
دارد به احتمال زياد کشف الاسرار ملامحمّدطاهرقمي باشد.وبه اشتباهي به عنوان ردصوفيه ملامحمّد طاهرقمي فهرست شده است.دراينکه اين کتاب براي محمّدطاهرباشد شکي نيست، زيرا دراين رساله از آثاري چون”تحفهالاخيار”و”حکمه العارفين”نام برده وبه آنها ارجاع ميدهد.امااينکه کشف الاسرار باشد، قريب به يقين است چون رساله اي ازملامحمّدطاهر که درراستاي تحفه الاخيار باشد ونسخه آن يافت نشده همين نسخه کشف الاسراراست.آثارديگر محمّدطاهرهمه به جز تحفه العقلا ديده شده واز تحفه العقلانيز دراين کتاب نام برده پس به احتمال قريب به يقين وبا استناد به کلام علامه اميني که درالغدير فرموده کشف الاسرار في شرح مونس الابرار، اين رساله کشف الاسرار باشد.دراين رساله و همچنين رساله “رجمالشياطين”87متذکرحديث “شريعت”، “طريقت”و “حقيقت” شده.ملا محمّد طاهرقمي دربرگ اول88″کشف الاسرار” حديثي نقل کرده که در صحيح بخاري ازرسول خدا که فرموده :”الشريعه اقوالي والطريقه افعالي والحقيقه احوالي يعني؛ شريعت اقوال من است وطريقت افعال من است وحقيقت احوال من است.بنابراين مجتهدين اهل سنت دوقسم شده اند مجتهدين شريعت ومجتهدين طريقت”.89دراين رساله اقول ابن عربي، ملاي روم وعطار رانقل کرده است.وي درادامه به بحث عشق اشاره ميکند که شيوه شيعه حيا وشرم وادب بوده وعشق وعاشقي نزدآنها عيب بوده وآنرا شعار جاهلان وغافلان خدا نشناس ميدانستند.90دراين رساله مسأله ترک حيواني را يادآوري کرده وهمچنين مسأله ختم اولياکه توسط ابن عربي مطرح شده اشاره دارد وميگويدکه پيران اين طايفه دعوي ولايت وامامت دارند.91محمّدطاهريکي ديگرازاعتقادات اين طايفه رامطرح کرده که ميگويد هرچه که نفس به آن ميل پيداکرد بايدخلاف آن عمل کرد گرچه ميل به نماز و روزه باشد.92اين رساله درراستاي کتاب هاي”رجمالشياطين” و”تحفهالاخيار”ميباشدو دراين رساله از ديگر آثارش همچون “تحفه الاخيار”، “تحفه العقلا”، “حکمه العارفين” و”اربعين”نام ميبرد.93 (پيوست7)
6-1-11.مقاماتالمحبين
درکتاب اصول فصول التوضيح به مقامات المحبين اشاره شده، اما نسخه اي ازاين اثر يافت نشده است.اين اثردربيان روش ملامحمّدطاهر درمخالفت باعشق بوده ودرمقابل آن محبت را مطرح ميکند که بسيارمورد تأکيد وي بوده است.94
6-2.تاليفات منسوب به ملامحمّدطاهر
6-2-1.رساله جقجقه.درکتاب “فتوح المجاهدين” که در نقد “نصيحه الکرام” است از رساله جقجقه نام برده شده95 است.محمّد مؤمن طبيب درفتوح المجاهدين ميگويد: “چند گاهي چله نشين و صوفي بوده چنانکه خود اقرار به آن در رساله جقجقه که نزد عالم رباني مولانا محمّد تقي مجلسي فرستاده بود، کرده”.96
جقجق يعني پرگويي، پر حرفي، پر چانگي، روده درازي.97اين رساله به تصريح محمّد مؤمن اولين رساله اي است که ملامحمّدطاهردرنقد تصوف نوشته که به جقجقه موسوم بوده است.وجه نام گذاري رساله به جقجقه احتمالاً به اين خاطر که حرف ها و گفتگو هاي صوفيه نزد ملامحمّد طاهريک نوع پر رويي و پرحرفي بوده، اين رساله به جقجقه موسوم شده است.اما به احتمال قوي صوفيه نسبت به نقدهاي محمّدطاهراين نامگذاري راکرده وانتقادات ملامحمّدطاهررا پرحرفي وپر چانگي ميدانند وازباب مزاح اين نامگذاري راکرده اند.محمّدطبيب مؤمن ميگويد: ” نزد حاميان طبع ظريف موسوم است به ردّ الکلام و الحکمه والتصوف بالجقجقه والوِقوِقه و الوِرّ والپُف”.98محمّدمؤمن نام معروف و مشهور”تحفه الاخيار”را وقوقه ميداند.
