
هستند و به ترتیب به معنی زیاده از چیزی132، باقی مانده از یک چیز133 و احسان و انفاق134 هست به وضوح و روشنی می توان این مفهوم زیادت و فزونی را دید.
فضل غالبا يك مفهوم مثبت و ارزنده دارد ولى گاه معنى مذموم و نكوهيدهاى دارد و به معنى خارج شدن از حد اعتدال و رفتن به سوى افراط است و غالبا به صورت فضول (جمع فضل) به كار مىرود به عبارتی دیگر وقتی زیادت و فزونی در موارد پسندیده باشد از لفظ فضل استفاده می شود اما اگر چنانچه این زیادت در موضوعات مذموم باشد جمع فضل، یعنی فضول به کار می رود.135
واژه فَضْل هر گاه براى افزونى يا زيادى يك چيز بر ديگرى بكار رود بر سه قسم است.
1.فضل و زيادى از نظر جسم: مثل: فضيلت جنس حيوان بر جنس گياه.
2.فضل و زيادى از نظر نوع مثل نوع انسان بر غير خودش از حيوان و جاندار
3.فضل و برترى از جهت شخصيت و برترى كسى بر ديگرى
پس دو فضيلتو برترى اول و دوم ذاتى و جوهرى است و راهى براى كم كردن آن نقصان در آنها نيست كه نقص خود را برطرف كنند يا اينكه، آنكه ناقص است از فضل و برترى بهرهمند شود مثل اسب و الاغ كه براى آنها ممكن نيست فضيلتى را كه مخصوص انسان است بدست آورند.
اما فضل و برترى سوم كه برترى شخصى است عرض است و راهى براى اكتساب آن وجود دارد و يافت ميشود و از نوع تفضيلى است كه در آيات زير به آن اشاره شده است:
﴿وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ﴾﴿لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ﴾فضل و زيادتى در اين آيه يعنى مال و آنچه بدست مىآيد و كسب ميشود.136
البته اين موضوع فزوني در آراء برخی با عنوان فزونی تکوینی یا ذاتی و اکتسابی مطرح شده است که اولی بلا عله بوده و تکوینا بواسطه الهی در افراد تعبیه شده، همانند فضیلت بنی اسراییل که از أولاد أنبياء و از خانوادههاى آنان بودند، و در تحت تربيت و راهنمائيهاى أنبياى إلهى قرار گرفته بودند و این فضیلت ذاتی آنان بود اما دومی به اقتضاى حال و عمل و با بودن زمينه تعلّق می گیرد و هر کس عامل به معارف الهی باشد شامل این فزونی می شود.137
3.12.2.بررسي
براساس آن چیزی که در آثار و آراء واژه پژوهان اسلامی انتشار یافته و به طبع رسیده، کلمه ی فضل به معنی زیادی و فزونی است که این معنی در کتب اهل لغت هر چند با عبارات مختلف به رشته ی تحریر درآمده است و لغویون در این مقال به ایضاح لفظی کلام اهتمام ورزیده و آن را به ثمر رسانده اند اما آنچه که در بیانات معصومین وارد شده عبارت از یافتن مصادیق این فضل و فزونی است، مصادیقی که در آن جنبه ی فضیلت و زیادت انسان بر حیوان مد نظر قرار گرفته و بر روی آن تکیه شده است.
با توجه به گفتار راغب اصفهانی که افزونی یک چیز بر دیگری را تقسیم بر سه قسم کرده و از آن پس سه قسم را منقسم به دو نوع کلی کرده است می توان مصادیق مطروحه از سوی معصومین که در آن وجه فضیلت انسان بر حیوان نظیر منتصب بودن و با دست غذا خوردن ذکر شده را از نوع ذاتی و جوهری دانست چرا که هیچ راهی برای نوع حیوان در رسیدن به این امتیازات و اکتساب آنها وجود ندارد؛ ضمنا این نوع، در تقسیم بندی علامه مصطفوی ذیل عنوان فزونی تکوینی قرار دارد.
آنچه در اين دو روايت است دو مصداق از برترى است، نه اينكه آيه منحصر در همينها باشد، به دليل كلام خود امام كه در آخر روايت فرمود: اين خود يك نوع برترى است«… فَهَذَا مِنَ التَّفْضِيلِ.» که با این اوصاف مصادیق بیان شده در زمره و در جرگه ی مصادیق عام قرار می گیرد.
13.2.يمين
﴿يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسِ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتىَِ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَ لَا يُظْلَمُونَ فَتِيلا﴾
(ياد كن) روزى را كه هر (گروهى از) مردم را با پيشوايشان فرا مىخوانيم و هر كس نامه (عمل) ش به دست راستش داده شود، پس آنان نامه (اعمال) شان را (با شادى) مىخوانند و كمترين ستمى نخواهند شد.
