
منظرِموافقين تصوف به ناقدن نگريسته وآنها را ازکدورات نفساني ومکايد آن برحذرداشته، که نشان از وجود اينچنين صفاتي دربين ناقدين داشته است.
7.تفاوت نگذاشتن بين تصوف شيعي وسني
تصوفي که موافق با اصول تشيع وجود داشته را نميتوان منکرشد. درگذشته وحال کساني با آموزه هاي اصيل اسلامي که صوفيه آن را اصول خود ميدانند، همراه بوده ودرمسير صحيح شريعت حرکت کرده وبه عنوان بزرگان ديني مورد احترام بوده مثل؛ ملاصدرا، فيض کاشاني ومجلسي اول وديگراني که تصوف اصيل وتشيع را ازهم جدا ندانسته، بي شک انتقادات ملامحمّدطاهر و دغدغههاي وي براي رفع و دفع افراط وتفريطهايي بوده که واقع ميشده است.وهمانطورکه مرحوم فيض کاشاني دررساله مشواق به آن اشاره دارد، سخنان بزرگان هر فني که به ناچار در الفاظي گنجانده ميشود بايد با الفباي آن علم آشنا بود وچندين معني داشتن يک کلام را باورکنيم.همانطور که مجلسي اول ميگويد: “بلكه اگر كسى تفكر كند ازاين معانى به معانى ديگر راه مىبرد چنانكه جمعى ازطالبان معرفت الهى شبى ازاين شكسته معنى اين حديث را استفسار نمودند تا قريب به سحرمذكور مىشد، ازمعانى وبعضى شمرده بودند هفتاد معنى گفته بودم، واللَّه تعالى يعلم”.507
علامه محمّدباقرمجلسي به اين نکته مهم اشاره دارد که اين طريقه هم سني دارد وهم شيعه وهم ملحد. وي ميگويد: دراين زمان صوفيانِ معارض و معاندِ ائمه(عليهمالسلام) هم وجود دارد.وي ازصوفيه اهل حق که در عملِ به شريعت وتشيع بودن شواهدي ذکر ميکند که ازبزرگان شيعه هستند،بزرگاني چون؛ شيخ صفي الدين، سيدبنطاووس که صاحب کرامات ومقامات بوده، ابن فهدحلي که درزهد و ورع وکمال مشهور آفاق بوده، شيخ زين الدين (رضوان الله عليه) که در راه دين شهيد شد و کتب وي از قبيل منيهالمريد و اسرارالصلوه که به دقايق اسرارصوفيه ازهمه مشهورتر است.علامه مجلسي مشکل کساني که به اين طريقه نقد وارد ميکنند وتصوف را [بالجمله] نفي ميکنند از بي بصيرتي است که فرقي ميان صوفيه شيعه وصوفيه اهل سنت نگذاشتهاند. وي ميگويد: “اين طريقه عليّه که ازمروجان دين بوده وهاديان مسالک يقين، با ساير سلاسل صوفيه که سالکان مسالک اهل ضلال هستند ربطي ندارند”.508
صاحب فتوح المجاهدين نيز بعد از ذکراين مطلب که کسي ازصوفيه اثني عشري حلاج را به عنوان شيخ معرفي نکرده، و مناط اعتبار مشايخ را، اثني عشري بودن ميدانند، ميگويد: “بر فرض که تذکره الاوليا را عطار نوشته باشد، دليلي بر بدي صوفي اثني عشري نميشود. وي ميگويد صوفي منحصر در فرقه هاي ضاله نيست.پس واي برمفتي مفتري بي انصافي که شخصي که حلاج را نشناسد ومذهب او را نداند آن شخص را حامي ومريد حلاج گويد”.509
7-1.تصوفِ شيعي،جامع ظاهر وباطن
فرق مهمي که دربين صوفيان شيعي وسني وجود داشته ودرکلام علامه مجلسي نيزبه آن اشاره شده اين است که “صوفيه شيعه هميشه علم وعمل وظاهر وباطن را با يکديگرجمع ميکرده و در زمان هاي تقيه مردم را به رياضات ومجاهدات ازاغراض باطله صاف ميکردند، اما صوفيه اي که تابع اهل سنت بوده، مردم رامنع از علم کرده زيرا با وجود علم کسي خلفاي ثلاثه را از اميرالمؤمنين بهتر نميداند.همانطور که شيخ صفي الدين(رضوان اللهعليه) هزاران نفر را به طريقه مستقيمه تشيع هدايت کرد”.510
7-2.مباينت در رياضت
نکته مهمي که مورد اشاره علامه مجلسي بوده اين است که صوفياني که حامي دين مبين بوده در ذکر و فکر و رياضت و ارشاد، مباين بوده باطريقه صوفياني که به مشايخ اهل سنت منسوب هستند، و چرخ زدن وسماع کردن وبرجستن ودف زدن راجايز ميدانند.صوفيانِ صافي ضمير وتشيع مشرب به غير ازتسبيح وتهليل وتوحيد حق تعالي وتوسل به انوار قدسيه ائمه طاهرين(عليهمالسلام) وحمايت از شيعيان امير المؤمنين (عليهالسلام) چيز ديگري در ميان آنها نيست.
