
يکي، بعنوان مرکز تجمع گروه عظيمي از مردم و ديگري بعنوان عمده ترين بازيگر نقش اقتصادي، در کل اقتصاد ملي. از اينرو، بايد به مسائل و مشکلات آنها، توجه بيشتر و دقيق تر کرد. زيرا، در حالتي که برنامه ريزي دقيق و درست، سبب رشد اقتصادي، تثبيت سياسي و افزايش مشارکت شهروندان درامور شهرها ميگردد، شکست در حل مشکلات و مسائل شهري، سبب رکود اقتصادي، نارضايتيهاي اجتماعي و سياسي، فقر، بيکاري و تخريب محيط زيست خواهد شد.
ترکيب مديريت و شهر، مفهوم ساماندهي به امور مربوط به برنامه ريزي، سازماندهي، بسيج منابع و امکانات، هدايت و کنترل، در محدوده شهر را تداعي مينمايد. مفهومي که در کشورهاي مختلف به دليل ساختارهاي سياسي و رويکردهاي اقتصادي، نهادهاي متفاوتي را با الگوهاي متفاوتي در خود درگير دارد.
استرن steren، در سال ???? ميلادي، طي مقالهاي در نشريه شهرها(1) بيان ميکند که اصول کلي براي فهم مديريت شهري وجود ندارد و مفهوم اصلي اين واژه بسيار گيج کنندهاست. مديريت شهري با توجه به سليقهها، ادارک افراد و همچنين اقتضاي سياسي – اجتماعي زمانهاي مختلف معاني متفاوت داشتهاست. چنانچه ما در زمان کنوني نيز اين اختلاف معاني ومفهوم را کاملا شاهد هستيم.
از نظر بانک جهاني مديريت شهري يک فعاليت شبه تجاري براي دولت هاست. به عبارت ديگرمديريت شهري يعني اداره امور شهري و کارايي بيشتر براي استفاده از وامهاي بانک جهاني ميباشد. بعضي اوقات مديريت شهري بعنوان ابزاري براي اجراي سياستگذاريهاي شهري در نظر گرفته ميشود که به مفهوم علم اداره جامعه ميباشد ( نعمت اللهي:1388 ،78).
2-3-33-1 مديريت شهري در جهان معاصر
سازمان ملل متحد، براي ارتقاي مديريت شهري و ارتقاي مردمسالاري، بر پارهاي از موضوعها و اولويتها تاکيد ويژه دارد که عبارتند از:
* بازنگري در جايگاه و کارکردهاي دولت
* تلاش براي تعيين راهبردهاي شهر با مشارکت نهادها و شهروندان
* شفافيت کارکرد مالي در تمام سطوح
* جريان آزاد اطلاعات، به عنوان لازمه? شفافيت و مشارکت
* تأکيد بر جايگاه رهبري مديريت شهري
* وجود ضابطههاي اخلاقي براي رفتار مديريت شهري
برنامه ريزي اجتماعي، از دهه ???? ميلادي رواج يافت. در آن دهه، دولت و مديران شهرهاي بزرگ دريافتند که ناآراميهاي اجتماعي مانند قومي، نژادي و طبقاتي؛ تهديدي براي پايداري اقتصادي و سياسي در شهرها است. از اينرو، مقوله برنامه ريزي اجتماعي، اقبال و رواج يافت. در واقع، برنامه ريزي اجتماعي، به عنوان نشانهاي از برابري طلبي و مشارکت جويي دولت و مديران شهر، تفسير شد (رمضاني: ????، ??).
