
نمودن مشغول بوده اند. وبعضي ازعوام کالانعام به خاطر آن رفتارها، شيفته وفريفته آنهاشده”.458 صاحب فضايح مبتدعه اين جماعت را ازگروه تسليميه و واصليه شمرده وآنهارا جبري مذهب وبلکه ملحد ميشمارد.
ميرلوحي تاثيراين انتقادها و ارشادها را قليل دانسته وميگويد: دراين وقت قليلي ازاين طايفه به سبب آنکه ديدند اکثرعوام برزشتي حال وقبح اعمال ايشان مطلع گرديدند، بنابراين رغبت ازايشان گردانيدند. به ناچارترک بعضي ازاين امورنمودند و وصف هاي ملحدانه را نيز تغييردادند.459
6-2-2.شيخ مفيد
شيخ مفيداز ديگرکساني است که ميرلوحي دراستمداد واستناداتش درنقدتصوف کمک گرفته است. وي ميگويد: ازجمله قدماي علماي شيعه و اکابر فضلاي اماميه که اين جماعت راطعن زدهاند شيخ مفيد(قدساللهسره)است.که در کتاب الردعلي اصحاب الحلاج چندفصل درمذمت وي نوشته.ميرلوحي در ادامه ازکتاب شيخ مفيد اينطورگزارش ميدهدکه اول کساني که به خوانندگي کردن وخواننگي شنيدن مشغول شدند اولاد قابيل بودند.460
ناقدين تصوف، ازجمله ميرلوحي نحوه ظهور وگسترش خوانندگي وامثال آن را به اين نحوبيان ميکندکه “معاويه به بيماري حبس بول مبتلا شده و به خاطر غلبه درد بعضي مواقع بلندميشد وچرخ ميزده وگاهي نيز ميافتاده وبيهوش ميشده.بني اميه وپيروان اوبراي اظهار دوستيو موافقت وبيتابي بواسطه گرفتاري معاويه، برميخواستند و الله الله ميگفته وبه زمين ميانداخته.وقتي که درد کمتر ميشدشروع به شادي و خوانندگي ونواختن دف وطرب ورقص مشغول ميشدند.واين عمل راسنت نام نهاده ورواج پيدا کرده و وقتي که حلاجيه روي کارآمدند صلاح کارخود را درآن ديدندکه اين اعمال را ادامه دهند”.461
اينچنين نگاهي به مباحث اختلافي نميتواند به راه صواب رسيد، وهمانطور که دربحث خانقاه به آن اشاره اي داشتيم، بدون توجه به فلسفه هاي اين اعمال، نميتوان ناقدي منصف بود.مخالفين اين دوره صرفا ازنگاه خود، به نقد پرداخته وهيچ گونه مطلبي مبني برردّ استدلال صوفيان دراين زمينهها متذکر نشده، که نقدغيرعالمانه محسوب ميشود.
6-2-3.فيض کاشاني
ميرلوحي سبزواري درنقدتصوف وقتي که به فيض کاشاني ميرسد، وي را يکي ازعلماي عصر دانسته که به تصوف شهرت تمام دارد.462ميرلوحي دررساله مختصر سلوه الشيعه ازکلمات الطريقه فيض در نقدبعضي ازصوفيانِ مغشوش استفاده کرده.فيض کاشاني(1091ق) درکلمات الطريقه نسبت به تصوفِ بازاري طعنهاي فراواني دارد، ونسبت به گروهي که اهل ذکرناميده ميشوند ميگويد: ” گروهي از اينهاکه ناميده ميشوند به اهل ذکر وتصوف، وادعاي بيزاري ازتصنع وتکلف دارند.خرقه ميپوشند وحلقه مينشينند و ذکر اختراع کرده وخوانندگي ميکنند.باشعرها تهليل ميگويند در حالي که از علم و معرفت شناختي ندارند، ومانند خر عرعرکرده ورقص ميکنند.درفتنه ها فرورفته و به بدعت ها تمسک کرده اند…”.463همچنين عبارت ديگري ازملامحسن فيض که درکلمات الطريقه در ردّ بعض صوفيه آورده که گفته: “بعضي ازمردم گمان ميکنندکه بعضي ازصوفيان به حدي رسيده اندکه هرکاري را ادعا کنند ميتوانند انجام دهند.وهمينطور دعاهاي آنها درملکوت شنيده ودرجبروت مستجاب ميشود.اينها را شيخ و درويش مينامند.و از اين رو مردم به تشويش وافراط وتفريط گرفتارشده اند.حکاياتي از اينها نقل شده که مردم رابه شک انداخته …”.464
6-2-3-1.فيض ونسبت هاي نارواي مخالفان
