
در آراي دين شناسي دكتر سروش پديد آمد موجب گرديد ايشان همان معناي حداقلي از علم ديني را هم نامطلوب معرفي كنند. ايشان در ابتدا معرفت ديني را امري ممكن و معتبر ميدانست و متافيزيك موجود در فلسفه اسلامي را قوي ارزيابي ميكرد.170 با طرح نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت، اگرچه ثبات و قداست متون ديني را ميپذيرد، امّا معرفت ديني را امري متأثر از ساير معارف غير ديني و تحولات زمانه قلمداد ميكند.171 تحولات در آراي دين شناسي دكتر سروش به همين جا ختم نميشود؛ او با طرح نظريه “بسط تجربه نبوي” و نيز با سخنراني “تشيّع و چالش مردم سالاري”172 و خصوصاً مصاحبه با خبرنگار هلندي،173 تأملاتي بي باكانه درباره تلقّي رايج و مشهور از وحي و عصمت معصومين (عليهم السّلام) مطرح ميكند. او در كتاب بسط تجربه نبوي متن وحي را متأثر از فرهنگ زمانه پيامبر (صلّي الله عليه و آله) معرفي ميكند.174 به نظر اين نويسنده در چنين فضايي طبيعي است كه دكتر سروش تأثير دين بر علم حتّي در مقام پيش فرضها را، امر نامطلوبي ارزيابي خواهد كرد.175
پس از اين گزارش مختصر درباره سير تحوّل ديدگاه ايشان در باب علم ديني، به نقد و سنجش ادّعاي نامطلوب بودن علم ديني ميپردازيم. ايشان معتقدند پيش فرض صحيح، اسلامي و غير اسلامي، ديني و غير ديني، شرقي و غربي ندارد. به نظر ميرسد در اين باره حق با ايشان است امّا بايد توجّه داشت اين مطلب مربوط به مقام ثبوت و نفس الأمر است و ارتباطي به مقام اثبات و تحقق خارجي علوم ندارد. در مقام اثبات و تحقق خارجي همانطور كه خودشان نيز ميپذيرند “غربيها يك پيش فرض را صحيح ميپندارند، شرقيها يك پيش فرض را، اهل اسلام يك پيش فرض دارند و غير اسلاميها يك پيش فرض”. به نظر ميرسد در ادامه وقتي ايشان توصيه ميكند علم اسلامي و غير اسلامي را بايد به نفع يك علم ايده آل كه “اسلامي و غير اسلامي، غربي و شرقي بر نميدارد” كنار گذاشت، ميان مقام ثبوت و نفس الأمر و مقام اثبات و تحقق خارجي، خلطي صورت ميگيرد. به تعبير خودشان “اگر از چشم خدا به اين عالم نظر كنيم-كه چيزي بر او مخفي نيست و تمام موضوعات و تعاريف بر او مكشوف است و خطا بر علم او راه ندارد- و اقعاً علوم، علوماند و صبغهي اسلامي و غير اسلامي نميتوانند به خود بگيرند”176 امّا گويا ايشان از خاطر ميبرند كه “چون ما، علم الهي نداريم و موجوداتي تاريخي هستيم و حقايق بر ما هميشه آن چنان كه هستند آشكار نميشود، در علممان خطا بسيار است. ما با ظن و تقريب و گمان رفته رفته به واقعيات نزديك ميشويم؛ خود ما تاريخي هستيم، پس علم و معرفت ما نيز مشمول تاريخيت است.”177 بنابراين سخن گفتن از يك علم ايده آل كه “اسلامي و غير اسلامي، غربي و شرقي بر نميدارد” مربوط به مقام ثبوت و نفس الأمر است و ربطي به مقام اثبات و تحقق خارجي ندارد لذا نميتوان درباره آن توصيه و سفارشي كرد.
