجتماعی و طبقاتی میپرداخت و برخی از داستانهایش را بر پایه چیستی شهر و هستی انسانها مینوشت. نگاه انتقادی این نویسنده مشکلاتی را برای او به همراه داشت.
بعد از به روی صحنه رفتن نمایشنامه «بازرس» عدهای، نویسنده این اثر را یک هجونویس خواندند و اتهاماتی را بر او وارد کردند. او فردی معرفی شد که چهرهای منفی از کشورش ارایه میدهد و اینگونه فشارها بروي بیشتر شد. تشدید فشارها با مهاجرت گوگول به ایتالیا همراه بود و او با زندگی در شهر رم، بعد از مدتها، زندگی آرامی را تجربه کرد. 98
فرهنگ عامه و سنتها و جشنهای مردم اوکراین هم یکی از مضامینی است که بارها در آثار گوگول به کار رفته است.
یکی از ویژگیهای نوشتههای گوگول نگاه احساسی او به واقعیات و انسانهاست. جهان بیرونی از نظر او کاملا دگرگون شده و اغلب توصیفاتش از طبیعت، با بیان جزییات فراوان همراه است که نتیجهای جز نمایش درهمپیچیدگی و آشفتگی محیط ندارد.
شخصیتهای داستانی او اغلب در قالب طنز ساخته و پرداخته میشوند و در نگاهی کلی مفهوم کلی داستانهایش به شکل کاریکاتوری درمیآید که با بزرگنمایی همراه است؛ اغراقهایی که فقط حقیقت را به مخاطب یادآوری میکنند و در آن چیزی غیر از واقعیت بیان نمیشود. از این روست که مخاطب به داستان گوگول اعتماد میکند.
4-3- گوگول پلی بین ادبیات رمانتیک و رئالیستی روسیه
نیکلای واسیلییویچ گوگول(1809-1852)نویسنده رمانتیک روسی-اوکراینی که در بعضی از کارهایش با بهره گرفتن از بالزاک آغاز کنندهء ادبیات رئالیستی روسیه شد.
گوگول در آثار اولش وامدار ادبیات رمانتیک است(هر چند که نشانه های کارهای بعدش را نیز دارا هستند) که در آن ها از قصه های عامیانهء کِیِف(قدیمی ترین و مهترین شهر روسیهء قدیم) و ملودرام های گوتیک استفاده شده مثل هانس کوچل گارتین(شعر،اولین اثرش) تاراس بولبا (تاریخی) و کارهایی که بر اساس قصه ها و افسانه های اوکراینی نوشته:غروب ها در کشتزار نزدیک رود دیکانکا (1831) میرگورود (1835) غروب ها (1835) او را می توان به عنوان اولین نثر نویس روس معرفی کرد که به نوعی با به طنز کشیدن قصه ها و افسانه های قدیم روسی ادبیات داستانی را در روسیه بنا نهاد در واقع می توان اهمیت گوگول را برای ادبیات روسیه با جمالزاده در ادبیات ایران مقایسه کرد.
گوگول با نوشتن و به صحنه رفتن نمایشنامه سربازرس شهرت زیادی پیدا کرد که با رئالیسنی انتقادی جامعه خود را در این نمایشنامه نشان می دهد.بعد از آن نزدیک دواز ده سال بیرون از روسیه بود تا نخستین بخش از نفوس مرده را به چاپ رساند (1842) اثری با ایده ای ناب همراه با جامعه شناسی کاملی از روسیه که بسیار مورد توجه قرار گرفت.
البته ارزش های اصلی این اثر بیشتر به طنز زبانی و استفاده از نثر آهنگین و به کار بردن ضرب المثل های روسی در ساختار یک داستان است.محبوبیت و مورد توجه قرار گرفتن این اثر توسط خوانندگان و منتقدین حرفه ای روس باعث شد تا گوگول سعی زیادی در ادامه دادن داستانش داشته باشد اما هیچ وقت از آن راضی نمی شد و در نهایت بخش ناقصی که از آن باقی ماند ارزش های کتاب اول نفوس مرده را نداشت.در این میان او داستان کوتاه های زیادی نیز نوشت که شنل99( معروفترین آن هاست و از آن جهت که شخصیت اول و گره داستانی به یک فرد معمولی و کارمندی تهی دست مربوط است در جرگهء اولین شخصیت ها و داستان های رئالیتسی روس قرار گرفت هر چند قبل از او بالزاک در فرانسه شخصیت های زیآدی از این دست را معرفی کرده بود.آکاکی آکاکی یویچ در ادبیات روس الهام دهندهء آثار زیادی شد که مهمترین آنها بیچارگان داستایفسکی است.
گوگول در اواخر عمرش وقتی دیگر نتوانست مثل سابق خوانندگان و منتقدین روس را راضی کند به کشورش برنگشت و در سفرهای فراوانی که داشت به عرفان و مسیحت بنیادی اعتقاد پیدا کرد و در همین راه نیز در سلوک خود خواسته اش از گرسنگی و فقر مرد!
دربارهء گوگول اغراق گویی های زیادی شده و می شود و از داستان های او تفاسیر مختلفی صورت گرفته خصوصا با نگاهی فرویدی،اما با مروری بر داستان های او می توان به راحتی به نقاط ضعف و قوت او پی برد.
نفوس مرده به عنوان یکی از مشهورترین کارهایش بیشتر از هر چیزی برای ما(نه برای روس ها که چهرهء واقعی خودشان یا جامعه شان را نیز با زیرکی و طنز نشان می دهد و نثر و زبان خاصی دارد) از ایدهء نابی برخودار است چیچیکوف با استفاده از قانون ناقص و رایج روسیه به خرید سرف های مرده می پردازد تا خود را به آسانی به طبقهء سرف داران نزدیک کند.
او که در این راه با آدم های متفاوت و زیادی دمخور می شود هر کدام را با طنز خاصش به یک شخصیت تیپیک روسی تبدیل می کند و با پرداخت به جزئیات داستانش را خواندنی می کند اما این داستان در کل،قصهء محکم و جانداری ندارد و اگر به تمثیلات بها ندهیم بیشتر به یک داستان سرگرم کننده نزدیک است.ولی این کار با استفاده از ضرب المثل های روسی و آوردن نمونه های نثر آهنگین ویژه روس در زبان روسی ارزش های دیگر دارد.
در میان داستان های کوتاه ارزشمند گوگول می توان به دماغ به عنوان کاری که باز هم ایده خوب ولی پایان بندی بدی دارد نام برد که این کار نیز با عنوان اینکه دماغ خود نشانی از آلت است از آن تعابیر فرویدی،پوچ و ضد اجتماعی زیادی شده است.
داستان گوگول را عده ای شروع کننده ادبیات سورئال می دانند که به نظر حرف درستی نیست زیرا که در ادبیات قبل از آن نمونه های زیادی از این دست دیده می شود.داستان شنل و بلوار نیفسکی از معدود داستان های گوگول است که جدا از شخصیت پردازی ویژه