با اين حال نقطه شروع مديريت شهري به معناي نوين آن را بايستي در تحولات دهه ?? و ?? ميلادي جست. در اين زمان و پس از دوره رکود نسبي دهه ?? مضامين و مفاهيم جديدي در
(1)Cities
ارتباط با نقش و وظايف دولتها به وجود آمد و دولت رفاهي که در دهه ?? ناکارآمدي خود را در مواجهه با رخدادهاي جاري در زمينههاي فني و اجتماعي نشان داده بود جاي خود را به دولت حداقلي داد و دولتهاي محلي در پرتو مديريت نوين دولتي به توانمندساز بدل شدند. فرايند تمرکززدايي نيز در تبديل مديريت شهري به يک فعاليت قدرتمند و داراري اختيارات قانوني سرعت بخشيد. در گام اخر تحليل انديشههاي پوزيتويستي در مقابل تفکرات انتقادي و ساختگرايانه در حوزههاي اجتماعي و فرهنگي و شکست راه حلهاي همسان در نقاط مختلف که از روي نمونههاي غربي الگو برداري شده بودند (به عنوان نمونه طرحهاي اقتصادي در امريکاي لاتين) و تأکيد بر حل مشکلات به صورت محلي در اهداف توسعه هزاره سبب تقويت بيش از پيش مديريت شهري، علي الخصوص در کشورهاي در حال توسعه شد.
2-3-33-2 اهداف مديريت شهري
1. ارتقاي شرايط کار و زندگي همه جمعيت شهر با توجه به افراد و گروههاي کم درآمد
2. تشويق توسعه اقتصادي و اجتماعي پايدار
3. حفاظت از محيط کالبدي شهر
2-3-33-3 وظايف مديريت شهري
يک مدير شهري بايد بتواند در دنياي رقابتي نقاط قوت و ضعف شهر خود را شناخته و درصدد تقويت مزاياي رقابتي آن برآيد. از اين رهگذر است که شهر ميتواند نقطه قابل اتکايي در شبکه جهاني شهرها بيابد و کارکردهاي خود را در نظام سرمايه داري بين الملل بهبود بخشد. بدين ترتيب “مدير شهري” با “مدير شهرداري” تفاوتهاي بسيار دارد چه اينکه اولي مسئول ارتقاي قابليتها و توانمنديهاي شهر و شهرنشينان است در حاليکه دومي بيشتر مجري است و پاسخگويي آن تنها محدود به نحوه عملکرد است و نه نتايج و پيامدها. بسياري، معتقدند که جامعه آينده، جامعهاي شهر نشين خواهد بود. بنابراين، شهرها به جاي اين که مکانهايي بي ثمر براي سرمايه گذاري اقتصادي يا تراکم کارگران بيکار با انبوه مشکلات اقتصادي، اجتماعي و محيط زيستي باشند؛ بايد که به مراکز رشد و پويايي اقتصادي و اجتماعي، در چارچوب ملي، بدل شوند. اين مراکز، بايد که آفرينشگر فرصتهايي ارزنده براي رفاه و توسعه نه تنها جمعيت ساکن در آن، بلکه جمعيت تمامي کشور باشد.
1. آماده سازي زيرساختهاي اساسي براي عملکرد کارآمد شهرها
2. آماده سازي خدمات لازم براي توسعه منابع انساني، بهبود بهره وري و بهبود استانداردهاي زندگي شهري
3. تنظيم فعاليتهاي تاثيرگذار بخش خصوصي بر امنيت، سلامتي و رفاه اجتماعي جمعيت شهري
4. آماده ساختن خدمات و تسهيلات لازم براي پشتيباني فعاليتهاي مولد و عمليات کارآمد موسسههاي خصوصي در نواحي شهري
5. برنامه ريزي استراتژيک
وظايف کنوني مديريت شهري (صرف نظر از تنوع و اختلاف در نظامهاي اجتماعي و سياسي گوناگون)، تنها محدود به مواردي از قبيل برنامه ريزي، خدمات رساني، مديريت فرهنگ محلي، انجام پروژههاي عمراني و… نميشود. بلکه جهت دهي فعاليتهاي شهري و ترسيم چشم انداز شهر در راستاي دستيابي به توسعه پايدار از جمله مهمترين وظايف مديران شهري به شمار ميرود. يک مدير شهري بايد بتواند در دنياي رقابتي نقاط قوت و ضعف شهر خود را شناخته و درصدد تقويت مزاياي رقابتي آن برآيد.