ايشان در ادامه ابراز ميدارد اگر امكان وجود علم اسلامي اثبات شود، راه اثبات امكان وجود رقباي بسياري مانند علم تركي، علم رشتي، علم ايراني و علم چيني و مانند آن را باز ميكند. روشن است كه قياس علم اسلامي به علم تركي و علم رشتي و امثال آن قياس مع الفارق و مطلبي غير دقيق است. مدافعان علم ديني و اسلامي به پشتوانه مباني جهاني شناختي، معرفت شناختي، انسان شناختي و ارزشهاي دينياي كه اسلام در قالب قرآن و سنت در اختيار آنها قرار ميدهد از مقوله علم ديني و اسلامي سخن ميگويند و آيا چنين مبانياي در علم تركي و علم رشتي وجود دارد؟
مضاف بر آن به فرض اينكه اثبات امكان وجود علم ديني، راه را بر رقباي ديگر باز كند، وجود اين رقبا چه مانعي بر سر راه علم ديني ايجاد خواهد كرد؟ و مگر اكنون رقيب مهمّي به نام علوم انساني غربي با مباني و ارزشهاي خاص خودش، وجود ندارد؟ اساساً ايده علم ديني به دليل تعارض علوم انساني غربي با برخي بينشها و ارزشهاي اسلامي و ديني طرح و پيگيري شد. بنابراين وجود رقيب يا ظهور رقباي ديگر نميتواند دليل نامطلوب بودن علم ديني و اسلامي باشد.
درباره اين مطلب كه “ما نميتوانيم توجيه كنيم كه به طرف پديد آوردن علم اسلامي برويم كه متضمّن خطاست” لازم است معناي وقوع خطا در علم اسلامي روشن گردد. اگر منظور اين است كه “چون ما علم الهي نداريم و موجوداتي تاريخي هستيم و حقايق بر ما هميشه آن چنان كه هستند آشكار نميشود”178 بايد توجه داشت كه وقوع چنين خطايي اقتضاي مقام اثبات و تحقق خارجي علوم است. چنين خطاهايي در علوم نقلي و اصيل اسلامي مانند تفسير و فقه ممكن است واقع شده يا واقع شود چه برسد به علوم انساني اسلامي؛ چنين خطاهايي در همه علوم از جمله علوم انساني غربي نيز واقع شده و ميشود و هيچ فيلسوف علمي، علوم را به دليل وقوع چنين خطاهايي نامطلوب ندانسته است. بنابراين وقوع چنين خطاهايي در علم اسلامي مانند ساير علوم، اجتناب ناپذير است و دليل بر نامطلوب بودن آن نيست. امّا اگر منظور از اينكه علم اسلامي متضمّن خطاست اين باشد كه پيش فرضهاي آن ناصواب است چنانكه سياق گفتهي ايشان چنين معنايي را القا ميكند، بايد پرسيد چه دليلي بر صحيح و صواب بودن پيش فرضهاي علوم انساني غربي وجود دارد؟ و آيا ايشان درباره علوم انساني غربي هم اينگونه حكم ميكنند؟
به نظر ميرسد بحث و گفتگو درباره علم ديني و اسلامي مبتني بر اين پيش فرض است كه دين اسلام و تعاليم آن بر حقّ و پيشوايان آن معصوم و معرفت ديني ممكن و معتبر دانسته شود. با پذيرش و توافق بر اين مبنا ميتوان درباره علم ديني و پيش فرضهاي اسلامي آن سخن گفت. امّا اگر كسي به هر دليل درباره ماهيت وحي و عصمت پيشوايان دين و امكان معرفت ديني و اعتبار آن، تأملات و انقلتهايي داشته باشد و از اين جهت پيش فرضهاي علم ديني و اسلامي را ناصواب و علم اسلامي را نامطلوب بداند، به نظر ميرسد ديگر مبناي واحدي براي بحث و گفتگو درباره علم ديني با اين شخص وجود ندارد.