ميرلوحي درتسليهالشيعه وسلوهالشيعه واعلامالمحبين جريان محمّدمقيم مشهدي راکه يک مجموعه از افتراها به ملامحسن وارد کرده، متذکرشده وبه نظرميآيد تا اينجا نيز ميرلوحي نتوانسته نسبت به ملامحسن قضاوت صحيحي داشته باشد.ازهمين جهت اين داستان را اينطورنقل ميکندکه کسي ازخراسان از فيض ميخواهدکه اين افعالي که اين فرد به اونسبت ميدهد آياصحت دارد يانه؟
نامه اي که به فيض کاشاني نوشته شده به اين عبارت است: “عرضه داشت بنده کمترين محمّد مقيم مشهدي به عرض ميرساندکه صلاحيت آثار مولانا محمّد مشهدي صوفي مشهور به مقري تا از دارالسلطنه اصفهان به مشهد مقدس مراجعت نموده ومحافل ومجالس اظهار ميکندکه درباب ذکر جلي کردن ودر اثناي تکلم به کلمه طيبه اشعارعاشقانه خواندن و وجد نمودن و رقصيدن وحيواني نخوردن وچله داشتن وغيرذلک ازاموري که متصوفه به رسم عبادت به جا ميآورند، ازعالي جناب معلي القاب [آخوندي] (دام ظله العالي) مرخص ومأذون شده. بلکه مينمايد که درمجلس رفيع ايشان نيز گاهي امثال اينها واقع ميشود، استدعا چنان است که ازحقيقت ماجرا شيعيان اينجا را اطلاع بخشيد که آيا آنچه صلاحيت آثارمزبور بخدام کرام ايشان اسناد ميکند وقوع دارد يا نه؟ اگرچنانچه واقعي بوده باشد همگان پيروي آن را لازم شمرند واگرخلاف واقع مذکور ساخته باشد دست ازاين قسم حرکات بکشند، امره اعلي”.465
اما آنچه ملامحمّدمحسن فيض درجواب اين مشهدي مينويسد و در واقع جوابي براي امثال ملا محمّدطاهرقمي وميرلوحي سبزواري بوده تا نسبت به وي ملايم تر باشند.وي در جواب ميگويد: “بسم الله الرحمن الرحيم سبحانک، هذا بهتانٌ عظيم، حاشاکه بنده تجويزکندرسم تعبّدي راکه قرآن وحديث درآن وارد نشده باشد وتعبّد رسمي راکه ازائمه معصومين(صلواتاللهعليهم) خبري در مشروعيت آن نرسيده بلکه نص قرآن به خلاف آن نازل باشد، قال الله تعالي ادعواربکم تضرّعاً وخيفهً انه لايحب المعتدين، يعني بخوانيد پروردگارخودرا ازروي زاري وپنهاني به درستي که خداي سبحانه وتعالي دوست نميدارد آناني راکه ازحدّ اعتدال بيرون ميروند، وجاي ديگر ميفرمايد ادعوا ربکم تضرّعاً وخيفهً ودون الجهرمن القول، يعني بخوانيد پروردگارخودرا ازروي زاري وترس وپست تر ازبلندگفتن ودرحديث نيز وارداست که حضرت پيغمبر(صلياللهعليهوآله)اصحاب رامنع فرمود ازفرياد برآوردن به تکبير وتهليل منعي بليغ، وفرمود بدرستي که ندا نميکنيد شما کسي راکه دور باشد ونشنود، وساير امور مذکوره نيزيامنع ازآن بخصوص وارداست يا اذن درآن واردنيست.يعظکم الله ان تعودوا لمثله ابداً ان کنتم مؤمنين. کتبه محمّد بن مرتضي المدعو بمحسن”.466
با توجه به اين سخن مرحوم فيض، باز به مذاق ميرلوحي ومولامعين الدين عصّام (شاگرد ملامحمدطاهرقمي) خوش نيامده وصاحب نصيحه الکرام مرحوم فيض را به باد الفاظ ناپسند گرفته وميگويد: “اگرچه اين چندکلمه که برزبان وبيان وقلم وبنان حضرت آخوند467 …حق است.اما دراين مقام هم در ذکرکلام حضرت ملک علام، غلطي کرده زيراکه حضرت حق (سبحانهوتعالي) فرموده است که “واذکر ربک في نفسک تضرعا وخيفه” نه آنچنان که حضرت آخوند نوشته است، وچون حضرت آخوندصوفي است ميبايد از او اينطور غلط ها سرزند تا برمردمان ظاهرشود که دعواي کشف وکرامات نمودن صوفيان باطل است، بلکه مردمان بدانند که چنانچه درقرآن حضرت آخوند غلط کرده، احتمال دارد که در واجب عيني دانستن نمازجمعه نيز غلط کرده باشد”.