1.13.2.يمين در روايات
عن أبي بصير عن أبي عبد الله ع أنه إذا كان يوم القيامة يدعى كل بإمامه الذي مات في عصره، فإن أثبته أعطي كتابه بيمينه، لقوله﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ﴾ و اليمين إثبات الإمام لأنه كتاب يقرؤه…138
ابى بصير از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:چون روز قيامت بشود هر دسته از مردم به نام امامشان خوانده مىشوند، امامى كه در عصر آن امام مردهاند، اگر نام امام خود را بدانند و او را به امامت شناخته باشند نامه عملشان به دست راستشان داده مىشود، براى اينكه خداى تعالى فرموده:﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ﴾ و كلمه« يمين» به معناى معرفت و اثبات امام است، چون كتاب او همان امام او است، كه مىخواند…
2.13.2.يمين در لغت
در مورد واژه ی یمین تقریبا سه معنی دست راست یا سمت راست، قسم و سوگند و قدرت و قوت 139در آثار واژه پژوهان اسلامی به ثبت رسیده است که به نظر می رسد اصالت با معنی سمت راست بوده و دیگر معانی با تکیه بر این اصل و با توجه به آن وضع شده اند؛ برای مثال استعمال واژه ی يمين و راست در قوّت و نيرو براى آن است كه قدرت و توانايى غالبا بر دست ظاهر مىشود و طرف راست قوىترين طرفهاى بدن است.یا علت استفاده از یمین در معنای حلف برای این است که چون در بين عرب مرسوم و معمول بود كه وقتى سوگندى مى خوردند، و يا عهدى مىبستند، و يا بيعتى مىكردند، و يا مثلا معاملهاى انجام مىدادند، براى اينكه بفهمانند عمل نامبرده قطعى شد، به يكديگر دست مىدادند (اين رسم در بين ايرانيان نيز معمول است)، پس در حقيقت از ابزار عمل، كه همان دست باشد، نامى براى عمل، كه عهد و سوگند و امثال آن باشد اسمى مشتق كردند، چون بين عمل و ابزار ملازمهاى بوده، هم چنان كه از عمل سب (انگشتنگارى) اسمى مشتق كردهاند، براى آن انگشتى كه مهر مىزند، و آن را انگشت سبابه خواندهاند.
در رابطه با اینکه واژه ی یمین از چه چیزی مشتق شده و از کجا آمده است دو نظر عمده وجود دارد:
اول:عده ای بر این باورند که لغت یمین به معنی دست راست، ریشه ای عبری و سریانی دارد چرا که در زبان عبری به دست و طرف راست، یمانی و در لسان سریانی به آن یامین گفته می شود و این گونه نیست که جانب راست در یمین ماخوذ از یمن عربی که به معنی قوت همراه با زیادت و خیر است باشد اگر چه بر حسب اتفاق تناسبی میان یمین به معنی سمت راست که از عبری است با یمن عربی دیده می شود بدین شکل که در دست راست نیز همانند یمن به مفهوم قوت همراه با زیادت و خیر نوعی از قوت و زیادت در قدرت قابل ملاحظه است.140
دوم:برخی نیز یمین را مشتق از یمن عربی که به عقیده عده ی بسیاری از لغویون به معنی برکت است گرفته اند141برای مثال در یکی از كتب تفسيري معاصر آمده است:«اعراب طرف راست (ايمن) را به فال نيك مىگيرند، و براى آن نام ايمن را از يمن مشتق كردهاند و در آن انتظار خير دارند، و بسا مىشود كه پيشرفت را يمين مىنامند و عقب افتادگى را شمال و لذا گفتهاند: «مرا در طرف راست خودت قرار ده و نه در طرف چپت، يعنى از پيشرفتگان.»142بنابراین علت اینکه به سمت راست یمین اطلاق شده به سبب اعتقاد عرب به خوش یمنی و مبارک بودن آن است و چون جانب راست نماد خوش یمنی و برکت است لذا واژه ی یمین را که از یمن اخذ شده برای سمت راست وضع کرده است.البته این وجه تسمیه به صراحت کتاب هدایت که در بالا قولش نقل شد در آثار لغت دانان اسلامی نیامده بلکه به طور ضمنی به این بحث اشاره شده است.