6-2-2.نصيحه الکرام وفضيحه اللئام
اين رساله مفصل گرچه به نام مولا معين الدين محمّدعصام بوده ودر ردّ صوفيه و حکما نوشته شده، اما چند دليل وجود دارد که اين کتاب را ميتوان به ملامحمّدطاهرنسبت داد و وي را نويسنده اين کتاب معرفي کرد.
1- در بيشاز24 مورد دراين رساله ملا محمّدطاهرازکتابهاي خودش نام ميبرد.کتاب هايي مثل؛ “حکمهالعارفين”، “تحفهالعقلا”، “اربعين”، “تحفهعباسي”، “بهجهالدارين” و”تحفه الاخيار”.عباراتي که ملامحمّدطاهر کتابها را به خودش نسبت ميدهد به اين صورت است: “و ما در کتاب “اربعين”و”تحفه عباسي” وکتاب “تحفهالعقلا” ذکرعقايد قبيحه وفتواي شنيعه ايشان[احمد بن حنبل] نمودهايم”.99وهمينطور اين عبارت که ميگويد: “اين استدلال که صاحب “گلشن راز” و … وساير تابعان حلاج و بايزيد کرده اند براينکه ما سوي الله معدوم و خيال است و درغايت ضعف است و درکتاب “حکمه العارفين” ابطال آن نموده ايم و کلام را طولي داده ايم.”.100
2- ازجمله کساني که درمقابل محمّدطاهرقد علم کرد و به همان سطح که ملا محمّدطاهر به مقابله با صوفيه و فلاسفه برخواسته وي نيز درنقد ملامحمّدطاهرتلاش کرده، اين شخص محمّدمؤمنطبيبتنکابني است.وي درابتدا، “تبصرهالمؤمنين”را که مشتمل بريک مقدمه و دوازده فصل است درنقد “ردصوفيه” ملامحمّدطاهرمينويسد. محمّدمؤمن نيزدرجوابِ نصيحه الکرام (تأليف1075ق)رساله اي به نام فتوح المجاهدين مينويسد.شاهد ما بر اينکه “نصيحه الکرام” توسط ملامحمّدطاهر نوشته شده قول محمّدمؤمن طبيب تنکابني است که در فتوح المجاهدين ميگويد: “دراين وقت که شهر ربيع الاول سنه(1090ق)است قاضي قم رساله در جواب “تبصره المؤمنين” به اعتقاد خود نوشته و نسبت به يکي از شاگردان نامشخص خود داده بود، به نظر رسيد که مشتمل به تدليسات و حليه هاي عام فريب و استکبار ذاتي، اورا برآن داشته که با سيد نجيب طرف لفظي نباشد واززبان شاگرد مجهول، خود را تواند مجتهد الزماني وامام عادل ودين دارگفت، ودرمقابل لفظ قاضي قم که اين لفظ قاضي ازائمه (عليهم السلام)متلقيشده توانبه لفظشيخالاسلامکه واضحآنغيرمعصوماست،ردنمود…”.101(پيوست8 )
3- نحوه بيان وقلم در تمامي کتب ملامحمّدطاهر که درنقد تصوف و فلسفه است با بيان وقلم در”نصيحه الکرام” به حدي شبيه هم بوده که حتي جمله اي که وي را ازاين نسبت به دورکند، دراين رساله وجود ندارد.