8.تقرب به سلاطين
ابراز ارادت ملامحمّدطاهرقمي به شيخ صفيالديناردبيلي، معنادار بوده و به حدي است که نميتوان وجهي غير از تقرب به پادشاهان صفوي براي آن بيان کرد.زيرا ابراز ارادت ملامحمّدطاهر قميکه در مخالفت با خانقاه وديگر رفتارهاي صوفيانه و در مخالفت با افرادي چون ابن عربي مشهور وصاحب تأليفات فراوان است، چطور ميتوان با تمجيد از شيخ صفيالدين آن هم با اين تفصيل جمع کرد، شيخ صفيکه هم صاحب خانقاهي بزرگ وهم ارادتمند ابنعربياست.اين ارادت ملامحمّد طاهر براي تقرب به سلطان زمان خود يعني شاه عباس ثاني صفوي بوده که به نوعي سياست زدگي است.
وي دررجم الشياطين ازشيخ صفي الدين طوري تمجيد ميکند که درهيچ کدام ازآثاري که نگارنده اين سطور ديده، درباره هيچ کس اينطور مبالغه نميکند.محمّدطاهر ميگويد: “حضرت والا رتبت متعالي منزلت غفران ورضوان موهبت سلطان العارفين والدالسلاطين مروج شرع المستبين سلطان صفي الدين العلوي الحسيني(رحمهاللهعليه) ازطالبان مطلب عظيم و سالکان اين مسلک مستقيم بوده واگرچه درزمان دولت مخالفين به عادت اجداد طاهرين خود(صلواتاللهعليهماجمعين) به مقتضاي التقيه ديني ودين آبائي تقيه ميکرده ونقل است که حضرت شيخ به مريدان وطالبان خودميگفته وايشان رابدان ارشاد ميکرده که لعن ابابکرو عمروعثمان بوده، اميد که روح پرفتوحش با ارواح طاهره مطهره ائمه اطهار محشور وبه قرب جوارايشان مسرور بوده باشد،که به يمن دولت قاهره اولاد واحفاد امجادش مذهب حق اماميه که فرقه ناجيهاند ازمکمن خفا به منصه ظهور رسيده وبه ساعي جميله ايشان گلشن دين سبز وخرم گرديد واميدوارم که خداوند کريم دولت قاهره وزبده برگزيده اين سلسله عليّه عاليه را اعني شاهنشاه صاحب قران فخر سلاطين زمان وخواتين جهان شاه عباس ثانوي موسوي الحسيني، متصل به دولت صاحب الزمان(عليهالسلام) گرداند.دولتش را لبريزمعرفت ومحبت وشوق وطاعت ومعدلت وترويج دين وشريعت سازد.اللهم وفّقه له واعنه عليه بحق محمّد و وصيّه وبضعته وسبطه”.511
9.عالم معاني وسيع تر ازوضع ودلالت الفاظ است
آنچه مهم به نظرميآيد و درکلام فيض کاشاني به آن اشاره شد، اين نکته است که ميگويد:” چون اقليم معارف وحقايق وعالَم معاني ودقايق وسيع ترازآن است که صورمحصوره الفاظ به واسطه وضع ودلالت، متصدي اظهارآن بتواند باشد وبدون کمک ازامثال واشباه پاي مکنت و اقتداردرميدان ابرازآن بتواندسيرکند، لاجرم دراظهار مخدرات معاني بصورت حرفي هرحقيقتي به رقيقه مناسبتي که بايکي از محسوسات دارد به اسم او ازآن تعبير ميکنند تا هم اهل معني ازآن حقايق محظوظ گردند وهم اهل صورت مجازي آن بي بهره نمانند.”تلک الامثال نضربها للناس ومايعقلها الاالعالمون”512 “.513