باهمه اين انتقاداتي که توسط ناقدين فيض کاشاني درنقد تصوف وفلسفه نقل شد، امّا درنهايت، اين روشنگريها نتوانست ديدگاه مخالفين تصوف را نسبت به فيض معتدل کند.که اين نشان ازصنفي بودن انتقادات دارد.
7. ميرلوحي و ملامحمّدتقي مجلسي
ازآن جا که ميرلوحي، مجلسي اول رادرسلک اين طايفه ميدانست و وي را در رديف مدافعان صوفيه قرار داده بود، به همين علت ميرلوحي با وي وارد مناظره شده است.ميرلوحي تنها مناظره غير مستقيمي که داشته با ملامحمّدتقي مجلسي بوده است.ميرلوحي در رسالههاي توضيح المشربين و تنقيح المذهبين ، سلوهالشيعه، تسليهالشيعه و أعلامالمحبين صرفا به ردّ وي پرداخته و بدون اينکه هيچ دليلي بر سخنانش بيان کند، علامه را با ادبياتي غيرعالمانه وبه دور از اخلاق نقد، به نقادي از وي پرداخته است.
برخورد ميرلوحي نسبت به ملامحمّدتقي مجلسي، درتوضيح المشربين نمود پيدا کرده است.براي شناخت عميق نحوه برخورد ميرلوحي بامجلسي اول فقط به دو مورد از توضيحات ميرلوحي که درحاشيه نسخه اصولالفصولالتوضيح کتابخانه عموميحضرت آيه اللهگلپايگاني موجود بوده اشاره ميکنيم.
1.ملامحمّدتقي مجلسي درفصل دوم ازباب اول اصولالفصولالتوضيح به نقل حکايتي ازجنيد اشاره دارد که درمقام دفاع از اينگونه رفتارها، ميگويد: بواسطه ملاحظه جلال الهي، ازوي کلمات وافعالي صادرميشده، اين افعال حمل بر صحت بايد شود.ميرلوحي درمقابل مجلسي ميگويد: برفرض صحت اين افسانه بيسند، وثبوت اسلام وايمان جنيد، مگرحضرت آخوند ندانسته اندکه قول وفعل معصوم سند بوده، نه قول وفعل غير معصوم.ميرلوحي نسبت به کلمه [ميشود] که در دفاع از جنيد گفته بود موضعگيري تندي دارد وميگويد: “لاادري أن الميم والياء الزائدتين أکان من علامات کرامات صاحب هذا الکلام[مجلسي اول]أومن عدم شعوره وقله وثوقه في محبه الله”.468
2.ملامحمّدتقي مجلسي درفصل دوم ازباب دوم ابرازتعجب کرده که محمّدطاهرطريقه محققان و موحدان را طريقه حلاجيه ناميده است، با وجود اينکه تمام علماي صوفيه مذمت حلاج کردهاند وهمه متفق هستندکه اين، طريقه اهلبيت رسول خداست، لکن چون درغايت صعوبت بوده همه کس را تکليف به اين راه نکردهاند.مجلسي اول درادامه ميگويد: “کساني تحمل اين مشقت ها نموده وبه سعادت ابدي رسيدند، مثل؛ رشيد هجري، کميل بنزياد، قنبر، سلمان، وجابرجعفي وامثال اينها که علماي ظاهر به خاطر عدم ادراک احوال اينها حکم به ضعف وجرح ايشان کرده اند”.469ميرلوحي دراين مقام باطعنه به مجلسي اول جواب داده وميگويد: حضرت آخوند به علم فقه وحديث شهرت دارد وحال آنکه ايندو علم به دانستن علم رجال وتتبع احوال راويان حديث، متوقف بوده، و ارباب انصاف بايدکتب رجال را مطالعه نمايند.با اين جواب ميرلوحي درتوضيح المشربين روشن شده که ميرلوحي درمقام نقض سخنان مجلسي اول بوده، اما با هرطريقي ازطرق مناظره که ميسّر شود.