جمعبندي
گزارش و سنجش ديدگاه دكتر سروش در باب علم ديني در دهه 70 كه نوعي رويكرد انتقادي و سلبي به اين مقوله است، به ترتيب ذيل جمعبندي و خلاصه ميگردد.
الف) دكتر سروش تعارض علم با برخي آموزهها و ارزشهاي ديني و نيز اعتقاد به جامعيّت دين و مكتب را دو انگيزه و عامل مهم براي ديني و مكتبي كردن علم ميداند. او گويا ايده ديني كردن علم را به معني قرباني كردن عقل در پاي دين و چشم پوشي از تخصّص و يافتههاي علمي قلمداد ميكند. در نقد اين مطلب بيان شد با توجه به اعتراف منتقدان علم ديني به اينكه علوم تعلّق شديد به جهان بيني و ارزشهاي شخص عالِم دارند و يافتههاي علوم انساني كاملاً بي طرف و عيني نيستند، طرح و پيگيري ايده علم ديني به معني قرباني كردن عقل در پاي دين و صرف نظر كردن از تخصّص و علم نيست. درباره انگيزه دوّمي كه دكتر سروش ذكر كردند حق با ايشان است. برخي از باورمندان و مدافعان علم ديني در ايران با قبول اين پيش فرض كه دين و متون ديني متولّي تعليم و تبيين علوم انساني هستند در قالب مدلي موسوم به مدل پاد در صدد استخراج علوم انساني اسلامي از منابع و متون ديني هستند البته اين انگيزه و اين پيش فرض در ميان موافقان علم ديني عموميّت ندارد.
ب) دكتر سروش با طرح يك تقسيم بندي نسبتا جامع و منطقي ابراز ميدارد علم را يا از طريق موضوع يا روش و يا غايت ميتوان تعريف كرد و هركدام از اين تعاريف يك مقام ثبوت و نفس الأمر دارد و يك مقام اثبات و تحقق خارجي. او پس از بحثي مفصّل در مقام ثبوت، به درستي نتيجه ميگيرد علم را چه از طريق موضوع يا روش و يا غايت تعريف كنيم، در مقام ثبوت و نفس الأمر، علم ديني و غير ديني معنا ندارد. در مقام ثبوت و نفس الأمر يك حقيقت بيشتر نيست و آن حقيقت متّصف به مكتبي و غير مكتبي نميگردد. امّا انتقادي كه متوجه ايشان ميگردد آن است كه چرا بررسي مسئله به همين شيوه و سياق را در مقام اثبات و تحقق خارجي نيز ادامه ندادهاند؟ به نظر ميرسد اگر ايشان مسأله را به همين شيوه و براساس تقسيمبندي اوليه، در مقام اثبات و تحقق خارجي علوم نيز ادامه ميدادند به نتيجه مطلوب خود يعني امتناع پيشيني علم ديني نميرسيدند. مثلاً اگر ما علم را به موضوع آن تعريف كنيم، تاريخ علم گواهي ميدهد تاكنون درباره موضوع برخي علوم مانند جامعه شناسي توافق و اجماعي صورت نگرفته است. در چنين فضايي دين نيز مجاز است باتوجه به بينشها و ارزشهاي خود، از موضوع مورد نظر خود سخن بگويد.
