
اين كتاب به اجمال، ملاحظات نقدگونهاي بر دو مقاله انتقادي يكي از دكتر سروش و ديگري از مصطفي ملكيان، ذكر شده است. در ويراست دوم اين كتاب مقالهاي از دكتر علي پايا نيز كه در نقد علم ديني نگاشته شده، درج گرديده و ملاحظاتي درباره آن مطرح شده است. نكته قابل توجّه درباره اين كتاب آن است كه اوّلاً در بيان ديدگاههاي اين سه منتقد به ذكر يك مقاله از هركدام اكتفا شده است در حالي كه در همان زمان و پس از آن، مقاله و مطالب ديگري نيز از آنها در نقد علم ديني ارائه شده است. سعي اين نوشتار بر آن است كه تمام مقالات و مطالبي كه اين سه منتقد تاكنون درباره علم ديني ارائه كردهاند، گزارش و سنجش گردد. نكته مهم ديگر درباره اين كتاب آن است كه مؤلفان ارجمند به هر دليل به ذكر ملاحظات نقد گونهاي بسنده كردهاند امّا اين نوشتار ميكوشد در حدّ بضاعت نويسنده آن، به سنجش و نقد مفصّل ديدگاههاي اين سه منتقد بپردازد.
علاوه بر كتاب مذكور كه مهمترين پيشينه اين تحقيق محسوب ميگردد، لازم است از سه مقاله منتشر نشده ي آقاي سيد محمّد تقي موحّد ابطحي در نقد ديدگاههاي اين سه منتقد، نام برد كه در ادامه و در جاي خودش از آنها استفاده خواهد شد.
سوّمين اثر كه ميتوان به عنوان پيشينه اين تحقيق از آن ياد کرد، بخشهايي از كتاب قبل الذكر دكتر حسين سوزنچي است كه در آن به تقرير و نقد ديدگاه دكتر سروش پرداخته است، امّا در اين كتاب از ديدگاههاي مصطفي ملكيان و دكتر علي پايا سخني به ميان نيامده است.
4. روش تحقيق
به اقتضاي موضوع و مسأله اين پژوهش در پردازش اطلاعات آن از روش توصيفي تحليلي استفاده خواهد شد. بدين صورت كه ابتدا با عنايت به مجموع مطالبي كه هر منتقد درباره علم ديني دارد، توصيفي روشن و منصفانه از ديدگاه او ارائه ميشود. در ادامه با تحليل هر ديدگاه و توجّه به مباني، ادلّه و لوازم آن به نقد و سنجش آن پرداخته خواهد شد. همچنين به دليل نظري بودن موضوع و به اقتضاي مسأله آن، در گردآوري اطلاعات روش كتابخانهاي و اسنادي مورد استفاده قرار خواهد گرفت. مهمترين منابع اين پژوهش كتاب، مجله و سايت اينترنتي ميباشد.
بخش دوم: مباحث مقدماتي
قبل از شروع به گزارش و سنجش ديدگاههاي اين سه منتقد لازم است ابتدا در باره معنا و مفهوم علم ديني و نيز برخي مطالب ضروري و مقدّماتي ديگر به منظور دستيابي به چارچوبي مفهومي، مباحثي به طور مختصر مطرح گردد.