8.ميرلوحي واحاديث ضدتصوف
ميرلوحي دررساله سلوهالشيعه وقوهالشريعه به سه حديث استناد کرده که درادامه به آنها اشاره ميکنيم ودرانتها به تحليل مختصر، بسنده خواهيم کرد.
1- حديث اول ازامام علي النقي(عليهالسلام) ازاحوال طايفه اي پرسيدند که به چله نشيني، رقص، چرخيدن، نعرهزدن وبيهوش شدن، شهرت داشته.اين حديث در منهاج البراعه به عنوان حديث 21 ازجمله احاديث در ذم صوفيه بوده که ازحديقه الشيعه وازشيخ مفيد نقل ميکند. متن اين حديث به اين صورت است: “الحادى و العشرون في حديقه الشّيعه عن السيّد المرتضى ابن الدّاعي الحسن الرّازى و ابن حمزه جميعا عن المفيد بسنده عن محمّد بن الحسين بن أبي الخطاب و كان من خواصّ أصحاب الأئمّه (عليهم السّلام).قال: كنت مع الهادى عليّ بن محمّد (عليهما السّلام) في مسجد النّبي(صلّىاللّهعليه وآلهوسلّم)، فأتاه جماعه من أصحابه منهم أبوهاشم الجعفرى ، و كان رجلا بليغا وكانت له منزله عظيمه عنده(عليه السّلام)، ثمّ دخل المسجد جماعه من الصوفيّه و جلسوا في جانبه مستديرا و أخذوا بالتهليل.فقال عليه السّلام: لا تلتفتوا بهؤلاء الخدّاعين فانّهم خلفاء الشياطين و مخرّبوا قواعد الدّين، يتزهّدون لراحه الأجسام و يتهجّدون لتصييد الأنعام، يتجوّعون عمرا حتّى يذبحوا للايكاف حمرا، لا يهلّلون إلّا لغرور النّاس و لا يقلّلون الغذاء إلّا الملاء العساس، و اختلاس قلب الدّفناس يتكلّمون النّاس باملائهم في الحبّ، و يطرحونهم بأضاليلهم (باوليائهم) في الجبّ، أورادهم الرقص و التّصديه، و أذكارهم الترنّم و التّغنيه، فلا يتّبعهم إلّا السّفها، و لا يعتقدهم إلا الحمقا، فمن ذهب إلى زياره أحد منهم حيّا أو ميّتا فكأنّما ذهب إلى زياره الشّيطان، و عباده الأوثان و من أعان أحدا منهم فكانّما أعان يزيد و معاويه و أبا سفيان فقال رجل من أصحابه: و إن كان معترفا بحقوقكم؟ قال: فنظر اليه شبه المغضب و قال (عليهالسّلام): دع ذا عنك، من اعترفبحقوقنا لم يذهب فى عقوقنا، أما تدرى انّهم أخسّ طوايف الصّوفيّه، و الصّوفيّه كلّهم من مخالفينا، و طريقتهم مغايره لطريقتنا، و إن هم إلّا نصارى و مجوس هذه الأمه، أولئك الذين يجحدون (يسعون) فى إطفاء نور اللّه، و اللّه متم نوره و لو كره الكافرون”.470
امام دراين حديث، اصحاب را