3.13.2.بررسي
بنابر آن چیزی که در کتب لغویون به آن پرداخته شده واژه یمین به معنی سمت و جناح راست است که این معنی نیز برگرفته از یمن به معنای برکت است چرا که عرب جناح راست را خوش یمن می پنداشت از این روی یمین را برای آن وضع کرده است، بر پایه این مساله در آثار برخی از مفسران وقتی اصحاب الیمین تفسیر می شود از آن نه به عنوان اصحاب گروه راست بلکه اصحاب اهل سعادت و نیک بختی و خوش یمنی اطلاق می شود143 یا در برخی از روایات در مورد خداوند، عبارت«کلتا یدیه یمین»144عنوان شده که به این معنی است که خداوند هر دو دستش راست است که چنین چیزی ممکن نیست بلکه مراد از یمین در اینجا خوش یمنی است به این معنی که دو دستش يمين و با يُمن و بركت است، چون همه كارهايش خير است و دست چپش نيز به اين لحاظ يمين است.
بر این مبنا، وقتی امام در روایت، یمین را شناخت امام و اثبات آن می شمارد این چنین نیست که از معنای اصلی عدول کند بلکه با عنایت و توجه به معنای اصلی یمین که عبارت از یمن و سعادت است یکی از اسباب سعادت و نیک بختی را مدنظر قرار داده و بر روی آن تکیه می کند چرا که شناخت امام و عارف بودن به مقام و موقعیت آن آدمی را به سوی سعادت و نیک بختی سوق می دهد و در مقابل عدم وقوف به مقام وی، انسان را در منجلاب شقاوت و بد بختی فرو می برد چیزی که روایات ما حکایت از آن دارد آنجا که می فرماید:« من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية»145
بنابراین کلام امام با بیان لغویون نسبت علت و معلولی دارد یعنی امام با کلام خویش اسباب و عوامل خوشبختی را ذکر کرده است.
14.2.دلوک
﴿أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلىَ غَسَقِ الَّيْلِ وَ قُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ كاَنَ مَشهُودًا﴾
نماز را از زوال خورشيد (هنگام ظهر) تا نهايت تاريكى شب (نيمه شب) بر پا دار و (بويژه) خواندن (نماز) بامداد را [مراقبت كن چرا] كه خواندن (نماز) بامداد مورد مشاهده (فرشتگان) است.
1.14.2.دلوک در روایات
روايت اول: عن زرارة و عن أبي جعفر قال سألته عما فرض الله من الصلوات قال: خمس صلوات في الليل و النهار، قلت: سماهن الله، و سمي في كتابه لنبيه قال: نعم، قال الله لنبيه ص: ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ و دلوكها زوالها فيما بين دلوك الشمس إلى غسق الليل أربع صلوات سماهن و بينهن و وقتهن، و غسق الليل انتصافه، و قال: ﴿قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً﴾ هذه الخامسة.146
زرارة بن أعين گويد: از امام باقر عليه السّلام درباره نمازهائى كه خدا واجب كرده پرسيدم، فرمود: در شب و روز پنج نماز است، گفتم: آيا خداوند متعال در قرآنش آنها را نام برده و بيان داشته است؟ فرمود: آرى، خداى تعالى به پيغمبر خود فرموده:﴿ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ و دلوك آفتاب زوال و ميل آفتاب است(که همان وقت ظهر می باشد) پس در بين زوال آفتاب تا نيمه تاريكى شب چهار نماز مىباشد كه خدا آنها را نام برده و بيان نموده، و وقت آنها را معيّن داشته و غسق شب، نيمه آن است، سپس فرمود:﴿ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً﴾ پس اين نمازهاپنج تا است.
روايت دوم: وَ عَنْهُ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنِ الْحَلَبِيِّ وَ غَيْرِهِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ:﴿ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ قَالَ: دُلُوكُ الشَّمْسِ: زَوَالُ النَّهَارِ مِنْ نِصْفِهِ، وَ غَسَقُ اللَّيْلِ: زَوَالُ اللَّيْلِ مِنْ نِصْفِهِ، قَالَ:فَرَضَ فِيمَا بَيْنَ هَذَيْنِ الْوَقْتَيْنِ أَرْبَعَ صَلَوَاتٍ….147
درست از قول ابن مسکان و وی نیز از حلبی و دیگران و ایشان هم از امام صادق(ع)نقل می کند که در رابطه با عبارت﴿ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ فرمود:دلوک شمس یعنی زوال روز از نصف و غسق لیل نیز یعنی زوال شب از نیمه است، سپس فرمود:خدای سبحان مابین این دو وقت چهار نماز واجب کرده است…
روایت سوم: عن زرارة قال سألت أبا عبد الله ع عن هذه الآية ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ قال: دلوك الشمس زوالها عند كبد السماء ﴿إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ﴾إلى انتصاف الليل فرض الله فيما بينهما أربع صلوات الظهر و العصر و المغرب و العشاء ﴿وَ قُرْآنَ