ج) دكتر سروش در جريان بررسي فرايند تكوين علوم دو انتقاد مهم را متوجّه ايده علم ديني ميداند. يكي آنكه علوم در فرايند تكوينشان با سؤالها و پاسخها آغاز ميشوند و پس از گذشت قرنها و دستهبندي سؤالها و جوابها، به تدريج علوم پديد ميآيند. پس از بوجود آمدن آنها، منطق دانان به بررسي موضوع، روش و غايت آنها ميپردازد و اين مؤلّفهها را در علوم مشخّص و تبيين ميكنند. اينگونه نيست كه شخص از ابتدا به تعريف علم و تعيين موضوع، روش و غايت آن بپردازد در حالي كه از خود علم و مسائل آن فعلاً خبري و اثري نيست مانند تلاشي كه مدافعان علم ديني انجام ميدهند. درباره اين انتقاد دكتر سروش بيان شد كه غالب علوم با همان فرآيند مذكور پديد آمده و ميآيند امّا در تاريخ علم موارد بسياري هم وجود دارد كه افرادي از ابتدا به تأسيس علمي خاص با موضوع، روش و غايت آن پرداختهاند. يكي از اين افراد ابن خلدون است كه دكتر سروش بعدها به صراحت او را مؤسّس علم تاريخ سكولار ميداند. نكته ديگر درباره اين انتقاد ايشان آن است كه با فرض اينكه تمام علوم با فرايند مذكور پديد آمده باشند، به لحاظ عقلي و منطقي هيچ منعي و بُعدي وجود ندارد كه علم يا علومي با فرايندي متفاوت بوجود آيند.
انتقاد ديگر ايشان در اين زمينه آن بود كه علوم از دو منطقه سؤالها و پاسخها تشكيل شدهاند. سؤالها ممكن است از مكاتب و ايدئولوژيهاي متأثر شوند امّا پاسخها چون بيان فكتها هستند مستقل و فارغ از مكتبند؛ هر سؤالي يك جواب بيشتر ندارد. وقتي با يك جواب رو به رو هستيم استقلال از دين و مكتب حاصل است. در نقد اين مطلب توجه داده شد كه خلطي آشكار ميان مقام ثبوت و نفس الأمر و مقام اثبات و تحقق خارجي علوم صورت گرفته است، در مقام ثبوت هر سؤال يك جواب دارد و آن جواب همان فكت و واقعيت است و استقلال و فراغت از دين و مكتب دارد. امّا در مقام اثبات و تحقق خارجي علوم، به حكم عقل و گواهي تاريخ علم به سؤالها جوابهاي متعدد داده شده كه برخي از آنها ممكن است و ميتواند صبغه ديني و مكتبي داشته باشد. يك نمونه غير قابل انكار آن مسأله چگونگي بوجود آمدن انسان است كه خلقت گرايان و تكامل گرايان دو پاسخ كاملاً متفاوت به اين سؤال دادهاند. از اين دو پاسخ ممكن است يكي را با آموزههاي ديني همسوتر بدانيم. بنابراين همانگونه كه سؤالها ميتوانند ديني و مكتبي باشند، پاسخها نيز ممكن است متعدد باشند و برخي از آنها صبغه ديني و مكتبي داشته باشند.
د) دكتر سروش در كنار استدلال منطقي بر عدم امكان علم ديني، از برخي شواهد تاريخي بر بي نتيجه بودن اين ايده ياد ميكند. او سابقه علم مكتبي و ايدئولوژيك را به تعارض ميان علم و دين در جهان مسيحيّت باز ميگرداند و دين را در ظاهر مغلوب اين نزاع ميداند. او معتقد است اين نزاع در عصر حاضر در شوروي سابق تكرار شد. او هر دو مورد را حوادث نسبتاً تلخي ميداند كه مايه عبرت آموزي براي دانشمندان گرديده است به نحوي كه امروز دانشمندان علوم تجربي، مكتبي كردن علم را ميراث فرسودهاي ميدانند كه روزگاري امتحان خود را پس داده و نمره خوبي نياورده است.او از برخي قرائتهاي علم ديني در جهان اسلام ياد ميكند كه اقداماتي از جمله تعيين درجه حرارت جهنّم و تركيب شيميايي اجنّه، دستور كار آنها بوده است. او از اين شواهد تاريخي تلويحاً بي ثمر بودن ايده علم ديني را نتيجه ميگيرد و مدافعان علم ديني را افرادي معرفي ميكند كه از سر جهالت و به دليل ندانستن سابقه تاريخي آن، در صدد آنند كه حادثهاي امتحان داده را بي جهت احضار كنند.
در ارزيابي و سنجش اين