1. سير تاريخي و اقدامات صورت گرفته درباره علم ديني
دكتر سيد محمّد نقيب العطاس در سال 1992 در سخنراني خود در دانشگاه بين المللي كوالالامپور مالزي كه به دعوت رئيس وقت اين دانشگاه، دكتر عبدالحميد ابو سليمان برگزار شد، ادعا كرد كه اولين بار خود او اصطلاح “اسلامي سازي معرفت”6 را ابداع كرده و تمام كساني كه پس از او اين اصطلاح را به كار بردهاند، از او سرقت كردهاند. بعدها دكتر ابو سليمان گفت: بهتر است به جاي مشخص كردن اولين كسي كه اين اصطلاح را به كار برده است به خود عمليات اسلامي سازي بپردازيم. دكتر سيد حسين نصر اشاره ميكند كه درپارهاي از نگاشتههايش در دهه 1960 ميلادي به وظيفه اصلي اسلامي سازي معرفت كه مسلمانان در جهان معاصر بدان ميپردازند، اشاراتي داشته است.7
امّا آنگونه كه دكتر مهدي گلشني در كتاب از علم سكولار تا علم ديني گزارش ميكند8 شايد اولين بار مرحوم ابوالأعلي مودودي در دهه 1930 ميلادي به هنگام طرح ايراداتش بر دانشگاه عليگره هند، انديشهي تأسيس دانشگاه اسلامي و اسلامي سازي علوم را مطرح كرده است.
تأسيس “جمعيت جامعه شناسان مسلمان” از طرف انجمن دانشجويان مسلمان آمريكا و كانادا در 1972 جزء اولين اقدامات عملي در جهان اسلام در زمينه اسلامي كردن علوم محسوب ميگردد. در همين دهه، تلاشهايي براي اسلامي كردن علوم توسط دكتر سيد محمّد نقيب العطاس و ديگران آغاز گرديد كه سعي داشتند بنيانهاي برگرفته از انديشه اسلامي را براي فعاليتهاي علمي فراهم كنند. در همين جهت نخستين همايش جهاني اقتصاد اسلامي در 1974 در شهر جدّه عربستان به راه افتاد9 و سپس در سال 1975 مركز جهاني مباحث اقتصاد اسلامي تأسيس شد10. در سال 1977 اولين كنگره جهاني تربيت اسلامي در مكه آغاز به كار كرد11 و پس از آن دومين همايش جهاني اقتصاد اسلامي در سال 1979 در شهر جدّه برگزار گرديد12. در سال 1981 مؤسسه جهاني انديشه اسلامي در ويرجينياي آمريكا رسماً تأسيس گرديد كه در سال 1982 با همكاري دانشگاه اسلامي پاكستان، دومين كنگره جهاني انديشه اسلامي را با عنوان “اسلامي كردن معرفت” برگزار كرد. نكته جالب آنكه تأسيس اين مؤسسه در آمريكا همزمان با تأسيس ستاد انقلاب فرهنگي در ايران در سال 1359 است كه ميخواست همان وظايف و اهداف را محقّق كند بدون اينكه اين دو جريان اطّلاعي از كار همديگر داشته باشند.13
مؤسسه جهاني انديشه اسلامي دو همايش ديگر يکي در 1984 در كوالالامپور و ديگري در 1987 در خارطوم سودان در زمينه اسلامي كردن معرفت برگزار كرد. نتيجه تلاش اينان در جهت اسلامي كردن علوم در سلسلهاي از رسالهها و كتابها منتشر گرديده است. پس از آن نيز در بسياري از كشورهاي اسلامي، از جمله عربستان، مالزي، اندونزي و پاكستان كوششهايي با هدف پديد آوردن علم ديني صورت گرفته است و همچنان ادامه دارد.14
در ايران نيز در همان اوايل انقلاب دفتر همكاريهاي حوزه و دانشگاه و نيز سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني در دانشگاهها (سمت) تأسيس شد كه دغدغه هر دو نهاد، تأسيس يا تدوين علوم انساني اسلامي بود. مسأله علم ديني تنها در جهان اسلام مطرح نبوده است. در جهان مسيحيت نيز در دهههاي اخير اين مسأله با قوّت مورد بحث قرار گرفته است. يكي از كنفرانسهاي مهم در اين زمينه، كنفرانس علم در يك زمينه خداباورانه بود كه در تابستان 1377 ش (1998م) در كانادا برگزار شد. امروزه اصطلاح علم خداباور در محافل فرهنگي غرب اصطلاح جا افتادهاي است.15
2. زمينههاي طرح و بسط انديشهي علم ديني