از اين رهگذر است که شهر ميتواند نقطه قابل اتکايي در شبکه جهاني شهرها بيابد و کارکردهاي خود را در نظام سرمايه داري بين الملل بهبود بخشد.
بدين ترتيب “مدير شهري” با “مدير شهرداري” تفاوتهاي بسيار دارد چه اينکه اولي مسئول ارتقاي قابليتها و توانمنديهاي شهر و شهرنشينان است. در حاليکه دومي، بيشتر مجري است و پاسخگويي آن تنها محدود به نحوه عملکرد است و نه نتايج و پيامدها.
بسياري، معتقدند که جامعه آينده، جامعهاي شهر نشين خواهد بود. بنابراين، شهرها به جاي اين که مکانهايي بي ثمر براي سرمايه گذاري اقتصادي يا تراکم کارگران بيکار با انبوه مشکلات اقتصادي، اجتماعي و محيط زيستي باشند؛ بايد که به مراکز رشد و پويايي اقتصادي و اجتماعي، در چارچوب ملي، بدل شوند. اين مراکز، بايد که آفرينشگر فرصتهايي ارزنده براي رفاه و توسعه نه تنها جمعيت ساکن در آن، بلکه جمعيت تمامي کشور باشد.
امروزه، شهرها از دو جنبه اهميت يافتهاند: يکي بعنوان مرکز تجمع گروه عظيمي از مردم، ديگري بعنوان عمده ترين بازيگر نقش اقتصادي، در کل اقتصاد ملي. از اينرو، بايد به مسائل و مشکلات آنها، توجه بيشتر و دقيق تر کرد. زيرا، در حالتي که برنامه ريزي دقيق و درست، سبب رشد اقتصادي، تثبيت سياسي و افزايش مشارکت شهروندان درامور شهرها ميگردد، شکست در حل مشکلات و مسائل شهري، سبب رکود اقتصادي، نارضايتيهاي اجتماعي و سياسي، فقر، بيکاري و تخريب محيط زيست خواهد شد.
شهرهاي بزرگ را ميتوان، يک سازمان بزرگ دانست. در اين سازمان، مجموعهاي از نهادها و شيوهها، در تعامل براي دستيابي به اهداف هستند. امروزه، مشارکت و تعامل، مفاهيمي محوري در مديريت شهري اند. مديريت شهري ميکوشد تا بين نهادهاي عمومي، خصوصي و مدني، رقابت و توازن ايجاد کند. همچنين، ميکوشد تا بين سه وجه سياسي، اقتصادي و اجتماعي، تعادل و هماهنگي فراهم نمايد تا زمينههاي پيدايي شهر يکپارچه را فراهم کند.
مفهوم حکمراني پيچيده ومناقشه برانگيز است. پيش از آنکه به حکمراني خوب بپردازيم بايد ديد که حکمراني چيست؟ از نظر برنامه توسعه سازمان ملل متحد حکمراني عبارتست از (استفاده از اختيارات قانوني در حوزههاي سياسي، اقتصادي و مديريتي (اجرايي) براي اداره امور کشور در همه سطوح آن. حکمراني در بر گيرنده سازو کارها، فرايندها و نهادهايي است که از طريق آنها شهروندان منافع خود را مطالبه مينمايند، حقوق قانوني خود را ميطلبند و اختلافات خود را حل وفصل مينمايند.)
