
تقویت هوش معنوی داشته باشند.
تفحص در مورد هوش معنوی منجر به مطرح شدن عوامل زیر شده است:
درک حضور متعالی در زندگی، درک پیامهای حضور متعالی که هدایتگر هر انسانی از درون و بیرون است، حس شگفتی و اعجاب در برابر امر قدسی، حس خشیت و فروتنی در مقابل عظمت وجود متعالی، توان گوش دادن به ندای ربوبی، حفظ آرامش در هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی، تعهد، فداکاری، ایمان، درک خردمندانه معنای عمقی کلام خداوندی، سازگاری و درک فرمان و دستورات الوهی و درک شناختی و عاطفی این دستورات، درک وحدت در عین کثرت، درک عشق در عین نقص در روابط، درک عدالت در عین عمل، درک معنا در رنجها، سختیها و دشواریها و توانایی عمل کردن به صورت مستقل.
بعضی از تواناییها و کیفیتها همانند خردمندی، خلاقیت و دلسوزی با آگاهی معنوی رشد یافته ناشی از مذهب همراه است. به همین شکل حقایق قدیمی(مثلاً قانون طلایی سقراط که بیان میدارد خودت را بشناس) یا عبارت بقراط که میگوید »آزار مرسان« بعضی از ویژگیهای اصلی افرادی را که از نظر معنوی باهوش هستند، نشان میدهد. بودا، مسیح، محمد(ص) و مادر ترزا از جمله افراد بنامی ميباشند که دارای چنین مهارتها و کیفیاتی هستند و در واقع هوش معنوی بالایی دارند(مک هاوک، 2002).
2-2-1-10. رشد هوش معنوی
به نظر میرسد اگر تعاریف هوش معنوی، روشهای مختلف دانستن را در برنگیرند، ناقص هستند. در بررسی اخیر رابرت فورمن، افرادی که دارای سنين مختلفی بودند، معنویت را مفهومی تجربههای میدانستند تا فراعقلی. تمرینهای تأملی مانند مراقبه، به این دلیل که وابسته به آشنایی با سه روش متمایز دانستن است، برای پالایش هوش معنوی مناسب به نظر میرسد. سه روش دانستن عبارتند از: حسی، عقلی و تأملی. به نظر میرسد این سه روش دانستن، بخش جداییناپذیری از هوش معنوی هستند که بعضی از افراد نشان میدهند(وگان،2003).
آگاهی هشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خودآگاهی از جمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی میشوند. علاوه بر این، بعضي از روشها، راهبردها و تمرینها برای رشد آن مفید تلقی میشوند، مثلاً وگان معتقد است هوش معنوی از طریق افزایش وسعت نظر و گشودگی و داشتن نقطه نظرهای مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارب و واقعیاتی نظیر حالت تعالی(ماورایی) و موضوعهای معنوی، فهم عمیقتر نمادها و بازنمایی افسانههای کهن و الگوهای ناهشیار کشف نشده افزایش مییابد(نازل،2004).
هوش معنوی را میتوان با تمرینهای مختلف توجه، تغییر هیجانات، و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد. این تمرینها منحصراً متعلق به یک دین خاص یا آموزش معنوی خاص نیستند. گرچه هوش معنوی با رشد شناختی، هیجانی یا اخلاقی مرتبط است، ولی نمیتوان آن را با هیچ یک از آنها برابر دانست.
از آنجا که هر یک از انواع مختلف هوش به میزان متفاوتی رشد میکنند، ممکن است در یک فرد یکی از آنها رشد زیادی کند، ولی انواع دیگر رشد چندانی نکرده باشند. زمانی که موضوعات هیجانی یا اخلاقی حل نشده باقی میمانند، از رشد معنوی جــلوگیری میکنند. بلوغ معنوی به عنوان یــکی از جلوههای هوش معنوی، شامل درجهای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی(روحیه اخلاقی) و رفتار اخلاقی میشود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرف نظر از جنس، قومیت، سن یا نژاد در بر میگیرد. میتوان گفت بلوغ معنوی دید عمیق و گستردهای است که با آگاهی همراه است و شامل ارتباط زندگی درونی ذهن با زندگی بیرونی میشود (وگان، 2004).
زهر و مارشال معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیتها، مطرح کردن( چرا ) برای مسائل و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد میکند. همچنین یادگیری و بازشناسی و گوش دادن به پیامهای شهودی راهنمایی کننده یا صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خودآگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی میشود(نوبل، 2001؛ زهر و مارشال، به نقل از: نازل،2004).