درباره زمينهها و انگيزههاي طرح و بسط انديشهي علم ديني در جهان اسلام، نويسندگان اين حوزه كمتر به بحث و تحقيق پرداختهاند و غالباً صرف نظر از زمينهها و انگيزههاي طرح و بسط اين انديشه، مستقيماً به بحث درباره معنا و مفهوم علم ديني مبادرت كردهاند. يكي از نويسندگان عرصه علم ديني، انگيزههاي طرح و بسط انديشهي علم ديني در جهان اسلام را به سه گروه معرفتي، اخلاقي و ديني تقسيم ميكند.16
در خصوص انگيزه و زمينه معرفتي او معتقد است عدهاي از مدافعان علم ديني، در علوم تجربي رايج، نقصان معرفتي ميبينند و بر اين باورند كه بهرهگيري از عقايد و متون ديني اين كاستي را جبران ميكند. علم جديد بر خلاف علم سنّتي مراتب والاتر هستي را ناديده گرفته و با آنها قطع رابطه كرده است؛ در نتيجه اگر يافتههايش در عرصه جهان مادّي قابل اعتماد باشد، مدلولهاي ديگر آن كه به عوالم برتر از ماده اشاره دارد، مورد خدشه خواهد بود.
او نقيصه معرفتي علم جديد را به دو صورت حداقلي و حدّاكثري طرح ميكند. شکل حداقلي آن همان نقيصه متافيزيكي است؛ بدين معنا كه علم جديد فاقد بنيان متافيزيكي استوار است و تعميمهاي متافيزيكي عالمان علوم جديد، نارواست. او در توضيح تصوير حداكثري اين نقيصه، اطلاق يافتههاي علم جديد بر امور مادي را نيز دچار مشكل ميداند. اين نويسنده صرف نظر از دو تصوير مذكور، نقصان معرفتي علوم تجربي جديد را، ناتواني آنها از احاطه بر همه عوامل طبيعي دخيل در پديدهها ميداند. او معتقد است:
“علم تجربي در بهترين حالت به درك وجوهي از واقعيت نايل ميشود، امّا درك همه وجوه واقعيت طبيعي حتّي اگر ممكن باشد، معمولاً دور از دسترس است؛ بدين لحاظ، علم ديني ميتواند در مواردي اين نقيصه را نيز برطرف كند و وجوه ديگري از واقعيت و بخشي از عوامل طبيعي دخيل در پديدهها را كه از نگاه عالمان تجربي مخفي مانده، آشكار سازد.”17
او تلويحاً دكتر سيد حسين نصر و آيت الله جوادي آملي را از جمله باورمندان به علم ديني ميداند كه با انگيزهاي معرفتي به اين مقوله پرداختهاند.
اين نويسنده در تبيين زمينه و انگيزه اخلاقي طرح و بسط انديشه علم ديني، علم جديد را فاقد عنصري راهنما ميداند كه پژوهشهاي علمي را جهت دهد و بهرهگيري از يافتههاي علم را هدايت و مهار نمايد. او معتقد است چشم اندازهاي هولناكي كه در برابر تحقيقات اتمي و مطالعات ژنتيك گسترده است، اين نقيصه علم جديد را بيشتر نمايان ميكند. فجايع ناشي از بكارگيري ناصواب تكنولوژي هستهاي و نظامي نيز به باور او گواهي صادق بر اين كمبود است. در مقابل، او دين را حقيقتي ميداند كه در القاي اصول اخلاقي تواناست و ميتواند تربيت اخلاقي را به بهترين شكل عملي سازد، بنابراين تمسّك به دين ممكن است نقيصه اخلاقي علم جديد را مرتفع سازد.18
در خصوص انگيزه و زمينه اخلاقي ذکر شده چند نكته به نظر ميرسد. اول آنكه اين انگيزه منحصر به جهان اسلام و انديشهي علم ديني نيست بلكه خود غرب كه مادر و مهد علوم جديد است بيش از مسلمانان به آثار هولناك و خطرناك برخي مطالعات و تحقيقات خود واقف است و مدّعي است در صدد كنترل و رهايي از اين آثار مخرّب برآمده است. دوم آنكه اين آثار و پيامدهاي هولناك و مهيب در حوزه برخي رشتهها و مطالعات و تحقيقات خاص مانند تحقيقات اتمي و نظامي و مطالعات ژنتيك و امثال آن مطرح است و گويا ارتباطي به علوم انساني كه دغدغه اغلب انديشمندان مسلمان است، ندارد. و سوم آنكه براي مهار و كنترل كاربردهاي خطرناك و هولناك تكنولوژي جديد، نيازي به توليد علم ديني نيست بلكه همان تكنولوژي موجود را ميتوان با كنترلها و جهتدهيهاي اخلاقي، مهار و از آثار هولناك و خطرناك آن عاري كرد.