6-2-2-1.دلائل عدم انتساب نصيحه الکرام به محمّدطاهرقمي
1- ملامحمّد طاهر نميتواند نويسنده “نصيحه الکرام” باشد، زيرا صاحب “نصيحه الکرام” قول فيض کاشاني(1091ق) مبني بروجوب عيني نماز جمعه راغلط ميداند102درحالي که قول محمّدطاهرنيزهمين است، ملامحمّدطاهرازجمله کساني است که قائل به وجوب عيني نماز جمعهاست.ملامحمّدطاهردو رساله”صلاه الجمعه”و”جاءالحق”را دردفاع و ردّ مخالفين وجوب عيني نماز جمعه نوشته است.
2- صاحب “نصيحه الکرام” درانتهاي رساله به نکته اي اشاره ميکند مبني براينکه شايد بعد از فوت او بگويند اين کتاب براي ديگري است وکتابش رابه ديگري منسوب کنند، درجواب ميگويد: “دوستان شاه مردان بدانند که مذمت کردن صوفيه ومتفلسفه واتباع واشياع ايشان رامنحصر درصاحب وشارح اين قصيده103نيست، بلکه بسيار کسي ازمتقدمين ومتاخرين علماي شيعه ايشان را مذمت کرده اندوحديث هاي بسيار از ائمه اطهار(عليهمالسلام)درطعن آن فرقه نابکار روايت نموده اند، چنانچه درکتاب “الوقيعه في سب المبتدعه”وکتاب”شهاب المؤمنين في رجم الشياطين المبتدعين” وديگرکتاب هاي علماي اماميه مسطور است وبه آن گول نخورند که جمعي ازآن دوطايفه گمراه کننده چون نميتوانند که به ظاهر نفي حديث وقرآن کنند، نفي بعضي از آنطور کتاب ها ميکنند وهيچ فکر نميکنند که عاقل به آن مزخرفات که ايشان به قالب ميزنند فريب نميخورند وميدانندکه آنطور کتابي رابه مثل اگر عمرو تاليف نموده باشد و ايشان گويندکه مؤلف آن زيد است، زيدي که آنچنان کتابي تاليف نمايد در فضيلت وديانت ازعمرو کمتر نخواهد بود، وکدام سفيه ميآيدکه عُمرخود راصرف تصنيف کتابي کند که قريب به صدهزار بيت104 باشد”.105
3- آنچه که عصام در”نصيحه الکرام” مطرح وانتساب کتاب رابه محمّدطاهررابعيد ميکند، اين جمله است که ميگويد: اين کتابجمع آوري شدهاي ازکتب استادخودش محمّد طاهرو ديگران مثل؛ ميرلوحي سبزواري ميباشد.وي اينطوربيان ميکند: “بدان اي پيرو احمد مختارواي شيعه حيدرکرارکه اين فقير بي مقدارکه موسوم است به محمّد ومشهور است به عصام درضمن مطالب دوازده گانه که مذکورگشت گفتگوي بسياردرخاطر ميگذشت امازبان بيان را از اداي آن محافظت نموده تامطلقا چيزي برگفتارصاحب کتاب درمباحث اين مطلب نيافزايد وتصرفي درآن ننمايد.پس بدانکه مطاعن مبتدعه وفلاسفه بسياراست وقلم دوزبان ازعهده شرح تماميآن بيرون نميآيد”.106
ازهمه مهمتراينکه ملامحمّدطاهربه عنوان “شيخ الاسلام” قم بااين همه اقتدار ومناصب اجتماعي وسياسي نيازي به تقيه نداشته وديگراني مثل، “ميرلوحي” و”عصام” به تقيه نيازمندتربوده، ازهمين جهت نميشود اين کتاب رابه محمّدطاهرنسبت داد.کار عصام در جمع آوري آثار استادش محمدطاهر شبيه کار ميرلوحي سبزواري است در توضيح المشربين وتنقيح المذهبين که جمع ردّصوفيه ملامحمدطاهر قمي وجوابيه مجلسي اول است.