خودآگاهی برای افزایش بلوغ معنوی ضروری است. زمانی که توجه مستقیماً متوجه درون است، فرد ممکن است تلاش کند تا به احساسهای ذهنی و تفکرات خود توجه نماید. در ابتدا، فرد ممکن است کاملاً درگیر موضوعات شخصی شود و نتواند ذهنش را حتی برای یک لحظه خالی کند. جذبه مسائل شخصی میتواند در صورت تلاش فرد برای تمرکز بر آنها یا پرورش آگاهی بدون انتخاب، منحرف کننده باشد. آگاهی از امکان تغییر جهت ارادی توجه، میتواند آغازی بر فرایند کنارگذاشتن عادات فکری پیشین و الگوهای رفتاری باشد. روان درمانگران نیز آموزش میبینند تا سرگذشت دیگران را با توجه کامل و عدم دخالت خویش شاهد باشند. واضح است هنگامی که با ذهن آرام به دیگری توجه میکنیم، در پرتو هوش معنوی، زخمهای قدیمی التیام مییابند و قلبها گشوده میشوند. همراهی با دیگران با میانجیگری خاموش نیز میتواند اثرات درمانی داشته باشد(وگان، 2005:5).
2-2-1-11. مقایسه هوش معنوی با هوشهای دیگر
ویگلزورث چهار هوش بدنی، شناختی، هیجانی و معنوی را بر اساس ترتیب رشد آنها، به شکل هرمی مطرح نموده است. الگوي مورد نظر بر اساس این دیدگاه است که کودکان ابتدا بر بدن خود کنترل پیدا میکنند(هوش بدني) سپس مهارتهای زبانی و مفهومی(هوشبهر) خود را گسترش میدهند. این هوش در فعالیتهای مدرسهای کودک مطرح است. هوش هیجانی برای بسیاری از افراد هنگامی مطرح میگردد که علاقمند به گسترش روابط خود با دیگران باشند. در انتها، هوش معنوی زمانی خودنمایی میکند که فرد به دنبال معنای مسائل میگردد و سؤالاتی مانند(آیا این، همۀ آن چیزی است که وجود دارد؟) را مطرح مینماید.
مک هاوک معتقد است هوش معنوی به نسبت آموزش غيرديني و دانش واقعبینانه، با شهود، نگرش و خردمندی رابطه نزدیکتری دارد. ماهیت غیراختصاصی و کلنگر آن و استفاده از نمادگرایی ادراک فرد را گسترش میدهد و آن را عمق میبخشد. این امر به غنیسازی روابط و بهبود کار روزمره کمک میکند. علاوه بر این، حرکت به سمت خودشکوفایی و رشد معنوی بیشتر به هوش معنوی مربوط میشود تا به نیاز به کنترل خود و پایبند آیین و رسوم بودن. به نظر میرسد افرادی که هوش معنوی یکپارچه دارند، ممکن است سبک زندگی متفاوتی داشته باشند(نازل،2004).
لیچفیلد شباهتهای هوشهای مختلف(هوشهای گاردنر) را چنین عنوان میکند:
1ـ وجود لایههای همپوشی بین همۀ هوشها.
2ـ تفاوت هر یک از هوشها در افراد مختلف.
3ـ قابل رشد بودن هوشها.
لیچفیلد سه تفاوت عمده را میان هوش معنوی و دیگر هوشها برشمرده است. از نظر وی هوش معنوی:
ـ انحصارا با دیگران سروکار دارد.
ـ همه سطوح دیگر(هوشهای دیگر را در برمیگیرد).
ـ ارزیابی آن احتمالا ذهنیتر از سایر هوشهاست.
ديدگاه( مک هاوک 2002، به نقل از: نازل، 2004) در مورد تفاوت هوش معنوی و هوش متعارف(عمومی) در جدول شماره2-4 نشان داده شده است.
جدول2-4. مقايسه هوش معنوي و هوش متعارف(مک هاوک، 2002)
هوش متعارف
هوش معنوی
اختصاصي
غيراختصاصي
معنایی
نمادین
متمایز کننده
متحدکننده
کنترل کننده خود
شکوفا کننده خود
کمی
کیفی
مادی
معنوی
عقل
شهود
زهرو مارشال سه نوع هوش ذهنی، عاطفی و معنوی را در جدول2-5، به تصیویر کشیده اند.
جدول2-5. مقایسه سه نوع هوش(زهرو مارشال2000)
سرمایه
هوش
کارکرد
سرمایه مادی
هوش ذهنی
آنچه فکر می کنم
سرمایه اجتماعی
هوش عاطفی
آنچه احساس می کنم
سرمایه معنوی
هوش معنوی
آنکه هستم
2-2-1-12. هوش معنوی و شخصیت
تحقیقات نشان داده است که بین فرایندهای شخصیتی و هوش ارتباط وجود دارد، بنابراین احتمال دارد که ویژگیهای شخصیتی افراد با هوش معنوی آنها مرتبط است. در این خصوص مک هووک(2002) ادعا کرده است که برخی ویژگیهای شخصیتی در مقایسه با سایر ویژگیها، ارتباط بیشتری با هوش معنوی دارد.