دراينباره علامهحسنزاده درتعليه برشرح منظومه ملاهاديسبزواري بهمناسبتيدربيان سرّ شطحيات بعض عرفا، درحقيقت اينچنين حرفهايي را اشاراتي به لطائف توحيد صمدي ومعراج انسان الهي دانسته وميگويد:”مارأينا من تلک العبارات الصادره عن اکابر العارفين بالله سبحانه فهي اشارات الي لطائف في التوحيد الصمدي وايماءات الي معارج الانسان الالهي، وتشبيهات وتنظيراتفي تطابق الکونين، وتفاسير انفسه للکشف الاتم المحمدي ـصلي الله عليه وآلهـ[…]ونعم ماقال الشيخ العطار:
تــوچـــه دانــي زبـــان مـرغــان را کــه بـــديـدي شــبـي سلــيـمـان را
وقال الخواجه الحافظ
بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نيي جان من خطا اينجاست
وجاء في غزل من ديواني:
مـدعي وسـخن ازگـوهر يکـدانه عشق اوکـه خـرمهره شنـاس است بـه بازار آمد”514
10.تبعيت مقلدانه ميرلوحي ازمحمّدطاهر
ميرلوحيدرروزگاري به سرميبردهکهبدون پشتيباني دربارصفوي، مورد هجمهواذيت قرار ميگرفته، همانطورکه ملامحمّدطاهرباوجود داشتن منصب شيخ الاسلامي ازگزندانتقادات بيبهره نبود. ميرلوحي نيزميتوان به عنوان شخصيتي وابسته وکسي که در پس حجاب تقيه نوشتارهاي ضدتصوفي خود را انشاکرده، معرفيکرد.ازآثاري که منسوب به ميرلوحي است مثل؛ “توضيح المشربين وتنقيح المذهبين”، “تسليه الشيعه”، “سلوهالشيعه وقوهالشريعه”، “مختصرسلوه الشيعه “و احتمالا “شهاب المؤمنين في رجم الشياطين المبتدعين “، ميتوان دريافت که از لحاظ علمي داراي مقام علمي نبوده وآثاري قشري وسطحي است، زيرا نتوانسته در مباحث تصوف، به عمق مباحث نظري اين طايفه وارد شود.گرچه ملامحمّدطاهر دربخش فلسفه في الجمله از وي دفاع کرديم، اما از ميرلوحي نه دربخش فلسفه- وي نسبت به نقد فلسفه مطلبي ندارند ومتذکر مباحث فلسفي نميشوند- ونه دربخش تصوف، نميتوان دفاع منصفانه اي از وي داشت.زيرا ادبيات نقد را رعايت نکرده، بلکه مخالف سفارش شريعت اسلام درنقد وجدال علمي،عمل کرده.ازآن جا که ملامحمّد طاهرقمي به عنوان شيخ الاسلام قم که هم منصب قضا و هم منصب امامت جمعه قم را به عهده داشته، به همين منظور کسي ياراي مقابله جدي و اينکه بتوان به وي آسيب برساند، نداشت، لکن ميرلوحي با وجودِ نداشتن مقام ومنصبي ازسوي حکومت وعدم حمايت از وي، درمبارزه با تصوف گرچه هم تراز ملامحمّد طاهرقمي چه ازحيث علمي وچه تأليفات نبوده، اما درحد توان با تکيه برمنابع روائي، دراين راه به سختي کوشيده تا بتواند دراصلاح وتنقيح دين اسلام ازکجيها وانحرافات، قدمي جاي قدم اسلاف بگذارد.