6-2-2-2.دلائل انتساب نصيحه الکرام به مير لوحي
1- ميرلوحي به عنوان شخصيتي که دراين عرصه فعاليت داشته ومشهور به ضديت باتصوف بوده، درعرصه تاليف او رابه عنوان شخصيت تقيه اي ميشناسند.ازهمين باب تعدادي از کتاب ها رابه اونسبت داده اند.لذابعضي کتاب “هدايه العوام” (نصيحه الکرام)را به ايشان نسبت داده اند.آنچه که درکتاب نصيحه الکرام شاهدبراين امراست.مثلا؛ اين جمله که ميگويد: “ازسيدما استاد الکل في الکل اميرمحمّد باقر داماد رحمه الله عليه که ازجمله استادان اين ضعيف است پرسيدند که راست ميگويند که تصوف راهيست که منتهي ميشود به خانه الحاد؟ وي درجواب گفت: غلط ميگويند تصوف خانه الحاداست”.107ميرلوحي ازاساتيد خود در”کفايه المهتدي” ياد ميکند که از ميرداماد وشيخ بهائي به صراحت نام ميبرد.
اما نکته اي که ميتوان با احتمال قوي اشاره کرد، اين است که نصيحهالکرام نه در آثار ميرلوحي ونه درآثار محمّدطاهرقمي اسمي از آن برده نشده است وبه خودشان نسبت نداده اند.همانطورکه دربين آنها رسم براين بوده اسامي کتب تأليف شده به مناسبتي در ديگر کتب خود ذکر ميکردند، حال آنکه درآثاراين دوعالم اثري از انتساب نصيحهالکرام به خودشان وجود ندارد.پس ميتوان با قاطعيت گفت که اين رساله مفصل، نوشته مولامعين الدين محمّدعصام است.
6-2-3.اصول الفصول التوضيح.(پيوست9)
ازاين رساله يک نسخه در کتاب خانه حضرت آيت الله گلپايگاني به شماره(29/43)، ونسخه ديگر درمرکزاحياميراث اسلامي به شماره(5/4426)نگهداري ميشود.اين رساله بصورت مستقل نيز به چاپ رسيده است.اما راجع به نام اين رساله درنسخه ديجيتالي مرکز احياميراث اسلامي برگ اول اين رساله را مختصرالتوضيح معرفي ميکند.اما درپايان نسخه کتابخانه حضرت آيه مرعشي نجفي به عنوان اصول الفصول مرقوم شده.108اين رساله نيزبه محمّدطاهرنسبت داده شده وهمانطورکه اشاره شد وي نيازي به تقيه نداشته وآشکارا به مخالفت باتصوف وبزرگان عصرخود پرداخته، ازاين روانتساب اين اثربه ميرلوحي احق است تا به محمّدطاهر قمي.توضيح مبسوط اين اثردربخش ناقدين ملامحمّد طاهر خواهد آمد.
6-3.دغدغههاي ملامحمّدطاهردرتأليفات ضدتصوفي
دغدغه هايي که ملامحمّدطاهر خودش درتأليف اين آثار مطرح کرده ميتوان آنها را طبق تقسيم آثارمطرح کرد.وي دغدغه هاي خود را درتأليف آثارضدتصوف وفلسفي را اينطور بيان ميکند:
1- محمّدطاهردور بودن مردم ازکتاب وسنت درتحصيل معارف ومنحصرکردن علم درفلسفه وپيروي بعضي ازفرقه ها ودنباله روي فلاسفه يونان را به عنوان انگيزه خود براي تأليف حکمه العارفين ميداند.وي ميگويد: “وقتي مشاهده کردم که مردم حق را رهاکرده وبه باطل ميل پيداکرده وبقا و ماندگاري راترک وفنا را اختيارکرده وهمچنين تمسک به اهل بيت وکتاب رارها ودست به دامن ائمه اهل ضلال زده وبه تبعيت آرا فلاسفه که دروسوسه به منزله ابليس هستند،پرداخته وفرقه فرقه شده اند….بعضي نيزمذهب متصوفه را اختيارکرده …به همين جهت اين کتاب رادربيان بي راهه بودن اينها نوشتم.. .”.109(پيوست 10)
2- ممانعت ازفريب خوردن بعضي ازافراد جامعه در دنباله روي ازصوفيان، از ديگر اهداف شيخ الاسلام قم است.همانطور که در رساله “رد صوفيه” دليل تأليف اين کتاب را بيان ميکند: ” چون ديد که