اضافه شدن لغت “خوب” سبب پيچيده تر شدن اوضاع ميگردد. افراد، سازمانها، حکومتها و حاکمان حوزه شهري هر کدام با توجه به منافع و تجارب خود اقدام به ارائه تعريفي از حکمراني خوب مينمايند. از ديدگاه کميته اسکان سازمان ملل متحد، برنامه ريزي استراتژيک و فرايند تصميم گيري فراگير کليدهاي اصلي در حکمراني خوب و پايدار در شهرها به شمار ميروند. از نظر اين کميته: ((حکمراني شهري مجموعهاي از افراد، نهادها، بخش عمومي و خصوصي است که امور شهر را برنامه ريزي کرده و اداره مينمايند. در واقع فرايندي مستمر از تطبيق و همسو سازي منافع متضاد و متفاوت افراد و گروههاست. اين فرايند شامل نهادهاي رسمي و غير رسمي و نيز سرمايه اجتماعي شهروندان است. حکمراني شهري پيوندي نا گسستني با رفاه شهروندان دارد. حکمراني خوب شهري بايد شهروندان را در دسترسي به مزاياي شهروندي ياري رساند.))
با اين حال نقطه شروع مديريت شهري به معناي نوين آن را بايستي در تحولات دهه ?? و ?? ميلادي جست. در اين زمان و پس از دوره رکود نسبي دهه ?? مضامين و مفاهيم جديدي در ارتباط با نقش و وظايف دولتها به وجود آمد و دولت رفاهي که در دهه ?? ناکارآمدي خود را در مواجهه با رخدادهاي جاري در زمينههاي فني و اجتماعي نشان داده بود جاي خود را به دولت حداقلي داد و دولتهاي محلي در پرتو مديريت نوين دولتي به توانمندساز بدل شدند. فرايند تمرکززدايي نيز در تبديل مديريت شهري به يک فعاليت قدرتمند و داراري اختيارات قانوني سرعت بخشيد.
حکمراني خوب داراي ? مؤلفه اصلي است. اين مؤلفهها عبارتند از مشارکتي بودن، اجماع محوري، پاسخگويي، شفافيت، مسؤليت پذيري، کارايي و اثر بخشي، جامعيت و عدم تبعيض ميان شهروندان و نهايتاً حاکميت قانون. حکمراني خوب تضمين کننده کمينه شدن فساد، احترام به نظر اقليتها و اقشار آسيب پذير در انجام تصميم گيري است. همچنين حکمراني خوب در قبال نيازهاي کنوني و آينده جامعه مسؤل است حکمراني خوب در حکم محور اصلي فعاليتهايي است که در جهت افزايش مصالح عامه جامعه صورت ميپذيرند. برنامه توسعه سازمان ملل متحد ويژگيهايي را براي حکمراني خوب برمي شمارد که از آن جمله به موارد زير ميتوان اشاره کرد:
مشارکت شهروندان در فرايند سياستگذاري احترام به حاکميت قانون که بسترساز مديريت بي طرفانه و عادلانه امور است شفافيت، که زيربناي آن جريان آزادانه اطلاعات است پاسخگويي که بوسيله آن دولت، بخش خصوصي و ديگر نهادها و سازمانهاي عمومي و خصوصي خود را در قبال آحاد مردم پاسخگو بدانند(شهيدي :1383 ، 98).
2-3-33-4 ضرورت برنامهريزي براي شهري سالم
اهداف مرتبط با سلامت در برنامهريزي شهري، يا همان شهرسازي، که به آن اشاره شده است، کيفيت برنامهريزي شهري را به جهت تأثيراتي که بر سلامت و سطح زندگي ميگذارد، به تصوير ميکشد. برنامهريزي شهر سالم به منظور ارتقاء سطح سلامت و تندرستي در فرآيند برنامهريزي دخالت کرده و موارد مشترک زيادي با اصول توسعه پايدار دارد. اين به معناي آن است که به جاي تمرکز صرف بر روي مسائل اقتصادي و کالبدي، اينگونه برنامهريزي بر روي مسائل انساني و چگونگي استفاده مردم از محيط زيست متمرکز ميشود.
برنامهريزي براي شهري سالم نياز به اعمال ارزشهايي مانند برابري و همکاري (شامل همياري و مشارکت اجتماعي بين بخشي) در مرکز فرآيند تصميمسازي دارد؛ در اين کتاب اين گونه موضوعات تشريح شدهاند و ارزشهاي تعيينکنندهاي را در سياستگذاري سازمان بهداشت جهاني به منظور تأمين