11- اعتراف صادقانه ميرلوحي
ميرلوحي در ميانه بحث غنا سخني صادقانه ميگويد که نشان ازضعف وي وامثال او درعدم تمييز اقوال فلاسفه وبه طريق اولي درمباحث تصوف دارد.قولي است طعن گونه که نسبت به بوعلي سينا در بحث غنا مطرح ميکند.وي اين اعتراف طعن گونه را به اين صورت بيان ميکند: “اگرچه اين ضعيف به سبب کثرت مخالفت حکما با يکديگر درالهيات وغلطهاي عظيم که درآن باب کردهاند، ازايشان وکتب ايشان به عنواني ملول و ضجورشده که ميخواهد مطلقابه مقالات ايشان خود را آشنا ننمايد، وموسيقي را از علوم رياضي شمرده اند515”.516اين عبارت نشان دهنده ضعف علمي وي درعلوم عقلي است که نتوانسته قول حق را تشخيص دهد که باعث بيرغبتي به اين کتاب ها وصاحبان آنها شده است.
درپايان ميتوان به اين نتيجه رسيد که ناقدين تصوف دردوره صفويه متأثراز جوحاکم بوده، که از دو جبهه مستحکم يعني؛ فقها وحاکمان دوره صفوي شکل گرفته بود.ناقدين اين دوره گرچه با تأليفات فراوان ومناصب حکومتي وديني، داراي جايگاه رفيعي بودند، اما نتوانسته آنطورکه شايسته نقد علمي است، مباحث جنجالي تصوف را تحليل و پاسخ عالمانه ارائه دهند؛ زيرا درمباحث تصوف چه در بُعد نظري وچه عملي، وهمينطور درمباحث حِکمي، استادي آشنا به اين مباحث نداشته اند.
والحمدلله رب العالمين.
پينويسها
(1)ادامه پينويس شماره1ص16: ميرزا عبدالله افندي اصفهاني در کتاب رياض العطا وحياض الفضلا او را شيرازي و بعد نجفي و بعد قمي معرفي ميکند: “المولي الاجل محمّد طاهر بن محمّد حسين الشيرازي ثم النجفي القمي” ميرزا عبدالله افندي اصفهاني، رياض العلما و حياض الفضلا، چاپخانه خيام، قم،1401ق،ج 5، ص111.
(2)ادامه پينويس شماره2ص18: معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه، ناشر مرکز نشر آثار الشيعه،چاپ 4، قم، 1401ق،ج 18،ص 78: “محمّد طاهر بن محمّد حسين: قال الشيخ الحر في تذکره المتبحرين المولي الاجل محمّد طاهر بن محمّد حسين الشيرازي ثم النجفي ثم) القمي، من اعيان الفضلا المعاصرين، عالم، محقق، مدقق، ثقه ثقه، فقيه، متکلم، محدث، جليل القدر، عظيم الشأن”.
(3)ادامه پينويس شماره2ص21: الحمد لله الذي أوضح لنا السبل الي الاحکام و جعل الروايه طريقاً لأخذها عن هداه الأنام والصلاهو السلام علي سيد انبيائه و سفرائه المعصومين الکرام.وبعد فإن الأخ في الله الجليل البنيل العالم العامل الفاضل الکامل جامع بحار الانوار مروّج آثارالأئمه الاطهار اعني التقي و النقي وسلفناالصالحون من الکتب الاربعهالمشهورالتي هي دعائم الايمان ومرجع الفقها في هذالزمان اعني کتاب الکافي للشيخ ثقه الاسلام محمّدبن يعقوب الکليني وکتاب من لايحضره الفقيه للشيخ الصدوق محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمي وکتابي التهذيب والاستبصار للشيخ الطائفه أبي جعفر محمّدبن الحسن الطوسي علي الله