و نهايتاً اين نويسنده از انگيزه و زمينه ديني طرح و بسط انديشه علم ديني سخن ميگويد. به باور او انديشمندان دين باور همواره در رويارويي با رهآوردهاي عقل در پي چاره انديشي براي موارد تعارض دين و عقل بودهاند. فلسفههايي كه در دامن اديان روييدهاند، در انديشه پي ريزي نظامي فلسفي بودهاند كه با دين سازگار باشد. او تعارض ميان دين و علم را دوگونه ميداند: يكي آنكه اهداف و آرمانهاي علم جديد با اهداف دين ناسازگار است و ديگر آنكه علم و دين در ناحيه گزارههاي توصيفي و تبييني باهم تعارض ميكنند. او معتقد است اين نوع دوم از تعارض از ديد دينباوران مسلمان، به ويژه پس از تأمل در روند تاريخي نزاع علم و دين در جهان مسيحيت، بسيار با اهمّيت تلقي ميشود و “ميتوان با اطمينان حدس زد كه انگيزه عدهاي از صاحبنظران مسلمان از طرح انديشه علم ديني چيزي جز دفاع از آموزهها و ارزشهاي ديني در برابر دعاوي ناموجه علوم جديد نبوده است. پيش فرض اين گروه آن است كه علم ديني با استمداد از آموزههاي دين، موضوعهاي علوم را به گونهاي خواهد نگريست كه با هيچ يك از مباني و تعاليم ديني ناسازگار نيفتند.”19
به نظر ميرسد اين زمينه و انگيزه مهمترين عامل طرح و بسط انديشه علم ديني در جهان اسلام بوده است. اين انگيزه نه تنها در عدهاي از باورمندان به علم ديني بلكه در اغلب آنها وجود داشته و دارد. پس از اين انگيزه، انگيزه معرفتي در رتبه بعدي قرار دارد و گويا سخن گفتن از انگيزه اخلاقي، ارتباطي به طرح و بسط انديشه علم ديني در جهان اسلام ندارد.
3. معنا و مفهوم علم ديني
در اين قسمت مهمترين ديدگاههاي باورمندان به علم ديني در ايران درباره معنا و مفهوم علم ديني به ترتيب تاريخ از قديم به جديد بيان ميگردد.
الف) اتكا به مباني متافيزيكي ديني و رفع نيازهاي جامعه اسلامي (دكتر مهدي گلشني)
دكتر مهدي گلشني در كتاب معروفش، از علم سكولار تا علم ديني معتقد است علم، فارغ از پيش فرضهاي متافيزيكي نيست و اين پيش فرضها بر نظريههاي فراگير علوم، تأثيرگذار است.20 ايشان در تأييد اين مطلب با اطلاعات گستردهاي كه دارند نمونههاي بسياري از تاريخ علم ذكر ميكنند كه چگونه پيش فرضهاي فلسفي يك دانشمند بر نظريهاش تأثير گذار بوده است.21
دكتر گلشني مينويسند:
“وقتي بح