از جمله ویژگیهایی که در هوش معنوی رشد یافته، دیده میشود، عبارتند از:
خلاقیت، بی تعصبی، مسئولیت پذیری، مهربانی و استواری
پیدمانت(1999) معتقد است که معنویت ممکن است، باعث ایجاد بعد خاصی از شخصیت شود.
مک هووک(2002) نیز بیان کرده است که هوش معنوی ممکن است به عنوان ویژگی شخصیتی خاصی در نظرگرفته شود که میزان و نحوه بروز آن در افراد متفاوت است.
2-2-1-13. کاربرد های هوش معنوی در محیط کار:
به عقیده جورج(2006) مهمترین کاربردهای هوش معنوی در محیط کار عبارتند از :
1- ایجاد آرامش خاطر، به گونهای که اثر بخشی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد.
2- ایجاد تفاهم بین افراد.
3- مدیریت کردن تغییرات و از میان برداشتن موانع راه.
4- ایجاد آرامش خاطر و چگونگی تأثیر آن بر اثربخشی فرد.
آگاهی از خود، شایستگی کلیدی هوش معنوی است، متأسفانه اغلب ما خود را موجوداتی فیزیکی و مادی میبینیم و معتقدیم که زندگی تجربهای مادی و فیزیکی است و آرامش خاطر ما وابسته به شرایط فیزیکی زندگی از جمله پول، دارایی و. . . است. که همه اینها بستگی به شغل ما دارد، بنابراین نبود اینها برای ما احساس نا امنی ایجاد میکند. شغل، پول و دارایی چیزهایی هستند که میآیند و میروند و ما کنترل اندکی بهر روی آنها داریم و یا اصلا کنترلی نداریم. در این صورت این نا امنی، احساس ترس و استرس ایجاد میکند، به گونه ای که عملکرد و روابط ما را در کار و محیط کار تحت تأثیر قرار میدهد.
رشد هوش معنوی که به معنای آگاهی عمق تر از خود به عنوان موجودی غیر مادی است، در واقع منبعی از استعدادهای غیر عینی است که قبلا کشف نشده است.
هنگامی که هوشیاری فرد افزایش پیدا میکند و مورد استفاده قرار میگیرد، در او احساس امنیت به وجود میآید و بدین ترتیب عملکرد او در محیط کار بهبود مییابد.
2- ایجاد درک متقابل و تفاهم:
یکی از بنیانهای اساسی برای ایجاد رابطه سالم، یکدلی است. ایجاد یکدلی برای بسیاری از مدیران سخت است، زیرا آنها را وادار میکند که فراتر از کارکردهای وظیفهای حرکت کنند و بدین ترتیب احساسات و عواطف افرادی را که مشغول انجام وظیفه هستند درک کنند. تنها در 10 تا 15 سال اخیر، ایجاد ارتباطات بخشی از کار مدیر تلقی میشود که اهمیت فزایندهای یافته است. امروزه بسیاری از افراد، سازمان خود را ترک نمیکنند، بلکه مدیران خود را ترک میکنند، بنابراین تمایل به حفظ نیروی کار یکی از دلایلی است که کارکنان از سوی مدیران را الزامی میسازد.
توانایی شناخت، فهم و پاسخ به احساسات دیگران، نیازمند درک عاطفی و احساسی قوی است و این در حوزه هوش عاطفی قرار دارد. با این وجود لایه دیگری در زیر آن وجود دارد، لایهای که علت وجودی احساسات است که ریشه اصلی این شناخت علتها، در هوش معنوی قرار دارد.
3- مدیریت تغییرات و از میان برداشتن موانع راه:
برای اغلب افراد، تغییر رنج آور است. نمیتوان تصور کرد زمانی که افراد در مورد چالشهای محتمل و نا محتمل آینده صحبت میکنند، کاملا آرام باشند و بخندند.
مقاومت در برابر تغییر با ایجاد رفتارهایی که از جمله کنترل کردن، شکایت کردن، انتقاد کردن، کنار کشیدن، انکار کردن و خودداری کردن بروز میکند.
احساسات نهفته در این رفتارها، ترس، آشفتگی و عصبانیت است. حتی زمانی که فرد الزام به تغییر را به لحاظ عقلانی درک میکند، احساس ترس ممکن است وجود داشته باشد، که دلیل این امر، راحت طلبی و وابستگی به راههای قبلی است.
زمانی که افراد، اشتباهات درونی خود را عمیقا درک کنند، آن را تکرار نخواهند کرد و از ترس و آشفتگی در برابر تغییر رها خواهند شد و این عمیق ترین سطح هوش معنوی
